هرچند آمريكا قصد دارد امپراطوري خود را هرچه سريع‌تر بر سراسر جهان مستولي نمايد، ولي برخي تحليل‌گران معتقدند آمريكا نمي‌تواند بدون حضور اروپا حتي به عنوان يك ابرقدرت ظاهر گردد.

هرچند ساكنان ديروز و امروز كاخ سفيد مدعي هستند كه آنها كرملين را از دست كمونيست‌ها نجات دادند،‌ ولي تحليل‌گران بي‌طرف معتقدند نقشي كه اروپا در حذف و تكه‌تكه كردن شوروي داشت، كمتر از آمريكا نيست. همين تحليل‌گران مي‌گويند اروپا همانند اواخر دهة 80  ميلادي مي‌تواند نقش چنين آلترناتيو و كاتاليزوري را براي فروپاشي ايالات متحده نيز بازي كند.

 ساختار

پس از جنگ دوم جهاني، برخي رهبران غربي قصد داشتند انديشه‌هاي خويش را براي ايجاد يك اتحاديه دفاعي از طريق سازمان ملل مطرح كنند. سازمان ملل برعكس جامعه ملل، ساخته دست آمريكايي‌ها بود و اروپا نسبت به ايالات متحده نقش به‌مراتب كمرنگ‌تري در ايجاد آن ايفا نموده است. دولت‌هاي اروپايي نيز به همين دليل قصد داشتند در آن برهه با وحدت ‌عمل، قدرت و استقلال خويش را بازيابند. غافل از آنكه آينده تحولات شگرفي براي آنها در نظر گرفته بود. تحولاتي كه طي آن اروپا براي فرار از سيل عظيم كمونيست، مستقيماً به آغوش آمريكا پناهنده شد. البته تنها دليل عجين شدن اروپا و آمريكا، مسألة كمونيست نبود. قاره سبز آنچنان در شعله‌هاي جهنمي جنگ دوم جهاني سوخته بود كه براي برخاستن مجدد، نياز به تكيه‌گاهي خارجي داشت.

همة‌ اين واقعيت‌ها سبب شد كه هرچند بريتانيا، فرانسه و سه كشور بلژيك، هلند و لوكزامبورگ، پايه سيستم دفاع جمعي اروپا را ميان خود طرح‌ريزي كردند‌، ولي در تابستان همان سال يعني در سال   1948 ميلادي، مذاكراتي را با آمريكا و كانادا ترتيب دادند. در خاتمة اين مذاكرات، معاهدة آتلانتيك شمالي (ناتو) در 4 آوريل 1949 به تصويب رسيد.

اساس تأسيس ناتو، مادة 5 منشور ملل متحد بود. اين ماده، اجازة ايجاد سازمان‌هايي را براي دفاع مشترك صادر كرده بود. مادة 4 معاهده آتلانتيك شمالي مقرر مي‌داشت: متعاهدين ملزم هستند در صورت درخواست يك عضو، به بحراني كه مربوط به كشور ديگر مي‌شود، مشورت كنند، البته به شرط آنكه تماميت ارضي يا استقلال سياسي آن عضو مدعي، واقعاً مورد تهديد واقع شود. مادة 5 همين معاهده نيز مقرر مي‌داشت: حملة مسلحانه به يك يا چند كشور عضو به عنوان حمله به تمامي كشورها تلقي شده و پس از اين حمله، تمامي اعضاي معاهدة آتلانتيك شمالي موظفند به طور فردي يا جمعي به متحد مورد حمله كمك كنند.

ناتو هم‌اكنون و پس از آخرين عضوگيري در آوريل 2004 ميلادي، 26 عضو دارد و از عمر آن كه از سال 1949 ميلادي آغاز شده است، نزديك به 6 دهه مي‌گذرد. اين اتحاديه،‌ مجموعه‌اي است كه تصميماتش را به اتفاق آرا اتخاذ مي‌كند.

