مدل های تصمیم گیری در سیاست خارجی                       
مقاله آقای عباس ملکی
تحليلگران سياسى بصورت سنتى بر روى اين مسئله تمرکز مى نمودند که که چگونه يک تصميم گير بر روى يک راه حل از ميان تعداد متعددى از آلترناتيوها تمرکز مى نمايد؟ در همين ارتباط سه مدل مطرح در تصميم گيرى سياست خارجى که در سالهاى اخير بيشتر مورد بحث بوده اند، در اين بخش برشمرده مى شود: اولين آنها که در کارهاى گراهام آليسون مورد بحث قرار گرفته است، مدل عقلايى است . البته او از سه الگو در کارهاى خود نام مى برد که عبارتند از الگوى عقلايى ، الگوى سازمانى و الگوى بوروکراتیک .
الگوى بازيگر خردمند يا سياست عقلايى، عمل يک ملت و يا يک حکومت را در برابر يک وضعيت بر ضايه محاسبات عقلايى و داده هاى عينى ارزيابى مى کند.
چنانکه در بحران کوبا، تحليلگران بر پايه الگوى سياست عقلايى، سياست و عمل اتحاد شوروى را عملى عقلايى توصيف مى کردند که از زاويه اهداف استراتژيک اين کشور درست بوده است .
در الگوى سازمانى، آليسون به اين نکته مى پردازد که هر تصميمى که اتخاذ شود، بناچار از مجارى سازمانها و نهادهاى خاصى صورت مى گيرد. شناخت سازمانى که تصميمى بر عهده آن واگذار شده است مى تواند ما را از کم وکيف آن تصميم آگاه کند. در الگوى بوروکراتيک، آليسون اين بحث را مطرح مى نماسد که سازمانها و ادارات بوسيله افرادى اداره مى شوند که هريک براى خود نقش و صلاحيتى قائل بوده و ممکن است در رقابت با يکديگر قرار داشته باشند.
در نتيجه تصميم نه محصول فرآيند کار و وظيفه يک سازمان بلکه محصول چانه زنى افرادى تلقى مى شوند که از موقعيت شغلى خود استفاده و به ايفاى نقش مى پردازند. در نتيجه ويژگيهاى شخصى، شغلى، انگيزه ها و عقايد ديوانسالاران در فرآيند تصميم گيرى نقش عمده اى ايفا مى نمايد.
مجموعه اى از مدلهاى نوع دوم تحت عنوان سايبرنتيک عقلايى محدود بوسيله هربرت سايمون در ابتدا بررسى شد. مدل نوع سوم در رشته هاى مختلف به نام هاى متفاوت خوانده مى شود. در روابط بين الملل، از "چارچوب هاى مفهومى " بعنوان سومين مدل ياد گشته و در علوم سياست گذارى و همچنين تصميم گيرى به عنوان مدل هاى مربوط به روانشناختى معرفتى معروف است از جمله مدل شهودى چند وجهى ، که روشهاى مکاشفه اى را در روانشناسى شناختى را بصورت تجربى بررسى مى نمايد نيز در همين مقوله جاى مى گيرد.
در مورد چارچوب هاى مفهومى، روزنا منابع سياست خارجى در يک کشور بزرگ و باز را متغير هاى وابسته به نقش، جامعه و حکومت مى داند . برچر کارهاى روزنا را توسعه داده و دو محيط براى تصميم گيرى در سياست خارجى برشمرد. محيط عملياتى و محيط روانشناختي. محيط عملياتى خود به دو بخش تقسيم مى گردد. ميدان بيرونى به نظر او شامل متغيرهايى از جمله متغيرهاى جهانى، منطقه اى و روابط دوجانبه است. سازمان ملل متحد از جمله نهادهاى سيستم جهانى است.
محيط درونى در توسعه نظريات روزنا شامل توانايى هاى نظامى و اقتصادى، ساختار سياسى، گروه هاى داراى منافع و نخبگان رقيب هستند. محيط روانشناختى يک منبع غنى براى تشريح نظريات مربوط به تصميم گيرى است. ايدئولوژى، ميراث تاريخى، شخصيت و آمادگى از متغيرهاى محيط روانشناختى هستند.
شش گمان و فرض در ارتباط با نگرش روانشناختى به تصميم گيرى در سياست خارجى وجود دارد:
1-تصميم گيران تمايل دارند تا اطلاعات واصله را با تصاوير ذهنى خودشان تطبيق دهند، بعبارت ديگر بازيگران مايل به درک آن چيزهايى هستند که انتظار دارند آنها را درک نمايند.
2-تصميم گيران نظام بين المللى را بعنوان نظام تحت تسلط خود مى انگارند تا هر چه سريعتر مشکلات امنيتى خود را حل نمايند.
3-تصميم گيران کشورهاى توسعه يافته در ارتباط با محيط درونى، اهميت فراوانى براى رقابت مابين نخبگان و گروه هاى داراى منافع دارند.
4-نخبگان در کشورهاى توسعه يافته بيشتر رقيب خود را گروه هاى داراى منافع مى دانند تا ديگر نخبگان رقيب.
5-نخبگان در کشورهاى توسعه يافته وزن بيشترى به متغيرهاى بيرونى در مقايسه با متغيرهاى درونى مى دهند.
6-ظرفيت هاى اقتصادى و نظامى که ريشه در تبليغ و بيشينه نمودن قدرت دارد، محرک اصلى در رفتار کشورهاست. اين روش براى قدرت هاى متوسط غير قابل قبول است.
مدل عقلايى تصميم در سياست خارجى
مدل بازيگر عقلايى بهينه سازى را در يک فضاى تعاملى جهانى اين چنين تصور مى نمايد که اقتصاد بازار محرک اصلى جامعه و يا سازمان دولتى است. در تئورى مطلوبيت، تصميم گيران اين چنين مى پندارند که خروجى تصميم از انتخاب هاى در دسترس ناشى مى گردد. در همان زمان که انتخاب ها از خروجى ها ناشى مى گردد و سپس در مرحله انتخاب راه حل بنظر مى رسد که براى پيشنهاد دادن بهترين ظرفيت کار سختى در پيش داشته باشیم.
در زمينه مدل عقلايى و نظم و ترتيب آن مباحث متعددى تاکنون بوده است. هرديدگاه علمى به يک نوع نظام عقلايى را تصوير نموده است:
1-روانشناسان معرفت شناختى بر اين بخش متمرکز شده اند که چگونه رفتارهاى هنجارگرا توسط افراد انتخاب مى شود.
2-جامعه شناسان بر روى ساختارهاى اجتماعى، ارزش ها و نرم ها توجه نموده اند.
3-مردم شناسان بحث خود را بر نظرات طرفداران نظريه هاى رسمى اقتصادي (عقلايى) ومباحثات آنان با اقتصاد اساسي (که ارزشهاى مذهبى و نقطه نظرات اجتماعى بيشتر از دستاوردهاى اقتصادى و سياسى مد نظر است)، معطوف مى دارند.
4-صاحبنظران سياسى بر تفوق عوامل سياسى و نهادهاى سياسى در مراحل تصميم گيرى تاکيد دارند.
5-اقتصاد دانان بر بيشينه نمودن ثروت و همزمان با توجه به محدوديت هاى متعدد تکيه دارند.
6-نظريه پردازان مالى بر رفتار غيرکامل بازار و ظرفيت سود در دوران دلنگرانى هاى بازار تمرکز نموده و
7-استراتژيست هاى بازار انتخاب هاى مصرف کننده که ما را بسوى انتخاب هاى رفتارى عقلايى سوق مى دهد، را بعنوان بحث بر مى گزينند.
