معرفی اندیشمندان : جان ديويي

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/0/0d/John_Dewey_lib.jpg

گردآوری : وحید پرست تاش

جان دیویی یکی از معروفترین فیلسوفان امریکایی قرن بیستم و از پیشتازان پراگماتیسم است که آرای انقلابی‌اش در باب سرشت فلسفه، آموزش، جامعه و سیاست حرف و حدیثهای فراوانی را به وجود آورد.

زندگی

جان دیویی در روز بیستم اکتبر سال 1859 میلادی در شهر برلینگتون در ورمونت آمریکا به دنیا آمد. او پس طی مراحل تحصیلی مقدماتی وارد دانشگاه جان هاپگینز شد و در کنار تحصیل در رشته فلسفه به شغل آموزگاری در مدرسه نیز مشغول بود.
دانشگاه جان هاپکینز تا زمان فارغ التحصیلی او تحت سرپرستی جرج اس موریس بود که گرایشهای آرمانگرایی داشت و توانسته بود ذهن دیویی را با اندوخته های خود در این خصوص پر کند. دیویی جان هاپکینز را به قصد تصاحب یک منصب پیشنهادی به سوی دانشگاه میشیگان ترک گفت.
اولین فعالیت جدی دیویی در فلسفه تلاشی بود که در خصوص ترکیب شیوه در حال پیدایش روانشناسی تجربی با پایه های اصلی آرمانگرایی موریس صورت داد.
دیویی طی دهه 1890 بویژه بعد از حضورش در دانشگاه تازه تاسیس شیکاگو در سال 1894، در آغار راهی قرار گرفت که شروعش منجر به فاصله گرفتن او از مابعدالطبیعه آرمانگرایی شد؛ روندی که دیویی در زندگینامه خود با نام "استبدادگرایی تا تجربه گرایی به آن اشاره داشته است. دیویی با تاثیر بسیار از "اصول روانشناسی" ویلیام جمیز، به رد ادعای آرمانگرایان پرداخت که در آن با مطالعه پدیده های تجربی، دنیا را ذهن انسان می‌دانستند.
مشاجره با رئیس دانشگاه شیکاگو، دیویی را در سال 1904 مجبور به ترک این دانشگاه کرد و پس از آن به تدریس در دانشگاه کلمبیا پرداخت و تا زمان بازنشستگی در این دانشگاه باقی ماند. دیویی در طی این سال ها بسیاری از آثار ارزشمند خود را به رشته تالیف در آورد. جان دیویی در اول ژوئن سال 1952 میلادی دار فانی را وداع گفت.

آثار

کارها و نوشته های بسیار با ارزش دیویی در طول یک زندگی پر کار و طولانی صورت گرفته است که این کارها حوزه های بسیاری از فلسفه در کنار مسائل آموزشی، اجتماعی و سیاسی را در بر می گیرد. این نوشته ها و مقالات، با جهد زیاد توسط جوان بویدستون و همکاران او در قالب 37 جلد کتاب برای انتشارات دانشگاه ایلینویز جمع آوری شده است. از مهمترین آثار وی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- طرح یک نظریه انتقادی ذر اخلاق (1881).
- مطالعاتی در نظریه منطقی (1903). در این کتاب دیویی به دین خود نسبت به ویلیام جیمز اعتراف کرده است.
- رغبت و کوشش در تعلیم و تربیت (1913)
- فلسفه و سیاست آلمان (1915)
- دموکراسی و تعلیم و تربیت (1916)
- بازسازی در فلسفه (1920)
- تجربه و طبیعت (1925)
- اجتماع و مشکلات آن (1927)
- در جستجوی یقین (1929)
- فلسفه اصالت فرد، قدیم و جدید (1930)
- منطق: نظریه تحقیق (1938). این آخرین کتاب را جان دیویی در 79 سالگی نوشت. عده ای این کتاب را بزرگترین اثر او می دانند.

