میدان قدرت و استراتژیهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران1376-1386

 این نوشته فصل سوم از رساله دکتری جناب آقای دکتر رسول بابائی در رشته علوم سیاسی و با عنوان «زبان و سياست روزمره در جمهوري اسلامي؛تحليل زباني منازعات سياسي دهه 80» است که در زمستان 88 در گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران دفاع شده است.

1. مقدمه

در فصل قبل به تفصیل به بررسی میدان سیاسی ، نیروها و گفتمانهای بازیگر در آن پرداختیم و تلاش کردیم تا نشان دهیم هر یک از پنج گفتمان برآمده از دل تحولات فکری و سیاسی بعد از انقلاب با اتکا به چه نوع سرمایه هایی وارد این میدان شده اند. پنج گفتمان فوق بر حسب محور راست – چپ عبارت بودند از :

             راست سنتی                                              چپ سنتی  

راست مدرن                 راست رادیکال                چپ مدرن        چپ رادیکال

 این گفتمان ها با سرمایه های سیاسی خاصی که در دوران بعد از انقلاب تولید و ذخیره کرده بودند، تلاش کردند تا در رقابتهای سیاسی از بالاترین مزیت و اعتبار سیاسی برخوردار شوند و گفتمانهای رقیب را به حاشیه و زوایه برانند. بدون تردید یکی از ویژگیهای خاص سیاست در ایران بعد از انقلاب وجود و سیالیت همین گفتمانها و نقش موثر آنها در تحولات سیاسی بوده است. در چنین فضای سیالی مدام شاهد تحول و دگرگونی در میزان سرمایه های مختلف هر گفتمان هستیم که باعث ترقی یا افول آنها در میدان سیاسی جمهوری اسلامی می شود. با این همه، این گفتمانها به طور کلی از میان نمی روند و در حالت ضعف تلاش می کنند تا به انباشت سرمایه های جدیدی بپردازند که توان حضور آنها را در میدان سیاسی افزایش می دهد. چنین تلاشی ضرورتا نامرئی است و به زعم ما از دید بسیاری ایران سیاسی پژوهان به دور مانده است و نظریه بوردیو به ما کمک کرده است تا برخی از زوایای پنهان چنین کنشگری را روشن نماییم.

   در این فصل در تداوم با بحث میدان های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران تلاش می کنیم تا به بررسی رویارویی این گفتمانهای سیاسی با یکدیگر بپردازیم و نشان دهیم که هر یک از این گفتمان ها با استفاده از سرمایه های انباشت شده خود چطور تلاش می کنند تا گفتمان رقیب را به عقب برانند و میزان قدرت بیشتری از میدان سیاسی را به خود اختصاص دهند. در واقع همانطور که بوردیو به طور مکرر در نظریه خود بر آن تاکید کرده است، در تمامی میدان ها مساله اصلی منازعه است و در میدان سیاسی بدون تردید منازعه بر سر منابع قدرت مهمترین مولفه برای تحلیل این میدان است. بوردیو از مفهوم ارزشمندی با عنوان میدان قدرت نام می برد که در همه میدانها اعم از اقتصادی، دانشگاهی، هنری یا سیاسی وجود دارد و به قول خودش همان جایی است که منازعه بر سر سلطه بر منابع یک میدان جریان دارد.

    میدان قدرت در میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران محل منازعه پنج گفتمان فوق الذکر است و هر یک از این گفتمانها با توجه به انواع سرمایه ای که در اختیار دارند، تلاش می کنند تا از موقعیت مسلط برخوردار شوند. بنابراین موقعیت و نیز سرمایه انباشت شده گفتمانها به شکلی ضروری استراتژیهای سیاسی این گفتمان ها را تعیین می کند. همچنانکه گفتیم، بوردیو از سه نوع استراتژی نام می برد که معمولا از سوی نیروهای رقیب در میدان قدرت اتخاذ می شوند: حفظ، جانشینی و واژگونی. استراتژی حفظ را معمولا کسانی اتخاذ می کنند که در موقعیتهای مسلطی قرار دارند و از مقام ارشدیت در میدان برخودارند. استراتژی جانشینی را نیز کسانی اتخاذ می کننند که می خواهند به موقعیتهای مسلط در میدان دست پیدا کنند و اینها معمولا داوطلبان تازه وارد هستند. سرانجام استراتژی واژگونی را کسانی دنبال می کنند که چندان امیدی به کسب موقعیتهای مسلط ندارند. بوردیو ساختار میدان را به بازی پوکر تشبیه می کند که توزیع نابرابر سرمایه هاست که نتایج منازعات قبلی و استراتژیهای مناسب برای آینده را مشخص می کند.[1]

  در میدان سیاسی جمهوری اسلامی همزمان شاهد هر سه نوع استراتژیهای فوق هستیم؛ برای مثال در دوره اصلاحات گفتمانهای راست تمایل به استراتژی جانشینی، گفتمانهای چپ تمایل به استراتژی حفظ و گروههای اپوزیسیون تمایل به استراتژی واژگونی داشته اند، در حالی که بعد از پیروزی اصول گرایان در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم (1384)، گفتمانها و نیروهای راست رادیکال تمایل به استراتژی حفظ، راست سنتی تمایل به استراتژی جانشینی، راست مدرن تمایل به استراتژی جانشینی، چپ سنتی تمایل به استراتژی جانشینی و چپ مدرن و چپ رادیکال تمایل به استراتژی واژگونی داشته اند. در فصل حاضر تلاش ما این است که همزمان با تحول در میدان قدرت و منازعات موجود در آن، استراتژیهای هر یک از گفتمانهای سیاسی و سیالیت آن را نیز نشان دهیم.

   علاوه بر میدان قدرت و استراتژیهای قدرت استدلال ما این است که در میدان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران منازعه سیاسی اساسا زبانی است و هر چند گفتمانهای سیاسی  در صحنه های عملی با یکدیگر رویارو می شوند ولی این منازعه از طریق زبان صورت می گیرد و هر گفتمان با توجه به سرمایه نمادین زبانی خود تلاش می کند تا گفتمان رقیب را خلع سلاح و استراتژیهای آن را بی اثر کند. بحث در خصوص منازعه زبانی عمدتا مبتنی بر مفهوم دیگری از بوردیو است که خود وی از آن با عنوان خشونت نمادین نام می برد. به زعم ما میدان قدرت در میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر خشونت نمادین است و هر یک از گفتمانها با توجه به ذخایر مفهومی خود تلاش می کنند تا گفتمان دیگر را به حاشیه برانند و موقعیت خود را در این میدان یا افزایش دهند و یا گفتمان رقیب را از عرش به فرش بیندازند.

به نظر ما، یکی از ویژگی های مهم میدان سیاسی و میدان قدرت در جمهوری اسلامی ایران کاربرد وسیع خشونت نمادین برای کسب یا حفظ قدرت بوده است. پنج گفتمان رقیب در میدان سیاسی جمهوری اسلامی مکررا تلاش می کنند تا از یک واقعه معین و عینی تفسیر زبانی خاصی ارائه کنند که به افزایش قدرت آنها در کل میدان منجر شود. چنین عمل و کنشی به نظر ما کنشی زبانی است و عمدتا با تحمیل معنا خاص بر عمل معینی صورت می گیرد. برای مثال، مفاهیمی مانند مردم سالاری دینی یا مفهوم اپوزیسیون یا ولایت فقیه یا اصلاحات و... در بازار زبانی جمهوری اسلامی ایران از سوی هر پنج گفتمان مورد استفاده قرار می گیرند و هرکدام از این گروهها و گفتمانها تلاش می کنند تا معنایی را بر این واژه ها بار کنند که در نهایت میزان قدرت آنها را در میدان کلی سیاسی افزایش می دهد و به همین سان توان رقابتی دیگر گروهها را کاهش می دهد.

    بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که هدف ما در این فصل این است که از طریق بازار زبانی به بررسی تحولات میدان قدرت در جمهوری اسلامی ایران بپردازیم و نشان دهیم که چطور گفتمانها و گروههای سیاسی راست و چپ از مخازن و انبارهای زبانی خود برای به زوایه راندن حریف از میدان قدرت استفاده می کنند و در حول حوادث و رخدادهای گوناگونی چه روایتهایی را خلق می کنند و در روایتهای خود از چه عناصر برای به حداکثر رساندن خشونت نمادین مطلوب استفاده می کنند.

  همانطور که در فصل اول گفتیم از نظر بوردیو، میدان قدرت امری دائمی در هر میدان است. با این همه به نظر وی میدان قدرت عنصر حیاتی تر میدانهای سیاسی است. در میدانهای سیاسی ، میدان قدرت همواره فعال می باشد و خودمختاری میدانی خود را مدیون این فعالیت دایمی است. در دوره مورد مطالعه ما نیز بدون تردید، میدان قدرت اگر نگوییم دچار بیش فعالی شده است که البته ادعای دور از اغراقی هم نیست، همواره فعال و پویا بوده است. از سال 1376 به این سو با پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری گروههای سیاسی وابسته به گفتمانهای متفاوت در رقابت و منازعه برای کسب یا حفظ موقعیت مسلط در این میدان بوده اند. سلطه بر این موقعیتها مرکز منازعه میان گروهها و گفتمان های سیاسی بوده است. با این همه، ما در این فصل به دنبال سیرتاریخی این منازعات نیستیم و از حوصله ، وظیفه و مجال چنین کاری نیز خارج است. بنابراین برای بررسی میدان قدرت، ما از تعریف خود بوردیو از میدان قدرت به عنوان میدان منازعه استفاده می کنیم. از این رو در این فصل برای محدود کردن بحث ما به بررسی شدیدترین منازعات در میدان قدرت می پردازیم؛ علاوه بر این از میان این شدیدترین منازعات نیز به آن دسته از منازعات می پردازیم که خشونت نمادین در آنها شدیدتر بوده است و از این جهت امکانات تحلیلی بیشتری را در اختیار ما قرار می دهند. بر اساس محورهای فوق در این فصل بحث خود را به پنج میدان زیر محدود می کنیم:

·      بازداشت و محاکمه شهردار تهران

·      ماجرای قتلهای مشهور به قتلهای زنجیره ای

·      ماجرای کوی دانشگاه

·      کنفرانس برلین

·      تحصن برخی از نمایندگان مجلس ششم

   با بررسی پنج مورد فوق نه تنها می توانیم بررسی میدان قدرت و تحول گفتمانهای سیاسی در حول این منازعات بپردازیم بلکه این امکان را می یابیم تا تحول در بازار زبان شناختی میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران را نیز مورد بررسی قرار دهیم و نشان دهیم که چطور گفتمانهای سیاسی در تلاش برای کسب یا حفظ قدرت به تولید و تکثیر مفاهیم و یا معانی جدیدی می پردازند و با رواج آن به عنوان کالای حیاتی تلاش می کنند تا حمایت سیاسی خریداران خود را افزایش دهند و در نتیجه بر سرمایه کلامی و نمادین خود بیفزایند. بنابراین در این فصل تلاش ما این است که همزمان به بررسی میدان قدرت، استراتژیهای سیاسی و خشونت نمادین در میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران در حول پنج مورد فوق بپردازیم.