كنفرانس وزيران خارجه، كنفرانس وزيران دفاع و رؤساي ستادي ارتش، از جمله اركان آن هستند. ولي به عكس ‌آنچه به ظاهر تصور مي‌شود، ناتو تنها يك سازمان نظامي صرف نيست، بلكه به مسائل اقتصادي اعضاي خود نيز توجه دارد. مقر ناتو در كشور بلژيك واقع شده است.

نيروهاي ناتو هم‌اكنون به سه طبقه تقسيم مي‌شوند: نخست، گروه نيروهاي اصلي دفاع، گروه دوم، نيروهاي واكنش سريع و گروه سوم، نيروهاي اضافي. ايجاد نيروهاي واكنش سريع در موج دوم تحولات ناتو متبلور شده است، نيروهايي كه قادر باشند ظرف 7 تا 30 روز در هر نقطه‌اي از جهان مستقر شوند.

موج اول تحولات ناتو در سال 1967 ميلادي ايجاد شد. در اين سال، گزارشي تحت عنوان اهداف آتي اتحاديه منتشر شد. اين گزارش براي آيندة ناتو، دو وظيفه مقرر كرد, نخست جلوگيري از بحران و دوم تشويق روابط حسنه و پايدار بين شرق و غرب. هرچند دومين هدف را مي‌توان نوعي عمل پيش‌گيرانه نيز دانست، ولي اصلي‌ترين حركت پيش‌گيرانه در ناتو پس از پايان عملي جنگ سرد ايجاد شد. تحول دوم در سازمان نيز در سال‌هاي پاياني جنگ سرد واقع گرديد.

 

گذشته

پس از فروپاشي نظام كمونيستي شوروي، ناتو چندين سال به يك موزه تبديل شد در پايان جنگ سرد، به دليل آشكارسازي تسليحات، باقي اهداف به‌ كلي رنگ باخت. اصلي‌ترين هدف آن، كه دشمني با شوروي بود، ديگر سالبه‌ي به انتفاع موضوع شده بود؛ زيرا اين دشمن ديگر وجود خارجي نداشت.

علاوه بر فروپاشي شوروي، بازيگران داخل ناتو نيز نقش‌هاي خود را گم كرده بودند. آنها ديگر دوست نداشتند نقش‌هاي سنتي ايفا كنند، بلكه مي‌خواستند با استفاده از فرصت به دست‌ آمده، يك اروپاي جديد به وجود آورند. نقشه‌هايي كه براي اين اروپاي جديد كشيده مي‌شد، به اندازه‌اي با نقشه‌هاي قديمي متفاوت بود كه ناتو را در اروپا با يك سرگيجة مزمن روبه‌رو ساخت. تا اينكه بالاخره قضيه بالكان از راه رسيد.

پيمان آتلانتيك شمالي هرچند ديگر توجه كسي را به خود جلب نمي‌كرد، ولي وجود شخصيت حقوقي آن مي‌توانست در آينده به كار آيد. به همين دليل صاحبان آن، قصد نداشتند كه پايان كار آن را همانند ورشو اعلام كنند. مناقشات بالكان هرچند با عدم توفيق پيمان همراه بود و سبب عميق‌ترشدن مشكلات آن و انتقادات بي‌شمار از نحوة كار آن به همراه داشت،‌ ولي حداقل اين حسن را داشت كه يك‌بار ديگر غرب متوجه خلاقيت ناتو و امكان استفاده از آن شود. بدين منظور لازم بود كه ابتدا دلايل ضعف ناتو شناسايي شده و ضمن ترميم آنها، اهدافي جديد براي آن طراحي شوند.

يكي از دلايل ضعف، تمايل روزافزون اروپا براي ايجاد ارتش واحد بود. چنانچه گذشت، اروپا از همان ابتدا به دنبال وحدت نيروهاي نظامي خود بود، ولي مقتضيات زمان او را وادار به نزديكي، ايالات متحده كرده بود. آمريكا نيز كه ديگر ميدان جهاني را خالي از رقيب مي‌ديد، دوست داشت يك‌جانبه‌تر و مستقل‌تر از گذشته عمل كند و متحدان ديروز را به صف تابعان جديد حكومت جهاني خويش وارد سازد. مذاكرات 1990 لندن و 1991 رم براي بررسي همين مشكلات تشكيل شد و در نهايت اهدافي نيز براي سازمان در نظر گرفته شد.