دیویی و عملگرایی

جان دیویی فلسفه را با تمام ماجراهای حیات آدمی همراه می دانست. معتقد بود فلسفه یک فعالیت پی گیر در پژوهش و جست و جویی آرزومندانه است. راه این جست و جو راه آرام و مطابق با نقشه ای نیست که همه ما در هر وقت قادر به طی آن باشیم، زیرا در دنیایی که دایما در تغییر و دگرگونی ایت، اندیشه ها مدام در تغییرند. کلمه «تغییر و دگرگونی» یکی از کلید های فلسفه دیویی است.
هدف دیویی این بود که فلسفه را به صورت یک علم درآورد. «بحث نکن! به فکر چاره ای باش» خلاصه فلسفه دیویی است. فلسفه عملی برای شرکت در کارهای دلیرانه و آزمایش های بزرگ.

دیوئی و فلسفه سیاسی

برخی بر این اعتقادند که دیویی پیشگام دغدغه های مربوط به ارتباط میان مکتب فردگرایی لیبرال و فضای اجتماعی است که در آن فرد مورد توجه است. در حقیقت گاهی دیوئی نه به عنوان جلودار بودن رورتی بلکه به عنوان یک نویسنده مانند چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی، مطرح است که تمایل دارد میان دکترینی از خود یا سرشت اجتماع گرا با شکلی خودآگاه از لیبرالیسم از نظر تاریخی و فرهنگی، ارتباط برقرار کند. همچنین دیوئی را به عنوان منبعی الهام بخش برای مللی می دانند که در آنها دمکراسی مشارکتی و مشورتی رونق دارد و گاهی اوقات او را پیش رو فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی یورگن هابرماس می دانند.

 نگاهي به انديشه‌هاي جان ديويي‌

جان ديويي (1952-1859) از نمايندگان برجسته مكتب پراگماتيسم است. اهميت جايگاه علمي او تا بدانجاست كه دوركيم از او به عنوان «عميق‌ترين و كامل‌ترين نبوغ امريكايي» ياد مي‌كند. در نگاه جان ديويي فلسفه و تعليم و تربيت رابطه‌اي عميق با يكديگر دارند به گونه‌اي كه او از تعليم و تربيت به عنوان آزمايشگاه فلسفه ياد مي‌كند. كاربردي بودن «practical» فلسفه امري است كه بارها مورد تاكيد او واقع شده است و به همين دليل معتقد است فلسفه تنها در معناي فلسفه تعليم و تربيت مي‌تواند وجود داشته باشد. دليل اين امر نيز آشكار است زيرا هنگامي مي‌توان از مفيد بودن انديشه فلسفي سخن به ميان آورد كه در تحولات اجتماعي به كار رود. از يكسو فلسفه بايد تلاش كند تا ارزشهاي مطلوب اجتماعي را نشان دهد و از سوي ديگر تعليم و تربيت درصدد اعتلا بخشيدن به آن ارزشها برمي‌آيد.

هرچند نظرات تربيتي ديويي در آثار مختلف او ذكر شده ولي بدون ترديد كتاب دموكراسي و تعليم و تربيت « »democracy and education يكي از شاهكارهاي او در حوزه تعليم و تربيت است. او در بيان نظرات تربيتي خود تحت تاثير 3 عامل دموكراسي، انقلاب صنعتي و نظريه تطور زيست شناختي (biological evolution ) است و كاربرد مكرر كلماتي همچون رشد و تجربه در آثارش مويد اين مطلب است. دوران حيات جان ديويي مقارن با حاكميت انديشه‌هاي فاشيستي و كمونيستي در برخي كشورها بود. كشورهايي كه دول آنها اطاعت محض را جانشين آزادي فردي و آرمانهاي نژادپرستانه و ناسيوناليستي را به صورت انضباط درآورده بودند. از سوي ديگر جان ديويي وارث فلسفه تربيتي اروپاي قرن هجدهم بود كه با اتكا به فردگرايي « »individualism موجبات تحقير و ناديده گرفتن نقش جامعه را فراهم آورده بود. مسلماً مهمترين نماينده اين گرايش ژان ژاك روسو ( 1778 - 1711)  است. فيلسوفي كه به زعم جان ديويي تلاش نمود فرد را از جامعه جدا نمايد و ثمره آن چيزي جز محروم شدن فرد از همه شوون اجتماعي از جمله تعليم و تربيت نبود. جان ديويي براي رهايي از مشكلات مكاتب تربيتي گذشته كه يكي از بارزترين آنها تعارض فرد و اجتماع بود تلاش نمود كه طرحي نو در اندازد و ثمره چنين تلاشي در كتاب دموكراسي و تعليم و تربيت به بار نشست. پيش از بيان رابطه دموكراسي و تعليم و تربيت ضروري است كه برداشت جان ديويي از دو مقوله دموكراسي و تعليم و تربيت مورد بررسي قرارگيرد.