  بنابراین به اختصار می توان گفت که فصل حاضر در تداوم با بحثهای پیشین در صدد است تا میدان قدرت در سیاست جمهوری اسلامی ایران از سال 1376 تا 1386 را بررسی کند و از خلال آن نشان دهد که گفتمانها و گروههای سیاسی با چه نوع استراتژی وارد این میدان شده اند و چطور با استفاده از انواع سرمایه های خود تلاش کرده اند تا مفاهیم و معانی خاص خود را تولید و در بازار زبانی جمهوری اسلامی به فروش برسانند. در حقیقت، تلاش این گفتمانهای پنچ گانه برای عرضه کالاهای زبانی اشان موجب تداوم حضور آنها در این بازار می شود و از ورشکستگی احتمالی آنها جلوگیری می کند. از این رو بیراهه نیست بگوییم که چنانکه در فصل بعد نیز نشان خواهیم داد، بازار زبانی در جمهوری اسلامی ایران بعضا دچار تورم و حتی رکود مفهومی و زبانی نیز شده است و در این پنج مورد به ویژه به این نکته پرداخته خواهد شد که چگونه منازعه بر سر مصادره مفاهیم بعضا این بازار را دچار تورم معنایی کرده است و بالعکس ناتوانی گفتمانها در خلق معانی و مفاهیم جدید این بازار را دچار رکود مفهومی و زبانی کرده است. برای تاکید بر مفاهیم و نشان دادن خشونت نمادین بوردیو ما از برخی از اصول تحلیل گفتمانی فرکلاف استفاده خواهیم کرد و با تاکید بر مفاهیم بکار گرفته شده تلاش می کنیم تا بار ایدئولوژیک آن ها را آشکار کنیم. در ذیل به ترتیب به بررسی پنج مورد برگزیده شده بر اساس مباحث فوق الذکر خواهیم کرد.

 

 

2. بازداشت و محاکمه شهردار تهران: بحران کرباسچی

بازداشت غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران (فروردین 1377) یکی از نخستین رویاروییهای بزرگ دو گروه چپ و راست است که بعد از پیروزی گروه مشهور به اصلاح طلبان در دوم خرداد سال 1376 ابعاد جدیدتری یافته بود. بازداشت شهردار تهران نخستین میدان قدرت بزرگ یا هماوردگاهی بود که گروههای رقیب تلاش می کردند قدرت خود را به رخ حریف بکشانند و به دیگری میزان قدرت خود را با اتکا به سرمایه های سیاسی اشان نشان دهند. در این منازعه بزرگ هریک از گفتمانها تلاش کردند تا در بازار زبان شناختی دست به تولید و توزیع مفاهیمی بزنند که رقیب قدرت مقاومت دربرابر آن را نداشته باشد. از این رو در اینجا تلاش می کنیم تا به بررسی این میدان قدرت بپردازیم و نشان دهیم چگونه در این منازعه زبانی هر کدام از گفتمانها و گروهها سعی کردند تا با روایت خاصی ماجرا را به گونه ای بازسازی کنند که توانایی زبانی رقیب را تضعیف کنند. در اینجا هر چند به اختصار تلاش می کنیم تا با بازگویی روایت هر کدام تاثیر آن را بر روی میدان قدرت در میدان جمهوری اسلامی نشان دهیم.

1.2. روایت گفتمان راست

گفتمان راست،[2] با ارائه روایت خاصی از ماجرای بازداشت و محاکمه کرباسچی شهردار تهران تلاش کرد تا از نفوذ گفتمانی خود در میدان قدرت و منازعه حداکثر استفاده را بنماید. روایت این گفتمان عمدتا جنبه دفاعی دارد و در تقابل با گفتمان چپ قرار دارد که تلاش می کرد تا ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران را به عنوان ماجرایی برای مقابله با اصلاح طلبان پیروز در انتخابات دوم خرداد سال 1376 معرفی کنند. در اینجا تلاش می کنیم تا ضمن بررسی روایت راست تاثیر آن بر میدان قدرت جمهوری اسلامی ایران را مورد بررسی قرار دهیم. لازم به یادآوری مکرر نیست که روش کار ما در اینجا ترکیبی از روش فرکلاف- نظریه بوردیو است و با طرح سه سوالی که از دل تحلیل گفتمانی فرکلاف گرفته ایم ، تلاش می کنیم تا بر اساس مدل بوردیو به تحلیل میدان قدرت بپردازیم.

1.1.2.ماجرا چیست؟ ( چه چیزی گفته می شود؟)

همانطور که گفتیم یکی از مهمترین سوالاتی که در تحلیل گفتمانی فرکلاف مطرح می شود این است که ماجرا چطور روایت می شود. روایت ماجرا به زعم ما ارتباط تنگاتنگی با بحث خشونت نمادین بوردیو دارد زیرا با کاربرد مفاهیم و تحمیل معنای خاصی روایت خاصی شکل می گیرد که هدف از آن در نهایت تاثیر گذاری بر مخاطب برای پذیرش حقانیت گفتارها است. این پذیرش حقانیت و صداقت گفتارها یکی از مهمترین ابزارها برای کسب قدرت بیشتر و مشروعیت بیشتر است که بوردیو از آن با عنوان قدرت نمادین نام می برد. در ذیل تلاش می کنیم نشان دهیم که ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران در روایت راست چطور توصیف می شود.

   در روایت راست، بازداشت و محاکمه شهردار تهران امری طبیعی فرض می شود که در حکومت اسلامی نباید از آن هراسی داشت. این روایت با طبیعی سازی مساله تلاش می کند تا از ماجراشدن مساله یا پربلماتیزه شدن این نوع برخورد جلوگیری کند. روزنامه کیهان به عنوان یکی از مهمترین سرمایه های فرهنگی گفتمان راست در نخستین واکنش خود در یادداشتی با عنوان بگذارید عدالت اجرا شود، از استراتژی طبیعی سازی بهره می جوید. بنابر این روایت هر چند بازداشت کرباسچی امر خوشحال کنده ای نیست اما "این در نظام اسلامی کارگزاران و مدیران به سوی بی قانونی و تخلف کشیده می شوند، برای هر مسلمان انقلابی دردناک است."[3]

  روایت راست در ادامه بحثهای خود مکررا بر اتهامات و مجرمیت غلامحسین کرباسچی صحه می نهد و او را مجرم می داند. با قبول مجرم بودن غلامحسین کرباسچی این روایت به سویی حرکت می کند که مخالفت با بازداشتهای او را کاری سیاسی تلقی می کند. حسین صفار هرندی در یادداشتی با عنوان کدام عجیب تر است! رسما بر مجرم بودن وی تاکید می کند:

اکنون جای تردیدی باقی نمانده که میزان اختلاسها و سوء استفاده ها در شهرداری تهران بالغ بر یکصد میلیارد تومان است که تاکنون با بی گیری قضایی 30 میلیارد آن به بیت المال بازگردانده شده است. آیا دلیلی روشن تر از این لازم است تا برخی از دوستان، واقعیات این ماجرا روشن شود؟[4]

1. متن فوق از حیث مضامین در حول یک سامانه معنایی شکل گرفته است: اختلاس و سوء استفاده در شهرداری تهران و بیت المال.

2. مفاهیمی که بار ارزشی و ایدئولوژیک دارند عبارتند از: اختلاس، سوء استفاده، بیت المال. در میان این سه مفهوم واژه بیت المال دارای بیشترین بار ارزشی و ایدئولوژیک است و همانطور که خواهیم دید در زمینه گفتمانی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی ایران بار معنایی مثبتی را به دوش می کشد.

3. متن از حیث ریخت شناسی ایجابی و استفهامی است. ولی علامت سوال در اینجا وجه تحریکی دارد و قصد دارد به مخاطب این گونه القا کند که این اختلاس آنقدر آشکار است که دیگر جایی برای شک و تردید باقی نمی ماند.

4. متن فوق با ارائه آمار و ارقام مشخص سعی می کند تا از وجه استدلالی برای تقویت ادعای خود استفاده کند. با این همه، این وجه استدلالی با استفاده از واژه دوستان، با وجه تهییجی ترکیب می شود.

5. متن از حیث ارزش های رابطی ، دو قطب مشخص را معین می کند: شهرداری و قوه قضاییه. در این متن اختلاس و سوء استفاده به شهرداری نسبت داده می شود و دفاع از حقوق بیت المال به قوه قضاییه نسبت داده می شود.

گروههای راست در روایت خود مدام بر مفهوم عدالت و اجرای آن به عنوان یکی از اصول اساسی جمهوری اسلامی تاکید می کنند: "آنانیکه با مصالح نظام می اندیشند و فقط تحقق عدالت را جستجو می کنند، به یقین آرزو دارند که به دور از هیاهو و جنجالهای گروهی، آنچه در پایان این ماجرا بر سکوی پیروزی می نشیند عدالت باشد".[5]

   روایت راست از شروع ماجرا تا پایان آن و مراحل محاکمه و صدور نهایی حکم مکررا بر جنبه عدالت قضایی تاکید می کند و با محکوم کردن گروههای دیگر به سیاسی کاری در این پرونده بر طبیعی بودن چنین محاکمه و بازداشتی تاکید می کند. از این رو با تایید حکم نهایی دادگاه به رویارویی با گروههای مخالف می پردازد.علیرضا ملکیان در یادداشت روزی با عنوان مردم به قانون پای بندند، از فرایند بازداشت، محاکمه و صدور حکم شهردار تهران به مثابه اجرای قانون و عدالت دفاع می کند:

قاضی وارسته این پرونده در طول چندین جلسه محاکمات و در روز انشاء رای نشان داد که برخلاف آن دو گروه- که یکی به خاطر وامداری، دل در گرو محبت آقای کرباسچی داشت و دیگری به خاطر منافع گروهی و جناحی، قصد انتقام جویی و کینه توزی- او تنها برای کشف حقیقت و اجرای عدالت پای در میانه میدان خطیر نهاده است.[6]

1. متن فوق از حیث مضامین در حول چند اپیزود معنایی سامان یافته است: محاکمه، منافع گروهی و جناحی، انتقام جویی و کینه توزی، کشف حقیقت و اجرای عدالت. از میان این اپیزودها، بیشترین بار معنایی در حول مفهوم کشف حقیقت و اجرای عدالت دور می زند و متن تلاش می کند تا نشان  دهد که این محاکمه برای دست یافتن به این دو هدف برگزار شده است.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی و ایدئولوژیک در متن عبارتند از: وارسته، وامداری، محبت، منافع گروهی و جناحی، کینه توزی و انتقام جویی، حقیقت و عدالت. ولی از میان این مفاهیم عدالت دارای بیشترین بار معنایی است و در زمینه محاکمه شهردار تهران تاکید بر مفهوم عدالت معنادار است.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است.

