معرفی کشورها : مغولستان ( Mongolia )
اکثر مناطق مغولستان دارای آب و هوایی سرد و خشک است . شمال مغولستان را چمنزارهای استپی پوشانده اند ، ضمن اینکه رودخانه های بیشماری نیز در شمال مغولستان جاری است ، از مهمترین این رودخانه ها می توان به هوود ( Hovd ) ، اونون ( Onon ) ، سلنگا ( Selenga ) و تولا ( Tula ) اشاره کرد . غرب و جنوب غرب مغولستان را نواحی کوهستانی و رشته کوههای آلتای ( Altay ) در بر گرفته اند . مرکز و جنوب مغولستان را نیز زمین های خشک و لم یزرع و نواحی بیابانی شامل می شود ، که صحرای گبی ( Gobi Desert ) نام دارد . بلندترین قله مغولستان ، نایرامادلین اورگیل ( Nayramadlin Orgil ) نام دارد که با 4374 متر ارتفاع در غرب مغولستان قرار دارد ، این قله را هویتن اورگیل ( Huyten Orgil ) نیز می خوانند .
در قرن دوازدهم قبایل گوناگون ترکی و مغولی تونگوسی در استپ های مغولستان پراکنده بودند ، يکی از اين قبایل مغول ها بودند . در حدود سال 1130 مغول ها با شکست صحرانشينان همسايه و تحت فشار گذاشتن امپراطور چين در شمال چين برای پرداخت خراج به عنوان يک قبيله قدرتمند ظهور يافتند . با اين حال اين درخشش عمری کوتاه داشت . در سال 1160 پادشاهی مغول با شکست خوردن از قبایل همسايه یعنی تاتارها ، فرو ريخت . خاندان های مغول متفرق گشتند و به دلايل بی اهميت با يکديگر درگير شدند .
ظهور چنگیز خان مغول :
رهبر خانواده مغولی کياد ، يسوگئی از فرزندان يک فرمانده جنگی ( خان ) در پادشاهی سابق مغول بود . در سال 1162 يسوگئی و همسرش دارای فرزندی به نام تموچين ( Temujin ) شدند که بعد تبديل به چنگيز خان شد . وقتي تموچين نه ساله بود پدرش به وسيله رهبران تاتار مسموم شده و جان باخت . از جايی که تموچین برای فرماندهی بسيار جوان بود ، مردان خاندانش او را رها کردند . تموچين و خانواده اش ( در مجموع هفت نفر ) به متروکه ترين مناطق استپ حرکت کردند و در کمال فقر و تنگدستی از ريشه های گياهان و جوندگان به عنوان غذا استفاده می کردند . تموچين حوادث بسياری از تعقيب دزدان اسب تا اسارت به دست دشمنان را از سر گذراند ، وقتی تموچين شانزده ساله شد قبيله مرکيد به خانواده اش حمله کرد و همسرش را از او جدا نمود . تموچين با سپاهی از پنج مرد قادر نبود اين در مقام تلافی از خود واکنش نشان دهد و بدين ترتيب به يک دوست قديمی پدرش از قبيله کرييد ، یعنی طغرل خان روی آورد و او نيز به نوبه خود از رهبر اتحاديه ای از مغول ها ، جاموقا طلب ياری کرد . آنها با يکديگر مرکيدها را شکست دادند و تموچين همسر خود را بازيافت . تموچين به سرعت از متحدان قدرتمندش به خصوص جاموقا که خود نيز يک مغول بود و از دوستان دوران کودکيش به شمار می رفت استفاده کرد و تبديل به چهره شناخته شده ای در استپ شد . تموچين و جاموقا بر بسياری از خاندان های مغول کنترل يافتند اما اين برای تموچين کفايت نمي کرد . طبق برخی گفته ها ، يک روز در حالی که تموچين و جاموقا در پيشاپيش مردان مغول در حال اسب سواری بودند در حالی که جاموقا برای برپايی چادر توقف کرده بود ، تموچين تصميم گرفت به راه ادامه دهد . بدین ترتیب تموچين از جاموقا بريد و مغولها به دو دسته تقسيم شدند . خصومت ها به زودی بين دو گروه شعله ور شدند . در درگيری که به دنبال اتفاقی کوچک رخ داده بود ، تموچين شکست خورد و به تبعيد فرستاده شد . با اين حال تموچين ده سال بعد بازگشت و موقعيت خود را دوباره تحکيم بخشيد . از اينجا ابه تدریج قتح مناطق مختلف مغولستان را آغاز کرد که چندين سال به طول انجاميد . بطور خلاصه تا سال 1204 تموچين تمامي مخالفين خود را تحت انقياد کشيد . او پیش از این تاتارها ، قبيله کرييدهای تحت فرماندهی طغرل خان که به او خيانت کرده بود ، نايمنها ، مرکيدها و خاندان های مغول تحت فرماندهی جاموقا را شکست داده بود .
