رسالت گرايى جورج بوش
رسالت گرايى جورج بوش
● نام گفت و گو شونده: عبدالعلي - قوام
«عراق تجربه بسيار ارزشمندى براى آمريكا بود، زيرا متوجه شد كه بايد براى تحقق اهداف خود در خاورميانه وارد سياست همگرايانه با كشورهاى اروپايى شود.»
دكتر عبدالعلى قوام با اعلام اين مطلب، اگرچه به درك ضرورت سياست هاى همگرايانه با اروپا از سوى ايالات متحده اشاره مى كند، ولى در عين حال، آمريكا را به عنوان تنها ابرقدرت، داراى مؤلفه هايى از قدرت مى داند كه قابليت تأثيرگذارى مؤثر بر تحولات خاورميانه را داراست.
دكتر قوام فارغ التحصيل رشته مديريت سياسى از دانشگاه «الينوى» آمريكا و همچنين رشته روابط بين المللى از دانشگاه «اوردين» انگلستان داراى بيش از ۱۰ كتاب و ۸۰ مقاله علمى در زمينه هاى مختلف بين المللى است.
دكتر قوام كه به پيروى از مكتب رفتارگرايى در روابط بين الملل شهرت دارد، در مقطع دانشجويى در انگلستان و آمريكا از مباحث اساتيد بزرگى چون پروفسور «فردهاليدى» و دكتر «ماروين وين بام» بهره برده است.
محور گفت وگوى يك ساعته با دكتر قوام در مورد سياست خارجى آمريكا در دوران دوم رياست جمهورى بوش در منطقه خاورميانه است.
* بر اساس پروژه استراتژى امنيت ملى آمريكا در قرن ۲۱ كه در سال ۱۹۹۸ توسط وزارت دفاع آمريكا تهيه شد، پيش بينى شده است كه اگر ايالات متحده به حضور نظامى چشمگير و فعاليت سياسى خود در خاورميانه ادامه دهد، احتمالاً صلح پايدارى ميان اعراب و اسرائيل به وجود مى آيد و ايران و عراق نيز سياست هاى مسالمت آميز اتخاذ خواهند كرد، تصور نمى كنيد حضور مستمر و فزاينده نيروهاى نظامى آمريكا در منطقه به خصوص پس از حمله به عراق مانع از حضور فعال سياسى، فرهنگى و بازرگانى آمريكا در خاورميانه شود و تحقق اهداف نهايى ايالات متحده را با چالش هاى جدى مواجه كند؟
- در سياست خارجى آمريكا، پس از جنگ جهانى دوم، تناقضات زيادى مشاهده مى شود. به عبارت ديگر، آمريكا از يك طرف، نگاه نرم افزارى نسبت به مسائل بين الملل دارد. اين نگاه در چارچوب حقوق بشر و دموكراسى بروز مى كند و از طرف ديگر، سياست هاى توسعه طلبانه و جهانگير را پيگيرى مى كند.
آمريكا در دوران جنگ سرد على رغم تأكيد بر مسائل حقوق بشر، به دليل قواعد بازى بين المللى، دوست و همكار نظام هاى ديكتاتورى بود. به هر حال، اين سياست با حقوق بشر و دموكراسى تعارض داشت.
بايد توجه داشت اگر آمريكا در چارچوب قواعد جنگ سرد از حقوق بشر و دموكراسى دفاع مى كرد، متحدان خود را از دست مى داد. بر اين اساس، ايالات متحده براى ايجاد موازنه با اتحاد شوروى از ديكتاتورهاى جهان سوم حمايت كرد.
اما پس از فروپاشى نظام دوقطبى، دل نگرانى هاى آمريكا ا ز بين رفت، به دليل از بين رفتن توسعه نفوذ كمونيسم، بسيارى از دكترين ها و استراتژى هاى ايالات متحده با فضاى معنايى و مفهومى متفاوت مواجه شدند. در نتيجه آمريكا تحت تأثير نظريه پردازان ليبرال متوجه شد كه نمى تواند با نظام هاى ديكتاتورى گذشته كار كند.
