شخصیت های مطرح: چرچيل 


او در سال 1874 در خانواده اشراف‌زاده دوك مارل بورخ به دنيا آمد. پدرش، راندولف چرچيل، سياست‌مدار كاريزماتيك و منشي دربار و مادرش، جني جرومي، يک سوسياليست آمريكايي بود. چرچيل به عنوان يك افسر جوان در هند،‌ سودان و دومين جنگ بوئر خدمت كرد. او حتي به عنوان خبرنگار جنگ شهرت پيدا كرد و كتاب‌‌هايي هم در اين زمينه به رشته تحرير درآورد. پنجاه سال در عرصه پهناور سياست فعاليت كرد؛ از پست‌هاي كابينه دولت تا مقام نخست‌‌وزيري. ملكه اليزابت دوم، او را يكي از بزرگترين دولت‌مردان تاريخ سده كنوني لقب داد. در نظرسنجي سال 2002 در بريتانيا، او به «بزرگترين بريتانيايي» لقب داده شد.

--------------------------------------

وينستون چرچيل (1965-1874) سياست‌مدار محافظه‌كار بريتانيايي از رهبراني بود که نه‌تنها ذهني تيز و هوشمندانه در سياست که سخنوري ماهر، مورخ،‌ نويسنده، هنرمند و روزنامه‌نگار ورزيده‌اي بود. اما عمدتاً به خاطر رهبري بريتانيا در جنگ جهاني دوم و نجات قاره اروپا از چنگال هيتلر مشهور است. او دو بار نخست‌وزير شد: 45-1940 و 55-1951. او حتي تنها نخست‌وزير بريتانيايي بود که در سال 1953 موفق به دريافت جايزه نوبل ادبي شد و نخستين كسي بود كه شهروندي افتخاري ايالات متحده را دريافت كرد.

چرچيل در سال 1874 در خانواده اشراف‌زاده دوك مارل بورخ به دنيا آمد. پدرش، راندولف چرچيل، سياست‌مدار كاريزماتيك و منشي دربار و مادرش، جني جرومي، يک سوسياليست آمريكايي بود. چرچيل به عنوان يك افسر جوان در هند،‌ سودان و دومين جنگ بوئر خدمت كرد. او حتي به عنوان خبرنگار جنگ شهرت پيدا كرد و كتاب‌‌هايي هم در اين زمينه به رشته تحرير درآورد. پنجاه سال در عرصه پهناور سياست فعاليت كرد؛ از پست‌هاي كابينه دولت تا مقام نخست‌‌وزيري. ملكه اليزابت دوم، او را يكي از بزرگترين دولت‌مردان تاريخ سده كنوني لقب داد. در نظرسنجي سال 2002 در بريتانيا، او به «بزرگترين بريتانيايي» لقب داده شد.

خدمت نظامي

در سال 1893 وارد خدمت نظامي بريتانيا شد. نخست وارد كالج سلطنتي نظامي شد و دوره آموزش سواره‌نظام را گذراند. در آن زمان نياز چنداني به آموزش توپخانه و رياضيات نبود. در زمان خدمت نظامي،‌ مشغول به نوشتن مقالات و كتاب‌هايي درباره جنگ شد و همچنان به عنوان خبرنگار جنگ فعاليت مي‏كرد. در سال 1895 به كوبا مسافرت كرد تا شاهد جنگ اسپانيايي‌ها با چريك‌هاي كوبايي باشد. در سال 1896 به بمبئي هند مسافرت كرد. يكي از بهترين بازي‌كنندگان چوگان در لژيون بود و چندين بار تيم‌اش را به پيروزي رساند. چرچيل، آرام و قرار نداشت و تشنه يادگيري درباره جنگ بود. او در سال 1898 به مصر رفت. در آنجا با افسران و فرماندهان بزرگ نظامي آشنا شد. سپس به سودان سفر كرد و در نبرد Omdurman در سپتامبر 1898 شركت كرد. در 12 اكتبر 1899، دومين جنگ بوئر ميان بريتانيا و جمهوري بوئر آغاز شد و چرچيل باز هم براي روزنامه مورنينگ پست به عنوان خبرنگار جنگ فعاليت كرد و ماهانه 250 پوند حقوق دريافت مي‌كرد. او در اين جنگ اسير شد ولي بعداً از زندان فرار كرد. فرار او از زندان باعث شد او به قهرمان ملي در بريتانيا تبديل شود.

