طبقه بندی نظریه ها در روابط بین الملل

 

ای اچ کار و به تبع او تقریبا همه نظریه پردازان واقعگرا نظریه های روابط بین الملل را به دو گروه اصلی واقعگرا[1] و آرمانگرا [2] تقسیم می کنند. مارتین وایت معتقد است که می توان سه سنت نظری در روابط بین الملل تشخیص داد : واقعگرایی یا سنت ماکیاولی ، انقلابی گری [3] یا سنت کانتی و خردگرایی [4] یا سنت گروسیوسی که راهی میانه در بین دو سنت است

 در سنت واقعگرا نمی توان از مفهوم جامعه بین الملل سخن گفت ، زیرا در شرایط فقدان قرارداد میان دولتها آنها در وضعیت ماقبل اجتماعی یا طبیعی اند. در این وضعیت سیاست بین الملل در حالت حاصل جمع صفر است. سنت انقلابی گری خواهان بازبینی رادیکال نظام دولتی است. سنت خردگرایی تحت تاثیر متافیزیک جان لاک و دیوید هیوم است و وضعیت ماقبل قراردادی را در هرج و مرج مطلق نمی بیند و اشتباه دو سنت فوق را در این می داند که انسان را مخلوقی ذره ای فرض می کنند در حالی که انسان را باید جانوری اجتماعی دید. این سنت فقدان دولت جهانی و همزیستی تعداد متکثری از دولتهای حاکم سیاست بین الملل را محکوم به وضعیت جنگی نمی کند و مفهوم جامعه بین الملل را نیز بی معنا نمی سازد. این سه سنت مبتنی بر فرضهای متفاوتی درباره روابط انسانی اند. واقعگرایی کارگزاران قدرت را تابع منافع خود می داند. کارگزارانی که تنظیم روابط نهایی آنها با جنگ است. از این منظر تنها جامعه سیاسی و اجتماعی اخلاقی ممکن  "دولت " است. خردگرایی مبتنی بر فرض تعاملات تجاری و دیپلماتیک میان دولتهای مستقلی است که بر اساس حقوق بین الملل پیوسته اند. شخصیت حقوقی دارند و احترام متقابل ، هماهنگی و حاکمیت قانون میان دولتها وجود دارد. انقلابی گری ، جهانی را فرض می کند که دولتها در آن تابع تکالیف اخلاقی نسبت به انسانها هستند و انسانها بر دولتها تقدم دارند و تنها جامعه امن واقعی جامعه جهانی است. .

* کریس بروان [5] بر نظریه های هنجاری [6] که بر بعد اخلاقی روابط بین الملل توجه دارند تاکید می کند. و آنها را به دو گروه جهان وطن انگار [7] و اجتماع گرا [8] تقسیم می کند. مایکل بنکس [9] در اوسط دهه 1980 معتقد بود که سه پارادایم متعارض و در نتیجه غیر قابل جمع در روابط بین الملل وجود دارد. در برداشت واقعگرایانه جامعه جهانی نظامی از دولتهایی مانند توپ بیلیارد است. زور پویایی اصلی نظام است. در برداشت کثرتگرایانه [10] شبکه ای از روابط متعدد و متداخل میان کنشگران مختلف وجود دارد که به بنیان نظام جهانی شکل می دهد. پویائی ها پیچیده و متکثرند. در برادشت ساختارگرایانه [11] نظام جهانی اختاپوسی چندسر با شاخکهای قوی است که مستمراً ثروت را از جوامع فقیر پیرامونی به مراکز ثروتمند منتقل می کند. طبقات کنشگران اصلی اند. اقتصاد پویایی اصلی را شکل می دهد و این تضاد میان فقیر و غنی است که باید تبیین شود.

* جیمز روزنا [12] نیز مانند بنکس در دهه 1980 سه رهیافت یا جریان اصلی نظری را تفکیک می کند. رهیافت دولت محور [13] رهیافت چند محور [14] (تعداد کنشگران بر اساس وابستگی متقابل) رهیافت جهان محور [15] (با تاکید بر بنیان اقتصادی نظام بین الملل ، الگوی تجارت و توزیع کالاها و خدمات...تاثیر ژرف ساختهایی مانند تعارضات طبقاتی و تقسیم کار بین المللی)

* هولیس و اسمیت با تاکید روش شناختی دو سنت را تشخیص می دهند: 1.رهیافت طبیعت گرا [16] که به شیوه دانشمندان علوم طبیعی قلمرو حیات انسانی را به عنوان بخشی از طبیعت تبیین می کند. 2. این قلمرو را متفاوت می داند و در پی فهم روابط بین الملل است. اسمیت در انتها نظریه های تبیینی و تکوینی را مهمترین گونه های نظریه پردازی روابط بین الملل می داند.



[1] . Realist

[2] . Utopianist

[3] . Revolutionism

[4] . Rationalism

[5] . Brown

[6] . Normative

[7] . Cosmopolitan

[8] . Communitarian

[9] . Banks

[10] . Pluralist

[11] . Structuralist

[12] . Rosenav

[13]  State-Centric

[14] . Multicentric

[15] . Globalist

[16] . Naturalist