سال 1206 میلادی ، آغاز امپراطوری چنگیز خان :
در سال 1206 تموچين اجتماع بزرگی ( خوريلتايی ) در سواحل رودخانه اونون تشکيل داد و عنوان چنگيز خان ( Ghengis Khan ) را برای خود برگزيد . در طی اجتماع 1206 چنگيز خان درباره ساختارها و قوانين امپراطوری جديد خود فرمان هايی صادر کرد . برای تضمين پايداری اجتماعی و هماهنگی بين مردم قبایلی که متحد کرده بود ، يک تشکيلات فراگير نظامی که تمامی مردم امپراطوری را در بر می گرفت ، به وجود آورد . تمامی جمعيت به واحدهايی تقسيم شده بود که هر کدام متعهد به آماده داشتن تعداد مشخصی از جنگجويان در زمان مورد نياز بودند ، علاوه بر اين او بسياری قوانين اختصاصی صادر کرد و سلسله مراتب مؤثری برای اداره امپراطوری به وجود آورد . چنگيز خان توسعه يافته ترين دولت را تا زمان خود در استپ به وجود آورد . اردوهای مغول تحت حاکميت او به زودی خود را به عنوان منضبط ترين ، قدرتمندترين و ترسناکترين سپاهی که از استپ سرازير شده بود اثبات کرد .
جنگ مغول ها در شمال چين :
چنگيز خان امپراطور تمامی آنان که در چادرهای نمدی می زيستند شد اما رويای او فتح جهان بود . او ابتدا مردان خود را در اردوهايی برعليه امپراطوری زيزيا در غرب چين فرماندهی کرد . در سال 1209 پايتخت زيزيا تهديد شد اما مغول ها پس از اين که اردوشان به طور غيرمنتظره ای دچار سيلاب شد به خراج رضايت دادند . با اين حال با بازگشت مغول ها امپراطوران چين پرداخت خراج را قطع کردند و حملات به زودی به فتح منتهی شدند .
در سال 1211 چنگيز خان 65 هزار مرد جنگی را با خود همراه کرد و بر عليه امپراطوری چين لشکر کشيد . با کمک آنگوت ها که مردمی بودند که در مرزهای شمالی چین سکونت داشتند ، چنگيز خان به سادگی از موانع دفاعی عبور کرد و وارد سرزمين چين شد . او با برجای گذاشتن دنباله ای از غارت مناطق طی مسير سرانجام با نيروی بزرگی متشکل از حدود صد و پنجاه هزار نفر جنگید و آنها را شکست داد . چنگيز خان سپاه خود را تقسيم کرد و حمله ای از چند جهت عليه چين به راه انداخت . او و فرماندهانش چندين ضربه کاری به امپراطوری چين وارد کردند از جمله گذرگاه استراتژيک جويونگ را در اختيار گرفتند . چنگيز در طی يک محاصره زخمی شد و نیروهایش عقب نشینی کردند ، به دنبال این حادثه نيروهای چين شروع به پس گرفتن مناطق از دست رفته کردند .
در سال 1213 مغول ها پس از اين که دريافتند امپراطوری چين مواضع خود را استحکام بخشيده ، بازگشتند . چنگيز سپاه خود را به سه بخش تقسيم کرد ؛ يکی تحت فرماندهی خود او و دو تای ديگر تحت فرماندهي پسرانش بودند . سه سپاه مغول امپراطوری چين را تاراج نموده و از میان بردند و تا سال 1214 بيشتر منطقه شمال رودخانه زرد و هوانگهو به دست مغولان افتاد .
اولين حرکت به سمت غرب ؛ فتح ایران و قلمرو خوارزمشاهیان به دست چنگیز خان :
چنگيز خان رفته رفته علاقه خود را نسبت به جنگ با چين از دست داد و در عوض توجه خود را معطوف به غرب کرد . در سال 1218 او فرمانده خود را به سمت غرب فرستاد و امپراطوری قراختايی را فتح کرد ، بدین ترتیب با قلمرو ایران و حکومت خوارزمشاهیان همسایه شد . اما موضوع اصلی مربوط به امپراطوری عظيم خوارزمشاهيان در ايران بود . تخاصمات زمانی شعله ور شد که خوارزمشاه به يک کاروان مغول حمله کرد و سفيران چنگيز را با سوزاندن ريشهايشان تحقير کرد . از جايی که چنگيز سفيران را به هدف ايجاد صلح فرستاده بود با اين اقدام غضبناک شد . چنگيز که به دنبال بهانه ای برای حمله به قلمرو ایران بود برای بزرگترين عملياتی که تا به حال به انجام رسيده بود آماده شد و نيرويی جمع آوری کرد که مجموعاً به حدود نود تا صد و ده هزار نفر می رسيدند . توانايی نظامی خوارزمشاه در شمارش مجموعاً دو تا سه برابر اين مقدار بود اما سپاه چنگيز انضباط بهتری داشته و بيش از همه فرماندهی قدرتمندتری در اختيار داشت .