4. از حیث ارزش های رابطی مبتنی بر نوعی قطب بندی است. در یک سو گروهی وجود دارد که بخاطر کشف حقیقت و اجرای عدالت( اپیزود معنایی چهارم) تلاش می کنند و کسانی که به دلیل منافع گروهی و جناحی( اپیزود معنایی دوم) و کینه توزی و انتقام جویی ( اپیزود معنایی سوم) با اجرای عدالت مخالفت می کنند.

5. متن با تاکید بر صفت وارسته بودن قاضی تلاش می کند تا به مخاطب این اطمینان را بدهد که محاکمه عادلانه است. از این رو حقانیت استدلال خود را با ارزش اخلاقی وارستگی پیوند می دهد که در فرهنگ دینی و اسلامی زمینه متن اطمینان بخش است.

6. متن با تاکید بر عادلانه بودن دادگاه تلاش می کند تا مخالفین را متهم به رفتار غیرعادلانه بکند که سرچشمه های آن را باید در کینه توزی، انتقام جویی، منافع گروهی و جناحی یافت. وارستگی قاضی در تقابل با این صفات است.

7. سوالی که می توان در اینجا مطرح کرد که متن چرا اینگونه سخن می گوید؟ پاسخ این است که با توجه به ارجاعات گفتمان چپ این محاکمه به سیاسی کاری محکوم شده است. متن در واکنش به این اتهام تلاش می کند تا نشان دهد که این دادگاه عادلانه است و با وجود قاضی وارسته در نهایت به کشف حقیقت و اجرای عدالت منجر می شود. همچنانکه گفتیم استراتژی زبانی در متن طبیعی سازی است.

2.1.2.عاملین ماجرا چه کسانی بوده اند؟

در روایت راست ایجاد بحران در خصوص پرونده شهرداری تهران عمدتا کار گروهها و جناحهای سیاسی خاصی است که قصد دارند از فرایند رسیدگی عادلانه به این پرونده جلوگیری کنند. به نظر گروههای راست عده ای با برچسب سیاسی زدن به این پرونده تلاش می کردند تا از ماجرای پیش آمده علیه رقبای سیاسی خود بهره برداری کنند.[7] در روایت راست یکی از مهمترین گروههایی که به عنوان عامل بحران سازی مطرح می شوند، گروه کارگزاران سازندگی (نماینده گفتمان راست مدرن) است. به نظر گروههای راست ریشه مخالفت این گروه عمدتا منافع گروهی می باشد و این گروه بدون رعایت مصالح نظام اقدام به مخالفت و ایجاد بحران کرده است:

گروه کارگزاران سازندگی و دیگر جریانهای هم جهت با این گروه تا آنجا که در توان داشتند به جوسازی علیه دستگاه قضایی پرداخته و قصد داشتند با سیاسی نشان دادن پرونده تشنج آفرینی و تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی از طریق برخی نشریات، اصل دادگاه و رسیدگی قانونی به این پرونده را زیر سوال ببرند.[8]

1. متن فوق دارای چند اپیزود معنایی است: جوسازی و تشنج آفرینی؛ رسیدگی قانونی؛ نشریات و افکار عمومی. با این همه بیشترین بار معنایی روی دوش اپیزود اول یعنی جوسازی و تشنج آفرینی است که از طریق نشریات عده ای تلاش می کنند تا اصل دادگاه و رسیدگی قانونی را زیر سوال ببرند.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک متن عبارتند از: جوسازی، سیاسی نشان دادن، تشنج آفرینی، افکار عمومی، رسیدگی قانونی. همانطور که از مفاهیم فوق معلوم می شود متن تلاش می کند تا با استفاده از 3 واژه هم معنا مخالفت با فرایند دادگاه شهردار تهران را به سیاسی کاری متهم کند که هدف تشنج افرینی و گمراه کردن افکار عمومی است.

3. از حیث ریخت شناختی متن ایجابی و انتقادی است.

4. هدف از متن دفاع از دستگاه قضایی در برابر تشنج آفرینی از طریق نشریات است.

5. از حیث ارزش های رابطی متن مبتنی بر دو قطب است؛ دستگاه قضایی در یک سو و گروه کارگزاران سازندگی، جریانهای دیگر و نشریات در سوی دیگر. متن تلاش می کند تا نشان دهد که رسیدگی قانونی به پرونده در کشاکش رقابتهای جناحی و گروهی گرفتار آمده است.

6. متن با کمی پیچیدگی تشنج آفرینی ، جوسازی و سیاسی کردن دادگاه را به گروه کارگزاران سازندگی نسبت می دهد. گروه کارگزاران سازندگی با حمایت شدید خود از کرباسچی تلاش می کرد تا منافع حزبی خود را به حداکثر برساند و با ایجاد موج های تبلیغاتی مسیر پرونده را به انحراف بکشاند. حسین صفار هرندی از این گروه به عنوان "نمک پروردگان" نام می برد که از قبل کرباسچی توانسته بودند از امکانات مادی فراوانی برخوردار شوند. او به کنایه می نویسد: "اگر این سیاستها نبود، چگونه ما کارگزاران می توانستیم 260 میلیون تومان وام برای فعالیتهای انتخاباتی خود از بیت المال یا حساب ویژه مدیران دریافت کنیم؟".[9]

   دست دیگری از عاملین بحران سازی در حول پرونده کرباسچی "زخم خوردگان نامیده" می شوند یعنی گروههایی مانند اصلاح طلبان و دوم خردادی که با بحران سازی در حول این پرونده تلاش می کردند تا دست به تخریب نهادهای سیاسی و قضایی بزنند که با آنها سرخوشی نداشتند.طیف گسترده ای از اصلاح طلبان و حتی از جمله مجمع روحانیون مبارز[10] به عنوان عاملین این بحران سازی معرفی می شوند.

 

3.1.2. هدف از این بحران سازی چه بوده است؟

از آنجا که روایت راست بر این مفروض استوار شده است که برخی از گروهها  ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران را از یک مساله صرف قضایی به یک بحران سیاسی تبدیل کرده اند، روایت هنگامی کامل می شود که ببینیم هدف این گروهها و افراد از این بحران سازی چه بوده است. گروههای راست هدف این بحران سازی را جلوگیری از اجرای قانون می دانستند. علیرضا ملکیان در خصوص اهداف این بحران سازیهای می نویسد:

برخی از جریانها و گروههای سیاسی به کمک نشریات منعکس کننده نظریات خود، سعی کردند اصل حاکمیت قانون را مقهور قدرت سیاسی خویش سازند و آنچه را که می خواستند به جامعه و دستگاه قضایی تحمیل کنند.لذا به هنگام بازداشت موقت آقای کرباسچی با ایجاد جو فشار در میان مسولان و تنش آفرینی در جامعه در پوشش گروههای مردمی، اقدامات را صورت دادند تا اصل حاکمیت قانون را زیر سوال ببرند.[11]

 1. متن فوق در حول دو اپیزود معنای سامان یافته است: اصل حاکمیت قانون و تنش آفرینی. در متن این دو اپیزود به لحاظ معنایی مشروط به یکدیگر شده اند به این معنا که دستگاه قضایی تلاش می کند تا حاکمیت قانون را مستقر کند ولی عده ای با تنش آفرینی مانع از تحقق این امر می شوند.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک در متن فوق عبارتند از: حاکمیت قانون؛ قدرت سیاسی؛ جامعه؛ دستگاه قضایی، جو فشار؛ تنش آفرینی. اصل حاکمیت قانون با 2 بار تکرار حامل بیشترین بار ارزشی و ایدئولوژیک است.

3. متن از لحاظ ریخت شناختی ایجابی است.

3. از حیث ارزشهای رابطی متن مبتنی بر قطب بندی دوگانه است؛ برخی جریانها و گروههای سیاسی در یک سو و دستگاه قضایی در سوی دیگر. مفهوم جامعه محل منازعه است که هر کدام تلاش می کنند تا دفاع از آن را مسئولیت خود بدانند. گروه اول در صدد است تا با تشنج آفرینی به اهداف خود در جامعه دست یابد و دستگاه قضایی بر عکس تلاش می کند تا با تحقق حاکمیت قانون جامعه را سروسامان دهد.

4. دلالت ضمنی متن این است که برخی از گروهها و جریانهای سیاسی مانند کارگزاران سازندگی از امکانات خود مانند نشریات یا تاثیرگذاری بر افکار عمومی مانع اعمال حاکمیت قانون می شوند.  بنابراین در روایت راست بر این نکته تاکید می شود که در پرونده بازداشت و محاکمه شهردار تهران، دستگاه قضایی به دنبال کشف حقیقت و عدالت بوده است و از این رو گروههایی مانند کارگزاران سازندگی و گروههای دیگر اصلاح طلب با بحران آفرینی در مقابل فرایند تحقق عدالت در نهایت دستگاه قضایی را تضعیف می کنند.

 

2.2.روایت گفتمان چپ

روایت گفتمان چپ[12] دقیقا نقطه مقابل گفتمان فوق است. بر خلاف گروههای راست که ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران را امری طبیعی تلقی می کردند، گروههای چپ از همان آغاز این پرونده را سیاسی می دانستند که هدف از آن نه تحقق و اجرای عدالت بلکه تضعیف دولت بوده است. در ذیل تلاش می کنیم تا به اختصار عناصر روایی این گفتمان را برحسب سه سوال برآمده از روش تحلیل گفتمانی فرکلاف را مورد بررسی قرار دهیم.

 

1.2.2. ماجرا چیست؟

در این ماجرا که عمدتا یکی از نیروهای راست مدرن را هدف گرفته بود، شاهد نوعی ائتلاف موقتی بین گروههای چپ و راست مدرن (کارگزاران سازندگی) در برابر روایت راست بوده ایم. اینها دست به تولید روایتی زدند که بر یک مفروض اولیه و مهم قرار داشت. مفروض آنها این بود که بازداشت و محاکمه کرباسچی امری کاملا سیاسی بوده است و دادگاه وی فقط پوششی برای هماوردی گروههای راست بوده است. تولید و توزیع انبوهی از گزارشها، تحلیلها و سرمقاله ها در روزنامه های گروههای موسوم به چپ در بازار زبان شناختی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر این مفروض بوده است. کارگزاران سازندگی در اولین بیانیه خود بر سیاسی بودن این پرونده تاکید می کند:

پیش از این اعلام شده بود که پرونده شهرداری تهران یک پرونده سیاسی است، بازداشت شهردار تهران در نخستین روزهای کاری فعالیتهای اجرایی و قضایی دلیل روشنی بر همان نظر است. انتظار می رفت در شرایط ویژه کشور، همه گروهها با همدلی و یگانگی، در حل دشواریها و مشکلات بکوشند و رقابتهای انتخاباتی را فراموش کنند.[13]

1. متن فوق از حیث مضامین در حول چند اپیزود معنایی سامان یافته است: پرونده شهرداری تهران، پرونده سیاسی، بازداشت شهردار تهران، رقابتهای انتخاباتی. به نظر ما تاکید متن بر آخرین اپیزود معنایی یعنی رقابتهای انتخاباتی است. بر این اساس متن تلاش می کند تا نشان دهد که پرونده بازداشت شهردار تهران به دلیل رقابتهای انتخاباتی به پرونده سیاسی( اپیزود معنایی دوم) تبدیل شده است.