حادثه ۱۱ سپتامبر به عنوان نقطه عطفى براى نظريات ليبرالى در عرصه سياست خارجى درآمد. بايد توجه داشت كه آمريكا از ۱۹۹۰ تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱از داشتن دشمن محروم شده بود و ديپلماسى، منافع و مباحث امنيتى، فضاى مفهومى خود را از دست داده بودند، ولى حادثه ۱۱ سپتامبر، آمريكا را از حالت بلاتكليفى در عرصه سياست خارجى خارج كرد. لذا امروز ديپلماسى، امنيت، عوامل امنيت زدا و امنيت زا، اتحاد و ائتلاف و استراتژى ملى آمريكا بر اساس تحولات پس از۱۱ سپتامبر تعريف شده است.
بر اين اساس، باز تعريف جديد مى تواند آمريكا را با چالش هاى جديدى مواجه كند، بازتابى از اين چالش ها نيز هم اكنون در خاورميانه مشاهده مى شود.
بايد تأكيد كنم كه جمهوريخواهان از شعارهايى در خاورميانه استفاده مى كنند كه به طور سنتى، دموكرات ها و ليبرال هاى آمريكا مطرح مى كردند. ليبرال ها ى آمريكايى اعتقاد داشتند كه براى برقرارى صلح در جهان بايد دموكراسى را ترويج كرد. بنابراين ايجاد حكومت هاى دموكراتيك مى تواند حفظ صلح را تضمين كند. به عبارت ديگر، ليبرالهاى سنتى وجود ديكتاتوريها را عامل برهم زننده نظم نوين جهانى تلقى مى كردند.
شعار ليبرالها پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به يكى از آرمانهاى سياست خارجى آمريكا تبديل شد و براساس همين شعار، تروريسم نيز تعريف شده است. استراتژيستهاى آمريكا معتقدند كه ديكتاتوريها و نظامهاى اتوكراتيك عامل حمايتى از تروريسم هستند و لذا بايد در ساختارهاى اتوكراتيك تجديدنظر كرد.
به نظر مى رسد يك سرى عوامل اقتصادى، محروميتها و نابسامانيها در جوامع مختلف منطقه خاورميانه به رشد و توسعه تروريسم كمك كرده است. به همين دليل، در طرح خاورميانه بزرگ سعى مى شود به اين كمبودها پاسخ داده شود. در اين طرح به ارتقاى سطح زندگى مردم، مبارزه با بيسوادى و ايجاد تحولات در سيستم آموزشى در چارچوب جامعه پذيرى مجدد سياسى ترجمه شده است. براساس اين طرح، آمريكا سعى مى كند روابط فلسطين و اسرائيل و ساير كشورهاى منطقه را مورد ارزيابى مجدد قرار دهد.
* به اعتقاد سياستمداران و محققان برجسته آمريكايى، ايالات متحده نبايد با پذيرش تعهدات نامحدود، توان خود را تحليل ببرد و مسؤوليتهاى توان فرسا را تحمل كند. شايد اين موضوع بيشتر خود را در موارد مداخلات برون مرزى بروز دهد. فكر مى كنيد حمله به عراق كه در چارچوب دكترين يكجانبه گرايى دولت آمريكا شكل گرفت، از مواردى است كه براى ايالات متحده تعهدات نامحدود ايجاد كرده است و توان اين كشور را تضعيف مى كند؟
- من در مورد نامحدود بودن تعهدات آمريكا در عراق بحث دارم، زيرا به هرصورت، آمريكا هر برنامه و استراتژى را كه تدوين مى كند، يك حد و ميزان و مقياسى براى آن در نظر مى گيرد. لذا فكر نمى كنم آمريكا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر يك سرى تعهدات نامحدود را پذيرفته باشد. اقدام آمريكا عليه عراق براساس دو قطعنامه شوراى امنيت پس از حادثه ۱۱ سپتامبر بود. به هرحال اين دو قطعنامه دست آمريكا را براى حمله به عراق باز گذاشت.
آمريكا پس از جنگ جهانى دوم، بار مالى، اقتصادى و سياسى نظم نوين جهانى را كه در چارچوب نظام دوقطبى تعريف مى شد، به تنهايى بر دوش نكشيد. اتحاد شوروى و كشورهاى اروپايى در شكل دهى به اين نظم نوين نيز نقش ايفا كردند.
