اگر كشوري مسير درست را تشخيص داد بايستي با تكيه بر پتانسيل هاي داخلي خود به ويژه اراده ملي در آن جهت حركت كند
اگر از منظر تئوريهاي انتقادي به ماهيت نظام بين الملل كنوني نگريسته شود، اوضاع جهان بسيار بدتر از آن چيزي است كه مشاهده مي كنيم. تئوري هاي انتقادي، اغلب شامل تئوري هايي مي شوند كه اساس نظام موجود را قبول ندارند و گاه تعبير قانون جنگل را در توصيف آن به كار مي برند. هدف اصلي تئوري هاي انتقادي، نقد وضع موجود، رهايي از آن و ترسيم آينده اي مطلوب از جهان است. در چهره اي كه تئوري هاي انتقادي از جهان ترسيم مي كنند، صلح جايگزين «خشونت ساختاري» مي گردد. در تئوريهاي انتقادي، واژه خشونت ساختاري يك واژه كليدي است. اين اصطلاح به ويژه توسط جان گالتونگ در توصيف نظام سرمايه داري به كار برده شد. در تعريف اين نوع از خشونت گفته شده است كه «خشونت ساختاري خشونتي است كه از ماهيت سلطه گونه روابط ميان واحدها ناشي مي شود.» از خودبيگانگي، استعمار، استضعاف و استثمار از مفاهيم كليدي هستند كه در دل اين رابطه وجود دارد. شايد به كار بردن اصطلاح «سلطه و زيردستي» تعبيري خلاصه و سودمند از خشونت ساختاري باشد.

در اين مقاله قصد داريم نشان دهيم كه چگونه دنياي غرب سعي دارد با اعمال اين نوع از خشونت، مانع از دستيابي جمهوري اسلامي ايران به تكنولوژي صلح آميز هسته اي شود. در چارچوب تعريف خشونت ساختاري، دنياي غرب سعي دارد با اعمال قدرت، روابط خود را با دنياي غيرغرب، به گونه اي تنظيم كند كه همواره ماهيت سلطه گونه آن حفظ گردد. در حقيقت و بدون آن كه نمود بيروني و محسوسي داشته باشد، دنياي غرب مي خواهد به اشكال و شيوه هاي نو كه گاه «استعمار نو» خوانده مي شود، مانع از پيشرفت و ترقي كشورهاي ديگر شود. اين نوع از روابط در هر دوره اي، طرفهاي خاصي داشته و اصطلاحات مختلفي در مورد آن به كار برده شده است. زماني اصطلاح كشورهاي صنعتي در مقابل كشورهاي غيرصنعتي، كشورهاي جهان سوم در مقابل كشورهاي پيشرفته يا جهان اول و اكنون هم مدتي است كه اصطلاح شمال- جنوب را به عنوان طرفهاي اين تعامل به كار مي برند. رابطه اي كه ميان طرفين اين تعامل وجود دارد از نظر ماهيت، خشونت ساختاري است. به عبارت ديگر بر روابط آنها نوعي از رابطه كه خشونت ساختاري ناميده مي شود، حكمفرما است. نكته مهم اين است كه وقتي در بحث انرژي هسته اي به بررسي رابطه اين دو قطب از كشورها مي پردازيم به واژه ها و اصطلاحاتي برمي خوريم كه توصيف كننده اين رابطه خشونت بار به معني واقعي كلمه است. «دارا» و «ندار» اصطلاحاتي است كه در معاهدات مربوط به سلاح هاي هسته اي وجود دارد. نفس اين اصطلاحات بيان كننده رابطه اي نابرابر و سلطه آميز است و امروزه از اين واژگان تفسيرهايي به عمل مي آيد كه قصد آن ممانعت كشورها از دستيابي به تكنولوژي هسته اي است. در حقيقت بزرگنمايي و تبليغات گسترده پيرامون تلاش بعضي از كشورها از جمله ايران براي دستيابي به سلاح هسته اي هدفي جز محروم كردن ايران از دانش هسته اي را دنبال نمي كند و اين دقيقاً همان خشونت ساختاري است كه از ناحيه قدرت هاي بزرگ عليه كشورهاي ديگر اعمال مي گردد. در حقيقت رابطه بين واحدهاي سياسي در نظام بين الملل به گونه اي تنظيم شده است كه خود به خود باعث سلطه عده اي و زيردستي عده ديگري مي شود. در هر حال نگراني دنياي غرب از دستيابي ايران يا هر كشور ديگري به تكنولوژي هسته اي عمدتاً از دو واقعيت ناشي مي شود: اول اين كه تكنولوژي هسته اي از پيچيده ترين و پيشرفته ترين علوم و فنون بشري است و در دنيايي كه عصر دانايي ناميده مي شود، بهره مندي هر كشوري از اين علوم و فنون، آن كشور را از نظر درجه بندي قدرت، به درجه بالايي ارتقا مي دهد. امروزه بسياري از كشورها مسير تلاش خود را فقط به سمت توليد علم و دانش جهت دهي كرده اند و كمتر تمايل دارند به مسأله ساخت توجه كنند. به عبارت ديگر نوعي تقسيم كار پنهاني بين المللي در حال شكل گيري است كه در آن عده اي از كشورها به توليد دانش و عده اي ديگر به توليد محصول مبادرت مي ورزند. از نظر رتبه بندي، كشورهايي كه به توليد دانش مي پردازند ابتكار عمل، قدرت مانور، دايره عمل و در يك كلمه قدرت بيشتري دارند و در مديريت جهاني نقش برجسته تري بازي مي كنند. بدين ترتيب روشن مي شود كه چرا عده معدودي از كشورها سعي