دخالت ناتو در ادارة بحران‌هاي بين‌المللي‌، از جمله همين اهداف است. اين امر يعني خروج ناتو از اروپا و محدوده سنتي نفوذ خود.

هدف ديگري كه براي آن در نظر گرفته شد، همكاري با سازمان ملل بود. ناتو خود را همسنگ با سازمان ملل مي‌داند و هيچ‌گاه قصد نداشته است كه خود را به عنوان يكي از ركن‌ها يا سازمان‌هاي تخصصي آن به حساب بياورد. از اين رو، اين‌بار آنها يك قدم به سازمان ملل نزديك مي‌شوند. آنها در ژوئيه 1992 تصميم گرفتند به كمك آن بيايند و بازويي كارآمد براي آن باشند.

ناتو در اقدامي ديگر تصميم گرفت تا سيستم دفاعي خود را متحول نمايد. ناتو مي‌دانست كه در دنياي جديد يك جهش و يك تعريف جديد از امنيت ضروري است. به همين دليل سعي داشت خود اين تعريف نو را ارائه دهد. به همين دليل بود كه سيستم دفاعي مشترك خود را با سيستم دفاعي پيش‌گيرانه تقويت نمود. ايجاد شوراي همكاري آتلانتيك كه متشكل از اعضاي پيمان آتلانتيك و 22 كشور جديد بود نيز از جمله اقدامات ديگر ناتو بود كه هدف آن، آماده‌سازي اين كشورها براي داخل شدن به صف اعضاي ناتو است.

تحول اخير سازمان نيز پس از وقايع 11 سپتامبر واقع شد، يعني زماني كه جرج بوش خود را آماده جنگ سراسري و بزرگ با تروريسم مي‌كرد، جنگي كه در آن آمريكا قصد نداشت منتظر رسيدن نيروهاي كمكي بماند،‌ بلكه مي‌خواست آنها را براي زنده ماندن خودشان، پشت سر خويش گوش به فرمان ببيند.

 

حال

دبير كل ناتو مدعي است اين پيمان امنيت را هر وقت و براي هر كجا كه لازم باشد تأمين مي‌كند. ولي به نظر نمي‌رسد كه تا آن وقت مدت زمان كمي مانده باشد زيرا آنچنان كه از فعاليت يك دهه اخير ناتو مي‌توان دريافت، اروپايي‌ها در مورد ضرورت‌هاي فعاليت سازمان در خارج از حوزه مسووليت آن توافق نظر آنچناني ندارند. اروپا همچنان در حال‌وهواي ايجاد ارتش واحد به سر مي‌برد و علاوه بر آن بودجه نظامي اين كشورها نيز آن قدر نيست كه بتوان به راحتي درباره اعزام نيرو به خارج از اروپا انديشيد. چندي پيش در جريان ورود ناتو به افغانستان، هلند در تأمين هزينه‌هاي ارسال 5 فروند هلي‌كوپتر به اين كشور شديداً دچار مشكل شده بود. اين چنين اتفاقاتي در اكثر فعاليت‌هاي برون مرزي ناتو متصور است.

ميزان منفعل بودن توان نظامي ناتو در نبرد با افغانستان آشكار بود. هر چند بوش در اين جنگ توافق عمومي قدرت‌ها را به دست آورده بود. ولي اين انفعال مانع از آن شد تا بتوانند به ايالات متحده كمك كنند و آمريكا به تنهايي به افغانستان يورش برد.