در ابتدا، تصور بر اين بود كه آمريكا پس از ۱۱ سپتامبر به تنهايى هزينه بازسازى يك نظم جديد را بر دوش بكشد. حتى اين موضوع در استراتژى منعطف آمريكا نيز مطرح شد. آمريكايى ها در ابتدا گفتند تا جايى كه امكان داشته باشد از جامعه بين المللى براى تحقق اهداف خود كمك مى گيريم و در غير اين صورت، خود رأساً اقدام خواهيم كرد. آنچه مسلم است، آمريكاييها پس از حمله به عراق متوجه شده اند كه منابع آنها بى حمايت نيست و لذا با يك محدوديت در منابع خود روبرو هستند.
با توجه به مسائلى كه در خلال مبارزات انتخاباتى آمريكا مطرح شد و انتقاداتى كه دموكراتها از سياست خارجى دولت بوش كردند، آمريكا در دوره دوم رياست جمهورى جورج بوش در سياستهاى گذشته خود تعديل زيادى به وجود مى آورد. بنابراين، آمريكا مصمم تر، جدى تر و در عين حال، حساب شده تر نسبت به گذشته عمل خواهد كرد.
ايالات متحده در دوره دوم بوش بسيارى از هزينه هاى خود را بر دوش جامعه بين المللى خواهد گذاشت. آمريكا در اين مرحله كشورهاى اروپايى و سازمان ملل متحد را در حوزه تحولات عراق بيش از گذشته دخالت خواهد داد. بنابر اين دولت بوش سعى خواهد كرد از مصاديق انتقادات دموكراتها به جمهوريخواهان فاصله بگيرد.
آمريكا سعى مى كند نظم هژمونيك تك قطبى را در جهان مستمر كند، ولى اين كار را تا جايى دنبال خواهد كرد كه امكانات و تواناييهاى كشور اجازه دهد.
آمريكايها از تجربه عراق درسهاى زيادى آموختند و دولت آمريكا به دليل حمايت افكار عمومى داخل كشور مى تواند كار در عراق را بسيار جدى تر از گذشته به سرانجام برساند.
بنابراين، آمريكا در اين مرحله تعهدات نامحدودى را نخواهد پذيرفت. براى مثال، در مورد ايران سعى مى كند از طريق اتحاديه ارروپا اقداماتى را انجام دهد. يا در مورد كره شمالى از طريق كشورهاى خاور دور نظير ژاپن، كره جنوبى، چين و روسيه وارد عمل مى شود.
با توجه به اين موارد، بايد گفت كه آمريكا يك تقسيم كارى را با كشورهاى ديگر انجام خواهد داد تا هزينه هاى متحمل شده را تعديل كند.
* يكى از اصول تصميم گيرى در سياست خارجى اين است كه بازخورد اهدافى كه از حالت انتزاعى به انضمامى تغيير يافته اند، ضرورتاً تصميم گيرنده را يا به سوى تداوم آن اهداف سوق مى دهد يا اين كه وى را به سازگار نمودن اهداف با واقعيات جديد رهنمون مى سازد. به نظر شما سياست خارجى آمريكا پس از حمله به عراق، كدام خط مشى را در مورد خاورميانه انتخاب كرده است؟
- ايالات متحده آمريكا پس از حمله به عراق در چارچوب استراتژى كلى خود در حال حركت است. ولى در برآوردهاى ابتدايى، سياستگذاران آمريكايى تعديلاتى بوجود آمده است. به هرحال، آمريكا در ابتدا، يكسرى از واكنش ها را دست كم گرفت و همچنين در مورد منابع و امكانات تصور كرد كه دست بالا را دارد.
براين اساس فكر نمى كنم آمريكا يك چرخش ۱۸۰ درجه اى در سياست خارجى خود بوجود آورد. آمريكا با توجه به امكانات و واقعيت هاى موجود سعى مى كند استراتژى كلان خود را دنبال كند. در نتيجه، مبارزه با تروريسم جزو برنامه اوليه آمريكا خواهد بود. زيرا مبارزه با تروريسم تنها واكنش در برابر حادثه ۱۱ سپتامبر نيست، بلكه يك نوع واكنش بيش از حد است. بدين معنا كه تروريسم خلأ سياست خارجى آمريكا، تبيين منافع ملى، اهداف و استراتژى و امنيت ملى در دهه آخر قرن بيستم ميلادى را پر كرده است.
