راشل کوری و یک کشتی به نام کاروان آزادی غره (Rachel Corrie)
راشل کوری و یک کشتی به نام کاروان آزادی غره (Rachel Corrie)
وحید پرست تاش
روز شانزدهم ماه مارس ۲۰۰۳، يکی از اين گروههای طرفدار صلح به نام
(جنبش همبستگی بين المللی) در غزه می خواست در مقابل سربازان اسرائيلی بايستد و مانع
خراب کردن خانه ها بشود. "راشل کوری" دختر آمريکايی بيست و سه ساله، يکی
از اعضای اين گروه بود که وقتی يک تانک اسرائيلی به سوی خانه ای می رفت، خود را به
مقابل خانه رساند و روی زمين نشست. رانندهء بولدوزر برای اينکه او را از آنجا
براند، خاک و سنگ بر سرش ريخت اما راشل همچنان استوار، بر جا نشست. راننده،
بولدوزر را به حرکت درآورد و با قساوت تمام او را زير چرخهای خود گرفت و از روی
پيکر او رد شد
آن روز، دو هفته بود که راشل در فلسطين به سر می برد و توسط "ای. ميل" و تلفن با خانواده اش ارتباط داشت. آنچه در زير می آيد سه نامه از آخرين يادداشتهايی است که راشل، برای مادرش نوشته و در آن از رنج مردم فلسطين و از بزرگواری و مهرورزی آنها می گويد و از شقاوت و بيرحمی ارتش اسرائيل. نامه های او شهادتی است عينی و از سر صدق، از آنچه بر فلسطين می رود.
راشل کوری کیست؟

انتشار خبر توقیف و تغییر مسیر اجباری کشتی "راشل کوری" به سمت بندر "اشدود" توسط نظامیان اسرائیل، که با هدف شکستن محاصره غزه به سوی این منطقه در حرکت بود، پرسشی را در ذهن مخاطبان این خبر شکل می دهد که، راشل کوری کیست؟
راشل کوری نام دختری آمریکایی است که تنها 23 بهار از عمر او گذشته بود. او که در شهر المپیای ایالت واشنگتن زندگی می کرد در روز یکشنبه 16مارس 2003 به همراه 8 تن از دوستانش - 5 آمریکایی و 3 انگلیسی - در محله "السلام" شهر رفح در فلسطین اشغالی، سعی می کنند از اقدام یک دستگاه بولدوزر نظامی رژیم صهیونیستی در ویران کردن خان? یک فلسطینی، جلوگیری کنند.
راشل در برابر بولدوز میایستد و از سرنشین بولدوزر میخواهد که آن را متوقف سازد. وی که پیراهنی نارنجی رنگ به تن دارد و از دور قابل تشخیص است با بلندگوی خود به اقدام راننده بولدوز اعتراض می کند. بقیه دوستانش نیز در فاصله 15 تا 20 متری راشل با فریاد از راننده بولدوزر می خواهند که توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی وی حرکت می کند، راشل روی یک تل خاک میرود؛ اما بولدوزر به او امان نمیدهد و هیولای آهنی 60 تنی پیکر راشل را به زیر میکشد، تیغه بولدوزر او را در خاک دفن میکند. در همین زمان دوستان راشل فریاد می کشند و به راننده بولدوزر اشاره می کنند که توقف کند.
بولدوزر چند متر جلوتر میایستد. بیل فولادیش را کاملا پایین میآورد و به سمت عقب حرکت میکند تا خوب مطمئن شود که بدن راشل را درهم شکسته است. پس از این جنایت هولناک، نظامیان اشغالگر هیچ گونه کمکی به راشل نمیکنند. چند دقیقه بعد، یک آمبولانس فلسطینی به محل حادثه میرسد و بدنه نیمه جان راشل را به بیمارستانی در رفح منتقل میکند. اما قبل از رسیدن به بیمارستان راشل با شهادت، در راه آزادی مردم فلسطین همراه می شود.