دارند مانع از دستيابي كشورهاي ديگر به ابزارهاي قدرت(دانايي) شوند. دوم اين كه نوعي رابطه بين «قدرت» و «نقش» وجود دارد. هرچه قدرت كشورها افزايش يابد، آنها در پي ايفاي نقش بيشتري برمي آيند و اين براي قدرتهاي هژمون و مسلط رضايت بخش نيست. ترديدي وجود ندارد كه تلاش كشورها براي كسب قدرت و ايفاي نقش بيشتر با ممانعت قدرت هاي برتر مواجه مي شود. زيرا قدرت هاي بزرگ خواهان حفظ وضع موجود هستند و تغيير در وضع موجود را به زيان خود مي بينند. تحت اين شرايط، كشور يا قدرت نوظهور بايستي به ابتكار عمل هاي وسيعي دست بزند تا بتواند هم قدرت خود را تثبيت كند و هم متناسب با آن قدرت، صاحب نقش شود. در خصوص «تثبيت قدرت» بايد گفت اگر كشوري مسير درست را تشخيص داد بايستي با تكيه بر پتانسيل هاي داخلي خود به ويژه اراده ملي در آن جهت حركت كند و وقتي چنين مقصودي حاصل شد، جهان ناچار است به چنين كشوري مطابق با توانايي اش نقش دهد و براي آن احترام قائل شود. به نظر مي رسد اكنون جمهوري اسلامي ايران چنين مسيري را به درستي تشخيص داده و در آن جهت حركت مي كند. با اين حال اين مسير داراي پيچ و خم هاي زيادي است و بايد با ظرافت و حساسيت تمام آنها را طي كرد. اين پيچ و خم ها از همان خشونت ساختاري ناشي مي شود كه در جهان فعلي وجود دارد. قدرتهاي بزرگ با توسل به انواع و اقسام حربه هاي سياسي و حقوقي سعي دارند در اين مسير درست كه جمهوري اسلامي ايران انتخاب كرده است، ايجاد مانع كنند. تحت اين شرايط وظيفه ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران است كه با فعاليت بيشتر به دفاع حقوقي و سياسي از حقوق خود بپردازد كه صد البته توجيهات و استنادات سياسي و حقوقي زيادي نيز در اين زمينه وجود دارد. كما اينكه تاكنون هيچ يك از قدرت هايي كه در راه دستيابي جمهوري اسلامي ايران به تكنولوژي هسته اي سنگ اندازي مي كنند نتوانسته اند استنادات حقوقي موجهي را مطرح كنند. به نظر مي رسد آنها به جاي موضع گيري هاي فني و حقوقي بيشتر به موضع گيري سياسي روي آورده اند. شكي نيست كه موضع گيري سياسي همواره با حب و بغض هايي آميخته است و اين نبايد در اراده ملي ايران براي طي كردن مسير درست خود كه همانا رسيدن به دانش و فناوري صلح آميز هسته اي است خللي وارد كند. تعبيري كه رياست جمهوري اسلامي ايران در توصيف و توضيح ماهيت نظام بين الملل به كار برد، تفسيري فوق العاده مهم از منظر انتقادي است: «دنيا، دنياي بي رحمي است... عده اي سعي دارند ما را از دستيابي به علم و دانش محروم كنند...» محروميت بيانگر نوعي بي عدالتي است. بي عدالتي نيز جزء لايتجزاي خشونت ساختاري است. نكته اي كه كشورهاي غربي در سياستهاي خود نسبت به آن غافل مانده اند اين است كه در دنياي جهاني شده، آگاهي هاي عمومي افزايش يافته است و اعمال سياست هاي تبعيض آميز و استعمارگرايانه بسيار دشوار است. امروزه افكار عمومي جهان با هر گرايش فكري در پي يافتن پاسخي منطقي براي اين دو سؤال مي باشند: چرا اسرائيل خارج از معيارهاي بين المللي به سلاح هسته اي مجهز شده است؟ و چرا دنياي غرب در تلاش است به رغم اعتراف نهادهاي مسئول مبني بر صلح آميز بودن فعاليتهاي هسته اي ايران، اين كشور را از دستيابي به فناوري صلح آميز هسته اي باز دارد؟ تلاش براي يافتن پاسخي براي اين سؤالات در نهايت افكار عمومي جهان را به اين سمت و سو سوق خواهد داد كه در نظام بين الملل معيارهاي دوگانه اي حاكم است و اين معيارهاي دوگانه نيز جلوه ديگري از همان خشونت ساختاري است. بنابراين اكنون چند وظيفه خطير بر عهده دولت و ملت ايران قرار دارد. در وهله اول نظريه پردازان و محافل آكادميك كشور بايستي با بهره گيري از امكانات اطلاعاتي و ارتباطاتي موجود به نقد وضع موجود از طريق تئوريهاي انتقادي بپردازند. در وهله دوم، دستگاه ديپلماسي كشور به دفاع حقوقي و سياسي از حقوق حقه ملت ايران مبادرت ورزد. در وهله سوم دولت بر عزم خود بر راه درستي كه انتخاب كرده تأكيد نمايد و در وهله چهارم ملت ايران به حمايت و پشتيباني از تصميم درستي بپردازند كه منتخبين آنها اتخاذ كرده اند. هماهنگي و همكاري ميان اين چهار مؤلفه مي تواند در انتقال جمهوري اسلامي ايران از اين مرحله حساس نقش مهمي ايفا كند.
نويسنده: نوذر - شفيعي
 منبع: ماه نامه - همشهري ديپلماتيك - 1383 - شماره 23، مهر