به آليسون و تصميم گيرى او باز مى گرديم. او نظرات خود را در سه سطح مطرح مى نمايد:
در سطح اول، تصميم گيرنده، انسان عقلايى کامل به شمار آمده است که در شرايطى تصميم مى گيرد که راه حلهاى گوناگون و طرق عمل مختلف به دقت و صحت سنجيده و ارزيابى شده اند. در نتيجه تصميم گيرى عقلايى است و تصميماتى اتخاذ مى شود که حداکثر مطلوبيت را دارند و تصميماتى هستند که ارزشهاى مورد نظر را به بهترين وجه تامين و برآورده مى نمايند. اين مدل يک مدل کلاسيک اقتصادى نيز بشمار مى آيد.
ولى آليسون هشدار مى دهد که اگر چه چنين توصيفى ما را در درک و فهم بيشتر چگونگى تصميم گيرى کمک مى نمايد، ولى بايد توجه داشت که در اينجا از زاويه بسيار کوچک و محدودى به واقعيات نگريسته شده و در نتيجه در بعضى از موارد نيز صحيح عمل نمى نمايد. آليسون اضافه مى نمايد که در تصميم گيرى در سياست خارجى، هرچه اطلاعات ما در زمينه امور داخلى کشور و دولت مقابل کمتر باشد، گرايش به تکيه بر الگوى کلاسيک بيشتر است.
 مدل روانشناختى تصميم در سياست خارجى
سطح دوم تصميم گيرى را آليسون از زاويه تصميم گيرى در سازمان و بر حسب ضوابط و معيارهاى سايمون براى تصميم گيرى مطرح مى نمايد. مدل سازمانى تصميم گيرى يک مدل توصيفى است. اين مدل نشان مى دهد که چگونه واقعا تصميم اتفاق مى افتد.
در اين مدل فرض بر آن است که تصميم گيرندگان کاملا عقلايى عمل نمى کنند، بلکه در محدوده اى از زمينه ها، ادراک از بديل ها و توانايى تصميم، عقلايى رفتار مى نمايند. اگر اهداف در مدل عقلايى کاملا روشن است، در اينجا، اهداف با توجه به مسير تصميم ممکن است تغيير نمايند. اين مدل به نام عقلايى محدود نيز شناخته مى شود.
اگرچه آليسون نشان مى دهد که چگونه مدل سايمون مى تواند درک و فهم ما را از مکانيسم تصميم گيرى افزايش دهد، ولى در عين حال نواقص و نارسايى آن را نيز خاطر نشان مى سازد و هشدار مى دهد که مدل سايمون مى تواند به پيش بينى هاى غلط و نادرست نيز برسد.
جانيس و مان درمدل روانشناختى خود بر اين باورند که کليد فهم تصميم گيرى آن است که انسان موجودى احساسى است. "مقامات دولتى که تصميم هاى مهم تاثيرگذار بر سرنوشت کشور را مى گيرند با ميزان بيشترى از خود-محدودى تعهد آميز مواجه هستند. موقعيت هاى پيشين را ديديم که مداوما شايق بودند که تا به دستاورد مورد نظر خود برسند، درهمان زمان که شديدا دل نگران هزينه هاى سنگين و احتمال خطر باخت بودند".
با اين تعبير، محرکه اوليه تصميم گيرندگان سياسى اين نيست که پايدارى روش معرفت شناختى و منطقى تصميم گيرى را حفظ کنند، بلکه آنان مترصد آنند که بين تعارضات احساسى حاکم بر تصميم گيرى نوعى سازگارى ايجاد کنند. به کلامى ديگر، جانيس و مان معتقدند که الگوهاى مختلفى از کنار آمدن با اين تعارضات وجود دارد.
تصميم گيرنده سياسى مداوما در صدد آن است که تعارضات حاکم بر فضاى تصميم گيرى را حل کند و يا بهتر آن است که بگوئيم مايل است به حل گرايش هاى متعارض قبول و ردى که نسبت به يک اقدام خاص، وجودش را فرا گرفته نائل آيد.
 مدل سياسى تصميم گيرى در سياست خارجى
در سطح سوم، تصميم گيرى ابعاد گسترده ترى بخود ميگيرد. در اينجا، تصميم گيرى ديگر محدود به تصميم گيرى در چهارچوب ضوابط و معيارهاى رسمى سازمان نيست.
قواعد مدون و مقرر، بخشنامه ها و دستور العمل هاى فرموله شده حد و حدود تصميم گيرى را معين نمى نمايد و تلاش و جستجو براى يافتن راه حلهاى مناسب تنها در امتداد و در مسير شناخته شده قبلى صورت نمى گيرد. در اين سطح به اعضاى سازمان به ديده کسانى نگريسته مى شود که درگير سياست شده و سياستمدارند.
"سياست" به معناى معامله و داد و ستد، ولى معامله و داد و ستدى که با قواعد معين و خاصى بين افراد در سيستمى با آرايش سلسله مراتبى و در چارچوب کلى آن انجام مى گيرد. علاوه بر اين، ميزان وماهيت مسئوليتى که افراد به دوش مى گيرند، در تعبير و تفسير آنچه که مى بينند و مى شنوند و در نوع تصميماتى که اتخاذ مى نمايند، تاثير فراوان دارد.
اما اعضاى سازمان علاوه بر سياستمدارى، انسان نيز هستند. بنابراين هسته مرکزى سياستمدارى بوروکراتيک را شخصيت انسانها تشکيل مى دهد که در نتيجه، اين که چگونه انسانى توان تحمل مسائل و مشکلات را داشته باشد، اينکه شيوه عمل هر فرد چه باشد، همه و همه اجزاى تشکيل دهنده و تغيير ناپذير و تنزل ناپذير آن ترکيب خاصى هستند که سياستگذارى ها بر اساس آن انجام مى شود.
علاوه بر اين، افراد کوله بارى از حساسيت هاى خاص و تعهدات خاص دارند که در احراز هر پست و مقامى و در ورود به هر سازمانى آن را به دوش مى کشند. بنابراين بروشنى اهميت، ارتباط و تاثير عواطف و احساسات انسان، رفتار دفاعى او و رفتار رقابت جويانه او نشان داده شده است.
 تصميم گيرى شهودى
ابتدا برنامه ريزى اکتشافى و سپس تصميم گيرى اکتشافى مطرح و سپس توسعه يافت. اصولا واژه (heuristic) در صورتيکه صفت باشد به معانى شهودى، اکتشافى، کاوشى، ذهنى، آروين آموزانه و وابسته به يادگيرى عملى از راه تجربه و خطا نقل شده است. اما heuristics)) به عنوان اسم به معناى فرآيندهاى مکاشفه اى و روشهاى آروينى آمده است.
الگوريتم مکاشفه اى، يک راه حل نسبتا مطلوب و با بازده و نزديک به مسئله براى ما تمهيد مى نمايد. اغلب اين مدل به ما مطلوبيت نزديکى به راه حل قطعى را نيز مى گويد. از طرف ديگر نگاه به طبيعت همواره براى انسان، روشها و الگوهاى آموزنده اى را به همراه داشته است.