در سال 1219 پسران چنگيز چاقادائی و اوگه دئی برای حمله به شهر بزرگ اترار در شرق دريای آرال عازم شدند . در همين زمان فرمانده بزرگ چنگيز ، چِپ به سمت جنوب لشکر کشيد تا در طی عمليات جناح چپ را تحت حفاظت قرار دهد . با اين حال حمله اصلی به وسيله خود چنگيز خان فرماندهی مي شد که همراه با فرمانده سوبه دئی در امتداد بيابان قزل قوم حرکت کردند و از جناح خارجی به نيروهای خوارزميان حمله ور شدند . برنامه چنين بود که بيابان قزل قوم عملاً عبور ناپذير در نظر گرفته مي شد که خود فرصت بزرگي را براي متعجب ساختن دشمن فراهم مي ساخت . چنگيز و سپاهش در بيابان ناپديد شدند و سپس ناگهان بدون آن که معلوم شود از کجا آمده اند در برابر شهر بخارا ظاهر شدند . پادگان شهر سراسيمه شد و به سرعت شکست خورد . پس از آن چنگيز به سمت سمرقند پايتخت امپراطوری خوارزمشاهيان لشکر کشيد . اين شهر باشکوه از لحاظ دفاعی قوياً استحکام يافته بود و پادگانی متشکل از صد و ده هزار مرد جنگی داشت که در شمار بر سپاه محاصره کننده چنگيز برتری داشت . انتظار بود شهر برای ماهها مقاومت کند اما تنها طی ده روز در نوزدهم مارچ 1220 میلادی ديوارهايش مورد نفوذ قرار گرفت . پس از سقوط سمرقند ، مغول ها قسمت های عمده امپراطوری را در نورديدند . ميزان تخريب عميق بود ، شهرها با خاک يکسان می شدند و اجتماعات قتل عام می گشتند . در شهر مرو گزارشات از اعدام هفتصد هزار نفر حکایت دارند . در سمرقند زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و برای بردگی به فروش رفتند . ميزان تباهی و ويرانی چنان شديد بود که امپراطوری خوارزمشاهيان در آستانه پاک شدن از تاريخ قرار گرفت . فتح خوارزم نيز يک اتفاق قابل ذکر ديگر بود . خوارزم شاه پس از شکست به سمت غرب گريخت و سوبه دئی با نيرویی متشکل از بيست هزار نفر او را تعقيب کردند . خوارزمشاه درگذشت با اين حال سوبه دئی همچنان به مسير خود ادامه داد . او سپاه خود را به شمال برد و سپاهی بسيار پرشمارتر از نيروهای روسي کومايی را در سواحل رودخانه خالکا شکست داد . او به مسير خود ادامه داد و قبل از اين که بازگردد به بلغار های ولگا حمله کرد . آنچنان که به وسيله تاريخ مشهور گيبونز گفته شده است لشکر کشی سوبه دئی يکی از تهور آميزترين و جسورترين لشکرکشی های تاريخ بود چنان که احتمال نمی رود ديگر هرگز تکرار شود .
در زمان حمله مغول ها ، خوارزمشاه سپاهی برای جنگ با مغولان در ميدان نبرد تدارک نديد . استراتژی خوارزمشاه متکی بر پادگانهای بزرگ شهری که در شمار بر سپاهيان محاصره کننده ی مغول برتری داشتند ، بود. اين استراتژی البته در هر صورت شکست خورده بود . تنها مقاومت به خوبی سازمان بندی شده بر عليه مغولها از ناحيه جلال الدين صورت گرفت . او پس از سقوط سمرقند يک نيروی مقاومت در افغانستان امروزی تشکيل داد . در پروان او يک نيروی مغول به فرماندهی يکی از فرزندخواندگان مغول را شکست داد و تنها شکست مغول را در تمامی مدت جنگ رقم زد . چنگيز ، جلال الدين را تحت تعقيب قرار داد و سپاه او را در رودخانه سند در هم کوبيد . شکست جلال الدين به معنی تحکيم حاکيمت مغول بر ماوراء النهر بود . با اين حال بخش های جنوبی امپراطوری خوارزمشاهيان دست نخورده باقی ماند و بعدها تبديل به مجموعه ای از ايالت های مستقل شد . گفته شده است وقتی پيش قراولانشان با ديدن حيوانی تک شاخ روحيه خود را باختند ، مغولان تصميم گرفند بيشتر پيشروی نکنند .
در سنی نزديک به شصت سال سلامتی چنگيز رو به ضعف می رفت . او در صدد جستجوی راهب افسانه ای دائوئيست ، چانگ چون برآمد تا اکسير جاودانگی را به دست آورد . از جايی که چانگ چون هيچ اکسير جادویی نداشت آرزوی او تحقق نيافت اما چنگيز هوشمندی او را ستايش کرد و آن دو دوستانی خوب برای يکديگر شدند . به دنبال ملاقات با راهب دائوئيست چنگيز به کار اداره رعايای خود بازگشت . بر خلاف آتيلای تاتار و اسکندر بزرگ ، چنگيز به اهميت جانشينی مسالمت آميز پس از مرگ خود واقف بود . قبل از کامل کردن کار فتح امپراطوری خوارزمشاهيان او با دقت پسرش اوگه دئی ( Ogedei Khan ) را به عنوان جانشين خود انتخاب کرده بود . پس از اين که چنگيز به مغولستان بازگشت تا کار استحکام بخشيدن به دستگاه اداری امپراطوری خود را به اتمام برساند همه چيز به استثنای مسأله تانگوت ها در وضعيت خوبی قرار داشت . امپراطوری زيزيا تانگوت ها مدت ها بود که به وسيله مغول ها شکست خورده بود ، اما تنها خراجگزار بودند و هنوز ضميمه امپراطوری نشده بودند . در هر حال تانگوت ها در زمانی که چنگيز خان دور از خانه بود تعهد خود را کنار گذاشته بودند . در سال 1226 چنگيز خان سپاه خود را برعليه زيزيا به حرکت در آورد و پايتخت آن را به تصرف خود در آورد .