بايد تأكيد كنم كه آمريكا با مبارزه با تروريسم بيش از حمله ۱۱ سپتامبر در حال واكنش نشان دادن است، به عبارت بهتر، آمريكا سعى مى كند از فرصت بوجود آمده براى استقرار نظم نوين استفاده كند.
ولى در جريان تحولات عراق مشخص شد كه آمريكا بايد از متحدان اروپايى خود استفاده كند و به طور قطع، دولت بوش در دوره دوم فعاليت خود به اروپايى ها بيشتر تمايل نشان خواهد داد تا واگرايى را به سوى همگرايى سوق دهد.
بنابراين مسير قبلى در سياست خارجى آمريكا طى مى شود، ولى با توجه به واقعيت هاى موجود، تعديلات تاكتيكى نيز رخ خواهد داد.
* از نظر نومحافظه كاران، بالاترين ارزش قدرت است. از طرف ديگر، امروزه آنچه قدرت را مطلوب و كارآمد مى سازد، مطلق بودن آن نيست، بلكه قابل استفاده بودن آن است. تصور مى كنيد قدرت سخت افزارى و نرم افزارى آمريكا تا چه ميزان توانايى تأثيرگذارى مؤلفه هاى ساختارى و زيرساختارى خاورميانه را دارد؟ آيا اين قدرت براى فروكش كردن بنيادگرايى و تروريسم قابل استفاده است؟
- ظاهراً يكى از اولويت هاى جورج بوش در دوره دوم رياست جمهورى، موضوع حل و فصل بحران فلسطين - اسرائيل است. تصور مى كنم اگر آمريكا بتواند آرامش را به فلسطين بازگرداند و به روابط اعراب - اسرائيل سروسامان دهد، در حوزه هاى ديگر خاورميانه، راديكاليسم فروكش خواهد كرد.
بخش عمده اى از راديكاليسم و افراط گرايى در منطقه خاورميانه به موضوع فلسطين - اسرائيل باز مى گردد. بنابراين مقدار زيادى از انرژى جورج بوش در دوره دوم رياست جمهورى صرف موضوع روابط فلسطين و اسرائيل مى شود.
همچنين اگر آمريكا هرچه سريعتر به وضع به هم ريخته و نابسامانى هاى عراق پايان دهد و انتخابات را به نحو قابل قبول در اين كشور برگزار كند، مى تواند براساس امكانات، تأثيرگذارى و كارآيى قدرت خود، اهداف مورد نظر را در منطقه دنبال كند. بنابراين همانطور كه شما اشاره كرديد، امروز، مسأله امريكا، مطلق بودن قدرت نيست، بلكه بايد به دنبال كارايى هايى قدرت خود باشد.
البته بايد توجه داشت كه بخشى از تشديد فعاليت هاى تروريستى در عراق به اين علت بود كه جمهوريخواهان براى بار دوم قدرت را بدست نگيرند، ولى با انتخاب مجدد جورج بوش، ابتكار عمل از گروه هاى تروريستى گرفته خواهد شد. لذا اگر آمريكا بتواند اروپايى ها را با خود همراه كند، قادر خواهدبود توانايى و قدرت خود را در عمل پياده كند.
* نومحافظه كاران در آمريكا على رغم نظر كارشناسان مبنى بر وجود بى ثباتى در جامعه عراق به اين كشور حمله كردند. استدلال آنها اين بود كه با توجه به فقدان قدرت متوازن كننده و رقيب ايدئولوژيك، اگر هم بى ثباتى بوجود آيد، هيچ كشورى در جهان در موقعيتى نيست كه بتواند از اين بى ثباتى و تنش به نفع خود براى ايجاد منطقه نفوذ استفاده كند.