شهادت راشل کوری، تنها به مدت دو روز سهم اندکی از خبرهای تعداد معدودی از رسانه ها را به خود اختصاص داد. در پیگیری این جنایت چه درباره مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانک های اسرائیلی به هم خورد و چه در مورد عبور فخرفروشانه بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل پیکر راشل و چه درخصوص مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، هیچ اقدامی از سوی سازمان های به اصطلاح حامی حقوق بشر و رسانه های آنان صورت نپذیرفت.
سرگذشت راشل کوری به روایت ع.ف.آشتیانی
شهروند آمریکایی با خون فلسطینی
راشل کوری دختري آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناکترین نقطه دنیا، به رفح، آمد تا مانع تخریب خانههای فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود فدا كرد.

خبرگزاریها، شبکههای تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. ما روایت حادثه مرگ راشل کوری را از زبان ژوزف اسمیت که به همراه او به فلسطین آمد بازگو میکنیم: تاریخ روایت ماه مارس 2003 است.
من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بینالمللی در آمده، در رفح مستقر شدهام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. بهمحض مراجعت به آمریکا در هر زمان و مکان که بتوانم شرح وقایع فلسطین و رفح را به گوش مردم رسانده، خواهم کوشید با تظاهرات و اجرای برنامههای مختلف، هموطنانم را از مصائب مردم فلسطین و تبعیضهای نژادی و جنگها آگاه سازم.
جنبش همبستگی بینالمللی(International Solidarity Movement) از تشکلهای حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشورهای دنیا – که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوههای مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است؛ ما در میان مردم فلسطین حاضر شدهایم و از ظلمی که از ارتش اسرائیل براین مردم میرود گزارشهای دستاول تهیه میکنیم. هدف ما همبستگی با این مردم است، در درد و رنج آنان شریکیم و خطرهایی را که هر روز و هر شب از همه سو به آنان هجوم میآورد، به جان میخریم تا به دنیا ثابت کنیم هستند کسانی که با دل کندن از زندگی راحت به خاطر فلسطینیان به این سرزمین میآیند.
تلاش ما ایجاد ارتباط بین مردم فلسطین وجهان خارج است. در واقع از رابطهها، رسانههای بینالمللی و سفارتخانههایمان برای عطف توجه مردم جهان به مصائب فلسطینیان استفاده میکنیم. خود نیز شاهد و ناظر نقض گسترده حقوق بشر از سوی اسرائیل هستیم و این موارد را به کمک سازمانهای رسمی حقوق بشر به ثبت میرسانیم. بعضی وقتها جز ما چند نفر، هیچ یک از تشکلها و سازمانهای بینالمللی در منطقه حضور ندارند و به طریق اولی در رفح نیز شاهد چنین بیمهریهایی هستیم. رسانههای بینالمللی و مقامات سازمان ملل جرأت اقامت و فعالیت در این جا را ندارند.
و اکنون شرح ساعت به ساعت وقایع قبل از شهارت راشل کوری
روز یکشنبه 16 مارس -ساعت 13-11
ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تلسلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق حیالسلام را برعهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز از هیچ امنیتی برخوردار نیست، زیرا تانکهای گشتی اسرائیل بهمحض روئیت فلسطینیها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله میبندند.
13.30-13
همقطارانم در حیالسلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیبدیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانههای نزدیک مرز بهشدت در معرض تهدید و خطر بودند، برای همین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانهای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.
14-13.30
من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانهای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها بهآرامی به سویشان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمهمخروبهای که در معرض تهدید بود، ایستادیم.
بولدوزر قصد تخریب خانه نیمهمخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندیام کنار خانه جستوخیز میکرد تا مانع تخریب آنجا شود.
راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت میکردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کتهای نارنجیرنگ براق راه راه به تن داشتند.
15-14
یک خبرگزاری، سفارتخانههای آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی باخبر کرد. اماآنها اقدامی نکردند.
