دولت سازي مبتني بر زور
دولت سازي مبتني بر زور
دكتر نوذر شفيعي
«دولت سازي مبتني بر زور» اصطلاحي است كه به ويژه پس از حمله آمريكا به عراق رايج شد ولي پيش از آن در بوسني و هرزگوين، صربستان و افغانستان چنين الگويي تجربه شده است. منظور از دولت سازي مبتني بر زور، ايجاد ساختارها و نهادهاي سياسي جديد در يك كشور از طريق اعمال قوه قهريه است. در خلال اين فرآيند دولت پيشين با كليه نهادها و ساختارهايش از بين مي رود و الگوي جديدي از ساختار سياسي جايگزين آن مي شود. سوالي كه در اينجا مطرح مي شود آن است كه دولت سازي مبتني بر زور چگونه صورت مي گيرد؟ به عبارت ديگر چه شرايطي بايد فراهم گردد تا دولت سازي مبتني بر زور تحقق يابد؟ از تجربيات موجود به نظر مي رسد مجموعه اي از عوامل، عناصر و شرايط بايستي پديد آيد تا فرآيند دولت سازي مبتني بر زور شكل گيرد.
الف) نظام بين الملل: سوال اين است كه دولت سازي مبتني بر زور در چه مدلي از نظام بين الملل امكان پذير است؟ به عبارت ديگر چه نوع از ساختار يا نحوه توزيع قدرت در نظام بين الملل بايد وجود داشته باشد، تا امكان عملي شدن دولت سازي مبتني بر زور بيشتر باشد؟ به نظر مي رسد دولت سازي مبتني بر زور در شرايطي امكان پذير است كه نظام بين الملل تك قطبي يا سلسله مراتبي بوده، به گونه اي كه قدرت برتر در نظام بين الملل قادر باشد شرايط خود را (به طور مسالمت آميز يا قهرآميز) بر ساير بازيگران تحميل نمايد. البته اگر براي نظام بين الملل ساختاري چندقطبي نيز متصور باشيم، شرط لازم براي دولت سازي مبتني بر زور آن است كه اجماع بين الملل حاصل شود. با اين وجود اگر يكي از قطب هاي قدرت بتواند بدون در نظر گرفتن نقش ساير قطب ها به اقدامات يك جانبه اي براي دولت سازي مبادرت ورزد و بازيگران ديگر نيز نتوانند در اين مسير مانعي ايجاد كنند، در آن صورت نمي توان گفت كه نظام بين الملل چندقطبي بوده است. زيرا خصيصه نظام چندقطبي آن است كه قطب ها بتوانند همديگر را تعديل كرده، مانع از انجام اقدام توسط يكي از قطب ها شوند به گونه اي كه آن اقدام بتواند موجب بروز تحول اساسي در يك محيط ملي، منطقه اي و بين المللي گردد.
ب) محيط داخلي: سوالي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه مقتضيات محيطي داخلي دولت سازي مبتني بر زور بايد چگونه باشد؟ محيط داخلي كشوري كه در آن دولت سازي صورت مي گيرد بايستي فاقد اجماع بوده و آن كشور با محيط بين الملل (به ويژه قطب برتر قدرت) سازگاري نداشته باشد. به عبارت ديگر تعارض در داخل و ناسازگاري با خارج مي تواند شرايط لازم را براي دولت سازي مبتني بر زور فراهم سازد.
ج) انگيزه: قدرت مسلطي كه قصد دولت سازي مبتني بر زور را دارد بايد از انگيزه هاي كافي براي اين كار برخوردار باشد. معمولاً آن دسته از انگيزه هايي باعث دولت سازي مبتني بر زور مي گردد كه در قلمرو سياست (High Politics) باشد.
د) منازعات ديپلماتيك: دولت سازي مبتني بر زور معمولاً با يكسري منازعات ديپلماتيك توام است. اين منازعات قبل از توسل به زور شروع و در حين توسل به زور و نيز بعد از توسل به زور ادامه مي يابد. شدت و ضعف منازعات ديپلماتيك به ميزان تعارض منافع بازيگران بستگي دارد. با اين حال مهم ترين مسئله آن است كه توسل به زور تا چه حد از توجيهات حقوقي لازم برخوردار باشد. در حالي كه دولت سازي در افغانستان، بوسني و هرزگوين و صربستان تا حد زيادي از مشروعيت حقوقي لازم برخوردار بودند، مورد عراق چنين ويژگي اي را نداشت و به همين دليل سطح منازعات سياسي بسيار بالا بود.