درگذشت چنگيز خان :
در حالي که جنگ او عليه زيزيا آخرين جنگ او بود مدت کوتاهی پس از آن در اوت 1227 میلادی چنگيز خان در سن شصت سالگی درگذشت . علت مرگ همچنان نامشخص است و فرضياتی از قبيل جراحات داخلی پس از يک حادثه طی شکار ، تا مالاريا تا غيبگويی تانگوت ها مطرح شده اند .
در زمان مرگ او امپراطوری مغول از دريای زرد تا دريای خزر امتداد داشت . هيچ امپراطوری ديگری در تاريخ چنين گسترش فوق العاده ای در زمان حيات يک مرد را به خود نديده است . هر چند چنگيز خان خرابی فراوانی در فتوحاتش به وجود آورد اما روشن است که او قصد نداشته است همانند هيتلر دست به نسل کشی بزند اگر چه تلفات جنگی آن از هر چيزی در تاريخ فراتر رفته است . آرزوی چنگيز فتح بود و هرگاه تسليم ديده می شد از خونريزی پرهيز می شد . او به طور استثنایی نسبت به آنان که از او حمايت می کردند احترام آميز برخورد می کرد و برای او نامعمول نبود که با دشمنان ضعيفش دوستی کند . در هر حال چنگيز يک استراتژيست ممتاز نظامی و فرمانده ای مستعد و خارق العاده بود که باعث شده است او را تبديل به يکی از فريبنده ترين چهره های تاريخ کند .
پس از درگذشت چنگيز ، امپراطوری مغول به چهار ميراث تقسيم شد و هرکدام به يکی از چهار فرزند اصلی اش داده شد . هرچند اين چهار ميراث از لحاظ سياسی تحت امپراطوری واحد بودند ، بعداً به عنوان پايه ای برای تقسيمات بيشتر با عنوان خانات عمل کردند . دو سال پس از درگذشت چنگيز اوگه دئی رسماً حاکميت امپراطوری مغول را در اختيار گرفت . اوگه دئی عنوان خاخان ( خاقان ، خان بزرگ ) را که به وسيله حاکمان بزرگترين امپراطوری های استپ مورد استفاده قرار می گرفت ، برگزيد . با اين حال چنگيز هيچ وقت رسماً اين عنوان را به کار نبرد . درهرحال اوگه دئی به تدريج مراتب ترقی را پيمود .
تهاجم مغول ها به روسيه :
اگر چه مغول ها قبلاً يک دهه پيش در سال 1222 طی لشکرکشی افسانه ای سوبه دئي ، با روسها در تماس قرار گرفته بودند اما هيچ گونه دولت دائمی در آن سرزمين ها برقرار نساخته بودند . وقتي چنگيز خان در گذشت سرزمينهای شمال غربی امپراطوری به پسرش جوچی واگذار شد . يکي از پسران جوچي ، باتو خان بود که غربی ترين سرزمين های ميراث جوچی را به ارث برد . اما سرزمين های باتو کوچک بودند و بخش بزرگی از سرزمين هایی که به او واگذار شده بود هنوز تحت کنترل مغول ها نبود . در اجتماع 1235 باتو قصد خود را مبنی بر تحت کنترل گرفتن اين سرزمين ها از جانب مغول ها اعلام کرد . اين تصميم فتحی خارق العاده پيش آورد که در نهايت به معنی سفر پنج هزار مايلی سپاه باتو بود . سوبه دئی پذيرفت که همراه با باتو عازم شود و در سال 1237 اين دو نفر نيرویی فراهم آوردند که مشتمل بر صد و بيست هزار جنگجو بود که آماده عبور از رودخانه يخ زده ولگا به سمت روسيه بودند .
در طی زمستان مغول ها از رودخانه ولگا گذشتند و سپس به سمت شمال رفتند تا حضور خود را در جنگل ها مخفی کنند . اولين شهر بزرگی که با آن برخورد کردند ريازان بود که پس از تهاجم پنج روزه منجنيق ها سقوط کرد . آنها سپس به سمت شمال رفته و کولومنا و مسکو را فتح کردند و دوک بزرگ از سوزدال را که قدرتمندترين نيروی نيمه شمالی روسيه بود شکست دادند . از آنجا مغول ها به سمت نووگورود پيش رفتند . با اين حال محاصره پس از اين که عبور از باتلاق ها بسيار نا اميد کننده و ناممکن به نظر مي رسيد رها شد . اگر چه نووگورود از معدود شهرهای بزرگ روسيه بود که از فتح مغولان دور ماند ، آنان رابطه ای دوستانه با مغول ها را با پرداخت خراج حفظ کردند . پس از تلاش های خسته کننده در نووگورود باتو و سوبه دئی به سمت جنوب تاختند و به شهر کوزلسک حمله کردند . اين شهر به نحو دلاورانه ای مغول ها را پس راند و حتی به طور موفقيت آميز يک دسته پيش قراول مغول را در کمين گرفتار ساخت و اين شاهکاری بود که به ندرت رخ مي داد . کوزلسک براي هفت هفته مقاومت کرد و پس از در نهايت سقوط کرد تمامی جمعيت آن قتل عام شدند به نحوی که مغولان آن را شهر ناله ناميدند . آخرين مانع در روسيه شهر بزرگ کيف بود که اغلب مادر شهرهای روسی خوانده می شود. از آنجایی که کيف در اروپای شرقی اهميت زيادی داشت مغول ها حتی کوشيدند آن را بدون صدمه در اختيار بگيرند . شاهزاده مايکل از کيف ، در واقع به فتح گريز ناپذير کيف از سوی مغول ها پی برد . بدین ترتیب او گريخت و فرمانده دوم او يک افسر مستحکم و سرسخت بود که تصميم گرفت مقاومت کند . وقتی مغول ها شهر را در نورديدند تنها ساختمان عمده ای که تخريب نشد کليسای بزرگ سنت سوفيا بود .