بولدوزر تقلا میکرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندیمان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلیها دو خانه پشت این بنای نیمهمخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانهها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم.
بولدوزر دیگر میخواست گیاهان مزرعهها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، که خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانکهای اسرائیلی رو به خانهها موضع گرفتند. من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بینالمللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد.
از دهان سربازان تانک، حرفهای رکیک بیرون میآمد و از ما میخواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزرها چند دقیقهای میگذشت که ناگهان تغییر مسیر داده، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت میکرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بینزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.
16-15
از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی میکنند جلوی آنها را بگیرند. بنابراین تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همقطار آمریکایی به نام «ویل» به کپهای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیمخاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند.
45/16-16
روی ساختمانهای مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمینهای فلسطینیها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزرها فحش میدادند، میخندیدند و شکلک درمیآوردند.
17-45/16
یکی از اهالی رفح پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت میکردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی میتوانستیم دوروبرمان را ببینیم. راشل کت نارنجی براق به تن داشت و در فاصله حدود 15متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این اثنا مثل بقیه همقطارانمان، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب وجوش و فریاد کرد.
بولدوزر همچنان جلو میآمد و در نزدیکی راشل خاک را زیرورو میکرد. تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهایش میشکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.
به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد میکشید؛ اما راننده همچنان بیاعتنا به داد و قال ما به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همینطور که به خط مرزی باز میگشت راشل را روی زمین خردوخمیر کرد.
سه نفر به طرف راشل دویدند و بیدرنگ کمکهای اولیه را شروع کردند. بدنش آش و لاش، صورتش خونین و پوستش کبود شده بود. با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم. او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود.
علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم. سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف میزدیم تا هوشیاریاش حفظ شود. بولدوزری که در فاصله سی متری از ما کار میکرد دست کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعرهزنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او میمیرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید. نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیامهایی ردوبدل کردند و بدون عقبنشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.
یکی از همقطارانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفنهای همراه خود نمیتوانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیراندازی نکنند.
15/17-17
آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دوان دوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند.
از بولدوزرها عکس گرفتیم، اما تصویربرداری از راننده به خاطر شیشههای دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند. چشمانش باز بود و هنوز نفس میکشید. اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود. چهار همقطارم راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.
20/17
جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کرده، مرگ او را به همه اعلام کردند.
«تمام شد»
محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد.» نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم. حیرتزده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم. محمد به یکی از شبکههای تلویزیونی بینالمللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود.
و اما بعد......
من و راشل در یک کالج تحصیل میکردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من ایمیل زد و گفت قصد دارد یکسره به رفح بیاید بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما بهخصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل تصادفی هیجانانگیز وغيرقابل تصور بود.
راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر میپروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا. در صورت تحقق این آرزو، افراد وموسسات هر دو شهر، مدارس و مراکز آموزشی، بیمارستانها، صاحبان حرفهها و مشاغل و..... در ارتباط اختصاصی دوسویه به یکدیگر خدماترسانی کرده، تعامل میکنند. المپیا با چند شهر دنیا چنین ارتباطهایی دارد.
راشل با دهها فرد و سازمان در رفح تماس گرفت تا موافقت آنها را با اعزام گروههایی از المپیا به این منطقه و متقلابلآً استقرار گروههایی از اهالی رفح در المپیا بگیرد. رویای زیبایی بود که من به یاد او برای عملی ساختنش تلاشی پیگیرانه خواهم کرد.