چرچيل سياست‌مدار

او در انتخابات سراسري 1900 شركت كرد. بعد از وارد شدن به مجلس عوام، به سراغ سخنراني‌هايي درباره روابط بريتانيا و ايالات متحده رفت. در مجلس عوام با رهبر فراكسيون حزب محافظه‌‌كار، لرد ‌هاگ آشنايي بيشتري پيدا كرد. چرچيل در فصل اول حضورش در پارلمان با افزايش حقوق دولت‌مردان مخالفت كرد و حتي حقوق خودش را که 10 هزار پوند در ماه بود کاهش داد. از سال 1903 تا 1905، دو جلد كتاب «لرد راندولف چرچيل»، زندگي‌نامه پدرش را نوشت. تا سال 1910 همچنان در مجلس عوام بود و پست‌هاي متعددي را برعهده داشت. چرچيل جوان، رياست ميز تجارت را برعهده گرفت. از اصلاحات ليبرال حمايت كرد. در سال 1909طرح «مبادلات كاري» را مطرح كرد تا به مردم بيكار كمك كند. ساعات كار معدنچيان را تا 8 ساعت در روز افزايش داد.

در سال 1911،‌ اقدام تحريك‌آميز آلمان در فرستادن ناوچه توپدار به آگادير، بندر مراكشي كه فرانسه ادعاهايي بر آن داشت،‌ چرچيل را متقاعد كرد بريتانيا در منازعه فرانسه و آلمان جانب فرانسه را خواهد گرفت. اولين وظيفه چرچيل تشكيل يك نيروي ناوگان جنگي بود. چرچيل موفق شد كابينه را متقاعد كند تا هزينه‌‌هاي نظامي ساخت ناوگان جنگي را افزايش بدهد. در سال 1911، چرچيل به دفتر درياسالاري سلطنتي انتقال يافت و تا جنگ جهاني اول آنجا ماند. با اين حال، نمي‌توانست در يك پست دوام زيادي بياورد و ليود جورج به خاطر آگاهي از استعدادهايش او را دوباره به وزارت عاليه منصوب كرد. بين سال‌هاي 1922 و 1924، چرچيل حزب ليبرال را ترك كرد و بعد از ترديد،‌ دوباره به جرگه محافظه‌كاران پيوست.

او معتقد بود هيچ كس نبايد به دوستان نزديک‏اش نارو بزند و رفيق نيمه‌راه باشد. دولت محافظه‌كار در انتخابات 1929 شكست خورد. دو سال بعد، از رهبري محافظه‌كاران كنار كشيد و دليل آن اختلاف بر سر تعرفه‌‌ها و اختلاف‌هاي سياسي با اشراف‌زاده‌هاي بانفوذ درباري و دوستاني بود كه به او مشكوك بودند. چرچيل به كابينه دعوت نشد. او چند سال در انزواي سياسي بود و در اين سال‌ها دست از حرفه روزنامه‌نگاري برنمي‌داشت و مشغول به نوشتن زندگي‌نامه جدش، جان چرچيل شد. او مقالات بسياري در روزنامه‌ها نوشت و در بسياري از محافل سخنراني كرد. او را يكي از بهترين نويسندگان روزگار خودش توصيف مي‌كنند. ديدگاه‌هاي سياسي‌اش در سال 1930 در كتابي با عنوان «حكومت پارلماني و مسأله اقتصادي» مطرح شد. در سال 1932، چرچيل به خطرهاي مسلح شدن دوباره آلمان هشدار داد.