تهاجم مغولان به اروپا :
با سقوط کيف مغول ها در روسيه به پيروزی رسيدند . جالب است که اين تنها تهاجم موفق در تاريخ در مقياس های بزرگ بود که در روسيه و در فصل زمستان به انجام رسيد . در نتيجه تاخت و تاز مغول ها در روسيه بسياری از گروهها با گذشتن از مرزها در صدد پناهندگي در مجارستان برآمدند . در ميان اينان کومان ها و کيپچاک ها بودند که آنان نيز همانند مغول ها اسب سوارانی چادرنشين بودند . وقتي باتو از اين موضوع مطلع شد خشمگین شد زيرا آنان را از رعايای خود مي دانست و آنان مجاز نبوده اند بگريزند . به اين علت يا انگيزه ای ديگر ، سوبه دئی به سرعت طرحی براي حمله نظامی بر عليه اروپا آماده ساخت . برنامه مبتنی بر حمله ای دوسويه بود ؛ يک نيروی جناحی متشکل از بيست هزار سرباز به لهستان فرستاده مي شدند در حالی که خود او همراه با باتو نيروی اصلی را متشکل از پنجاه هزار نفر رهبری مي کرد . در مارچ 1241 میلادی نيروی سوبه دئی و باتو در کوهستان های کارپاتيان ناپديد شدند و سپس به طرز گيج کننده ای در سوی ديگر آن ظاهر شدند . اما به جای پيشرفت بيشتر در داخل مجارستان مغول ها برنامه را رها کردند . با اين وجود مجارها اسير نوعی جسارت و خودبينی شدند و حتی کومان ها و کيپچاک ها را که می توانستند حمايت سواره نظام ارزشمندی را فراهم نمايند اخراج کردند . در همین زمان سپاه شمالی لهستان را در نورديد ، مزارع را تخريب کرده و کراکو را غارت کردند . در نهم آوريل يک نيروی اروپایی به رهبری دوک هنری از سيلیسيا وارد لهستان شد و سپاهی متشکل از بيست هزار مغول قدرتمند را آزمود . شواليه های اروپایی با آلات جنگی و زره سنگين خود حريف مناسبی براي تيزتازی اسب سواران مغول نبودند و بدين ترتيب مغول ها شکست خوردند . در اين هنگام شاه بلا از مجارستان دريافت عقب نشينی مغول ها نمايشی بوده و اکنون در حال نزديک شدن هستند . شاه بلا با نيرویی متشکل از شصت تا هشتاد هزار مرد جنگی بيرون تاخت و با سپاه باتو و سوبه دئی در سمت مخالف رودخانه ساجو به نبرد پرداخت . پس از برخوردی گذرا در پل رودخانه ، سوبه دئی بخشی از سپاه را به سمت جنوب کشيد و بدون اين که مجارها متوجه شوند از رودخانه گذشت . وقتي سوبه دئی در سمت ديگر رودخانه ظاهر شد مجارها مبهوت شدند . به زودي باتو در عرض رودخانه پيش کشيد و سپاه مجارستان در محاصره گرفته شد .
دو پيروزی عمده به وسيله دو سپاه مجزای مغول در فاصله تنها چند روز درخشش فرماندهی سوبه دئی را نشان مي دهد . در يک ماه لهستان و مجارستان شکست خوردند . چند روز پس از پيروزی در رودخانه ساجو ( اين جنگ با نام موهی شناخته مي شود ) دو نيروی مغول به هم پيوستند و با گرفتن شهرهایی همچون پست ، ساير نيروهای مجاری را به شکست دادند . شهر بزرگ و باشکوه گران در روز کريسمس فتح شد . تا اوایل سال 1242 میلادی در حالی که باتو قصد داشت پيشروی بيشتری را در اروپا انجام دهد ناگهان اخباری از مغولستان دريافت کرد مبنی بر اين که خان بزرگ اوگه دئی درگذشته است . اين اخبار مهم بود ، نگراني باتو از اين جهت بود که مبادا گويوک خان که شخصاً نسبت به او مشکل داشت عنوان خان بزرگ را دريافت کند . در حالی که باتو سرزمين های بسياری را فتح کرده بود ناپايداری سياسی در مغولستان می توانست مشکل ساز باشد . او تصميم گرفت به روسيه بازگردد و سرزمين های خود را از نظر سياسی تحکيم بخشد تا از هر گونه مشکل بعدی به دور بماند و بدين ترتيب سپاه مغول به طور کامل از لهستان و مجارستان خارج شد .