در ميان حيوانات، تصميم گيرى بصورت غريزى انجام مى پذيرد، اما برخى از زيست شناسان با آزمايشات و تجربيات متعدد دريافته اند که نحوه تصميم گيرى حيوانات نيز به نوعى اکتشافى است . واژه (Intuition) و تصميم گيرى شهودى (Intuitive Decision making) دو واژه اى هستند که از اين پس در اين بخش مورد استفاده قرا مى گيرند. ابتدا بايد گفت که براى دست يازيدن به حقيقت چهار روش زير مورد تجزيه و تحليل قرار مى گيرد:
1- وحى
2- الهام، اشراق و کشف شهود
3- منطق
4- روش علمى
 الهام، کشف شهود و اشراق، راهى است بسوى دست يابى به حقايق که بى گمان نياز به کسب تقواى الهى، کوشش و مجاهدت در راه پروردگار، مطالعات بسيار و تفکر فراوان دارد که بى شک نصيب همگان نمى گردد. متفکر انديشمند نه فقط داراى دانش است، بلکه به اشراق و کشف شهود نيز دست مى يابد.
الهام، اشراق و کشف شهود جزو روش هاى علمى تا مدت ها قبل نبود، اما اکنون به صراحت از آنان بعنوان برخى از روش هاى پذيرفته شده سخن مى گويند. روش عقلايى محدود با روش شهودى به يکديگر نزديک مى باشند. تفکر شهودى بخشى از فرآيند کشف حقيقت است.
مسئله اساسى در تصميم گيرى توسط انسان آن است که ممکن است براى يک مشکل راه حلى رياضى وجود داشته باشد، اما مدل رياضى گرچه وجود دارد، اما آنچنان پيچيده است که با دانش ما دستيابى به راه حل حتى غير ممکن است. در اين وضعيت به راه حل هاى شهودى رو مى آوريم. البته درگذشته نيز از اين روش استفاده مى گرديد، مثلا در حل مسائل بطريقه سيمپلکس و يا الگوريتم حمل و نقل ابتدا و در فاز اول مى توان بصورت اختيارى از يک نقطه محاسبات را شروع نمود.
منظور اين است که در جريان امور روزمره ما همواره از روشهاى شهودى استفاده مى کنيم. مثلا زمانى که شما قرار است که از برابر مامور گمرک در فرودگاه بگذريد، درحاليکه همه گيشه ها خالى است، اما شما به سمت مامورى از گمرک مى رويد که لبخندى به لب دارد و يا در بانک به سوى باجه اى مى رويد که تعداد کمترى در آنجا منتظر هستند. مى توان نتيجه گرفت که روشهاى شهودى با بازدهى سروکار دارند. يعنى راه حلى را بر مى گزينيد که سريعا شما را به يک نتيجه خوب مى رساند، اگرچه اين راه حل بهترين نيست.
تئورى هاى تصميم گيرى ابتدا بخشى از اقتصاد در اوائل قرن بيستم بودند. سپس بتدريج از سادگى و شکل رياضى خود به واقع گرايى و تمرکز بر امور سياسى معطوف گشتند. مدلهاى رياضى براى حل مسائل تصميم گيرى در مواقعى نمى توانستند مشکلات مديران را حل نمايند و از طرف ديگر اگر مسئله را کاملا صحيح تعريف مى نموديم، معادلات بدست آمده بسيار بلند، غيرخطى و پيچيده از لحاظ منطقى مى گشتند. از طرف ديگر، اگر مى خواستيم که معادله رياضى را ساده تر بنويسيم، اين نگرانى بوجود مى آمد که مدلى که ما از روى مشکل در جهان واقع ساخته ايم، تفاوت هاى اساسى با آن داشته باشد و به زبان ديگر بازگو کننده واقعيات مسئله نباشد.
بنابر اين پس از سالها پيشرفت در علوم تصميم گيرى به اين نتيجه رسيديم که مدل هاى ما در حدى پيچيده مى شوند که قابل حل کردن نيستند و از طرف ديگر ساده سازى نيز در حل مسئله اشکالات اساسى وارد مينمود.
بصورت عمومى ممکن است ما بين دو رهيافت کلى در نظام هاى تصميم گيرى سياست خارجى تفاوت قائل شويم. اولين آنها، انتخاب عقلايى است و دومين روانشناسى معرفتى . ما بدنبال مقايسه بين اين دو و سپس رسيدن به رهيافت شهودى و آنگاه مدل شهودى چند وجهى هستيم که اين دو را به يکديگر نزديک مى نمايد.
مدل شهودى چند وجهى، پروسه، نتيجه تصميمات و همچنين سطوح متفاوت تحليل (فردى، زوجى و گروهى) را شناسايى مى نمايد. مسائلى که در مدل شهودى دخالت دارند، عبارتند از:
1-بيشتر نمودن و يا ارضاى مطلوبيت
2-درگيرشدن در تحقيق همبسته
3-انجام محاسبات مشروح و يا
4- ساده نمودن محدوديت هاى شهودى بوسيله تاثيرات چارچوب.
 دو دسته از مدلهاى عقلايى و شناختى نمى توانند به تنهايى پديده سياست خارجى ايران و يا کشورهاى ديگر را توضيح دهند. اگر با دقت نگاه کنيم متوجه مى شويم که تصميم گيران تلفيقى از استراتژى هاى متعدد را براى تصميم گيرى اتخاذ مى نمايند. و در طول تصميم گيرى از يک روش به روش ديگر حرکت مى نمايند . اين وضعيت قابل مقايسه با تئورى هرج و مرج و پيچيدگي در علوم تجربى و اجتماعى است.
در گذشته در مبحث تصميم مشاهده شد که مدلهاى مختلفى براى تصميم گيرى وجود دارد که استفاده از آنها بستگى به ماهيت مسئله دارد. مواقعى است که بصورت ساده، انسان فکر مى کند که به يک راه حل گرايش قلبى دارد. برخى از محققان عقيده دارند که اين احساس، احساس هفتمى است که بر 6 حواس ديگر انسان اضافه مى شود. و برخى ديگر معتقدند که تنها افراد محدودى اين توانايى را دارند.
تصميم گيرى شهودى فرآيندى مربوط به ضمير ناخود آگاه انسان است که بدون توجه به تجربيات گذشته فرد شکل مى گيرد. اين فرآيند لزوما مجزا از فرآيندهاى عقلايى نيست و گاه ممکن است که هرکدام ديگرى را تکميل نمايد. يک آزمايش در اين زمينه، به مقايسه دو نفر، يکى استاد و ديگرى نوآموز شطرنج باز مى گردد. فرض کنيد که بازى شطرنج شروع شده و تنها 5 تا 10 ثانيه از شروع بازى گذشته است.
پس از آن شما تمام مهره هاى روى صفحه شطرنج را برداشته و پس از جابجا نمودن آن ها، از فرد وارد به شطرنج و تازه کار مى خواهيد که مهره ها را مانند قبل –يعنى قبل از آنکه آنها را بهم ريخته باشيد ، مجددا بچيند. تجربه نشان مى دهد که استاد بازى تقريبا 95 درصد مهره ها را در جاى خود همانطور که در قبل بوده است مى نشاند. اما نوآموز تنها 25 درصد از مهره ها را صحيح مى نشاند.
در بار دوم بدون اطلاع قبلى، اگر مهره ها را ما بصورت تصادفى در صفحه شطرنج بچينيم و به يک استاد شطرنج و يک نوآموز نشان دهيم، هر دو نفر بصورت متوسط تنها 25 درصد از مهره ها را مى توانند بصورت صحيح در جاى خود بگذارند. اين آزمايش نشان مى دهد که استاد شطرنج، بيشتر از يک نوآموز ظرفيت حافظه ندارد، بلکه او توانايى هاى خود در بازى شطرنج را در طول ساليان دراز افزايش داده و تجربه بيشترى از جمله در اينکه اوائل بازى شطرنج صفحه به چه صورتى است دارد . بصورت کلى، فعاليت بيشتر، تکرار و تجربه اندوزى همگى در تصميم گيرى شهودى نقش دارند، اما اين نقش يگانه و ويژه نيست.