از بريتانيا خواست خود را در برابر ستيزه‌‌جويي‌هاي آلمان قدرتمند سازد. در همين سال‌ها بود كه چرچيل از طريق دزموند مورتون، همسايه چرچيل، اطلاعاتي درباره قدرت هوايي آلمان دريافت مي‌كرد. از سال 1930، مورتون رياست كميته دفاعي امپراتوري بريتانيا را برعهده داشت؛ كميته‌اي كه درباره آمادگي دفاعي كشورهاي ديگر تحقيق مي‌‌كرد. لرد سوينتون به عنوان وزير نيروي هوايي با تأييد بالدوين، در سال 1934 به چرچيل اجازه داد به اطلاعات رسمي و مخفي دسترسي داشته باشد. سونيتون اگرچه مي‌دانست كه چرچيل همچنان منتقد دولت است ولي معتقد بود يك منتقد مطلع و عالم بهتر از تكيه بر شايعات است. چرچيل از منتقدان سرسخت نويل چمبرلين بود، چون چمبرلين چندان احساس نگراني از هيتلر نمي‌كرد.

دوره اول نخست‌وزيري

بعد از آغاز جنگ جهاني دوم در سوم سپتامبر 1939، روز اعلام جنگ بريتانيا عليه آلمان، چرچيل به مقام عالي درياسالاري منصوب و عضو كابينه جنگ شد، درست همان‌طوري كه در جنگ جهاني اول در اين مقام بود. بعد از اين خبر، كميته درياسالاري طي اعلاميه‌‌اي اطلاع داد: «وينستون باز مي‌گردد». در 10 مه 1940، ساعت‌‌ها قبل از تهاجم آلمان به فرانسه، به دنبال شكست نروژ، بريتانيايي‌ها اعتماد خود را به چمبرلين در هدايت جنگ از دست دادند و به اين ترتيب او از مقام خود استعفاء داد و بعد از نشستي ميان چمبرلين،‌هاليفاكس و ديويد مارگسون،‌ دولت به چرچيل پيشنهاد داد مقام نخست‌وزيري را برعهده بگيرد. چرچيل در ميان شليك‌هاي مهاجمان آلماني به فرانسه و تهديد هيولاي بزرگي همچون هيتلر، هدايت جنگ را برعهده گرفت.

او با سخنراني پيامبرگونه‌اش تلاش كرد مردم را اميدوار كند: «ما در فرانسه خواهيم جنگيد، در درياها و اقيانوس‌ها خواهيم جنگيد، با تمام قدرت و اعتماد به نفس از سرزمين‌‌مان دفاع خواهيم كرد، به هر هزينه‌‌اي از كشورمان دفاع خواهيم كرد، در جبهه‌ها، در خيابان‌‌ها و تپه‌ها خواهيم جنگيد.» رابطه خوب چرچيل با روزولت تهيه امكانات مواد غذايي، نفت و تجهيزات را از طريق كشتي‌هاي آتلانتيك شمالي مهيا كرد. به همين دليل وقتي روزولت در سال 1940 دوباره در انتخابات پيروز شد، از شادي در پوست خود نمي‌گنجيد. بعد از انتخابات مجدد، روزولت فوري روش جديد مهيا كردن سخت افزار نظامي و كشتي براي بريتانيا را به اجرا درآورد بدون اينكه اعلام کند نيازي به پرداخت پول از طرف چرچيل دارد. چرچيل 12 كنفرانس استراتژيك با روزولت برگزار كرد كه شامل منشور آتلانتيك، استراتژي اول اروپا، اعلاميه سازمان ملل متحد و ديگر سياست‌هاي جنگ مي‌شد.