با اين وصف، آيا ايالات متحده توانسته است در بطن ايجاد بى ثباتى سياسى فرهنگى، اقتصادى و نظامى در منطقه، سياست گسترش نفوذ خود را عملى كند؟
- اقدام آمريكا در افغانستان يك موفقيت مهم براى دولت بوش محسوب مى شود. از طرف ديگر، سرنگونى صدام حسين را نيز بايد به كارنامه موفقيت هاى دولت بوش اضافه كرد. ولى بى ثباتى پس از صدام حسين يك جنبه منفى براى سياست خارجى آمريكا محسوب مى شود. براين اساس، تا زمانى كه شاهد ناآرامى هاى موجود در عراق هستيم، نمى توان از موفقيت دولت بوش در اين كشور سخن گفت. اما با توجه به وضعيتى كه بوش در انتخابات به دست آورد و همچنين با توجه به حمايت افكار عمومى آمريكا از بوش، اقدامات بعدى ايالات متحده در عراق از مشروعيت لازم برخوردار خواهد شد. لذا تحت اين شرايط، آمريكا در مراحل بعد موفق خواهد شد سياست هاى خود را در منطقه اجرا كند.
به هرحال، عراق يك تجربه بسيار ارزنده اى براى آمريكا بود، زيرا ايالات متحده متوجه شد كه بايد براى تحقق اهداف خود در خاورميانه وارد سياست همگرايانه با كشورهاى اروپايى شود.
* آقاى دكتر قوام تصور مى كنيد آيا قدرت هاى منطقه اى و فرامنطقه اى توانسته اند از بى ثباتى موجود در عراق به سود گسترش حوزه منافع نفوذ خود استفاده كنند؟
- به هرحال، وقتى آمريكا خود را درگير مسأله عراق مى كند، بودجه سنگين براى اين كار نيز درنظر مى گيرد تا تنها ابرقدرت بودن خود را ثابت كند.
حوادث موجود در عراق و افغانستان به آمريكا كمك مى كند كه خلأ در سياست خارجى را بيش از گذشته برطرف كند و اين تلاش براى از بين بردن خلأها در سياست خارجى باعث نفوذ بيشتر آمريكا در منطقه خاورميانه مى شود و پيش بينى من اين است كه اين نفوذ در آينده گستردگى بيشترى خواهد داشت.
* به نظر مى رسد دولت بوش در خاورميانه، حداقل ۳ هدف را دنبال مى كند: ۱- نهادينه ساختن حضور آمريكا در خاورميانه ۲- خارج ساختن كنترل بازار نفت از دست اوپك ۳- انجام اصلاحات در خاورميانه. حمله آمريكا به عراق و به طور كلى، تلاش ها براى اجراى طرح خاورميانه بزرگ تا چه ميزان توانسته است واشنگتن را به اهداف سه گانه خود برساند؟
- در حال حاضر، اقدامات آمريكا چندان اين كشور را به تحقق اهداف سه گانه خود نزديك نكرده است. ولى اگر ايالات متحده بتواند مرحله گذار را در خاورميانه با موفقيت طى كند، در بلندمدت مى تواند به اهداف سه گانه اش در منطقه دست پيدا كند. ولى شرايط در وضعيت كنونى چندان مساعد نيست. اولويت فعلى براى آمريكا اين است كه بحران را مديريت كند.
ايالات متحده در بلندمدت با درگير كردن ساير كشورها و كم رنگ كردن منافع قدرت ها خواهد توانست در خاورميانه، دست بالا را پيدا كند.
* به نظر مى رسد بوش با مطرح كردن جنگ پيشگيرانه و دكترين يكجانبه گرايى، استراتژى جنگ سرد و مركب از سياست مهار و بازدارندگى از طريق سازمان هاى چندجانبه مانند سازمان ملل متحد و ناتو را به طور كلى كنار گذاشته است. به نظر شما، آمريكا با اتخاذ جنگ پيشگيرانه براى خاورميانه توانايى اعمال مديريت بر منطقه و همچنين جلوگيرى از تضاد بحران را از دست نخواهد داد؟
- به طور قطع، آمريكا با چالش هايى مواجه مى شود، ولى بايد به درون منطقه اى و يا برون منطقه اى بودن اين چالش ها توجه كرد. به نظر مى رسد آمريكا چالش هايى را با كشورهاى منطقه خواهد داشت، زيرا ايالات متحده عوامل امنيت زا و امنيت زدا را براساس حذف راديكاليسم و اصلاحات اقتصادى و سياسى تعريف كرده است. بنابراين به طور طبيعى آمريكا با چالش هاى ساختارى از سوى كشورهاى منطقه مواجه خواهد شد.