اساس تصميم گيرى شهودى بر تجربه و قضاوت تاکيد بيشترى داشته تا منطق ترتيبى و يا استنتاجات خاصى که در تصميم گيرى بکار مى رود.
تصميم گيرى شهودى، روشى بر اساس واسطه گرى و يا غير عقلايى نيست، زيرا بر اساس سالها تجربه و فعاليت مدير که غالبا در ضمير ناخودآگاه اوست شکل مى گيرد. وقتى مديران از الهاماتى که به آنها شده است استفاده مى کنند، خيلى زود مشکلات را شناسايى مى کنند و به نوعى آلترناتيو حل مسئله را در مى يابند. در شرايطى که شدت پيچيدگى و ابهام زياد است، تجربيات قبلى و قضاوت از اجزاى مورد نياز براى شناسايى مشکل و حل مسئله است.
امروزه تصميم گيران مى دانند که اين پروسه يک مسير سياسى است که توازن مابين عوامل را بايد در نظر داشت. همچنين نبايد فراموش نمود که محدوديت اطلاعات و زمان نيز وجود دارد. همچنين يک تصميم گير مى داند که در رهيافت خود بايد انتخابگر باشد، يعنى برخى از مسيرها را آگاهانه کنار بگذارد و برخى ديگر را انتخاب نمايد .
همانطور که در گذشته ذکر گرديد، طرفداران مدل رفتارى معتقد بودند که انسان در حالت تصميم گيرى، داراى اطلاعات کامل و وقوف همه جانبه به کل مسائل نيست و بنابراين در يک حالت غيرشفاف، از طريق تجربه و خطا و کورمال کورمال تصميم مى گيرد.
به نظر ميرسد که که تصميم گيرى شهودى نوعى تصميم گيرى رفتارى است. چراکه، سايمون معتقد است که اکثر استراتژى هاى اقناع تصميم گير براي حل مسئله بر مبناى شهودى و بر اساس مکاشفه بجاى قواعد مشخص تصميم گيرى هستند. . بنابراين مدل تصميم نبايد به تصميم گير تحميل شود، بلکه مناسبتر است که به تصميم گير اجازه داده شود که پس از جمع آورى اطلاعات مناسب، خود به صورت تجربه و خطا و يا مکاشفه اى راه حلها را حدس بزند. 
آن چه که از يک تصميم گير در سياست خارجى انتظار مى رود آن است که يک فرد تاريخ دان با تمرکز بر واقعيات و در عين حال استفاده کننده مدل شهودى باشد. گرچه جمع شدن اين صفات در يک فرد در نگاه اول ممکن است که مشکل باشد، اما بهررو ديپلمات بدون توجه به ابعاد مختلف مسئله نمى تواند تصميم گيرنده مناسبى براى حفظ منافع کشورش باشد.
 
تئورى پندار
تئورى پندار ، شرح کاملى است از اينکه چگونه مردم بوسيله روش شهودى تصميم مى گيرند . با توجه به اين که اين تئورى پيچيده است ، در اين جا عناصر اصلى آن و چگونگى استفاده از آن را تنها بر مى شمريم.
سه عنصر اصلى در تئورى پندار وجود دارد: تصاوير، آزمايش ها و چارچوب ها. تصميم گيرندگان بوسيله سه نظر متفاوت راهنمايى مى گردند که بدانها تصاوير گفته مى شود. يک تصوير، معرف اصول و يا ارزشهاى تصميم گيرندگان است. تصوير دوم اهداف و يا مقاصدى که تصميم گير اميد دارد به آنجا برسد را معرفى نموده و تصوير سوم، معرف برنامه و يا ابزارى است که تصميم گير بوسيله آنها مى خواهد به مقصود برسد .
در اين تئورى دو آزمايش در خلال تصميم گيرى وجود دارد.آزمايش تطبيق پذيرى که مشخص مى سازد که آيا راه حل مورد نظر با اصول و اهداف شما تطابق دارد يا خير. هدف از اين آزمايش آن است که راه حل هاى غيرقابل قبول حذف شوند. آزمايش دوم، آزمايش سودآورى است که پيامدهاى بالقوه يک راه حل را با ديگر بديل ها مقايسه مى نمايد. منظور ازاين ازمايش، آن است که بهترين گزينه را انتخاب نمائيم .
چارچوب، به مفهوم ومفاد تصميم و همچنين چگونگى عرضه اطلاعات باز مى گردد. ضرب المثل معروف "نيمه پر ليوان را مى بينى يا نيمه خالى را؟"، يک موضوع در ارتباط با چارچوب است. چارچوب در تئورى پندار مهم است، زيرا اين تئورى در مورد زمينه اى که در آن تصميمات حادث مى شود، بحث کرده و به تصميم معنا مى دهد. همچنين توفيق و يا شکست در همان زمينه و يا زمينه هاى مشابه راهنمايى براى تصميمات فعلى ما فراهم خواهد آورد. بدين ترتيب، چارچوب به تصميم گير امکان مى دهد که از قوه الهام و شهود خود اين بار استفاده نمايد.
آزمون اول مبنى بر تطبيق پذيرى يک راه حل با اصول، اهداف و برنامه تصميم گير شباهت زيادى به همان عنصر رضايت در روش عقلايى محدود دارد. اگر دو يا چند راه حل بتوانند از اين آزمون گذر کنند، آنگاه به آزمون سودآورى خواهيم پرداخت که شباهت به روش عقلايى دارد. اما همه اينها در چارچوب انتخابى ما قرار داشته و مى تواند باعث استفاده از قوه تخيل و ادراک ما شود.
 مدل سبک تصميم گيرى
مدل سبک تصميم گيرى چهار رهيافت متفاوت فردى را براى تصميم گيرى معرفى مى نمايد . اساس اين مدل بر مبناى شناخت اين موضوع قرار گرفته است که افراد از لحاظ دو جنبه با يکديگر متفاوتند. اولين جنبه، روش فکر کردن آنهاست. برخى از افرادمنطقى و عقلايى فکر مى کنند و اطلاعات واصله را بصورت مرتب مورد مداقه قرار مى دهند. در برابر، برخى از افراد، بصورت شهودى و خلاق فکر مى کنند. آنها درکى کلى از موضوعات دارند. اين نکته نيز خاطر نشان مى شود که اين تفاوت ها ماوراى مشخصات انسانى عمومى انسانها که قبلا در بحث عقلايى محدود و تئورى پندار بدانان پرداختيم مى باشد. جنبه ديگر، تحمل ابهام است. برخى از افراد، نياز زيادى احساس مى نمايند تا اطلاعات صحيح را بصورتى فراهم آورند تا ابهام در آن کمترين باشد، در حاليکه برخى ديگر ميتوانند در يک زمان چنيدن انديشه را به نتيجه برسانند.
وقتى که اين دو جنبه با يکديگر در يک جدول ترکيب مى گردد، به چهار سبک در تصميم گيرى مواجه مى شويم: سبک هاى امرى، تحليلى، مفهومى و رفتاري.