2. مفاهیم دارای بار ایدئولوژیک و ارزشی در متن عبارتند از: پرونده سیاسی، همدلی و یگانگی و رقابتهای انتخاباتی. بیشترین بار معنایی در متن روی پرونده سیاسی است. متن تلاش می کند تا دلایل قانع کننده ای برای سیاسی بودن پرونده ارائه کند.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است؛

4. متن با تاکید بر سیاسی بودن پرونده تلاش می کند تا توجه مخاطب را با استدلالی نسبتا ضعیف به این سو جلب کند. متن دلیل قانع کننده مستدلی برای سیاسی بودن پرونده ارائه نمی کند و آن را امری بدیهی برای مخاطب تلقی می کند.

5. دلالت آشکار متن این است که بازداشت و دستگیری شهرداری تهران به دلیل رقابتهای انتخاباتی است. دلالت ضمنی متن این است که کسانی که در رقابتهای انتخاباتی شکست خورده اند، تلاش می کنند تا از طریق پرونده شهرداری تهران بر ناکامی خود فائق آیند.

    در عبارت فوق پرونده شهردار تهران عملی سیاسی تعریف شده است که در تداوم رقابتهای انتخاباتی قرار دارد و این گفتار ذهن مخاطب را متوجه این نکته می کند که بازداشت وی مساله ای سیاسی و مربوط به منازعات سیاسی است. ماشاء الله شمس الواعظین نیز در مطلبی با عنوان حلقه آخر نه آخرین حلقه بر همین مفروض تاکید می کند:

این درست است که بازداشت غلامحسین کرباسچی حلقه آخر ماجرای شهرداریها را کامل کرد، اما نباید گمان برد که این رویداد آخرین حلقه ماجرای فراگیر کشمکشهایی است که میان جناحهای گوناگون سیاسی قبل و بعد از انتخابات دوم خرداد سال 76 جریان داشته و دارد.[14]

1. متن فوق از حیث مضمون در حول سه اپیزود معنایی سامان می یابد: بازداشت غلامحسین کرباسچی، کشمکشهای جناحهای سیاسی و انتخابات دوم خرداد سال 76. در این سامانه بازداشت کرباسچی به انتخابات دوم خرداد سال 76 نسبت داده می شود و آن را محصول کشمکشهای جناحهای سیاسی معرفی می کند. از این رو بیشترین بار معنایی بر دوش انتخابات دوم خرداد به عنوان عامل اصلی قرار دارد.

2. مفاهیم دارای بار ایدئولوژیک و ارزشی عبارتند از: بازداشت، ماجرا، کشمکش، جناحهای سیاسی و انتخابات. با این همه متن بین بازداشت و انتخابات اتصال معناداری برقرار می کند تا از بار منفی مفهوم بازداشت در فرهنگ سیاسی ایران بکاهد. بنابراین این بازداشت امری نامعمول دانسته می شود.

3. از حیث ریخت شناسی متن ایجابی است و هر چند با تاکید بر" اما"، دو بخش از متن با هم متصل می شود. ولی "اما" در اینجا شرطی نیست و در راستای همان استدلال ایجابی است.

4. دلالت معنایی متن آشکار است؛ متن به صراحت بازداشت کرباسچی را تداوم ماجراهایی می داند که بعد از دوم خرداد شروع شده است و در لابلای سطور تلاش می کند که تاکید کند که ماجراهای بعدی نیز در پیش است.

5. در متن فاعل و کننده های کار هم مشخص شده است؛ جناحهای سیاسی. از این رو متن به صراحت اعلام می کند که ماجرای کرباسچی بخشی از منازعه گروهها و جناحهای سیاسی است.

بر مبنای این نقطه آغازین تمامی مراحل بازداشت، محاکمه و صدور حکم نهایی به چالش کشیده می شود و در بستر چنین مفروضی مورد تحلیل قرار می گیرند. یکی از مهمترین اینها به چالش کشیدن صلاحیت دادگاه و قاضی آن بود.[15] کارگزاران سازندگی در بیانیه ای که به مناسبت اعلام حکم کرباسچی صادر شد، با نیش و کنایه فرایند رسیدگی به اتهامات وی را به سخره می گیرد:

در این محاکمه در یک سو، دادرس وجود دارد که هم شاکی و هم بازجو و هم دادستان و هم قاضی است و نهایتا یک نفره چنین حکمی را صادر کرده است و در سوی دیگر قضات شریف و حقوقدانان و وکلاء و همه اهل اندیشه و نظر و در یک کلام ملت ایران قرار دارند که خادم را از خائن به خوبی می شناسند، دادگاه علنی را دیده اند و خود هیات منصفه ملی چنین دادگاهی هستند.[16]

1. متن از حیث مضمون در حول دو اپیزود سامان یافته است: دادگاه و هیات منصفه ملی.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک متن عبارتند از: دادرس، شاکی، بازجو، دادستان، قاضی، قضات شریف، اهل اندیشه و نظر، ملت ایران، خائن، خادم، دادگاه علنی، هیات منصفه ملی. به نظر ما در متن بیشترین تاکید بر روی مفهوم خائن، خادم و هیات منصفه ملی بار شده است.

3. متن از حیث ریخت شناختی، ایجابی است ولی در آن دو گروه در تقابل با هم قرار گرفته اند؛ دادگاه علنی و هیات منصفه ملی. در دادگاه ملی دادرس، شاکی ، بازجو، دادستان و قاضی یکی هستند و چون نمی تواند عدالت را تشخیص دهند دادگاه ملی که قاضیان آن ملت خواهند بود چنین امکانی دارند.

4. دلالت ضمنی متن این است که این دادگاه صلاحیت رسیدگی به پرونده را ندارد. چرا؟ چون رویه هایی قضایی در آن رعایت نشده است. چرا؟ چون وظایف دادرس، شاکی ، بازجو و قاضی از یکدیگر تفکیک نشده است. بنابراین دادگاه فاقد صلاحیت است.

5. متن از حیث استدلالی تهییجی و تجویزی است به این معنا که از مخاطب می خواهد تا به تردید در فرایند دادگاه بنگرد. علاوه بر این، با در تقابل قرار دادن تعمدانه اهل فکر و اندیشه، قضات شریف، حقوقدانان و وکلا و ملت شریف با قاضی دادگاه، صفات منفی تر را به او نسبت می دهد. بنابراین کسانی که دادگاه را عادلانه تصور می کنند، یا اهل فکر و اندیشه نیستد یا از آن ملت.

 

2.2.2. عاملین این بحران چه کسانی بوده اند؟

در روایت چپ، گروهها و جناحهای سیاسی شکست خورده در انتخابات دوم خرداد 1376 به عنوان عاملین این ماجرا معرفی می شوند و قوه قضاییه نیز به عنوان نهادی تلقی می شود که این گروهها و جناحهای سیاسی از آن برای پیشبردن اهداف خودشان استفاده می کنند. یکی از روزنامه ها در مطلبی با عنوان پیامدهای محاکمه کرباسچی به صراحت اعلام می کند که "جناح راست سنتی قضیه کرباسچی را با هدف ضربه زدن به جناح مقابل آغاز کرد".[17] بنابراین در این روایت نیروهای مخالف اصلاح طلب عاملین این ماجرا معرفی می شوند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عنوان یکی از نمایندگان پرنفوذ چپ مدرن و بعدها رادیکال در بیانیه خود آشکارا بر نقش این گروهها در ماجرای محاکمه اشاره می کند:

اینک میلیونها شهروند ایرانی که با دقت و حساسیت جریان این دادگاه را دنبال کرده اند بهتر می توانند درباره ماهیت پرونده شهرداری و جنجال سیاسی تبلیغاتی نیروهای انحصار طلب پیرامون آن به داوری بپردازند، بسیاری از مردمی که نحوه محاکمه، مباحث مطروحه در دادگاه و سرانجام حکم صادره را دیده و شنیده اند، اکنون بیشتر به ماهیت سیاسی پرونده شهرداری معتقد شده و چنین تلقی می کنند که اگر واقعه دوم خرداد رخ نداده و انحصار قدرت را نشکسته بود چنین دادگاهی تشکیل نمی شد.[18]

1. متن از حیث مضمون در حول چند اپیزود معنایی زیر سامان یافته است: دادگاه، پرونده شهرداری، جنجال سیاسی تبلیغاتی، نیروهای انحصار طلب، واقعه دوم خرداد. پیوستگی معنا در اپیزودهای فوق بسیار آشکار است. در صحنه پردازی متن به این شکل است که واقعه دوم خرداد باعث شد تا نیروهای انحصار طلب برای انتقام گیری( اپیزود نهان) و مقابله با این جریان( اپیزود پنهان) دست به جنجال سیاسی تبلیغاتی بزنند و با تشکیل پرونده ای سیاسی به مقابله با شهردار تهران بپردازند.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی و ایدئولوژیک در متن عبارتند از: شهروند ایرانی، جنجال، سیاسی، تبلیغاتی، انحصار طلب، دوم خرداد، انحصار قدرت. در متن مفهوم واژه 2 بار و انحصار 2 بار بکار رفته است. تاکید مفهومی روی این دو واژه است و متن در صدد است تا با اتصال مفهوم سیاسی و انحصارطلبی این اقدام را عاملیت خاصی ببخشد.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است ولی در عین حال با تاکید بر میلیونها شهروند ایرانی وجه تحریکی و تهییجی گفتارهای خود را افزایش می دهد.

4. دلالت آشکار متن این است که پرونده بازداشت و محاکمه شهرداری سیاسی و برای مقابله با جریان اصلاحات شکل گرفته است ولی دلالت ضمنی آن این است که به مخاطب این گونه القاء کند که این پرونده سیاسی نیست. خطاب متن به مردم و در عین حال به گروههای رقیب است. گروههای رقیب به انحصار طلبی و انتقام جویی و تنش آفرینی متهم می شوند.

5. متن در حول دو قطب نیروهای انحصار طلب و نیروهای اصلاح طلب دور می زند؛ نیروهای اصلاح طلب انحصار شکن هستند و شهروندان ایرانی بر این امر صحه می گذارند.