خلاقیت و ابتکار از خصوصیات راشل بود. در المپیا هرساله رژهای با شرکت نمایندگان نژادها، طبقات، گرایشهای سیاسی ودیگر اقشار جامعه به نام «راهپیماییگونهها» برگزار میشود که هر شرکتکنندهای اندیشه، اعتقادات، انگیزهها و مرام خود را در قالب عروسکهایی در ابعاد، رنگها و شکلهای دلخواه معرفی میکند. در آوریل 2002 راشل تصمیم گرفت گروهی را با لباس کبوتر در اعتراض نمادین به جنگ افغانستان، عراق و تمام جنگها در این رژه شرکت دهد. برای هماهنگی نیز تماسهایی گرفت، ایمیلهای فراوانی فرستاد، کارگاههایی به راه انداخت و چندین تابلو درست کرد.
هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازهاش شرکت کردند. کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلاتی به آنان میداد و گاهی نیز همبازیشان میشد.
رابطهاش با پزشک فلسطینی، همسر و فرزندانش نزدیک و صمیمانه بود، و همیشه به او اصرار میکردند نزدشان بماند.ما اقامت در خانههایی را در امتداد مرز با اسرائیل که بیش از دیگر نقاط در معرض خطر و تهدید بودند انتخاب میکردیم. تا آن زمان، هفتصد خانه را در رفح توسط اسرائيليها تخریب شده بود.
سربازان اسرائیلی مرتباً با تانک در مرز گشت میزنند و بسیاری اوقات بیآنکه کسی به سویشان تیر یا سنگ انداخته باشد، بیهدف به خانهها و خیابانها تیراندازی میکنند. ما پارچهنوشتههای عریض و بزرگ روی خانهها نصب میکنیم. شاید که این کار آنها را از تیراندازی کور و اقدام به تخریب خانهها منصرف سازد. در صورت لزوم، از نورافکن، اسباب و لوازم شب تاب و براق و بلندگو برای اطلاع حضور خودمان به نیروهای اسرائیلی استفاده میکنیم.
راشل برای روز بینالمللی اقدام در ماه مارس، تظاهراتی را در اعلام همبستگی با مردم عراق در رفح ترتیب داد که صدها بلکه هزاران فلسطینی با وجود هوای نامساعد، در آن شرکت کردند. «جنگ با عراق را متوقف کنید»، «جنگ با رفح را متوقف کنید» شعار پلاکاردهای او بود.
رفيق ما در مراقبت از غیرنظامیان فلسطینی بهویژه کارکنان و کارگران چاه اصلی آب رفح، که اسرائیلیها تخریب کرده بودند، کم نمیگذاشت. حتی در اوقاتی که تانکی در اطراف پرسه نمیزد گاهی در کنار کارگران میماند و خود را سپر بلای آنان میکرد تا مرمت چاه تمام شود.
از دولت و دولتمردان آمریکا دل کندهایم و چشم امید به اقدامی شایسته از آنها نداریم. استخوانهای راشل زیر شنی و بیل مکانیکی بولدوزر ساخت شرکت چندملیتی آمریکایی کاترپیلار خرد شد. از مجموعه کمکهای خارجی آمریکا به کشورهای دنیا یک چهارمش به اسرائیل و عمدتاً در قالب تجهیزات نظامی اعطا میشود.
قاره آفریقا مسکن دهها میلیون انسان نیازمند و قحطی زده است. ولی کمکهایی که به این مردم میشود در قیاس با دریافت باج و خراج نجومی اسرائیل شش میلیونی از آمریکا همچون وزن پشه در برابر فیل است. بهجرأت ادعا میکنیم مساعدتهای مالی آمریکا به اسرائیل به مراتب بیشتر از بودجه تخصیصیافته به پنجاه ایالت آمریکاست. سربازان اسرائیلی با گلولههای تفنگهای ام-16 آمریکایی سینه فلسطینیها را میشکافند، و با هلیکوپترهای آپاچی و جنگندههای اف-16 آمریکایی موشکها و راکتها را برخانههای فلسطینیان میبارند.
سفارت آمریکا از نیت خصمانه سربازان اسرائیلی درباره ما مطلع بود. اما سکوت کرد. قطعاً این نوع واکنشهای منفعلانه در آینده نیز تکرار خواهد شد.