افرادى سبک امري را بکار مى برند که که تحمل ابهام کمترى داشته و روشهاى عقلايى را پى گيرى مى نمايند. همچنين آنان منطقى کارا هستند. اما کارآيى آنان همواره تحت تاثير تصميم گيرى بر اساس اطلاعات کم و ارزيابى تعداد محدودى از بديل هاست. اين سبک از تصميم گيرى، تصميم گيرى را سريعتر نموده و تصميم گيران متوجه امور کوتاه مدت هستند.
سبک تحليلي تحمل ابهام بيشترى از سبک گذشته داشته و اين ويژگى به نياز به اطلاعات بيشتر و همچنين توجه به بديل هاى زيادتر ما را راهنمايى مى نمايد. مديران علاقمند به اين سبک را مى توان مديران بادقت و توانا در تطبيق با شرايط نو دانست.
افرادى که به سبک مفهومي تصميم مى گيرند، کسانى هستند که به دورنما توجه داشته، مسائل را کلى ديده و آلترناتيوهاى متعددى را در نظر مى گيرند. تمرکز آنان بر مسائل دراز مدت بوده و براى استفاده از خلاقيت جهت حل مشکلات، اين مديران مناسبترين افراد هستند.
آخرين سبک يعنى سبک رفتارى، مديرانى را توصيف مى نمايد که با ديگران بصورت عالى کار مى کنند. آنها نگران دستاوردهاى همتايان و زيردستان خود هستند. آنها حاضر به قبول پيشنهادات ديگران هستند و بصورت عمده اى به جلسات براى ايجاد ارتباط با ديگران توجه اتکا دارند. اين قبيل مديران، از مناقشه اجتناب کرده و سعى در رسيدن به توافق دارند.
اگر چه اين چهار مقوله مجزا و واضح هستند، اما اکثر مديران مشخصاتى دارند که بلحاظ آن در بيشتر از يک مقوله جاى مى گيرند. بنابراين احتمالا بهترين راه آن است که مشخصه مسلط مدير را انتخاب و در يکى از اين چهار مقوله آنرا جاى دهيم.
دانشجويان رشته مديريت، مديران سطح عملياتى و همچنين مديران اجرايى عالى، بيشترين گرايش را به سبک تحليلى دارند. شايد دليل آن اين باشد که دروس رسمى مديريت و بازرگانى در دانشگاه ها، تفکر عقلايى را توسعه مى دهند. بعنوان مثال، دروس حسابدارى، آمار و امور مالى، همگى تحليل هاى عقلايى ارائه مى دهند.
علاوه بر تمهيد يک چارچوب براى توجه به تفاوت هاى فردى، تمرکز بر سبک تصميم گيرى براى کمک به فهم اين واقعيت نيز مفيد است. اين واقعيت که چگونه دو نفر با هوش و استعداد معادل، با دستيابى مساوى به اطلاعات، مى توانند در روش تصميم گيرى و انتخاب راه حل کاملا متفاوت مى باشند.
 تکنولوژى واحد هاى سازمانى
سازمان ها در بخش هاى توليدى، خدمات و آموزش همواره با تکنولوژى و يا فن آورى سروکار دارند. تکنولوژى عبارت است از ابزار، روش و عملياتى که براى تبديل مواد به محصول (داده به ستاده) مورد استفاده قرار مى گيرد. تکنولوژى چيزى نيست مگر فرآيند توليد و شامل ماشين آلات، شيوه ها، رويه ها و روشهاى انجام امور .
مسئله مهم سازگارى ساختار سازمان و تکنولوژى مورد استفاده سازمان است. چارلز پرو بر اساس تحقيقاتى که در موسسه هاى تاديب جوانان، بيمارستانها و موسسات توليدى متعدد انجام داده بود، مجموع تکنولوژيها را بر حسب تکنولوژى هاى عادى و غير عادي تقسيم بندى کرد. نکته جالب کار پرو آن بود که او تنها به کارخانجات توليدى نپرداخت، بلکه موسسات خدماتى و آموزشى را نيز در تحقيق خود دخالت داد. پرو دو بعد از فعاليت هاى سازمانى را شناسايى کرد که به فرآيند و ساختار سازمانى مربوط مى شد.
اول تنوع کار بود که عبارتست از تکرار رويدادهاى غير منتظره و جديدى که در فرآيند تبديل رخ مى دهد. درجه عادى بودن تکنولوژى بر حسب نسبت بين استثنائات به موارد معمولى که سازمان با آنها مواجه مى شود و نوع فرآيندهاى مورد استفاده در تصميم گيرى براى مقابله با استثنائات تعريف مى شود. هنگاميکه استثنائات کم هستند و فرآيند هاى مورد استفاده بر تجزيه و تحليل منطقى و عقلايى استوار مى باشند، تکنولوژى عادى است. هنگاميکه سازمان با استثنائات زيادى مواجه است و روش مشخص و از پيش تعيين شده اى براى حل مشکلات وجود ندارد، تکنولوژى غير عادى است.
در دومين بعد تکنولوژى، به مسئله قابل تجزيه و تحليل بودن فعاليت ها توجه مى شود. زمانى که فرآيند تبديل، قابل تجزيه و تحليل باشد، مى توان کارها را بصورت مراحل مشخص درآورد و مجريان مى توانند براى حل مسائل از روش هاى عينى و قابل محاسبه استفاده کنند.
از سوى ديگر، برخى از کارها را نمى توان تجزيه و تحليل کرد. هنگامى که مشکلى بوجود مى آيد، ارائه راه حل هاى مناسب و درست چندان ساده نيست. هيچ روش يا راه خاصى وجود ندارد که بتواند دقيقا مشخص کند چه بايد کرد يا به طرف مقابل چه بايد گفت. علت بوجود آمدن مشکل و نيز راه حل آن روشن نيست. بنابراين تصميم گير بايد به تجربه، قضاوت و توان فکرى خود تکيه کند. معمولا راه حل نهايى مسئله به ميزان دانش و تجربه فرد بستگى دارد.
دفت، آنگاه نمودارى را تدارک ديد که در آن چارچوبى براى تکنولوژى هاى گوناگون تدارک ديده بود. او تنوع در تعداد متغيرها راب صورت يک بعد و تفکيک پذيرى گام هاى مربوط به تکنولوژى سازمان را بعد ديگر فرض نموده و با مقايسه اين دو بعد او چهار نوع تکنولوژى را معرفى مى نمايد: تکنولوژى عادى، تکنولوژى غير عادى، تکنولوژى هنرى و تکنولوژى مهندسي. تکنولوژى غيرعادى، پيچيده، متنوع و گوناگون است. در سازمانهايى که از اين فن آورى استفاده مى نمايند، فرآيند تبديل را نمى توان بصورت کامل تجزيه و تحليل و درک کرد. در اين چارچوب، براى هر مسئله چندين راه حل قابل قبول وجود دارد. تحقيقات علوم اجتماعل، برنامه ريزى استراتژيک و تحقيقات کاربردى در اين بخش قرار مى گيرند.
 تصميم گيرى شهودى چندوجهى
واژه (Poliheuristic) به معناى چند راه ميانبر است که مکانيزم هاى معرفتى در اختيار تصميم گيران براى ساده نمودن تصميم هاى پيچيده در سياست خارجى قرار مى دهد . زمينه اصلى اين تئورى دو رشته علوم سياسى و روانشناختى معرفتى است که تصميم گيرى در سياست خارجى را به عهده دارند. از روانشناختى معرفتى، عناصر کليدى مانند اين سئوال که چگونه تصميم گيران يک راه حل را با توجه به عنصر زمان، محدوديت هاى متعدد، نامعلومى، ريسک و پيچيدگيهاى شغلى انتخاب و يا رد مى نمايند، مطمح نظر اين تئورى قرار گرفته است. از رشته علوم سياسى عناصرى سياسى مانند چه کسى برنده و يا بازنده از لحاظ سياسى است و پيامدهاى سياسى تصميم مدنظر قرار مى گيرد.