بعد از حمله ژاپن به بندر پرل‌هاربر، انديشه نخست چرچيل كمك به ايالات متحده بود. در ژوئن 1944، نيروهاي متفقين به نورماندي حمله كردند و نيروهاي نازي را مجبور به عقب‌نشيني كردند و در 7 مه 1945 نيروهاي آلماني تسليم و هيتلر شكست خورد. اگرچه پيروزي چرچيل در جنگ جهاني دوم، موفقيت‌ها و حمايت‌هاي زيادي براي او به دست آورد، ولي او در انتخابات 1945 بريتانيا شكست خورد. دليل اصلي اين بود كه مردم تصور مي‌كردند مردي كه بريتانيا را به جنگ سوق داد، نمي‌‌تواند كشورش را به صلح سوق بدهد. به اين ترتيب، چرچيل به عنوان رهبر اپوزيسيون خدمت كرد. طي اين سال‌‌ها، چرچيل همچنان در امور جهاني تأثيرگذار بود. سخنراني مشهورش در سال 1946 در كالج وست مينشر، با عنوان «سپر آهني» درباره شوروي و ايجاد يك بلوك شرقي، شهرت جهاني وي را دوچندان كرد. بعد از انتخابات سراسري 1951، چرچيل دوباره به دولت بازگشت و در اكتبر 1951 دوباره نخست‌وزير بريتانيا شد.

اولويت‌هاي داخلي او در اين دوره تحت شعاع يكسري بحران‌‌هاي سياست خارجي قرار گرفت. چرچيل بر اثر فشارهاي روحي و ذهني زياد و سكته مغزي در سال 1955 از نخست‌وزيري استعفاء داد و آنتوني ايدن، جانشين وي شد. چرچيل در سال‌هاي آخر عمرش دچار بيماري آلزايمر شد و اين ناتواني ذهني نتيجه يك‌سري سكته‌‌هاي مغزي بود. سرانجام، او در سن 90 سالگي در صبح يكشنبه، 24 ژانويه 1965، هفتاد سال پس از مرگ پدرش، چشم از جهان فروبست.

چرچيل هنرمند، مورخ و نويسنده

چرچيل فقط يك رهبر نظامي يا سياست‌مدار نبود، او دست ماهري در نقاشي داشت، به‌ويژه بعد از استعفايش در سال 1915 از سمت درياسالاري، تابلويي معروف كشيد با عنوان «سگ سياه» كه در تمام زندگي‌اش رنج مي‌كشيد. اين تابلو برخاسته از رنج‏ها و احساس افسردگي چرچيل در سرتاسر زندگي‌اش بود. او به طراح تابلوهاي سبك امپرسيونيستي و صحنه‌‌هاي چشم‌‌انداز معروف بود. بسياري از تابلوهاي وي امروزه در موزه هنرهاي دالاس نگهداري مي‌‌شوند. از نخستين كتابش در سال 1898 تا دومين مسووليت‌اش به عنوان نخست‌وزير، درآمد چرچيل تقريباً از نوشتن كتاب و مقالات براي روزنامه‌‌ها و نشريه‌‌ها به دست مي‌آمد. چرچيل همچنين غير از نوشتن زندگي‌نامه و خاطرات، رمان نيز نوشت.

او در سال 1953 توانست جايزه نوبل ادبي را دريافت كند. دو كتاب مشهور وي با نام‌هاي «جنگ جهاني دوم» و «تاريخ مردم انگليسي‌زبان» بعد از نخست‌‌وزيري‌اش منتشر شدند. او بنايي نيز مي‌كرد و باغ‌‌هاي زيبايي درست مي‌كرد. اما در سرتاسر زندگي‌اش از همان روزهاي جواني تا پيري‌اش يك شغل مهم را از دست نداد و همواره با عشق به آن زندگي خود را ادامه مي‌داد: حرفه نويسندگي و روزنامه‌نگاري

به نقل از مهرنامه