 

3.2.2.هدف از ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران چه بود؟

روایت چپ با تعریف ماجرا و نیز تعیین عاملینی بر آن، اهداف معینی را نیز در ماجرای کرباسچی دنبال می کند. چنانکه خواهیم دید این هدف از این به بعد به طور مکرر از سوی این گفتمان و گروههای وابسته بدان مطرح می شود. مقاومت در برابر اصلاحات و تضعیف دولت و مخالفت با توسعه سیاسی و جامعه مدنی و نظایر اینها. بهزاد نبوی به صراحت براین اهداف را تاکید می کند:

به نظر من دستگیری شهردار تهران بخشی از یک استراتژی جناح راست است که پس از حماسه دوم خرداد به این سو و برای جبران شکست فاحش در انتخابات ریاست جمهوری شروع شده و هدف بانیان این حرکات، خنثی کردن نتایج این انتخابات، ایجاد تشنج و انجام حرکت شبه کودتاست... در واقع هجمه مستقیم جناح راست به دولت آقای خاتمی و به میدان طلبیدن دولت است.[19]

1. متن فوق از حیث مضمون در حول چند اپیزود معنایی شکل گرفته است: دستگیری شهردار تهران؛ استراتژی جناح راست؛ حماسه دوم خرداد؛ تشنج و کودتا؛ دولت خاتمی. از میان این اپیزودها استراتژی جناح راست با تشنج و کودتا قرابت و نزدیکی معنایی دارد و حماسه دوم خرداد با دولت آقای خاتمی. دستگیری شهردار تهران حلقه اتصال این دو بخش با یکدیگر است و نتیجه و برآمده کنش میان این دو قطب می باشد.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک متن عبارتند از: دستگیری، حماسه، شکست، فاحش، خنثی کردن، تشنج، شبه کودتا، هجمه، میدان طلبیدن. بار معنایی در اینجا به روی دوش خانواده مفهومی شکست، خنثی کردن، تشنج، شبه کودتا، هجمه و میدان طلبیدن است.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است ولی وجه تحریکی بر روی مخاطب بالاست.

4. متن از حیث گزاره های رابطی مبتنی بر دو قطب است؛ جناح راست در یک سو و گروههای اصلاح طلب در سوی دیگر. حماسه دوم خرداد نشانه ای برای برتری گروه اصلاح طلب و ایجاد تنش، شکست فاحش، هجمه و شبه کودتا نشانه ای برای ضعیف نشان دادن رقیب است.

 

3.2. تبیین ماجرا در زمینه میدان قدرت و خشونت نمادین

همانطور که اشاره کردیم فرکلاف در مرحله تبیین بر سه مورد عوامل تعین بخش اجتماعی، ایدئولوژی ها و اثرات تاکید می کند که در اینجا ما عمدتا به بررسی اثرات یعنی روابط قدرت جاری در سطح موقعیتی، نهادی یا اجتماعی و نیز استراتژی های گفتمانی این ماجرا در میدان قدرت می پردازیم. در ذیل تلاش می کنیم تا هر چند به اختصار ماجرای شهردار تهران را در زمینه میدان قدرت و خشونت نمادین بوردیو با روش فرکلاف مورد بررسی قرار دهیم.

  همانطور که در مرحله توصیف و تاحدودی تفسیر ماجرا از سوی گفتمانهای چپ و راست مشاهده کردیم، هر کدام روایت کاملا متناقضی از ماجرای بازداشت و محاکمه شهردار تهران ارائه کردند. صرف نظر از خشونت گرم عریان که خود را به شکل بازداشت و محاکمه متجلی کرد، بازار خشونت سرد نمادین کلامی در حول این ماجرا بسیار متورم و گسترده بود.

  در دوره ای که این ماجرا به یک بحران تبدیل شد، گفتمان چپ با پیروزی در انتخابات دوم خرداد بعد از سالها وارد عرصه عملی سیاسی شده بود و با توصیف برد و پیروزی خود به یک حماسه تاریخی بزرگ از سرمایه سیاسی بسیار بالایی برخوردار شد. افزایش سرمایه سیاسی این گفتمان و گروههای متعلق بدان طبیعتا منجر به کاهش فزاینده سرمایه سیاسی گفتمان راست و گروههای متعلق بدان شد. گفتمان چپ در عین حال بعد از پیروزی خود با رای بالا توانست در حوزه های اجتماعی مانند جامعه مدنی نفوذ قابل توجهی بیابد و با این میزان سرمایه تصور می کرد که رقیب در حال حذف شدن از میدان قدرت است. با این همه گروههای راست، با در اختیار داشتن نهادهای قضایی و تا حدودی قوه مقننه همچنان مهمترین رقیب محسوب می شدند. در این وضعیت گروههای راست با اتخاذ استراتژی حفظ وضع موجود به قول بوردیو از استراتژی حفظ قدرت پیروی می کردند و گروههای راست که تا حدودی به حواشی میدان قدرت رانده شده بودند، از استراتژی جانشینی و تا حدی استراتژی واژگونی بخشی از نیروهای میدان قدرت پیروی کردند.

  با چنین موقعیتی دو گفتمان راست و چپ وارد ماجرای بازداشت شهردار شدند؛ از این مرحله به بعد ما در واقع شاهد منازعه گفتمانی هستیم به این معنا که هر کدام با روایت ماجرا به شیوه خاص خود تلاش می کرد تا رقیب را در میدان گفتمانی به زاویه براند. استراتژی زبانی یا خشونت نمادین گفتمان راست و گروههای وابسته بدان در این میدان قدرت، حاکمیت قانون بود؛ گفتمان راست با برجسته سازی این مفهوم به گزاره معینی در میدان قدرت دست یافت:

بازداشت شهردار تهران، اعمال و تحقق حاکمیت قانون بود.

نکته مهم این است که همانطور که در فصل دوم شرح دادیم، حاکمیت قانون به مثابه یک گزاره گفتمانی متعلق به گفتمان چپ مدرن بود. گفتمان راست با گفتاربرداری مفهوم حاکمیت قانون به زعم ما تلاش کرد تا در میدان قدرت با واژگان خود گفتمان چپ به رقابت با آن بپردازد و رقیب خود را در یک محدودیت گفتمانی گرفتار کند. از حیث اثرات- مرحله سوم در تبیین فرکلافی- می توان گفت که با استفاده از مفهوم حاکمیت قانون ، گروههای راست دست به یک نوع خلاقیت گفتمانی زدند. در واقع با گفتار برداری به موقع از گزاره های گفتمانی چپ هم بر توان گفتمانی خویش افزودند و هم رقیب را در وضعیت پارادوکسیکالی قرار دادند. از این رو در ادامه گزاره فوق الذکر، گفتمان راست این امکان را می یابد تا گزاره دیگر خود را در میدان زبانی و قدرت بیان کند:

گروههای اصلاح طلب و دوم خردادی مانع تحقق حاکمیت قانون می شوند.

گروههای راست در این گزاره نیز با تاکید بر مفهوم تحقق حاکمیت قانون به شکل سلبی این امکان را می یابد تا گروه هدف خود را مشخص کند و در اینجا هدف در نهایت این است که با حمله و تهاجم خود پایبندی آنها به اصل گفتمانی خودشان را مورد هدف قرار دهد. نتیجه گزاره فوق نیز بدیهی است:

 

گروههای اصلاح طلب و دوم خردادی اعتقادی به حاکمیت قانون ندارند.

گفتمان راست با چنین نتیجه گیری زبانی تلاش کرد تا با مصادره مهمترین گزاره زبانی گفتمان چپ، باور و اعتقاد آنها را به گزاره خودشان زیر سوال ببرد. با این خلاقیت گفتمانی گروههای راست توانستند گزاره مهمی را در میدان زبانی و میدان قدرت وارد نمایند و به مخاطبان خود بباورانند که رقیب آنطور که ادعا می کند، در گفتار خود صادق نیست. به این روش صداقت و حقانیت رقیب در بازار زبانشناختی به چالش کشیده شد. به نظر ما در این برهه با استفاده از خشونت نمادین در حول محور حاکمیت قانون این گفتمان توانست تا حدودی رقیب را خلع سلاح کند.

    در مقابل گفتمان چپ، در این برهه همراه با گفتمان راست مدرن که در نتیجه مبارزات عملی به یکدیگر نزدیک شدند، با فاصله گیری از گزاره های گفتمانی خویش مفهوم سیاسی شدن یا سیاسی کردن را وارد میدان زبان شناختی کرد که به نظر ما با اصول گفتمانی راست سنتی و راست رادیکال نزدیکتر است. گزاره مقدماتی در این سو عبارت بود از:

بازداشت و محاکمه شهردار تهران، سیاسی است.

گفتمان چپ و راست مدرن با برجسته سازی مفهوم سیاسی که با واژه های تندتری مانند توطئه، فتنه، هجمه، تنش آفرینی و.. قرابت دارد، تلاش کرد تا ماجرا را به صورت امری غیر طبیعی جلوه دهد. با هدف گرفتن دستگاه قضایی و گروههای رقیب به سیاسی کاری گزاره منتج عبارت بود از:

گروههای راست با بازداشت سیاسی شهردار تهران، در صدد ایجاد تنش هستند.

به نظر ما در این برهه گفتمان چپ نتوانست از گزاره های گفتمانی خویش در مواجه با این ماجرا استفاده کند و از حیث گفتمانی ما شاهد نوعی بی سلیقگی ( نقطه مقابل با خلاقیت گفتمانی مورد نظر فرکلاف) هستیم. منظور ما از بی سلیقگی عدم خلاقیت گفتمانی برای بهره وری از مخازن گفتمانی خود بود. شاید دلیل عمده این بی توجهی به مخزن یا انبار گفتمانی خود ناشی از انتخاب استراتژی حفظ در این دوره بود. گفتمان چپ و گروههای وابسته بدان با اتخاذ این استراتژی سعی کردند از وضع موجود خود دفاع کنند.

  روی هم رفته، به نظر ما هر چند از حیث رسانه ای گروههای چپ توانستند ماجرا را به مثابه امری سیاسی معرفی کنند ولی از حیث گفتمانی نتوانستند در بازار زبان شناختی جمهوری اسلامی ایران ابتکار عمل را به دست بگیرند.

 

3. ماجرای قتل های زنجیره ای

در روز 15 دی ماه سال 1377 وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بیانیه ای را در مطبوعات و رسانه ها منتشر کرد که تعجب بسیاری از تحلیلگران سیاسی را برانگیخت و به زعم برخی چنین بیانیه ای در تاریخ تحولات سیاسی بعد از انقلاب بی نظیر بود. وزارت اطلاعات ایران در این بیانیه قتل برخی از نویسندگانی که در طی چند روز گذشته به طرز مشکوکی به قتل رسیده بودند را به عهده گرفته بود و برخی از نیروهای درون اطلاعات را عاملین این قتلها معرفی کرد. در متن این اعلامیه آمده است:

وقوع قتل‌های نفرت‌انگیز اخیر در تهران، نشان از فتنه‌ای دامنگیر و تهدیدی برای امنیت ملی داشته‌است. وزارت اطلاعات بنابه وظیفه قانونی و به‌دنبال دستورات صریح مقام معظم رهبری و ریاست جمهوری، کشف و ریشه‌کنی این پدیده شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و با همکاری کمیته ویژه تحقیق رئیس‌جمهوری، موفق گردید شبکه مزبور را شناسایی، دستگیر و تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار دهد و با کمال تاسف، معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند، در میان آنها وجود دارند.