نظريات شهودى در گذشته بيان شد که عدم اکمال اطلاعات را بوسيله راه هاى نزديکتر معرفتى براى دسترسى به اطلاعات و تسهيل تصميم گيرى در موقعيت هاى پيچيده جبران مى نمايد. 
منطق اصلى در تئورى شهودى چند وجهى اين است که سياستگذاران و تصميم گيران سياست خارجى از استراتژى هاى متعدد تصميم گيري از جمله استراتژى هاى بهينه (و نه هميشه بيشينه) در زمان تصميم گيرى استفاده مى نمايند. يک استراتژى تصميم، مجموعه اى از شيوه ها و رويه هاست که تصميم گير را درگير انتخاب ميان راه حل هاى متعدد نموده و همچنين قاعده تصميم که حکم مى نمايد که چگونه نتايج انتخاب فوق الذکر را در ايجاد تصميم واقعى بکار برد . تئورى شهودى چندوجهى ادعا مى نمايد که سياستگذاران پروسه اى دو مرحله اى را بکار مى برند: بررسى مقدماتى ميان راه حل هاى دردسترس و انتخاب بهترين راه حل از ميان فهرست نتايج مرحله اول در جهت کمينه نمودن ريسک و بيشينه نمودن سود.
در مرحله اول، بررسى نه چندان کامل از راه حل ها، ما را به فهرستى از راه حل هاى باقى مانده مى رساند که لزوما به معناى بررسى و تحليل تمامى راه حل ها و آلترناتيوها از همه ابعاد نيست. در اغلب موارد، تصميمات سياست خارجى بر مبناى توافق و يا رد راه حل هايى بر اساس يک يا معدود معيارهايى است. مرحله دوم شامل دخالت دادن قاعده تصميم براى انتخاب يک راه حل از ميان فهرست راه حل هاى باقى مانده است.
بنابراين طبيعى است که در طول اين فرآيند، تصميم گيران استراتژى خود را مداوما تغيير داده و يا از تلفيقى از استراتژى هاى تصميم گيرى استفاده نمايند. نکته اين جاست که در طول پروسه تصميم گيرى روش ها و قواعد نيز ثابت نبوده و بسته به عوامل دخيل، ميدان تصميم، اهداف تصميم گير و ديگر قيود تغيير مى نمايد. 
در حاليکه در بخش هاى پيشين به روشها، الگوها و مدلهاى متعدد در تصميم گيرى در سياست خارجى اشاره نموديم، بنظر مى رسد که مى توان تمامى آنان را در دو مکتب فکرى متمايز جاى داد: روشهاى مبتنى بر رهيافت انتخاب عقلايى و روشهاى مبتنى بر رهيافت روانشناسى معرفت شناختي. تئورى تصميم گيرى شهودى چند وجهي تلفيقى از عناصر دو مکتب فکرى فوق را در بخش روانشناختى معرفتى خود در نظر دارد.
تئورى شهودى چندوجهى مکانيزم شناختى را براى انتخاب يکى از راه حل ها در تصميم گيرى سياست خارجى در نظر دارد و شرايط حاکم بر تصميم و پروسه شناختى مربوط به آن (که چرايى و چگونگى تصميم را مشخص مى نمايد) را روشن مى سازد.
اين روش چند نکته اساسى را در بطن خود دارد:
1- رهبران سياسى براى اندازه گيرى موفقيت و يا شکست خود، سود و يا زيان، دستاوردها و ناکامى ها و ريسکها و مخاطرات از روش ها و واژه هاى سياسى استفاده مى نمايند. تئورى شهودى چندوجهى بدنبال فرآيندهاى کاوشى سياسى است.
 2- در تصميم گيرى روش هاى مختلفى براى استفاده از اطلاعات وجود دارد که لزوما با يکديگر شبيه و نزديک نمى باشند. يکى از محسنات تئورى شهودى چند وجهى آن است که خاصيت ميزبانى براى استرتژى هاى اقتضايى را داراست و بنابراين انعطاف لازم براى استفاده از روش هاى متفاوت استفاده از اطلاعات را دارد.
 3- در روانشناختى معرفتى ثابت شده است که عليرغم تمامى مطالب گذشته در مورد ذهن، روح و روان انسانها که هر کدام داراى مشخصات مخصوص به همان انسان را دارد و از بقيه متمايز مى شود، اما مطالعات بعدى نشان داد که نوعى تجانس و همگنى مايبين پيچيدگيهاى شناختى در برخى انسان ها وجود دارد . گرچه در تعداد ديگرى از انسانها نيز عدم تجانس شناختى به چشم مى خورد.
 4- از اين پديده استفاده شده و در تصميم گيرى شهودى فرض مى شود که ممکن است که مشابهت هاى متعدد مابين پيچيدگيهاى شناختى تصميم گيران در سياست خارجى وجود داشته باشد. بنابراين مى توان بصورت نه چندان کاملا روشن، پيشنهادات و پيشنهادات متقابل دو واحد سياسى در برابر يکديگر را حدس زد و بدين نتيجه رسيد که در مذاکرات اين دو کشور به نتيجه رضايت بخشى خواهند رسيد.
 در حاليکه بر عکس در زمانيکه دو گروه از تصميم گيران در سياست خارجى دو کشور در حاليکه از لحاظ روانى داراى ناهماهنگى و عدم تجانس در پيچيدگيهاى شناختى هستند، در برابر هم قرار مى گيرند، به سختى مى توانند مواضع يکديگر را درک نموده و احتمال رسيدن به يک نتيجه رضايتمند کمتر است.
 عدم قطعيت در سياست خارجى
تصميم گيرى در سياست خارجى عموما در محيط هايى صورت مى گيرد که ناپايدار و پيچيده بوده و ابهام در مورد محيط کاملا نمايان است. رهبران سياسى در هر کشور، علاوه بر ملحوظ داشتن مسائل مربوط به محيط بين المللى، نگرانى هاى داخلى را نيز در تصميم گيرى لحاظ مى نمايند.
سياست خارجى هرکشور ترکيبى از اهداف که از منافع ملى ناشى شده اند و وسائل که از قدرت ملى توانائى گرفته اند، مى باشد. و از آنجا که منافع ملى و قدرت ملى در عين تعاريف متعددى که از آنان داه شده است، مفاهيم مبهمى هستند، سياست خارجى که ترکيبى از اين دواست، دستخوش ابهام و عدم قطعيت بيشترى خواهد بود . بحث خـــود را با تعريف مرسـومى از سياست خارجى ادامه مى دهيم. "اساسى ترين مولفه هاى سياست خارجى عبارتند از : اهداف ملى مورد تعقيب و وسائل نيل به آنها. تعامل اهداف ملى و منابع نيل بدانها مضمون هميشگى کشوردارى را تشکيل مى دهد. مولفه هاى سياست خارجى براى کليه کشورها، اعم از کوچک و بزرگ، يکسان است ". اين تعريف سياست خارجى را بر اساس اهداف و وسائل موجود براى تحقق آنها تعريف کرده و آن دسته از اقدامات و عواقب نهايى آنها را که ممکن است با مقاصد بيان شده کشورها مربوط يا نامربوط باشد، ناديده مى گيرد. مضمون دقيق سياست خارجى همچنان مورد بحث علماى علم سياست و روابط بين الملل است.