اروپا رها شد و باتو به شمال دريای خزر بازگشت . او آنجا پايتخت خود را در سارایی باتو ( سارایی قديم ) استوار ساخت و سرزمين های به ارث رسيده خود را به پادشاهی يا خانات تغيير داد . خانات باتو با نام " اردوی آبی " شناخته مي شوند . همچنين دو برادر باتو ، اوردا و شيبان که آنان نيز در اردوی نظامي شرکت داشتند ، خانات های خود را تشکيل دادند . خانات اوردا با نام اردوی سفيد شناخته شد که در سمت شرق اردوی آبی باتو قرار داشت . از جايي که باتو و اوردا هر دو از اعضای خاندان طلایی بودند در واقع اين دو خانات به يکديگر وابسته بودند و با يکديگر تحت عنوان " اردوی طلایی " ( Golden Horde ) شناخته مي شدند . با اين حال خانات شيبان به طور مبهم و نامعلومی معرفی شده است . هرچند خان های اردوی طلایی استيلای خان بزرگ را به رسميت می شناختند و برای چهار دهه ديگر به عنوان بخشی از امپراطوری مغول باقی ماندند ، اما در واقع اردوی طلایی ( و تمامی ساير خاناتی که سرانجام به وجود خواهند آمد ) قصد به دست آوردن استقلال سياسی داشتند .
خان بزرگ گويوک :
گويوک به عنوان خاخان ( قاآن - خان بزرگ ) در سال 1246 به تخت نشست . تنش ها بين باتو و کاراکوروم به اوج خود رسيد . گويوک تنها دو سال پس از به تخت نشستن در سال 1248 درگذشت . مرگ زودرس گويوک مانع از شکل گرفتن يک جنگ داخلی بزرگ شد اما اين شرايط ضعف امپراطوری مغول را ترسیم می کرد . حکومت گويوک دستاوردهای اندکی داشت و تنها منجر به شکل گيری تفرق در امپراطوری شد .
درگشت مانکه ، جنگ داخلی و برتری کوبلای خان :
درگذشت مانکه خان در سال 1259 نقطه عطف مهمی در تاريخ امپراطوری بود . در غرب اين به معني پايان اردوی هلاکو بود . محيط سياسی در شرق ناپايدار شد و بدين ترتيب هلاکو بايد برای ادعای حاکميت خود مهيا مي شد . خانات هلاکو در ايران با عنوان ايلخانات شناخته شد . با اين حال مشکلات بيشتری وجود داشتند ، عمليات نظامی هلاکو برعليه خليفه به نحو تلخی برکه ، خان مسلمان اردوی طلايی را به خشم آورد . با خالی ماندن تخت خان بزرگ تا بتواند صلح را برقرار کند جنگ داخلی بين برکه و هلاکو در گرفت . نکته جالب اينجاست که اين جنگ داخلی سبب شد تا برکه بار ديگر نقشه های خود را مبنی بر تاخت و تاز در اروپا رها کند .
در شرق ، دو برادر به سختی برای تخت خان بزرگ با يکديگر رقابت مي کردند . يک سال پس از درگذشت مانکه خان در سال 1259 کوبلای خان ( Kublai Khan ) در يک اجتماع به عنوان خاخان برگزيده شد . مدت کوتاهی پس از آن ، برادرش آريق بوکه نيز در يک اجتماع رقيب به عنوان خاخان برگزيده شد . جنگ داخلي تا سال 1264 ( به موازات جنگ داخلي در غرب ) تداوم يافت تا اين که کوبلای برعليه آريق بوکه تاخت و به پيروزی دست يافت و تبديل به خاخان بی رقيب شد . اين جنگ داخلی يک معنای ضمنی داشت . در طي جنگ کوبلای خان پايگاه خود را در چين مستقر کرد در حالی که آريق بوکه در کاراکوروم ( Karakorum ) مستقر شده بود . پيروزی کوبلای خان به اين معنی بود که چين در امپراطوری اهميت بيشتری نسبت به مغولستان پيدا خواهد کرد و به نحوی سمبلی بيانگر اين موضوع بود که مغول ها در غرب به آداب چينی در مي آيند .