دموكراسي‌

ارائه تعريفي جامع و مانع از دموكراسي در آثار جان ديويي نه امكانپذير است و نه چندان منطقي به نظر مي‌رسد. در اين ميان به نظر بهترين راه بررسي ويژگي‌هايي است كه او براي جامعه دموكراتيك در نظر گرفته است. ما در اينجا به تعدادي از خصوصيات چنين جامعه‌اي اشاره مي‌كنيم:

1- در نگاه جان ديويي فضاي جامعه دموكراتيك به گونه‌اي است كه فرد از يوغ عرف، سنت و تحميلات خشن اجتماعي رها شده و به طور ارادي با موازين اجتماعي سازگار مي‌شود.

2- در جامعه دموكراتيك فرد مجال مي‌يابد تا امكانات و استعدادهاي خود را محقق سازد، به عبارت ديگر جان ديويي از دموكراسي دفاع مي‌كند چون اساس آن را مبتني بر ايمان  به استعداد، هوش و درايت انسان در كنار تجربه مشترك و همكاري مي‌داند. مسلماً اين استعدادها در ابتدا بالقوه مي‌باشند و با بسترسازي در جامعه دموكراتيك امكان بالقوه شدن آنها فراهم مي‌شود.

3- در جامعه دموكراتيك تلاش مي‌شود تا آنجا كه امكان دارد از بروز اختلافات و تبعيضات قومي و نژادي جلوگيري به عمل آيد. اقتضاي حيات دموكراتيك احترام به علايق اشخاص است و اين احترام بيش از آن‌كه معلول اجبار اجتماعي از طريق قانون باشد ثمره فضاي حاكم بر جامعه دموكراتيك و نهادينه شدن اين فضيلت در ميان افراد است.

4- در قلمرو ملي چنين جامعه‌اي مناسبات و منافع مشترك فراوان ميان اعضاي جامعه به وجود مي‌آورد و در سطح بين‌المللي در جهت برقراري روابط دوستانه با جوامع ديگر گام بر مي‌دارد.

5- در جامعه دموكراتيك ميان بسط شخصيت و قابليت اجتماعي تعارض وجود ندارد. به عبارت ديگر در چنين جوامعي شخصيت در راستاي مقولات اجتماعي پرورش داده مي‌شود و اين در حالي است كه در جوامعي همچون جامعه فئودال چنين رابطه‌اي برقرار نيست. جان ديويي معتقد است كه تضاد ميان بسط شخصيت و قابليت اجتماعي بيش از همه خود را در جامعه فئودال نشان داده است. تشكيل دو طبقه عوام و خواص درچنين جامعه اي  موجب شده است كه مردم عادي از مقوله فرهنگ بي‌نصيب مانده و حيات آنها تنها به جنبه عملي خلاصه شود.

6- ايمان به دموكراسي آن سوي ايمان به برابري آدميان است. اما نبايد دچار اين سوء فهم شد كه سخن گفتن از برابري آدميان به معناي يكسان پنداشتن توانايي آدميان است. بلكه اين بدان معناست كه انسان‌ها همگي از نظر قانون و سياست برابر هستند.

ذكر اين نكته در اينجا ضروري است كه برداشت جان ديويي از دموكراسي چيزي فراتر و وسيع‌تر از مفهوم سياسي آن است. او به دموكراسي به عنوان روش زندگاني «»democracy as way of life مي‌نگرد كه از طريق آن افراد با روحيه مشاركت و تجارب مشترك به حيات اجتماعي خود ادامه مي‌دهند. در چنين جامعه‌اي سرنوشت فرد با سرنوشت ديگران گره خورده و فرد تلاش مي‌كند تا در ساختن ارزشهايي كه به زندگي اجتماعي نظم مي‌دهند نقش مهمي را ايفا كند.