 ساده سازى در تصميم گيرى سياست خارجى
يکى از مسائل مهم در تصميم گيرى در سياست خارجى، مسئله اطلاعات است. حجم وسيعى از اطلاعات در جهان کنونى همواره در اختيار تصميم گيران است. فارغ از کيفيت مورد مجادله اين اطلاعات که مى تواند مورد سوء فهم قرار گيرد ، تمام اطلاعات بلحاظ محدوديت هاى ذهن بشرى نمى تواند مورد استقاده تصميم گير قرار بگيرد. بنابراين با توجه به واقعيت دنياى ما که بهرحال مقامات کشورها همه روزه در حال تصميم گيرى هستند، اين سئوال پيش مى آيد که آنان چگونه با انبوه اطلاعات ولى دسته بندى نشده، ناکامل و با کيفيت نامعلوم تصميم مى گيرند.
 پاسخ اين سئوال آن است که آنان به ساده سازى رو مى آورند . آنان بخش هايى از محيط را که براى آنان شناخته شده است را با بکار بردن ساختار دانايى موجود خود (عقايد، چارچوب و تصوير ذهنى) براى تفسير و تعبير اطلاعات ورودى، ساده مى نمايند. در تصميم گيرى نيز مجددا بازيگران سياسى، با استفاده از مدلهاى شهودى، وسعت و سنگينى پروسه انتخاب را کاهش داده و آن را ساده مى نمايند.
 هر چقدر که محيط پيچيده تر و نامعلوم تر باشد، افراد بيشتر به مدلهاى شهودى شناختى در تحليل اطلاعات رو مى آورند تا بتوانند و يا تصور نمايند که تمام عوامل شناخته شده و مى توانند تصميم مقتضى را اتخاذ نمايند .
 قدرت ملى و سياست خارجى
در اين ميان، علماى روابط بين الملل بر اين عقيده اند که سياست خارجى هر کشور مستقيما با عناصر قدرت ملى آن کشور در ارتباط است. مى توان براى تعيين قدرت ملى يک کشور ميان دو دسته از عوامل تفکيک قائل شد: عوامل نسبتا با ثبات و عواملى که همواره دستخوش دگرگونى هستند. جغرافيا به وضوح باثبات ترين عاملى است که شالوده قدرت ملى راتشکيل مى دهد.
همچنان رودها، درياها، اقيانوسها، دره ها، دشت ها و کوه ها مهمترين صحنه هاى ترجمه سياست ها و استراتژى هاى طراحى شده مى باشند. تفاوت کشورها در ارتباط با قدرت آنان مانند تفاوت آنان در شکل و اندازه کشورشان است. منابع طبيعى نيز يکى ديگر از عوامل باثبات در ميزان قدرت يک ملت نسبت به ملل ديگر است. مواد غذايى، مواد خام و از جمله منابع مدنى خصوصا نفت و گاز از جمله مظاهر توان يک کشور بشمار مى روند.
قدرت صنعتى و يا تکنولوژيک در زمينه هايى مانند صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و يا کشاورزى خود مى تواند گوياى قدرت يک کشور باشد. آمادگى نظامى مستقيما با قدرت يک کشور در رابطه است و در ذيل آمادگى نظامى مى توان به عواملى همچون تکنولوژى نظامى، رهبرى، کميت و کيفيت نيروهاى مسلح پرداخت.
جمعيت يک کشور نيز نمادى از قدرت ملى آن کشور مى تواند باشد و البته اين موضوع الزامى نيست. شايد از خود جمعيت، توزيع جمعيت و روند رشد جمعيت مهمتر باشد. در ميا ن عوامل کيفى مربوط به قدرت ملى مى توان از منش ملى ، روحيه ملى ، کيفيت حکومت و جامعه و کيفيت ديپلماسى نام برد. شايد بتوان گفت که ديپلماسى مغز متفکر قدرت ملى است. همانگونه که روحيه ملى روح آن است. اگر قدرت ديد آن کاهش پيدا کند، قدرت داورى آن دچار اشکال شود، و اراده آن تضعيف گردد، همه امتيازات ناشى از موقعيت جغرافيايى، خودکفايى در مواد غذايى، مواد خام، توليد صنعتى، آمادگى نظامى، تعداد و ويژگيهاى جمعيتى در دراز مدت چندان به کار ملت نخواهند آمد. ملتى که بتواند به داشتن همه اين امتيازات ببالد، اما ديپلماسى مناسب با آنها را نداشته باشد، ممکن است از طريق وزنه خالص سرمايه طبيعى اش به موفقيت هاى موقت نائل شود. اما در دراز مدت با بکار اندختن ناقص، ناپيوسته و مسرفانه اين سرمايه طبيعى در راه اهداف بين المللى ملت، آن را بر باد خواهد داد .
 متغيرهاى موثر در سياست خارجى
مى توان متغيرهاى موثر بر سياست خارجى را به 5 گروه تقسيم نمود:
متغيرهاى فردى: اين متغيرها به برداشتها، تصورات و ويژگى هاى تصميم- گيران مربوط مى شود. احتياط در مقابل بى ملاحظگى، عصبانيت در مقابل دورانديشى، عمل گرايى در مقابل آرمانگرايى، احساس برترى در مقابل احساس حقارت و … اين گونه متغيرها بر سياست خارجى و تصميم گيرى در آن تاثير بسيارى دارد. زيرا اين يک انسان است که مى بايد در يک لحظه بحرانى تصميم بگيرد و مسائل کوچک مانند اين که سياستمدار امروز صبح قبل از آمدن به وزارت خارجه آيا با همسرش بگو مگو داشته يا خير در تصميمات آن روز سياستمدار تاثير بسزايى دارد.
 متغيرهاى نقش گرايانه: اين متغيرها معمولا به عنوان شرح مشاغل يا قواعد رفتارى مورد انتظار از مقامات تعريف مى شود. منظور از مقامات افرادى مانند رئيس جمهور، وزراء، مقامات ادارى عالى رتبه، نمايندگان مجلس و نخبگان ديگرى است که در سياست خارجى دخالت دارند. صرفنظر از شخصيت روانى يک فرد، وقتى وى نقش خاصى را به عهده مى گيرد، رفتار وى بر اساس انتظاراتى که مردم از آن نقش دارند، بطور قابل توجهى تغيير مى يابد.
 متغيرهاى ديوانسالارانه: اين متغيرها به ساختار و فرآيندهاى يک حکومت و تاثير آنها بر سياست خارجى مربوط مى شوند. بوروکراسى در هرکشورى داراى يک روند پيچيده مى باشد. اکثر تصميم گيرى ها در سياست خارجى به نوعى منعکس کننده منافع متعارض ادارات مختلف دولتى، دستگاه هاى نظامى و دواير وابسته بدانهاست. رفتار دولت آمريکا در جريان خليج خوکها و مذاکرات شوراى امنيت ملى آمريکا نشان مى دهد که هرکدام از مراکز دولتى مانند وزارت خارجه، سازمان مرکزى اطلاعات، وزارت دفاع و… آن طرحى را پيشنهاد مى کردند که منافع مرکز و يا اداره خود را حد اکثر مى ساخت.