از طرف ديگر، قدرت هاى بزرگ نيز در جريانات خاورميانه سهمى را طلب خواهند كرد و لذا آمريكا با قدرت هاى ديگر چالش خواهد داشت.
به هرحال، تمامى قدرت هاى بزرگ در مورد چشم انداز خاورميانه با يكديگر هم داستان نيستند. لذا بايد ديد كه آمريكا چه سهمى را براى قدرت هاى ديگر درنظر مى گيرد.
سياست هاى فعلى آمريكا براى خاورميانه تغيير وضع موجود است لذا به طور طبيعى، اين سياست براى حكومت هاى خواهان حفظ وضع موجود چالش برانگيز خواهد بود.
* يعنى تصور مى كنيد آمريكا براى مديريت تحولات عراق با اتحاديه اروپا و روسيه و چين وارد تعاملات دو يا چند جانبه شود؟
-به نظر مى رسد چنين اتفاقى رخ دهد. درجريان اين تعامل هم اتحاديه اروپا وهم آمريكا از خود انعطاف نشان خواهند داد.
بايد توجه داشت كه اگرچه دموكراتها درانتخابات آمريكا شكست خوردند، ولى انتقادات آنها از جمهوريخواهان وارد سيستم سياسى ايالات متحده خواهد شد و لذا درتصميم گيريها مورد توجه قرار خواهد گرفت.
* به عبارت ديگر، اتحاد و ائتلاف درحوزه تحولات عراق از كشورهاى اروپاى شرقى به سوى كشورهاى اروپاى غربى و قدرتهاى مهم اتحاديه اروپا تغيير جهت خواهد داد؟
-فكر مى كنم ناتو نقش مستمرى درعراق ايفا خواهد كرد.
تجلى مشاركت آمريكا و اروپا را صرفاً مى توان درچارچوب سازمان پيمان آتلانتيك شمالى (ناتو) مشاهده كرد.
نقش كشورهاى اروپاى شرقى درعراق نيز بيشتر جلوه سمبليك دارد، زيرا مجموعه نيروهاى اين كشورها در منطقه چندان قابل ملاحظه نيستند. ازطرف ديگر ، همان طور كه قبلاً گفتم ، كشورهاى مهم اتحاديه اروپا براى نزديك شدن به آمريكا و ايفاى نقش درحوزه تحولات عراق انعطاف بيشترى نشان خواهند داد، دليل اصلى اين انعطاف پذيرى نيز به افزايش مشروعيت سياستهاى خارجى دولت بوش در ميان افكار عمومى آمريكا باز مى گردد.
اروپاييان از طرف ديگر به خوبى متوجه شده اند كه درازاى مخالفت با آمريكا دستاوردهاى ارزشمندى به دست نمى آورند. بنابراين اروپاييان نيز درسياستهاى خودتعديل به وجود مى آورند.
به نظر مى رسد نقش كشورهاى اروپايى درزمينه حقوق بشر و طرح خاورميانه بزرگ افزايش خواهد يافت.
*فكر نمى كنيد بحث حقوق بشر در پوشش امنيتى شدن خاورميانه پس از حمله به عراق رنگ باخته است . به عبارت ديگر ، آيا با شكل گيرى بازى با حاصل جمع جبرى صفر درخاورميانه اهميت مباحث حقوق بشر درخاورميانه از بين نرفته است؟
- فكر مى كنم مباحث حقوق بشر در راستاى مسائل امنيتى مطرح خواهد شد. تمامى مسائل پس ازحادثه ۱۱ سپتامبر رنگ و بوى امنيتى به خود گرفته است. موضوع حقوق بشر نيز از اين اصل مستثنى نيست. لذا بايد به حقوق بشر از بعد امنيتى نگاه كرد. بنابراين نگاه آمريكا و اروپا نسبت به حقوق بشر امنيتى است.
فرض آمريكا واروپا براين است كه تا زمان تداوم حكومتهاى غير دموكراتيك درمنطقه، تروريسم نيز به حيات خود ادامه خواهد داد.
بنابراين آمريكا و اروپا حقوق بشر را به خاطر خود حقوق بشر مطرح نمى كنند، بلكه به دليل پيامدهاى امنيتى، مباحث حقوق بشر را مطرح مى كنند شايد به همين دليل باشد كه تأكيد آمريكا برحقوق بشر بسيار بيشتر از اروپاييان است.