ناتو هر چند موفق شده است پس از از دست دادن دشمن ديرين خود برخي اهداف ديگر براي خويش طراحي كند ولي همچنان دچار مشكلاتي است كه به آن اجازه نقش‌آفريني بيشتر را نمي‌دهند. اكنون ناتو قصد دارد با فعال‌سازي استراتژي صدور امنيت از طريق ورود اعضاي جديد، برهه جديدي از عمر سياسي نظامي خويش را آغاز نمايد. ورود هفت كشور بلغارستان، استوني، لتوني، ليتواني، روماني، اسلواكي و اسلوني در آوريل سال 2004 سبب شد تا اعضاي جديد آن به عدد 26 برسد. آمريكا نيز از اين حربه به نحو مطلوبي بهره‌برداري مي‌كند. ايالات متحده قصد دارد نه رهبري ناتو را از دست بدهد و نه به اروپا اجازه دهد كه در يك نيروي نظامي مستقل حاضر شود. لازمه اين امر اولاً كمك به استراتژي‌هايي است كه درصدد هدف‌يابي براي ناتو هستند و ثانياً رهبري اهداف جديد و سوار شدن بر موج‌هايي است كه به سبب همين اهداف ايجاد خواهند شد.

در اين مسير آمريكا با تزريق اعضاي جديد قصد دارد هم استراتژي صدور امنيت از طريق ورود اعضاي جديد را دنبال كند و هم با به سوي خود كشاندن اين اعضا، اروپايي جديد ايجاد نمايد تا در برابر اروپاي قديمي قدرت خود را از دست ندهد. اين مسأله كاملاً در حركت‌هاي ديپلماتيك آمريكا متبلور است. به عنوان مثال مي‌توان حضور تمامي كشورهاي جديد ناتو در صحنه عراق را مثال زد. شاهد ديگر را مي‌توان در سخنان وزير خارجه آمريكا دريافت. چنانچه قبلاً نيز اشاره شد فرايند تصميم‌سازي در سازمان به روش اتفاق آرا است و از همين رو عده‌اي همواره مي‌ترسند كه افزايش اعضا اين روند را با اختلافات عديده‌اي مواجه كند. ولي كالين پاول وزير خارجه آمريكا اظهار داشته است كه اعضاي جديد تبعيت قابل ملاحظه‌اي از آمريكا خواهند داشت. اين حرف سخن گزافي نيست، زيرا اكثر اين كشورها از ترس دوباره غلطيدن در دام روسيه حاضرند همه نوع همكاري با ايالات متحده بكنند و اين فرصتي ايجاد مي‌كند تا آمريكا به فكر ترميم ساختار قدرت در اروپا بيفتد، چيزي كه اروپايي‌ها اصلاً علاقه‌اي به آن ندارند. موتور اصلي اروپا يعني آلمان و فرانسه همواره صحبت از استقلال اين قاره مي‌كنند و در اين جدال نقش ناتو بسيار حياتي است.

ايالات متحده قصد دارد براي ترميم ساختار قدرت اروپا، ناتو را حفظ كند و به همين دليل طرح حضور اين سازمان در افغانستان را به اجرا درآورد. اين عمليات اولين حضور سازمان پيمان آتلانتيك شمالي در خارج از اروپا بود ولي تصميم‌گيري براي آن آنقدر با عجله اتفاق افتاد كه عده‌اي آن را تصميمي عاقلانه به شمار نياورند. دولت هلند در بيانيه‌اي اعلام داشت: ناتو اين قاعده اساسي نظامي را زير پا نهاده است كه قبل از رفتن به جايي بداند كه چه وقت از آنجا بيرون خواهد آمد. هم اكنون اروپايي‌هاي عضو ناتو بيشتر از آنكه به فكر موفقيت در افغانستان باشند دنبال تعيين يك استراتژي خروجي از آن هستند، هر چند آمريكا تصور ديگري دارد. ايالات متحده به عكس اعضاي اروپايي معتقد است كه اگر ناتو در افغانستان شكست بخورد ديگر هيچ كس به آن اعتماد نخواهد داشت. از همين رو است كه دبير كل ناتو اعلام كرد: ما چاره‌اي جز رسيدن به پيروزي در افغانستان نداريم.