 متغيرهاى ملى: منظور از متغيرهاى ملى، متغيرهاى زيست محيطى نظير وسعت، موقعيت جغرافيايى، عوارض زمينى، آب و هوا و منابع طبيعى کشورهاست. براى مثال، يک کشور قاره اى که از مرزهاى آسيب پذير و موقعيتى استراتژيک برخوردار است، احتمالايک استراتژى تهاجمى در پيش گرفته و يا حمايت کشور قدرتمندتر و متحرکترى را بخود جلب خواهد کرد. منظور از متغير هاى ملى کلا همان عواملى است که قبلا تحت عنوان عوامل بوجود آورنده قدرت ملى از آنها بحث کرديم. عامل اقتصاد در اين ميانه از اهميت بيشترى برخوردار است. مراحل مختلف توسعه اقتصادى اعم از داخلى و خارجى مى تواند تبيين کننده درجات متفاوت و مختلف استقلال سياست خارجى باشد.
 متغيرهاى نظام گرايانه: منظور آندسته از متغيرهايى است که نسبت به کشور مورد مطالعه، خارجى محسوب مى گردند. براى نمونه، ساختار و فرآيند هاى کل نظام بين الملل را مى توان در اين مقوله قرار داد. نظام نوين بين المللى، توازن قدرت، نظام تک قطبى يا چند قطبى هرکدام به صورتى بر سياست خارجى کشورها تاثير خواهند داشت . مثلا سياست خارجى ايران در سيستم دو قطبى بدون ترديد با سياست خارجى اين کشور در دوره پس از فروپاشى شوروى متفاوت خواهد بود. اين متغيرها تصميم گيرى در کشورهاى کوچک را بيشتر تحت تاثير قرار خواهد داد تا کشورهاى قوى و بزرگ.
 اشکال تصميم در سياست خارجى
سه انگاره اساسى در مطالعه روابط بين الملل عبارتند از نگاره هاى کشور محور، چند محور و جهان محور. جايگاه علوم رفتارى در ميان سه انگاره فوق، بنظر مى رسد که نزديکتر به انگاره اول يعنى کشور محور باشد . زيرا تصميم گيرى در سياست خارجى، پروسه ايست که مى توان با نگاه رفتارى معرفت شناختى به آن برخورد نمود و طبيعى است که در نگاه اول، اين کشورها هستند که سياست خارجى دارند. بنابراين سطح تحليل مى تواند سطح ملى باشد.
 نکته دوم آن است که عليرغم آن که در زبان مصطلح ما از سياست خارجى کشورها صحبت مى کنيم، اما واقعا اين کشور به معناى واقعى کلمه است که در اين مورد تصميم مى گيرد و يا مسئولين کشوريعنى انسانهايى با مشخصات ديگر افراد بشرى هستند که تصميم گيرند؟ به همين دليل برخى از صاحبنظران بر اين عقيده اند که وقتى که ما از يک کشور صحبت مى کنيم در حقيقت داريم از تصميم گيرندگان رسمى آن صحبت مى کنيم. آن کسانى که مى توانند عمل به اختيار از جانب مردم و کشور انجام دهند. "کنش يک کشور همان عملى است که بوسيله افرادى به نام آن کشور انجام مى شود ."
برخى از صاحب نظران، تصميمات ســياست خارجى را به سه بخش عمده تقسيم مى نمايند:
-تصميمات برنامه ريزى شده : تصميمات عمده اى که از عواقب بلند مدتى برخوردار بوده و بدنبال مطالعه، تامل و ارزشيابى مفصل کليه گزينه ها اتخاذ مى شود. اين تصميمات تکرار شده، خوب تعريف شده و براى حل مشکلات، روال هايى از قبل وجود دارد. اطلاعات در مورد مسائلى که بايد در مورد آنها تصميم بگيريم تا حد قابل توجهى وجود داشته و همچنين احتمال آنکه راه حل ها به نتيجه برسد زياد است.
 -تصميمات بحرانى: تصميماتى که در ادوارى اتخاذ مى شوند که تهديد شديدى پيش آمده، زمان پاسخگويى محدود بوده و ميزانى از غافلگيرى وجود دارد که به خاطر عدم وجود پاسخ هايى از پيش برنامه ريزى شده، ارائه پاسخى اختصاصى را مى طلبد.
 -تصميمات تاکتيکى: تصميمات مهمى که معمولا از تصميمات برنامه ريزى شده مشتق شده ومى توانند مورد ارزشيابى مجدد، تجديد نظر، لغو و ابطال قرار گيرند .
 نوع ديگرى از اشکال تصميم در سياست خارجى را مى توان در شناسايي بعد مرحله و يا ترتب نگاه افکند. از اين بعد، تصميمات به دو گروه اساسى و تبعى تقسيم مى شوند. تصميم اساسي به تصميمى گفته مى شود که به انتخاب اهداف جديد معطوف گردد. چنين تصميماتى ممکن است سبب ايجاد خط مشى جديد و تغيير يا اصلاح سياست قبلى گردند و يا واکنشى به يک موقعيت نوين در محيط باشند. اتخاذ اين گونه تصميمات انحصارا در اختيار رهبران جامعه است. نوع دوم، تصميمات تبعي است. تصميمات اساسى، زمينه را براى تصميمات تبعى فراهم مى کند. اين گونه تصميم ها خود ناشى از تصميم هاى اساسى هستند. اين گونه کارها عمدتا در اختيار تکنوکرات ها و يا مقامات وزارت امور خارجه است.
نوع ديگرى از تقسيم بندى تصميمات به منشاء تصميم باز مى گردد. منشاء پويا و متحرک خود سه نوع تصميم گيرى را اقناع مى نمايد. اولين آنها، تصميمات ابتکارى و يا ابداعي هستند. اين گونه تصميم ها سبب ايجاد واکنش و رفتارهايى در نظام بين- الملل گرديده و در سيستم بين الملل جنبش و تحرک بوجود مى آورند، گرچه از فرآيندهاى داخلى سرچشمه مى گيرند. عقلانيت و انتخاب منطقى-تحليلى در تصميمات ابداعى بيش از ساير تصميمات احتمال وقوع دارد. دومين نوع، تصميمات واکنشي است. اين نـــوع، به منظور واکنش نســـبت به وقايع خارج از کشور اتخاذ مى گردد. نوع سوم تصميمات تکرارى است. منظور آن است که تصميم گيرندگان، با ملاحظه مجدد آلترناتيوها، تصميمات قبلى را تکرار نمايند .
 تناقض در اهداف سياست خارجى
همانطور که گفته شد سياست خارجى يک کشور برآيند پروسه پيچيده و چند وجهى تصميم گيرى است که تعداد متعددى از دستگاه هاى دولتى و غيردولتى در آن دخالتدارند. هرکدام از بازيگران هدف متفاوتى را پى گيرى مى نمايند که بعضا اهداف افراد مختلف اهداف متضاد دارند. اين تفاوت دراهداف، زمانى که به تصميم گيرى مشخص در سياست خارجى نزديک مى شويم، منجر به بى تصميمى و يا رفتار ناهمساز توسط واحد هاى مختلف دخيل در سياست خارجى مى شود. ناهمسازى در اعمال سياست خارجى خود موجب پيامدهاى جدى در کاهش بازدهى و کم شدن اعتبار يک کشور در سطح جهانى شود. اين مسئله زمانى جدى تر مى شود که اهداف متخالف، بصورت همزمان در حال اجرا باشد. بعنوان مثال با يک کشور قرار است که روابط تجارى همه جانبه داشته باشيم و در همان زمان قراراست که نسبت به نقض حقوق بشر در همان کشور بشدت اعتراض گردد.