* ازويژگيهاى دولت بوش، رسالت گرايى است. براين اساس، دولت آمريكا علاقه دارد كه تجربه آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانى دوم را درخاورميانه تكرار كند، درحالى كه « ادوارد رودز» معتقد است كه وظيفه آمريكا در دهه هاى ۴۰ و ۵۰ ميلادى اين بود كه ليبراليسم را برگرداند ونه اينكه آن را ايجاد كند . نظرشما دراين زمينه چيست؟
- وقتى درمورد كشورهاى خاورميانه صحبت مى كنيم ، بايد به حد و اندازه هاى اين كشورها نيز توجه كرد. منظور ما از دموكراسى در خاورميانه ، دموكراسى اروپايى يا آمريكايى نيست كه درحد بالايى حقوق بشر رعايت شود. به هر حال، ايده اصلى آنچنان كه ليبرالهاى سنتى مطرح مى كنند، اين است كه عامل اصلى تنش درروابط بين الملل، وجودحكومتهاى خود كامه درجهان است. لذا اگر اين حكومت ها به سمت دموكراسى حركت كنند، عامل نجات دهنده خواهند شد.
درحال حاضر، اين ايده درچارچوب مبارزه با تروريسم دنبال مى شود.
دموكراسى براى خاورميانه درحد واندازه كشورهاى اين منطقه خواهد بود. يعنى دموكراسى موردنظر آمريكا و اروپا با چارچوب ها و ظرفيت هاى منطقه، سازگارى خواهد داشت.
* به اعتقاد برخى كارشناسان مسائل آمريكا، وضعيت اين كشور در خاورميانه در آستانه حادثه ۱۱سپتامبر به دليل شكست سياست مهار دو جانبه، ناكارآمدى سياست تحريم عراق، روند صلح اعراب - اسرائيل و افزايش احساسات ضدآمريكايى چندان مساعد نبود. براين اساس، آمريكا با حمله به عراق به دنبال تغيير وضع موجود در خاورميانه برآمد. به نظر شما، وضعيت ايالات متحده درخاورميانه پس از حمله به عراق و تلاش براى تغيير وضع موجود تا چه ميزان توانسته است از افزايش قدرت مخالفان واشنگتن بكاهد و حضور اتحاديه اروپا و روسيه در اين منطقه را تضعيف كند؟
- آنچه مسلم است، اينكه از زمان حمله به عراق با يك جريان ضدآمريكايى مواجه شده ايم. به نظر مى رسد حركتهاى ضدآمريكايى در خاورميانه تشديد پيداكرده است. اين جريان نيز هم در بين رهبران و هم در توده هاى مردم قابل مشاهده است. ولى اگر آمريكا بتواند به وضعيت عراق سر و سامان دهد و مردم به زندگى عادى خود بازگردند، عراق به يك نمونه بارز براى منطقه تبديل مى شود. به عبارت ديگر، عراق يك نمونه بارز براى محك زدن موفقيت و شكست سياستهاى آمريكا در خاورميانه محسوب مى شود.
حل بحران اعراب - اسرائيل نيز مى تواند آبروى از دست رفته آمريكا در منطقه را جبران كند و بطور قطع، برتعداد طرفداران ايالات متحده در منطقه بيفزايد.
ولى تا زمان ادامه وضع موجود، حركتهاى ضدآمريكايى در منطقه كاهش نخواهديافت.
* باتوجه به عدم آمادگى اسرائيل جهت پذيرش يك دولت مستقل فلسطينى و همچنين درگذشت ياسر عرفات و حذف او از صحنه معادلات فلسطين، چشم انداز مناقشه فلسطين و اسرائيل را چگونه پيش بينى مى كنيد؟
- آنچه مسلم است ، راه پرپيچ و خمى در پيش است، ولى تصور مى كنم آمريكا در اين زمينه به موفقيتهايى دست پيداكند، ولى با اين وجود، مناقشه اعراب - اسرائيل بطور كلى حل نخواهدشد.
بنابراين آمريكا براى حل مناقشه فلسطين - اسرائيل انرژى بسيار زيادى صرف خواهدكرد.