ايالات متحده طرح ديگري نيز براي ناتو دارد. واشنگتن مي‌خواهد ناتو را از يك حالت دفاعي صرف خارج كند و آن را تبديل به يك نيروي واكنش سريع نمايد، يعني خروج از حالت تدافعي به حالتي تهاجمي. با اين وصف ايالات متحده خواهد توانست نيروهاي واكنش سريع اروپا را در حملات عليه تروريسم به كار گيرد و علاوه بر آن مقصد جديدي نيز براي ناتو دست و پا كند.

آخرين ايده ايالات متحده نيز حضور ناتو در عراق است. اين يك عقب‌نشيني استراتژيك به شمار مي‌رود. اين عقب‌نشيني هر چند پرستيژ ايالات متحده را لكه‌دار مي‌كند ولي واقعيتي است كه اگر امروز بدان اعتراف نكرده باشند فردا بايستي منتظر تلفات بيشتر آن نيز باشند. موضع‌گيري اروپايي‌ها در قبال آن عجيب به نظر مي‌رسد. يوشكا فيشر وزير خارجه آلمان اعلام نموده است كه ترديد دارد اعزام ناتو به عراق درست باشد ولي ژاك شيراك رئيس جمهور فرانسه از امكان حضور نيروهاي اين كشور براي كمك به بحران عراق خبر مي‌دهد.

بايد گفت آن‌گونه كه به نظر مي‌رسد تمام برگ‌هاي برنده در دست ايالات متحده نيست. آنچه اروپايي‌ها به خوبي با بازي دادن آن آمريكا را آزار مي‌دهند برگ برنده‌اي است به نام روسيه.

 

روسيه و ناتو

براي آنگه موضع ناتو را در برابر روسيه مطالعه كنيم بايستي يك تفكيك بين اعضاي سازمان قايل شويم. ناتوي متمايل به آمريكا و ناتوي خواهان اروپاي مستقل. موضع‌‌گيري‌هاي روسيه كاملاً هوشيارانه و با توجه به تقسيم‌بندي مذكور صورت مي‌گيرد. هر چند روسيه اعلام كرده است كه در صورت عدم تغيير ماهيت تهاجمي ناتو از مواضع دوستانه خود عقب‌نشيني خواهد كرد، ولي پوتين اعلام كرده است كه گسترش ناتو را به عنوان يك واقعيت پذيرفته و از آن احساس خطر نمي‌كند.

قسمت متمايل به واشنگتن عموماً اعضاي جديد هستند. اين اعضا كه از بلوك شرق سابق هستند عضويت در ناتو را فرصتي تاريخي براي كاستن از ميزان تهديدات روسيه قلمداد مي‌كنند. آنها آمريكا را يك ناجي مي‌بينند كه هيچ فرشته‌اي حتي اروپا نمي‌تواند به اندازه آن در كاستن گرفتاري‌هايشان مؤثر واقع شود.

سابقه روابط روسيه و ناتو از اوايل دهه 90 شروع مي‌شود، يعني زماني كه روسيه خواهان نزديكي هر چه سريع‌تر به غرب بود. در اين سال‌ها روسيه تصميم گرفته بود كه روابط سازنده‌اي با ناتو برقرار نمايد. گذشت ايام نشان داد كه برقراري چنين روابطي در آن برهه امكان‌پذير نبوده است. در آن سال‌ها بين اعضاي ناتو و علي‌الخصوص پايه‌هاي محافظه‌كار آن علاقه‌اي براي برقراري ارتباط وجود نداشت و اين مسأله مزيد علت شده بود تا همچنان يخ‌هاي بين طرفين آب نشوند. موج دوم روابط در سال 1997 ايجاد شد، يعني زماني كه سند پايه در خصوص روابط متقابل در زمينه همكاري امنيتي به تصويب رسيد. اين سند را مي‌توان مبناي فعاليت‌ اخير فدراسيون روسيه و سازمان ناتو دانست، هر چند وجود اين سند براي آغاز برهه‌اي جديد ضروري مي‌نمود ولي هنوز مراحل مختلفي براي نزديك شدن وجود داشت كه بايد طي مي‌گرديد.