این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب می‌شود، بلکه لطمه بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آورده‌است.

وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایت علیه انسان‌ها و هرگونه تهدید امنیت شهروندان و درک عمیق از ابعاد فراملی این فاجعه، عزم قاطع خود را در ریشه‌کنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و به امت شریف ایران اطمینان می‌دهد همانگونه که در فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی، حافظ امنیت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده‌است، این‌بار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قانون‌ستیز را مورد هجوم قرار داده و سایر سرنخ‌های داخلی و خارجی این پرونده پیچیده را برای دستیابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد کرد.[20]

  بعد از انتشار این بیانیه میدان قدرت در ایران عرصه تندترین منازعات گفتمانی قرار گرفت و گفتمانهای سیاسی مختلف تلاش کردند تا روایت خاصی از قتلهای زنجیره ای ارائه کنند که در عمل با مقاصد سیاسی آنها پیوند و قرابت بیشتری داشت.در ادامه تلاش می کنیم تا به اختصار روایت هر گفتمان از ماجرا را ارائه کنیم. نکته قابل ذکر این است که در این دوره ما شاهد نوعی وحدت و انسجام میان هر یک از گفتمانها، چپ و راست هستیم ، از این رو به طور کلی از دو گفتمان راست گرایانه و چپ گرایانه صحبت می کنیم.

 

1.3 . روایت گفتمان راست

گفتمان راست و گروههای وابسته بعد از انتشار اولین بیانیه وزارت اطلاعات روایت خاصی از قتلهای زنجیره ای ارائه کردند که در عمل منجر به منازعات شدید گفتمانی میان گروههای راست و چپ شد. بررسی و تحلیل اولین سرمقاله هایی که در روزنامه کیهان در خصوص پرونده قتلهای زنجیره ای منتشر شد، نشان می دهد که گفتمان راست سنتی وقوع این حادثه را به نیروهای بیگانه نسبت می دهد. ولی خیلی زود با وارد شدن روح الله حسینیان به ماجرا و مصاحبه ای که او با همین روزنامه انجام داد، گرایش گفتمان راست از نیروهای خارجی به سوی توطئه ای داخلی برای تضعیف نظام، نابودی وزارت اطلاعات و تضعیف مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران معطوف شد.[21] روح الله حسینیان به عنوان نماینده گفتمان راست در روز 21/10/1377 یعنی درست شش روز بعد از صدور اولین بیانیه وزارت اطلاعات درباره قتلهای زنجیره ای در مصاحبه با روزنامه کیهان روایت راست در خصوص این پرونده را بیان کرد.

1.1.3. ماجرا چیست؟

 گفتمان راست در مورد قتلهای زنجیره ای موضع انکار در پیش نگرفت و اتفاقا بر اصل وقوع این مساله و نقش وزارت اطلاعات در این قتلها صحه گذاشت. روح الله حسینیان در مصاحبه خود با روزنامه کیهان بر این نکته تاکید می کند:

اینکه اصل عمل قتلهای اخیر بر خلاف مصالح نظام اسلامی و محکوم بوده است در آن هیچ تردیدی نیست.[22]

1. متن فوق حاوی دو اپیزود معنایی است: قتلهای اخیر و مصالح نظام اسلامی. ترداف معنایی عبارت فوق این است که قتلهای اخیر با مصالح نظام اسلامی مغایرت دارد.

2. در متن فوق به وقوع قتلهای اخیر به صورت آشکار اذعان شده است. دلالت ضمنی عبارت اعتراف به نقش وزارت اطلاعات دراین قتلها است.

 حسینیان در همین مصاحبه اشاره می کند که مقتولین هر چند که ضد انقلاب بوده اند ولی وجود آنها حتی به نفع نظام بوده است و دلیل موجهی برای ترور و به قتل رساندن آنها وجود نداشته است.

 

2.1.3. عاملین ماجرا چه کسانی بوده اند؟

 اما در مورد عاملین این قتلها روح الله حسینیان روایت تازه ای را نقل می کند که به شدت میدان قدرت میان گفتمانها و گروههای سیاسی را ملتهب و متورم می کند. او با طرح سه احتمال در خصوص عاملین قتلهای زنجیره ای در نهایت تلاش می کند تا نشان دهد که عاملین اتفاقا از وابستگان به گروههای چپ بوده اند. او در همین مصاحبه بر این نکته اشاره می کند:

ممکن است مرتکبین از روی اعتقادات مذهبی و تحت تاثیر احساسات دینی یا بواسطه یک تحلیل خاصی، این آقایان را به قتل رسانده باشند. اما با توجه به این که مسئول اصلی باند و عامل اصلی این قتلها از به اصطلاح چپ های هوادار جریان دوم خرداد بود سوال اساسی این است که این افراد چگونه به چنین تحلیلی رسیده اند؟... شاخه ای از جناح موسوم به چپ که من آنها را چپ رجعت طلب می نامم و اخیرا اعلام کردند که می خواهند کانونهای قدرت نظام را سنگر به سنگر فتح کنند.[23]

1. متن فوق از حیث مضمون در حول چند اپیزود سامان یافته است: قتل، اعتقادات مذهبی و احساسات دینی، جریان دوم خرداد، چپ رجعت طلب و کانون های قدرت نظام. از حیث معنایی روایت را می توان به این شکل از نو صورت بندی کرد؛ بخشی از جریان دوم خرداد بنام چپ رجعت طلب برای فتح کانون های قدرت نظام و از روی اعتقادات مذهبی و احساسات دینی مرتکب قتل شده است. با این همه، عبارت فوق از دارای یک منطق متناقض است. این سوال را می شود طرح کرد که احساسات دینی و اعتقادات مذهبی با مفهوم فتح کانون های قدرت نظام مغایر است. احتمالا به دلیل همین تناقض است که گوینده با "شاید” عبارت خود را مشروط کرده است.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک در متن فوق عبارتند از: مرتکبین، اعتقادات، مذهبی، احساسات دینی، قتل، عامل، باند، چپ، جریان ، دوم خرداد، چپ رجعت طلب، قدرت، نظام و فتح. در متن مفهوم چپ با مفهوم رجعت طلب به عنوان صفت آن سه بار تکرار شده است. بیشترین بار معنایی بر چپ اعمال شده است.

4. متن فوق از حیث ریخت شناسی ایجابی است ولی با آوردن ممکن است در ابتدای متن تا حدودی مشروط شده است و حاکی از این است که خود گوینده نسبت به گزاره اش خیلی مطمئن صحبت نمی کند.

5. در متن گزاره رابطی به شکل تقسیم بندی قطب چپ و چپ رجعت طلب متجلی شده است. گوینده قاتلین را چپ رجعت طلب معرفی می کند و شاید به این طریق تلاش می کند تا گونه ای از چپ را متمایز و برجسته کند.

 روح الله حسینیان برخلاف بیانیه های رسمی وزارت اطلاعات که عاملین قتلهای زنجیره ای را گروههای خودسر معرفی می کنند، به صراحت اعلام می کند که عاملین این قتلها وابسته به گروههای چپ بوده اند. او تا آنجا پیش می رود که آشکارا اعلام می کند که مرتکبان قتلها از لحاظ سیاسی از طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی رئیس جمهور بوده اند.

از نیروهای مذهبی بوده و از لحاظ سیاسی از طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی رئیس جمهور بوده اند و تا آنجایی که من از سوابق ممتد آنها اطلاع دارم مسئول این جریان آدم اهل فکری بود.

1. در متن فوق مضمون در حول چند اپیزود معنایی شکل گرفته است: نیروهای مذهبی، جناح چپ استحاله شده، هواداران رئیس جمهور.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی و ایدئولوژیک عبارتند از: نیروهای مذهبی، سیاسی، طرفدار، جناح، چپ، استحاله شده، هوادار، رئیس جمهور، جریان ، آدم اهل فکر.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است.

4. دلالت آشکار متن این است که قتلهای زنجیره ای کار گروهی از جناح چپ بوده است.

5. دلالت ضمنی متن این است که این گروه آدمهای معمولی نبوده اند و با صفت آدم اهل فکر، بر بعد طراحی و برنامه ریزی مسئول قتلها تاکید می کند.

6. متن فوق در مقایسه با متن ما قبل آشکارا به سوی تز داشتن دیدگاههای مذهبی در این ماجرا تاکید کرده است. از این رو می توان نتیجه گرفت که

7. قتلهای زنجیره ای کار گروهی از افراد با فکر جناح چپ بوده است که بواسطه اعتقادات و باورهای مذهبی دست به چنین اقداماتی زده اند.

   به این ترتیب روایت جدیدی زاده می شود که او در مصاحبه های بعدی خود تلاش می کند تا قطعات پازل گونه آن را پر کند. به نظر روح الله حسینیان سعید امامی خود یکی از قربانیان توطئه ای است که در وزارت اطلاعات طراحی شده است. او در مصاحبه دیگری به تاریخ 27/6/1378 نقش مصطفی کاظمی در قتلهای زنجیره ای را افشا می کند:

بعد از این که ماجرای قتلها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتل ها توسط من انجام شده و کشفی هم اصلا در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمی گرفتند و می گفتند دروغ است، مگر می شود آقای موسوی دوم خردادی ، طرفدار جبهه دوم خرداد چنین قتلهایی را مرتکب شده باشند؟[24]

همچنانکه از دو فقره فوق هویدا است، روح الله حسینیان به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان راست تلاش می کند تا با استفاده از مفاهیمی مانند چپ، چپ استحاله شده، نیروهای فکری، دوم خردادی و جبهه دوم خرداد و نزدیک به رئیس جمهور عاملین قتلهای زنجیره ای را به گروه خاصی نسبت بدهد. روایتی که او در چنین شرایطی ارائه کرد، روایت رسمی قتلهای زنجیره ای را به چالش کشید و به یک معنا به پیچیدگی و ابهامات افزود. همچنانکه خواهیم گفت، تلاش روایت راست در این دوره جلوگیری از هژمونیک شدن روایت چپ گرایانه از واقعه قتلهای زنجیره ای بوده است.