کوبلای خان و فتح سونگ :
فتح امپراطوری سونگ که گاه به علت مخالفت با سلسله چين که به وسيله جورچن ها تشکيل شده بود امپراطوری حقيقی چينی خوانده مي شود در طی حکومت مانکه خان شروع شده بود . امپراطوری سونگ در نتيجه زيرساخت های در هم تنيده و نواحی کوهستانی قدرتمندترين و به لحاظ جغرافيايی مشکل سازترين امپراطوری برای فتح مغولان بود . در حالي که مانکه خان در شمال مي جنگيد کوبلاي خان ( که آن زمان هنوز خان نبود ) نيروی قابل توجهی با خود همراه کرد و از طريق تبت لشکرکشی کرد و سپس امپراطوری سونگ را از جنوب مورد تهاجم قرار داد . با اين حال مردانش نهايتاً ناتوان شدند و او مجبور شد پس بکشد . با اين حال مانکه خان توانست تا زمانی که در طی جنگ مبتلا به بيماری شد با مجموعه ای از موفقيت ها نيروهای سونگ را پس براند . درگذشت مانکه خان و جنگ داخلی پس از آن بين کوبلای خان و آريق بوکه وقفه ای در جنگ برای چهار سال به وجود آورد . در سال 1268 مغول ها آماده تهاجم عظيم ديگری بودند . کوبلای خان يک نيروی بزرگ دريايی مهيا کرد و يک نيروی سونگ متشکل از سه هزار کشتی را شکست داد . به دنبال پيروزی دريايی تصرف موفقيت آميز زيانگ يانگ در سال 1271 پيش آمد که در جنگ برای مغولان اعتماد به نفس به وجود آورد. با اين حال جنگ به چنان شتابی که در فتوحات قبلي حاصل شده بود ، نمی رسيد . در پايان در سال 1272 يک لشکر مغول به فرماندهی بايان که فرماندهی تحت امر هلاکو بود از رودخانه ياتگ تزه گذشت و يک لشکر بزرگ سونگ را شکست داد . با تداوم خط پيروزی های بايان که منجر به تصرف پايتخت سونگ ، هانگ ژو پس از يک محاصره خسته کننده شد ، جريان حوادث مشخصاً به دلخواه مغولان پيش رفت . با اين حال خانواده وفادار سلطنتی توانسته بود بگريزد . شکست نهایی در سال 1279 به شکل يک جنگ دريایی در نزديکی گوانگ ژو به وقوع پيوست و آخرين امپراطور سونگ به قتل رسيد . سال 1279 سال پايانی سلسله سونگ بود .
زوال امپراطوری مغول :
در قرن چهاردهم میلادی پس از نزدیک به دو قرن قدرت و کشورگشایی ، امپراطوری مغول رو به ضعف نهاده و بسیار آسیب پذیر شد به طوری که در چندین نوبت مورد حمله چینی ها قرار گرفت و شکست خورد . همچنین امپراطوری مغول تقریباً کلیه متصرفاتش را نیز از دست داد .
در سال 1689 مغولستان حاکمیت منچو ( Manchu ) چین را پذیرفت ولی پس از انقلاب چین در سال 1911 و سقوط منچوها در سال 1912 ، شاهزاده های مغول با بیرون راندن چینی ها ، تحت نام خوتوختو ( Khutukhtu ) که در زبان مغولی " بودای زنده " خوانده می شود ، اعلام جدایی از چین را نمود .
پیمان روسیه و چین بر سر مغولستان :
هرچند در سال 1915 ، روسیه و چین با امضای توافقی اعلام کردند که استقلال مغولستان را به رسمیت می شناسند ، با انقلاب کمونیستی 1917 در روسیه تمام معادلات به هم خورد . در 11 جولای 1921 با اعلام مجدد استقلال از جانب مغولستان ، نیروهای ارتش سرخ شوروی وارد مغولستان شده و در سال 1924 یک حکومت کمونیستی انقلابی شبیه به حکومت کمونیستی شوروی در مغولستان به روی کار آمد . در ابتدا چین که بخش مغولستان داخلی را در اختیار داشت ، ادعای مالکیت بر مغولستان بیرونی یا همان مغولستان کنونی را داشت که به دلیل قدرت شوروی در این زمینه کاری از پیش نبرد . بر اساس پیمان سال 1945 که پس از جنگ جهانی دوم به امضاء چین و شوروی رسید ، چین با صرفنظر کردن از مغولستان بیرونی ، حاکمیت مغولستان را به رسمیت شناخت . مردم مغولستان نیز پس از یک همه پرسی عمومی به استقلال کشورشان رأی دادند . در سال 1966 یک پیمان بیست ساله بین شوروی و مغولستان به امضاء رسید که شوروی متعهد شد که در صورت بروز جنگ به مغولستان کمک نظامی کند .
حرکت مغولستان به سوی دموکراسی :
در سال 1989 و پس از سقوط شوروی زمینه برای تغییرات دموکراتیک در مغولستان فراهم شد . در همین سال حزب دموکراتیک انقلابی مغولستان به رهبری سانجاسورنگین زوریگ ( Sanjaasurengiyn Zorig ) تغییراتی را آغاز کرد و زمینه را برای برگزاری یک انتخابات آزاد چند حزبی در آگوست سال 1990 مهیا ساخت . با اینکه قسمت عمده ای از سیاست های مغولستان با تأسی و الهام از نظام پیشین کمونیستی به ویژه در زمینه اقتصادی تدوین می شد و به تدریج این کشور به سوی بازار آزاد در حرکت بود . با سقوط ناگهانی شوروی و قطع کمک های اقتصادی این کشور به مغولستان ، آشفتگی اقتصادی مقطعی بسیار طبیعی بود . در انتخابات پارلمانی 1992 حزب انقلابی خلق مغولستان موسوم به ( MPRP ) که حزبی با منش و مرام کمونیستی بود اکثریت پارلمان را از آن خود کرد . در انتخابات 1996 یک حزب ائتلافی به نام اتحاد دموکراتیک موفق شد حزب MPRP را شکست دهد . این پیروزی برای اولین بار از سال 1921 کمونیست را از قدرت پایین کشید . در سال 1997 کمونیست سابق و رهبر حزب انقلابی خلق ، ناتسا باگاباندی ( Natsagiyn Bagabandi ) به عنوان رئیس جمهور مغولستان انتخاب شد ، در سال 1998 تساخياگين البگدورج ( Tsakhiagiin Elbegdorj ) که یک سیاستمدار طرفدار اصلاحات بود به عنوان نخست وزیر مغولستان منصوب شد ولی تغییراتی در حزب بندی پارلمان خیلی زود او را مجبور به استعفا نمود .