علت اساسي عدم موفقيت سند پايه را مي‌توان در دو چيز خلاصه كرد. علت اول عضوگيري‌هاي جديد در سال 1999 از اعضاي بلوك شرق و دلخوري روسيه از اين موضوع و علت دوم قضيه بحران كوزوو است. روسيه نفوذ سنتي و قابل توجهي در كشورهاي جدا شده از يوگسلاوي سابق دارد. بنابر همين اساس ناتو تصميم گرفت حين ورود به قضيه كوزوو، از ابتدا روسيه را نيز در جريان امور قرار دهد. روس‌ها نيز مدت‌ها بود در معاملات بين‌المللي نقش مهمي ايفا نكرده بودند. آنها با كمال ميل پذيرفتند و تحت رهبري ناتو وارد كارزار كوزوو شدند. مشكلات فراواني در طول اين مأموريت بروز كرد. چنانچه پس از پايان آن، هيچ‌يك از دو طرف، دل خوشي از همكاري متقابل نداشتند. روسيه پس از پايان آن آشكارا اعلام كرد كه ديگر هرگز در عملياتي تحت فرماندهي ناتو شركت نخواهد كرد.

به گفته‌ي يك ديپلماتيك روسي، گفت‌وگوهاي روسيه و ناتو را به زحمت بتوان گفت‌وگوي واقعي ناميد زيرا از همان اول هر دو طرف مواضع قطعي خود را اعلام كردند. اين روش هيچ جايي براي چانه‌زني باقي نمي‌گذارد.

مرحله آخر روابط به ديدار سران در رم و در سال 2002 ميلادي برمي‌گردد. در اين ديدار يك پله بالاتر از سند پايه، اعلاميه‌اي تحت عنوان «روابط نوين روسيه ـ ناتو» به تصويب رسيد. ديدار در سطح وزراي خارجه و دفاع نيز در سال‌هاي 2003 و 2004 همچنان برپا مي‌شده است ولي برخي مشكلات قديمي‌ همچنان به قوت خود باقي است. براي مثال روسيه هنوز از عضوگيري‌هاي فعال ناتو آن هم در منطقه قفقاز دلخور است. نتيجه اين دلخوري را مي‌توان در واكنش‌هاي روسيه مشاهده كرد. مسكو تصميم گرفته است با بازنگري فعالانه در موضوع مشاركت در معاهدات نظامي دوجانبه و بين‌المللي با ناتو ناخرسندي خود را به آنها نشان دهد. دومين واكنش روس‌ها كارشكني‌هاي آنها در تخليه نيروها از كشورهايي چون گرجستان و مولداوي است. هر چند روسيه مدعي است به دليل مسايل اقتصادي از اين كار سرباز مي‌زند ولي تحليلگران اين رفتار را نوعي پاسخ به ناتو ارزيابي مي‌كنند.

ناتو و علي‌الخصوص گروه طرفدار استقلال اروپا همواره بر نقش محوري روسيه در تحولات قفقاز تأكيد دارند و اين به نوعي به دست آوردن دل مسكو است. آمريكا نيز قصد ندارد موضع معاندانه‌اي با روسيه داشته باشد. وزير خارجه آمريكا در مصاحبه‌اي اعلام نموده است كه توسعه ناتو نبايد وضعيت استراتژيك جهان را به طور كامل بنيادين تغيير دهد. نماينده روسيه در ناتو نيز اعلام داشته است كه همتايان آمريكايي به ما اطمينان مي‌دهند كه ناتو هيچ نيروي قابل توجهي در نزديكي مرزهاي روسيه مستقر نخواهند كرد. برخلاف اين ادعا پايگاه‌هاي نظامي آمريكا در غرب و مركز اروپا به سوي شرق و جنوب آن منتقل مي‌شوند و اين نشانه خوبي براي روسيه نخواهد بود.