شاید دولت آمریکا اظهار تأسف کند. اما دفاع از اسرائیل برایش ارجحیت دارد.از طرفی، مسببان این حادثه غمانگیز را گروهی جوان بیمسئولیت و احساساتی معرفی خواهد کرد. مطمئن نیستیم تحقیقاتی در این باره در حال انجام باشد؛ نه کسی با ما تماس گرفته نه کسی از منطقه و محل وقوع جنایت دیدن کرده است.
در گرامیداشت مرگ راشل به رسم و سنت فلسطینیها عمل کردیم. آنها از عکس راشل پوستر درست کردهاند و او را شهید میگویند. ما هم در نقاطی که راشل رفت و آمد میکرد پوسترهایش را نصب کرده ایم.
امیدواریم مرگ راشل توجه دنیا را به خشونتهای ددمنشانه اسرائیل جلب کند، زیرا چگونگی قتل او دلیلی محکمهپسند است بر کشتن غیرنظامیان و افراد بیسلاح بهدست اسرائیلیها.

به بهانه کاروان آزادی
کاروان آزادی، گر چه به همت جمع کثیری از انسانهای آزاده جهان به راه افتاد و تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجالس در کشورهای اروپای و عربی در آن حضور داشتند و حتی دیپلمات سابق آمریکایی نیز در میان "اسرا" دیده میشود؛ اما در حقیقت با حمایتهای پیدا وپنهان دولت ترکیه به انجام رسید.
در گذشته ای نه چندان دور، لائیک های اسلام ستیز حاکم بر ترکیه، اسرائیل را به رسمیت شناختند و بدین ترتیب ترکیه نخستین کشور اسلامی بود که همکاریهای استراتژیک با رژیم صهیونیستی را آغاز کرد و در پی آن شاه سابق ایران نیز به پیروی از آنان درآمد. ترکیه به عنوان یکی از مهم ترین اعضای ناتو توانست روابط ارگانیکی باآمریکا برقرار سازد که این امر به نوبه خود حلقه های ارتباط استراژیک با اسرائیل را مستحکم تر می ساخت. آنچه لائیک های اسلام ستیز و همچنین شاه سابق ایران ار آن غافل بودند، احساسات و عواطف عظیم ملتهای مسلملن نسبت به مسئله فلسطین و مردم مظلوم آن دیار اشغال شده بود.
گذر زمان شرایط را به گونه ای درآورد که اسلام گرایان ترکیه بر اریکه قدرت تکیه زنند و از لائیسیته آتاتورک فقط نامی برجا بماند. هر چند که این اسلام گرایان برای توجیه حضور خود در کاخ آتاتورک، ناگزیر گاه از نقاب لائیسیته معتقد به جدائی دین از سیاست بهره می گیرند و گوئی که "تقیه" در برابر دشمنان اسلام را بر خود واجب می دانند. اما عنوان توجه به فلسطین، که به ویژگی اصلی سیاست خارجی ترکیه در چند سال اخیر مبدل شده است، می تواند حاکمان اسلام گرا را در تغییر هر بیشتر شرایط داخلی یاری کند. نخست وزیر ترکیه که برای استمرار بخشیدن به حضور خود در قدرت که با مخالفت سرسختانه وارثان آتاتورک در سیستم نظامی و قضائی مواجه است، لاجرم باید با افکار عمومی ترکیه همراه باشد. در دوجنگ اسرائیل علیه حزب الله و حماس در سالهای 2006 و 2009 تظاهرات میلیونی مردم استانبول نشاندهنده عمق نفرت مردم ترکیه نسبت به اسرائیل بود. جالب توجه است که هر دو تظاهرات توسط رقبای اسلام گرای اردوغان - حزب فضیلت ملی به رهبری اربکان- تنظیم و مدیریت شد. البته مواضع دولت اردوغان در هر دو جنگ شرافتمندانه و حق مدارانه بود.