در سال 2005 نامبارین انخبایار ( Nambaryn Enkhbayar ) کمونیست سابق از حزب MPRP به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد ، همچنین دیگر سیاستمدار و رهبر این حزب به نام میه گومبو انخبولد ( Miyeegombo Enkhbold ) نیز در سال 2006 نخست وزیر مغولستان شد . در نوامبر 2007 و با برکناری انخبولد از ریاست حزب MPRP او مجبور به استعفا شد . از 22 نوامبر 2007 سانجا بایار ( Sanjaa Bayar ) که به تازگی به ریاست حزب MPRP رسیده بود به عنوان نحست وزیر انتخاب شد ، هرچند انخبولد ، نخست وزیر سابق نیز در 6 دسامبر 2007 به عنوان یکی از معاونان نخست وزیر منصوب شد .
عکس : سانجا بایار ، نخست وزیر مغولستان :
خشنونت ها و درگیری های بی سابقه به دنبال برگزاری انتخابات پارلمانی 2008 مغولستان ، دولت را ناچار به اعلام وضعیت فوق العاده در کشور نمود . طی این درگیری ها پنج نفر کشته و صدها تن زخمی و بیش از 700 تن نیز بازداشت شدند . نتایج اولیه حاکی از تصاحب 45 کرسی پارلمان برای حزب MPRP و 28 کرسی برای حزب اپوزیسیون دموکراتیک بود . ناظران بین المللی هیچ گونه تخلفی را از انتخابات پارلمانی گزارش نکردند ولی حزب دموکراتیک مغولستان ادعای تقلب از جانب حزب MPRP را در انتخابات را مطرح کرد . این در حالی است که مغولستان با مشکلاتی نظیر رشد ضعیف اقتصادی ، فساد و تورم دست و پنجه نرم می کند .
انتخابات ریاست جمهوری مغولستان در سال 2009 :
انتخابات ریاست جمهوری که در 24 می 2009 در مغولستان برگزار شد ، تساخياگين البگدورج (Tsakhiagiin Elbegdorj ) نخست وزیر سابق از حزب اپوزیسیون دموکراتیک مغولستان پیروز انتخابات شد . در این انتخابات البگدورج با کسب 51 % آراء رقیبش نامبارین انخبایار که مصمم به کسب پیروزی مجدد و ادامه ریاست جمهوری بود را شکست داد ، انخبایار تنها توانست 47 % آراء را از آن خود کند . البگدورج از 18 ژوئن 2009 کار خود را به عنوان رئیس جمهور مغولستان آغاز کرد .
عکس : تساخیاگین البگدورج ، رئیس جمهور مغولستان :
نژاد 94 % مردم مغولستان را ، مغول خالخا ، 5 % را ترک ( عمدتاً قزاق ) و کمتر از یک درصد را نیز چینی و روس تشکیل می دهند . دین 50 % مغول ها ، لامائیست بودایی ، 6 % را شامانیست و مسیحی و 4 % نیز مسلمان می باشد ، 40 % مابقی بی دین هستند . واحد پول مغولستان ، توگریک ، با واحد جزء طغرق نام دارد . از مهمترین صادرات مغولستان می توان به مس ، پوشاک ، احشام زنده ، ترمه ، پشم ، چرم ، فلوریت ، فلزات غیر آهنی و ذغال سنگ اشاره کرد .
مغولستان مشتمل بر 21 استان و یک شهر ( منطقه پایتخت * ) می باشد :
1 - آرهانگای ( Arhangay )
2 - بایان هونگور ( Bayanhongor )
3 - بایان اولگای ( Bayan-Olgiy )
4 - بولگان ( Bulgan )
5 - دارهان اول ( Darhan-Uul )
6 - دورنود ( Dornod )
7 - دورنوگووی ( Dornogovi )
8 - دونگووی ( Dundgovi )
9 - دزاوهان ( Dzavhan ) یا زاوخان ( Zavkhan )
10 - گووی آلتای ( Govi-Altay )
11 - گووی سامبر ( Govisumber )
12 - هنتای ( Hentiy )
13 - هوود ( Hovd )
14 - هووسگل ( Hovsgol )
15 - اومنوگاوی ( Omnogovi )
16 - اورهان ( Orhon )
17 - اوور هانگای ( Ovorhangay )
18 - سلنگه ( Selenge )
19 - سوه باتار ( Suhbaatar )
20 - توه ( Tov )
21 - اولان باتور ( Ulaanbaatar ) *
22 - اوس ( Uvs )
به نقل از وبلاگ جهان شناسی