تعليم و تربيت‌

چنان‌كه پيش از اين بيان شد نظريه تطور تاثيري شگرف در نظريات تربيتي جان ديويي داشته و او تلاش نموده است كه تربيت را از منظر زيست شناختي مورد بررسي قرار دهد. از نگاه او تعليم و تربيت عبارت از نوسازي سازمان تجربه است كه معناي تجربه را گسترش داده و توانايي فرد را در هدايت جريان آزمايش‌هاي بعدي افزايش دهد. او معتقد است كه نمي‌توان براي تعليم و تربيت هدف نهايي و مطلق در نظر گرفت زيرا مغاير با پويايي‌، تغيير و تحول است. در همين راستا جان ديويي به نقد نظامهاي تربيتي پيشين پرداخته و نقص عمده آنها را تلاش براي يافتن غايتي بيروني براي تعليم و تربيت مي‌داند. در حالي كه از نگاه او غايت تعليم و تربيت در درون خود آن قرار دارد. ديدگاه‌هاي تربيتي جان ديويي را مي‌توان به اختصار چنين بيان كرد:

(1): هدف تعليم و تربيت در وهله نخست گسترش روشهاي تفكر انتقادي (critical thinking) است.

(2): از ديدگاه جان ديويي اساس آزادي، آزادي فكري‌ «intellectual freedom» است كه لازمه دموكراسي است.

(3): قلمرو نظر و عمل در تعليم و تربيت غيرقابل تفكيك است. او بشدت با ثنويت رايج در فلسفه‌هاي سنتي مخالف است.

(4): از نگاه او تعليم تربيت نبايد همچون تمهيدي براي زندگاني انگاشته شود بلكه تعليم و تربيت خود زندگي است. در واقع روند تعليم و تربيت غايتي در وراي خود ندارد.

(5): در منطق تربيتي جان ديويي آموختن از طريق عمل و براي زيستن صورت مي‌گيرد.

(6): و درنهايت تعليم و تربيت بايد به دنبال شكوفايي شخصيت و ايجاد آمادگي عقلاني و اخلاقي در فرد براي عضويت در جامعه دموكراتيك باشد.

در يك كلام مي‌توان گفت كه تعليم و تربيت هدفي ندارد جز اين‌كه فرد را راغب به ادامه تعليم و تربيت خود نمايد. به عبارت ديگر هدف يادگيري چيزي جز ادامه يادگيري نيست و اين امر تنها در يك جامعه دموكراتيك ميسر خواهد شد.
رابطه دموكراسي و تعليم تربيت و تربيت‌

با تحليل دو مفهوم دموكراسي و تعليم و تربيت وارد بحث اصلي خود يعني پيوند اين دو مفهوم از نگاه اين فيلسوف پراگماتيست مي‌شويم. اما به عنوان مقدمه اين بحث، نياز است كه بدانيم  انساني كه در جامعه دموكراتيك پرورش خواهد يافت چگونه انساني است. جان ديويي معتقد است كه شخصيت آدمي امري قابل حصول و در حال تكوين است. اما چنين تكويني در خارج از عرصه اجتماع تحقق پيدا نخواهد كرد. به عبارت ديگر او از تلقي انسان به عنوان اتمي منزوي به شدت گريزان است. طبيعت آدمي امري پويا « »dynamic است و اين برخلاف تلقي برخي از فيلسوفان همچون افلاطون مي‌باشد. حال بايد ببينيم چنين انساني چگونه در تعليم و تربيت دموكراتيك رشد خواهد كرد.

جان ديويي همچون دوركيم تعليم و تربيت را مقوله‌اي اجتماعي و امري جدايي‌ناپذير از سياست مي‌داند. افراد به اين دليل تربيت مي‌شوند تا به عنوان شهروند به عضويت جامعه دموكراتيك در آيند. اما اين تنها يك روي سكه است زيرا جامعه دموكراتيك نيز براي بقاي خويش نيازمند چنين شهرونداني است. به عبارت ديگر جامعه دموكراتيك بيش از هر جامعه ديگري به تعليم و تربيت نياز دارد و دليل آن نيز پر واضح است. دخالت دادن مردم در حكومت ارتباط مستقيمي با تعليم و تربيت و بالا بردن سطح آگاهي شهروندان دارد. جوامع دموكراتيك با حذف محدوديت‌هاي اجتماعي ناروا دامنه فعاليت‌هاي مردم را بسط مي‌دهند و فرصت‌هاي فراواني را براي تحقق استعدادها و رشد آنها فراهم مي‌كنند و چنين بسترسازي خود رشد و گسترش تعليم و تربيت را به دنبال دارد. حركت تعليم و تربيت در جامعه دموكراتيك در جهت ايجاد تفاهم ميان عناصر ملي و عناصر جهاني است. كودكان در روند تعليم و تربيت با تبعات اختلاف ميان دولتها و جنگهاي رخ داده شده آشنا مي‌شوند و تلاش مي‌شود كه به كودكان نشان داده شود كه تمدن امروز ما نه پيامد جنگهاي ويرانگر و خانمانسوز بلكه نتيجه همكاري و مشاركت ملل مختلف است. 