هـ) دوره بازسازي: اين دوره، دوره اي است كه به رغم اختلافات موجود ميان بازيگران دخيل در بحران، هر يك سعي مي كند سهمي از بازسازي را از آن خود كند. معمولاً، بازيگراني كه مخالف توسل به زور بوده اند، براي مشاركت در بازسازي با مقاومت بازيگران مهاجم مواجه مي شوند. منظور از بازسازي، ساخت نهادهاي سياسي، حقوقي، اقتصادي، فرهنگي و... جديد بر ويرانه هاي ساختارهاي فروپاشيده است. بازسازي سياسي با مشخصه نوع، شكل و ماهيت سياست و حكومت، بازسازي حقوقي با مشخصه پليس، ارتش، نيروهاي انتظامي، دستگاه قضايي و. . . بازسازي اقتصادي با مشخصه ساخت، ترميم و توسعه زيرساخت هاي اقتصادي و. . . جلوه گر مي شود. اگر چه هر يك از اين وجوه بازسازي براي بازيگران دخيل در بحران مهم است اما بازسازي سياسي از اهميت بيشتري برخوردار است چرا كه بازسازي سياسي مي تواند منافع پايدارتري را براي بازيگران در پي داشته باشد. در بازسازي سياسي، اصولاً قدرت هاي موثر در بحران در پي نفوذ، وابستگي و سلطه هستند. به همين دليل هر يك از آنها سعي مي كنند يكي از سه نوع الگوي رفتاري زير را در پيش گيرند:
مشاركت، مقاومت، مشاركت و مقاومت
به عبارت ديگر همكاري، تعارض، و همكاري توام با تعارض سه الگوي رفتاري هستند كه كشورهاي ذي نفوذ در بحران از خود بروز مي دهند. در پيش گرفتن هر يك از اين رفتارها به قدرت و توانايي كشورها براي تاثيرگذاري بر وضعيت موجود بستگي دارد. اگر كشوري در محاسبه توانايي خود و ديگران دچار اشتباه شود و رفتاري را پيش گيرد كه با قدرت و توانش همخواني نداشته باشد، دچار شكست مي شود. علاوه بر اين بايد توجه داشت بازسازي سياسي اصولاً سه مرحله را طي مي كند و هر يك از بازيگران بايستي در هر يك از اين مراحل در راستاي منافع ملي خود رفتار خاصي از خود بروز دهد. به عبارت ديگر هر يك از مراحل مختلف بازسازي سياسي مقتضيات رفتاري خاص خود را دارد. اين مراحل عبارتند از:
حكومت موقت، حكومت انتقالي، حكومت دائم
حكومت موقت حكومتي است كه بلافاصله پس از پايان جنگ زمام امور را به دست مي گيرد. پس از جنگ، حساس ترين وضعيت براي بازيگران، دوره حكومت موقت است. در اين مرحله عدم دقت، حساسيت و برخورد عقلايي با تحولات ممكن است به حذف يك بازيگر از صحنه تحولات بيانجامد. اگر بازيگران در اين مرحله خوب عمل نمايند پاداش آن را در دو مرحله بعدي دريافت خواهند كرد. حساسيت اين مرحله در آن است كه قاعده بازي مشخص نيست، نوعي وضعيت هرج ومرج گونه حاكم است، تحولات سياسي ثبات لازم را پيدا نكرده است، خطوط دوستي و دشمني ها مشخص نيست، برخوردها قهري و حذفي هستند و. . . در اين مرحله توجه بازيگران معطوف به كسب سهم در ساختار سياسي جديد است. براي اين منظور هر يك از بازيگران تلاش مي كنند با در پيش گرفتن يكي از سه نوع الگوي رفتاري ياد شده، به رخنه و نفوذ در ساختار سياسي جديد بپردازند.
منبع : روزنامه همشهری