به نظر می رسد بالندگی افکار عمومی در این کشور اصیل و مسلمان به مراتب مهم تر از مواضع صریح و تند اردوغان علیه اسرائیل - البته در مقیاس کشوری همچون ترکیه -باشد. ترکها بر این باورند که سلطان عبدالحمید آخرین سلطان عثمانی فقط به دلیل عدم موافقط با واگذاری فلسطین به یهودیان با توطئه انگلیسیها مواجه شد و قدرت خود را از دست داد و سرزمین های عراق، سوریه، لبنان، اردن، مصر و فلسطین از خلافت عثمانی به در رفتند و ترکها سیطره خود بر بالکان را پایان یافته دیدند.آنها علیرغم تلاش های لائیک های اسلام ستیز در صددند تا به اصل و ریشه خود بازگردند و اینک اردوغان به نماد این خیزش عمومی مبدل شده است و در شعارهای مردم ترکیه "سلطان" خوانده می شود هر چند که در ردای یک نخست وزیر با کت و شلوار غربی به صحنه آمده است.
حادثه کاروان آزادی شرایط جدیدی را در منطقه به وجود آورده است که شاید بتوان چند مورد از آن را چنین بر شمرد:
1- " کاروان " آزادی مناسبات ترکیه و اسرائیل را وارد مرحله جدیدی کرده است که احتمال بازگشت آن به شرایط سابق بعید می نماید؛ حتی اگر تغییر قابل توجهی درساختار حکومتی ترکیه رخ دهد و اسلام گرایان از قوت کنونی برخوردار نباشند. ریخته شدن خون شهروندان ترک در نبردی نابرابر هیچگاه از یاد و خاطره همه مردم ترکیه پاک نخواهد شد. این سخن اردوغان که گفته است ملت ترکیه در دوستی بسیار صادق و مستحکم اما در دشمنی نیز بسیار سرسخت خواهد بود کاملا قابل توجه است.
2- برخورد شجاعانه شهروندان ترک سرنشین کشتی مرمره به هنگام ورود سربازان لسرائیلی به آن قابل تمجید و توجیه است. احتمالا این نخستین بار است که گروهی بدون سلاح و دست خالی می توانند سربازان اسرائیلی را خلع سلاح کرده و علیه اسرائیل به کار گیرند.
3- با شناختی که از افکار عمومی ترکیه وجود دارد به نظر می رسد که محبوبیت اردوغان و حزب اسلام گرای او به نحو قابل توجهی افزایش خواهد یافت، چندی پیش که اردوغان با عبارت one minute اظهارات تندی علیه پرز رئیس جمهور رژیم صهیونیستی بیان داشت و جلسه گفتگو با او را ترک کرد، همه نظر سنجیهای صورت گرفته در ترکیه نشان داد که محبوبیت اردوغان بلافاصله 10% افزایش یافته داشته است.
4- کشورهای عربی در تنگنای بیشتری قرار خواهند
گرفت. مواضع البته هنوز نه چندان تند اردوغان علیه اسرائیل افکار عمومی جهان عرب را
به وجد آورده است. گویی که آن را فرصتی برای بیان احساسات و عواطف فلسطینی خود یافته
و از سوی دیگر آن را گویای عدم تحرک جدی و مناسب رهبران خود به شمار می آورند. در این
چهارچوب موافقت مصر با بازگشائی گذرگاه رفح که بلافاصله پس از حادثه کاروان آزادی روی
داد قابل تحلیل است. البته به شرطی که خدای ناکرده موافقت مصر با بازگشائی گذرگاه رفح
تحت فشار اسرائیل و برای کاستن از فشار جهانی علیه آن صورت نگرفته باشد که انشاء الله
چنین نسیت و این تصمیم فقط تحت فشار افکار عمومی داخلی مصر و جهان اسلام اتخاذ شده
است
.
منابع :
مجله سوره 27
http://irdiplomatic.com/view-1059.html
http://irdiplomatic.com/view-1011.html
http://www.rachell.blogfa.com/