3.1.3. هدف از این ماجرا چه بود؟

به همین سان روایت راست گرایانه از ماجرای قتلهای زنجیره ای تلاش می کند تا در خصوص هدف این قتلها نیز روایت متفاوتی را در بازار گفتمانی جمهوری اسلامی ایران مطرح کند. روح الله حسینیان در اولین مصاحبه خود با روزنامه کیهان قتلهای زنجیره ای را بهانه ای برای تسویه حساب گسترده در وزارت اطلاعات معرفی می کند. چپ رجعت طلب در ادامه تلاشهای خود برای فتح سنگرهای قدرت به بهانه این قتلها می کوشد تا نیروهای وفادار و متعهد به انقلاب و نظام انقلاب اسلامی را از وزارت خانه مهم اطلاعات بیرون کند. روح الله حسینیان در همین مصاحبه می گوید:

تا آنجایی که من اطلاع دارم مدتی است نیروهای چپ فرصت طلب در حال تدوین سناریویی برای در دست گرفتن وزارت اطلاعات هستند. اینها از همان اول چنین تحلیل می کردند که حجت الاسلام و المسلمین دری نجف آبادی آدم ساده ای است و می توانند با استفاده از او تمام نیروهای چپ فرصت طلب را حاکم کرده و نیروهای مذهبی و مخلص وزارت اطلاعات را قلع و قمع کنند که البته در این راستا تا حدودی موفق هم شدند.... آنها در روند برنامه پیش بینی شده خود بر آن بودند تا یک شعار تبلیغاتی علیه رقبای سیاسی خود به راه بیندازند که دیدیم چنین کردند... سپس قرارشان چنین بوده است که در دوره فترت یکی از همان نیروهای چپ استحاله شده را به عنوان قائم مقام به وزارت مزبور تحمیل نمایند و ضمن آغاز قلع و قمع نیروهای مذهبی و وفادار به اصول و آرمانهای امام و انقلاب، نیروهای اپورتونیست را جایگزین کنند..[25]

1. متن فوق حاوی دو اپیزود معنایی است: چپ فرصت طلب و وزارت اطلاعات. متن تاکیدی بر رابطه چپ فرصت طلب با وزارت اطلاعات است.

2. مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک در متن عبارتنداز: چپ، فرصت طلب، سناریو، آدم ساده، قلع و قمع، برنامه، شعار، سیاسی، تبلیغاتی، رقبا، استحاله شده، نیروهای مذهبی، وفادار، اصول، آرمان، امام ، انقلاب، اپورتونیست. در اینجا بیشترین تاکید بر روی دوش دو مفهوم چپ (2 مورد) و فرصت طلب و اپورتونیست( 3 مورد) است. مورد اخیر صفتی برای مورد اول است بنابراین چپ فرصت طلب بیشترین بار معنایی در متن را دارد. در متن مذکور مفاهیمی مانند قلع و قمع، سناریو، سیاسی، تبلیغاتی، شعار به این گروه نسبت داده می شود.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است. با این همه دو گروه را در تقابل با هم قرار می دهد: نیروهای مخلص، وفادار به انقلاب، اصول و آرمانهای انقلاب و امام وزارت اطلاعات و نیروهای اپورتونیست قدرت طلب.

4. متن با استفاده از صفت آدم ساده دل برای وزیر اطلاعات و صفت فرصت طلب و اپورتونیست برای گروههای چپ استحاله شده تلاش می کند تا فاصله و جاگیری اخلاقی این دو را برجسته کند.

5. دلالت متن آشکار است؛ قتلهای زنجیره ای کار یک گروه چپ فرصت طلب بوده است.

6.  در متن فوق راوی، دو نیروی شر و خیر در وزارت اطلاعات را تصویر پردازی می کند که در جنگ ناجوانمردانه ای وارد شده اند. در یک سو، نیروهای خیر، مومن و مخلصی هستند که عمدتا متعلق به گروههای راست هستند و در توطئه نیروهای اهریمنی، شرور و چپ فرصت طلب گرفتار شده اند.

   حسینیان در مصاحبه دوم خود تلاش می کند تا ابعاد گسترده تری به این واقعه بدهد و آن را حتی توطئه ای برای تضعیف رهبری و نظام جمهوری اسلامی تفسیر کند:

آقای موسوی علت و انگیزه قتل ها را چنین بیان می کند، عین عبارت است که من حفظ کرده ام، ایشان می گویند که : تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنه ای غیر از امام است و آقای خاتمی هم به دلیل این که 20 میلیون رای آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنی صدر است و ما این قتل ها را مرتکب می شویم و به گردن آقای خامنه ای می اندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقای خامنه ای در مقابل خاتمی خواهد شد.[26]

از این رو حسینیان با خلق روایت جدیدی از قتلهای زنجیره ای، نیروهای چپ دوم خرداد را توطئه گرانی معرفی می کند که برای کسب قدرت دست به هرکاری می زنند و حتی عده ای از روشنفکران و نویسندگان ضد انقلاب ولی بی خطر برای نظام را به قتل می رسانند تا در نهایت قدرت خود را مستحکم کنند. با این روایت حسینیان در عمل تلاش می کند نشان دهد که چپهای افراطی یا دوم خردادی در کار کنار زدن رهبری و توطئه برای کسب رهبری نظام هستند.

 

2.3. روایت گفتمان چپ

هر چند بیانیه های وزارت اطلاعات درباره قتلهای زنجیره ای را باید بخشی از روایت چپ در این خصوص دانست زیرا در عمل این وزارتخانه در این دوره در اختیار نیروهای چپ قرار داشت، با این همه شاید به دلایل نهادی و سازمانی نمی توان آن را روایت گفتمان چپ تلقی کرد. روایت گفتمان چپ در خصوص قتلهای زنجیره ای را باید در روزنامه های زنجیره ای این دوره یافت که نقش مسلط و مهمی در میدان قدرت ایفا می کردند. تلاش نشریات از جمله روزنامه خرداد به مدیریت عبدالله نوری و روزنامه صبح امروز به مدیریت سعید حجاریان (از بنیانگذاران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) که پیاپی اخبار و سلسله مقالاتی از اکبر گنجی و عمادالدین باقی منتشر می‌کردند، در این میان بسیار اثر گذار بود. سعید حجاریان می‌گوید که ما تلاش کردیم تا هیچ شماره‌ای از روزنامه صبح امروز بدون مطلبی پیرامون قتل‌های زنجیره‌ای منتشر نشود.در این زمینه، اکبر گنجی که حیطهٔ کاری خود را به این پرونده و افشای رازهای این قتل‌ها تخصیص داده بود، پس از مدتی دایرهٔ کاری خود را افزایش داد و تحقیق خود را شامل تمامی قتل‌های مرموز «دگر اندیشان» در سال‌های قبل نمود. با الهام از یک داستان بلوک شرق اروپا، کتابی به نام «عالی‌جنابان خاکستری» نوشته ویتالی شنتیالیسکی از اسامی رمز همچون «تاریک‌خانهٔ اشباح» برای محفل طراحان قتل‌ها، استفاده کرد. طراحان قتل‌ها را «عالیجنابان خاکستری» و اجراکنندهٔ آن را «شاه‌کلید» نامید. به باور وی دستورات از تاریکخانه به شاه‌کلید داده میشد و وی آن دستورات را به سعید امامی که تنها یک مجری برای قتل‌ها بوده‌است، برای اجرا ابلاغ میکرده‌است. در اینجا به روش مالوف خود تلاش می کنیم تا به سوالات پیشین درباره اصل ماجرا، عاملین و اهداف قتلهای زنجیره ای از چشم انداز گفتمان چپ بپردازیم.

 

1.2.3. ماجرا چیست؟

 گفتمان چپ در بازار و میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد تا روایت متفاوتی از ماجرای قتل های زنجیره ای ارائه کند. گروههای چپ صاحب قدرت در این دوره، خود را دارنده شهامتی توصیف می کنند که با عطف بدان توانسته اند با غده ای چرکین در درون نظام جمهوری اسلامی مبارزه کنند. اکبر گنجی یکی از مشهورترین نویسندگان روزنامه های این دوره در خصوص علت افشای قتل های زنجیره ای در این دوره توسط نیروهای چپ چند دلیل را مطرح می کند؛ به نظر وی در دوره خاتمی عزم چنین کاریهای وجود دارد، در حالی که دوره هاشمی رفسنجانی چنین اراده و عزمی وجود نداشت. دوم این که شرایط جامعه تغییر یافته بود و به ویژه مطبوعات مستقلی وجود داشت که می توانستند پرونده قتلهای زنجیره ای را پیگیری کنند؛ سوم این که به قول خودش دیوار اقتدار و استبداد ترک خورده بود. او در گفتگویی با عنوان گفتمان دشمن می گوید:

مطبوعات و خاتمی دست به دست هم دادند تا مساله ای که در دهه گذشته در خفا صورت می گرفت و خیلی هم به آن افتخار می کردند و کسی هم جرات نداشت آن را پیگیری کند به نتیجه رسد.[27]

1. دلالت آشکار متن این است که قتلهای زنجیره ای مربوط به دولت خاتمی نمی شود که دیگران او را متهم می کنند.

2. دلالت ضمنی متن این است که گروههای حاکم در دوره ماقبل خاتمی عاملین قتلهای زنجیره ای بوده اند. گروههای راست حاکم.

 

2.2.3. عاملین ماجرا چه کسانی بودند؟

 گروههای چپ مساله عاملین قتلهای زنجیره ای را فراتر از سعید امامی یا حتی مصطفی کاظمی دنبال می کنند[28]. به نظر آنها ریشه این قتلها را باید در نوع خاصی از تفکر یافت؛ تفکری که با استفاده از مواضع دینی تلاش می کند ریشه دگر اندیشان و گروههای تحول خواه را برکند. عمادالدین باقی در مطلبی با عنوان آنجا که خشونت تکثیر می شود،می نویسد:

ژرف نگری در حوادث تلخ دو ماهه اخیر که مسبوق به سابقه خشونتهای چند ساله نیروهای فشار بود حاکی از این است که نباید جنایتهای اخیر را به یک گروه خاص محدود کرد و گمان برد با شناسایی و مجازات عاملان این قتل ها ماجرا تمام می شود. این افراد نیز قربانیان یک تفکرند: تفکری که هر دگراندیشی را مطرود و محروم از حقوق انسانی دانسته و عضوی زاید، مضر و منحرف در جامعه تلقی می کند که باید پاکسازی شود. تفکری که با تقسیم نیروها به حق و باطل و استخدام توجیهات دینی، خشونت علیه هر دگر اندیشی را تجویز  می کند و برخلاف نص صریح آموزه های قرانی روحیه خشونت را می پروراند.[29]

1. متن فوق حول چند اپیزود معنایی سامان یافته است: خشونت، نیروهای فشار، دگراندیشی، حقوق انسانی، حق و باطل، توجیهات دینی، آموزه های قرانی. از میان این اپیزودها بیشترین بار معنایی روی دوش اپیزود اول یعنی خشونت و توجیهات دینی قرار دارد. خشونت نه کنش یک فرد بلکه کنش یک تفکر است که در میان گروه و جناحی رشد یافته است.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی و ایدئولوژیک عبارتند از: ژرف نگری، خشونت، نیروهای فشار، جنایت، گروه خاص، شناسایی، مجازات، عاملان، قتل، قربانی، تفکر، دگراندیشی، مطرود، محروم، حقوق انسانی، حق، باطل، توجیهات دینی، پاکسازی، مضر، منحرف، جامعه، قربانی، نص صریح، قرآن.