در بين اين همه كشمكش، موافقتنامه جديدي براي مستقر كردن نيروهاي نظامي ناتو در روسيه و بالعكس به تصويب طرفين رسيده است كه هدف آن نيز مبارزه با تروريسم عنوان شده است.

براي خاتمه اين بحث مي‌توان آينده روابط اين دو را در چند بند خلاصه كرد:

1ـ روسيه قصد دارد بدون نزديك شدن به مجموعه ناتو با كشورهاي عضو، به ويژه اروپاي قديمي به صورت دوجانبه وارد همكاري شود. اين همكاري را هر دو طرف لازم مي‌دانند.

2ـ چهل سال روابط اين دو، بار سنگيني از بي‌اعتمادي به همراه داشته است، ولي روسيه نياز مبرمي به همكاري با سازمان‌هاي اروپايي دارد. لزوم اين همكاري نيز روابط حسنه با تمام سازمان‌هاي اروپاست و ناتو نيز يكي از آنها به شمار مي‌رود.

3ـ موضع كشورهاي اروپايي در ناتو براي روسيه دلنشين است. حتي بعيد نيست اگر روزي ارتش واحد اروپا، مستقل از ناتو شكل بگيرد، روسيه نيز يكي از اعضاي آن به شمار ‌رود. خلاصه اينكه به نظر نمي‌رسد همچنان كه نماينده روسيه اظهار داشته است امنيت اروپا را بتوان بدون همكاري روسيه تأمين كرد.

 

آينده

ايالات متحده، ارتش فرانسه را منظم‌ترين و قوي‌ترين ارتش اروپا مي‌داند. ولي فرانسه نيك مي‌داند كه ايجاد اروپاي واحد، فراتر از يك ارتش قدرتمند به نيروهاي واحد، مقتدر و مستقل در همه كشورهاي عضو نياز دارد. از همين رو در ماه‌هاي آغازين سال 2004 رئيس جمهور فرانسه و نخست وزير انگليس در نشستي ضمن اعلام توافق درباره‌ي تشكيل يك نيروي دفاعي مشترك در اروپا تأكيد كردند درصدد تضعيف ناتو برنخواهند آمد. آنها ارتش واحد اروپا را به نوعي مكمل ناتو معرفي كرده‌اند ولي واقعيت آن است كه اين عبارت چيزي بيش از يك تعارف سياسي نيست. انگلستان كه به خوبي نشان داده است موقعيت ملي و منافع او بيش از هر اتحاد و اتفاق با كشورهاي ديگر از جمله ايالات متحده ارزش دارد، دريافته است كه همراهي با اروپا در اين برهه بدون ثمر و فايده نخواهد بود، زيرا پي برده است كه موتورهاي اصلي اتحاديه اروپا يعني فرانسه و آلمان به ايجاد ارتش واحد عزم جدي دارند.

اتحاديه اروپا مي‌خواهد به حدي از آمادگي دست يابد تا بتواند ظرف 15 روز در يك عمليات مستقل، بدون حضور آمريكا، شركت كند و اين مسأله يك نقطه عطف در تاريخ نظامي اروپاست. ولي كار به اين سادگي‌ها هم نيست. آنها در مدرنيزه كردن نيروهاي مسلح خود ناتوان نشان داده‌اند و به جز فرانسه كشورها در حد ايده‌آلي قرار ندارند. اگر كل بودجه نظامي آنها را در كنار هم بگذاريم نصف بودجه نظامي آمريكا نخواهد شد.

با اين حال تصور آينده اروپاي مستقل آنقدرها هم محال و غيرممكن نيست. فرانسه، آلمان و بلژيك و شايد از اين پس اسپانيا مايلند مستقل از ناتو نيروي نظامي داشته باشند و همه تحولات به سمتي سوق داده شود كه در آينده‌اي نه چندان دور آمريكا را به آن سوي آتلانتيك عقب برانند. هر چند رهبري اين سوي آتلانتيك نمي‌خواهند صريحاً سخن از حذف آمريكا در قاره خود بگويند. ولي آنها چه صريح سخن بگويند و چه آرام آرام مقدمات اين كار را فراهم كنند در اصل موضوع فرقي نخواهد كرد.