چنان‌كه پيش از اين بيان شد تشابه محسوسي ميان ديدگاه دوركيم و ديويي در رابطه با پيوند تعليم و تربيت و سياست وجود دارد. با اين وجود، جان ديويي در نحوه انتقال  آرمانهاي اجتماعي به فرد با دوركيم هم نظر نيست. جان ديويي مخالف تحميل آرمانهاي اجتماعي از طريق اجبار است. علت مخالفت او نيز آشكار است زيرا:

1- مطلق بودن آرمانها را رد مي‌كند.

2- شرط اصلي در پذيرش آرمانها را تجربه شخصي خود فرد مي‌داند.

سخن آخر

تاثير تلاش جان ديويي در برقراري پيوند ميان دموكراسي و تعليم و تربيت امري است كه نمي‌توان بسادگي از آن گذشت. تاثير آرا و نظريات او تا بدانجاست كه تعليم و تربيت شوروي سابق را نيز تحت تاثير قرار داد. با اين وجود آرا و نظريات او منتقدان بسياري نيز داشته است. برخي انتقاد كرده‌اند كه هدف نهايي تعليم و تربيت را محدود به دسترسي جامعه دموكراتيك نموده و در اين ميان از تمايلات عالي انساني و آينده‌نگري غفلت نموده است. اين انتقاد تا بدانجا شديد است كه بسياري از دانشمندان امريكايي مسوول عقب‌ماندگي امريكا  به لحاظ علمي و فني در مقايسه با شوروي سابق را كسي جز جان ديويي نمي‌دانند. چنين واكنش‌هايي به آراي او موجب شكل‌گيري دو نظريه پايدارگرايي «prennialism» و بينادگرايي «essentialism» در حوزه فلسفه تعليم و تربيت شد. طرفداران اين دو نظريه معتقدند كه جان ديويي در نسبي‌گرايي، حال‌گرايي و حرفه‌گرايي راه افراط را در پيش گرفته است. جان ديويي حتي از نقد ماركسيست‌ها نيز مصون نمانده، كساني كه معتقد بودند خطاي اصلي جان ديويي در مطلق پنداشتن دموكراسي امريكا بوده است.

John Dewey (October 20, 1859 – June 1, 1952)

John Dewey (October 20, 1859 – June 1, 1952) was an American philosopher, psychologist, and educational reformer whose ideas have been influential in education and social reform. Dewey, along with Charles Sanders Peirce and William James, is recognized as one of the founders of the philosophy of pragmatism and of functional psychology. He was a major representative of the progressive and progressive populist. philosophies of schooling during the first half of the 20th century in the USA.

Although Dewey is known best for his publications concerning education, he also wrote about many other topics, including experience, nature, art, logic, inquiry, democracy, and ethics.

In his advocacy of democracy, Dewey considered two fundamental elements—schools and civil society—as being major topics needing attention and reconstruction to encourage experimental intelligence and plurality. Dewey asserted that complete democracy was to be obtained not just by extending voting rights but also by ensuring that there exists a fully-formed public opinion, accomplished by effective communication among citizens, experts, and politicians, with the latter being accountable for the policies they adopt.

منابع: 

http://en.wikipedia.org/wiki/John_Dewey

http://www.bashgah.net/peoples-4568.html

پيوند دموكراسي و تعليم و تربيت . محمد‌مهدي ميرلو .
 http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100897424369

 http://www.motarjem-mm.blogfa.com نوشته اکرم رجبی

کتاب بزرگان فلسفه، نوشته هنری توماس، ترجمه فریدون بدره ای
خبرگزاری مهر