روسيه نيز علاقه زيادي به اين مسأله دارد و آماده است هر نوع همكاري را در اين زمينه، البته در نهان، به انجام برساند. ولي آمريكا به هيچ وجه نمي‌خواهد اروپا را از دست بدهد و اروپايي‌ها از ناتو خارج شوند. آنها بدين منظور با اعضاي اروپايي به صورت جداگانه وارد مذاكره شده‌اند، چنانچه واشنگتن نشست پراگ در سال 2002 را نشستي عاطفي خواند تا حلقه‌هاي دو سوي آب‌هاي آتلانتيك را به هم نزديك‌تر كند.

تنها سياست آمريكا مذاكره با خود جدايي‌طلبان نيست. آنها در برابر طرح دفاع مستقل اروپا مدت‌ها سياست‌ ترشرويي را برگزيده بودند و مي‌خواستند اروپايي‌ها را متوجه نارضايتي خود بكنند. علاوه بر اين دو نوع سياست آنها با جذب نيروهاي جديد از شرق اروپا مي‌خواهند موازنه قدرت را به نفع خود تغيير دهند. آنها حتي مايلند علاوه بر بلوك شرق سابق كشورهايي چون پاكستان و عربستان و ديگر متحدان غيراروپايي خود را نيز وارد ناتو كنند.

طبق معمول آمريكا براي رسيدن به اهداف خود برخي واقعيت‌هاي بزرگ را فراموش كرده است. براي مثال رهبران ناتو هراس دارند كه انتقال تكنولوژي‌هاي جديد از طريق پيمان به برخي كشورهاي جديد كه هم حكومت‌هاي دموكراتيك در آنها حاكم نيستند و هم اينكه سنخيتي با غرب، به معناي قديمي آن، ندارند مي‌تواند دردسرساز باشد. ولي آمريكا هدف بزرگ‌تري دارد و آن مهار اروپا و ايجاد يك اروپاي جديد و مطيع است.

مي‌توان گفت اگر آمريكا مؤفق شود اروپاي جديد را به شيوه‌اي كه خود مي‌خواهد طراحي كند آنگاه دوباره اروپا بايستي پشت سر آمريكا بايستد و اگر كه بالعكس، اروپا موفق شود، بايستي نيروهاي جديد الحاقي به ناتو را يا از خود دور كند يا بيشتر از آنچه آمريكا به آنها وعده داده است به آنها عطا كند.

سؤالي در اينجا به ذهن خطور مي‌كند كه آيا واقعاً آمريكا تا به اين حد به اروپا نيازمند است. از نظر عده‌اي آمريكا بدون اروپا نمي‌تواند حتي به عنوان يك ابرقدرت به عمر سياسي خود ادامه دهد. چنانچه اين واشنگتن بود كه سياست ترشرويي خود را كنار گذاشت و براي تغيير اوضاع پا پيش گذاشت. مشكلات آمريكا در افغانستان و عراق به خوبي نقش مهم اروپا را در معادلات جهاني نشان داده است.

دست آخر اينكه آينده ناتو به توفيق اروپا در تشكيل ارتش واحد بستگي دارد. اگر اروپا موفق نشود، ناتو دوباره قدرت خواهد يافت و اگر موفق باشد يا بايد ناتو را فراموش كرد و يا منتظر ايجاد ناتو در سرزمين‌هايي بود كه قبلاً ورشو در آن حاكم بود. تنها با اين تفاوت كه اين بار آمريكا به جاي شوروي رهبري اتحاديه ورشو را به عهده خواهد گرفت و روسيه به جاي آمريكا به سمت ارتش واحد اروپا روانه خواهد شد.

منبع : باشگاه اندیشه