مفاهیم فوق در حول مفهوم خشونت( 4 بار) سامان می یابد. در اینجا از تفکری نام برده می شود که هر کسی که با اندیشه آنها مخالف است را مطرود، منحرف، باطل و مضر می داند و لذا با توجیهات دینی به پاکسازی، قتل و قربانی کردن آنها می پردازد و آنها را از حقوق انسانی اشان محروم می کند.

3. متن از حیث ریخت شناسی ایجابی است ولی بیشترین بار بر روی دوش صفتهای بکار گرفته شده است.

4. در متن از حیث گزاره رابطی ما شاهد دو گروه قربانی و قاتل هستیم. قاتلان گروه خاص یا گروه فشار هستند و قربانیان دگراندیشان.

5. دلالت ضمنی متن این است که گفتمان اصلاح طلب که از حیث گزاره ای خود را مدافع حقوق دگراندیشان می داند نمی تواند عامل جنایت باشد. در اینجا عامل جنایت فراتر از افراد می رود و نوک پیکان گفتمان چپ معطوف به تفکری می شود که در درون نظام وجود دارد. این تفکر، تفکر بنیادگرایانه و ارتجاعی است.

   گفتمان چپ با گسترش عاملین قتلهای زنجیره ای در عمل کوشش کرد تا طیف وسیعی از عاملین را وارد ماجرا کند و کسانی مانند سعید امامی را فقط عناصر آلت دست معرفی کند. اکبر گنجی در سلسله مقاله های خود در روزنامه های زنجیره ای از کسانی مانند علی فلاحیان و نیز پدرخوانده فکری آیت الله مصباح یزدی[30] نام برده است و از عنوان تاریکخانه اشباح و نیز عالیجنابان خاکستری برای توصیف آنها استفاده کرد.[31]

 

 

3.2.3. هدف از ماجرا چه بود؟

 گروههای چپ با بسط پروژه قتلهای تاریخی به سالهای قبل تلاش کردند تا هدف از این قتلها را مبارزه با گرایش به آزادیخواهی ترجمه کنند. با این همه، بعد از قتلهای زنجیره ای گروههای چپ هدف از این قتلها را تلاش گروههای افراطی برای به زوایه کشاندن جنبش دوم خرداد و فشار بر دولت محمد خاتمی تلقی کردند. عمادالدین باقی در یادداشتی با عنوان قربانیان بعدی خشونت در روزنامه خرداد در این باره می نویسد:

هر چند آدم ربایی ها و قتلهای دو هفته اخیر تازگی ندارد و قبلا نیز موارد متعددی روی داده که اغلب انعکاس نیافته است، اما موارد اخیر این تمایز را دارد که آشکارا برای مقابله با تحقق جامعه مدنی و آزادی های مصرح در قانون و شکست پروژه توسعه سیاسی خاتمی رخ می دهند. طبیعت این نوع اقدامات و استتار شدید آن اجازه وسعت دادن را نمی دهد، اما بی اعتبار کردن خاتمی و ایجاد هراس در دل اهل قلم و نظر هدف و غایت آن است.[32]

1. متن فوق از حیث مضمون در حول چند اپیزود سامان یافته است: قتلهای اخیر، تحقق جامعه مدنی، شکست پروژه خاتمی. از میان این سه اپیزود بیشترین تاکید بر مورد سوم است. قتلهای زنجیره ای پروژه ای برای شکست خاتمی و بی اعتبار کردن وی قلمداد می شود.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی و ایدئولوژیک عبارتند از: آدم ربایی، قتل، مقابله، جامعه مدنی، آزادی، قانون، توسعه سیاسی، اهل قلم و نظر. در اینجا توسعه سیاسی همراه با مفاهیم هم خانواده اش مانند آزادی، قانون، جامعه مدنی بیشتر از همه مورد تاکید قرار گرفته اند.

3. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است.

4. در متن دو قطب و گروه به صورت ضمنی مورد تاکید قرار گرفته اند؛ مرتکبین قتلها و آدم ربایی همان کسانی هستند که با توسعه سیاسی، آزادیها، جامعه مدنی و قانون سر ستیز دارند.

5. بنابراین دلالت ضمنی این است که عاملین قتلهای زنجیره ای را باید در گروه رقیب یعنی گفتمان و تفکر راست یافت.

 

3.3. تبیین ماجرای قتلهای زنجیره ای در میدان قدرت

قتلهای زنجیره ای به مثابه یکی از مهمترین حوادث و رخدادهای سیاسی بعد از انقلاب که در عمل مهمترین نهاد امنیتی کشور را درگیر کرد، در میدان سیاسی جمهوری اسلامی به محملی برای رقابتهای سیاسی تند و خشن مبدل شد. صرف نظر از خود این رخداد که نمایانگر خشونت نمادین در درون نظام بود، تفسیر و تحلیل حادثه در قلمرو بحث خشونت نمادین قرار می گیرد. گفتمانهای سیاسی با ارائه روایت خاص خود از این اتفاق از برخی واژه ها و مفاهیم سود بردند که به زعم ما در حوزه منازعات گفتمانی قرار می گیرند.

   گفتمان راست از واژه هایی مانند خودسر، دشمن، وابسته به صهیونیسم، از دین برگشتگان، وابسته به آمریکا، چپ استحاله شده، چپ رادیکال، ضد انقلاب، نفوذی برای شرح ماجرا و عاملان و اهداف آنها استفاده کرد. در مقابل گفتمان چپ از واژه هایی مانند خشونت طلب، فاسد، متحجرین، متعصبین مذهبی، تاریک خانه اشباح، عالیجنابان خاکستری، اقتدار گرایان و توتالیترها، بنیادگرایان اسلامی و دینی برای شرح ماجرا و عاملان و اهداف آنها استفاده کرد. تقسیم بندی معنایی این واژگان به ما کمک می کنند تا در نهایت دریابیم چطور هر کدام از این گفتمانها تلاش کردند تا معنایی خاص خویش را بر این حادثه تحمیل کنند. همچنانکه در تعریف بوردیو از خشونت نمادین اشاره کردیم ، خشونت نمادین عبارت از تحمیل معنا است. در این حادثه نیز ما شاهد تحمیل معنا بر یک واقعه معین هستیم. هر یک از این گفتمانها از طریق این واژگان چه معنایی را بر میدان سیاسی تحمیل کردند؟

   به نظر ما واژه نهایی که معنایی چنین تفسیرهایی را گرد خود جمع می کند، "خشونت" است. هر یک از این گفتمانها با استفاده از کلمات و عباراتی که در عبارت فوق بدانها اشاره شد، تلاش کردند تا دیگری را به خشونت گرایی متهم کنند. در گفتمان راست، این اتهام می توانست ستون و بنیاد گفتمان چپ را بلرزاند. گفتمان چپ و گروههای وابسته بدان به دنبال شعارهایی نظیر جامعه مدنی، توسعه سیاسی، دموکراسی و نوگرایی دینی توانسته بودند در رقابت بر سر ریاست جمهوری بر گروههای رقیب راست خود پیروز شوند؛ به این ترتیب محکوم کردن آنها به خشونت سازمان یافته در واقع به معنای شالوده شکنی از کل عناصر گفتمانی اشان بود. گفتمان راست از این طریق تلاش کرد تا بنیادهای مفهومی و نظری گفتمان چپ را به چالش بکشد و ابتکار عمل را از رقیب سلب کند. در سوی دیگر، گفتمان چپ تمام تلاش خود را در تفسیر این ماجرا به خرج داد تا نشان دهد که برخی گروههای و شخصیتهای بنیادگرا چنان قدرت یافته اند که می توانند حکم به ارتداد دیگران صادر کنند و راسا دست به عمل بزنند. گفتمان چپ از طریق تریبونهایی که در اختیار داشتند، بیش از صدها یادداشت و سرمقاله در خصوص خشونت طلبی ذاتی رقیب منتشر کردند و مضمون همه آنها در حول همین واژه خشونت می چرخد. در واقع اگر بخواهیم از تعبیر بوردیویی استفاده کنیم می توان گفت که مساله خشونت نمادین و زبانی در این ماجرا "خشونت" بود. بررسی های ما نشان می دهد که هر دو گفتمان با استفاده از واژه های خاصی تلاش کردند تا رقیب را به خشونت گرایی متهم کنند. خشونت گرایی که با ذات گفتمان چپ ناسازگار بود ( نقطه ضعف گفتمانی که گروههای راست از آن مطلع بودند) و خشونت گرایی که با برخی گزاره های راست سازگار بود( نقطه ضعف گفتمانی که گروههای چپ از ان مطلع بودند). در واقع هر دو طیف راست و چپ با درک و شناختی که از یکدیگر داشتند تلاش می کردند تا از این ماجرا برای تضعیف رقیب در میدان قدرت استفاده کنند. در واقع، ماجرای قتل های زنجیره ای صرف نظر از هزینه هایی که برای ثبات یا بی ثباتی کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران داشت، میدان قدرت و منازعه ای بود که گفتمانهای سیاسی از آن برای تثبیت و تحکیم اصول گفتمانی خود سود بردند. افشای قتلهای زنجیره ای از سوی وزارت اطلاعات ،خود بهانه ای برای اثبات شعارهایی بود که گفتمان چپ در خصوص جامعه مدنی و دفاع از حقوق بشر پیشتر داده بود. با این همه، روایت راست گرایانه از ماجرا مانع از آن شد که گفتمان چپ به طور کامل از روایت خود استفاده کند.

    رویارویی راست و چپ در ماجرای قتلهای زنجیره ای با اتکا هر دو طرف به سرمایه های انباشت شده قبلی اشان صورت گرفت. در این میان گفتمان چپ با داشتن مجموعه ای از رسانه ها مانند روزنامه های زنجیره ای در وضعیت بالاتری قرار گرفت و خیلی زود توانست افکار عمومی را به روایت خود جلب کند. انتشار و فروش فوق العاده برخی از کتابها مانند تاریکخانه اشباح یا عالیجناب سرخ پوش و عالیجنابان خاکستری حاکی از چنین موفقیتی بود. با این همه، گفتمان راست با استفاده از برنامه هایی مانند چراغ یا منابر مساجد تلاش کرد تا عقب نماند و روایت خاص خود را گسترش دهد. علاوه بر اینها، گفتمان چپ با در اختیار داشتن مناصب اجرایی از سرمایه سیاسی بالایی برخودار بود و گفتمان راست نیز با در اختیار داشتن مناصب قضایی و قانونگذاری از وضعیت خوبی برخوردار بود. از این رو در این منازعه مساله اصلی استفاده از سرمایه زبانی و گفتمانی بود و هریک از این گفتمانها تلاش کردند تا با استفاده از این سرمایه در میدان قدرت از جایگاه بهتری برخودار شوند. این تعادل میان گفتمان راست و چپ در میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران ، چنانکه خواهیم دید، امری استثنایی و بی نظیری بود و بعد از این واقعه به زیان گفتمان چپ سیر نزولی یافت و در حوادث و رخدادهای بعدی گروههای راست از برتری فزاینده ای برخوردار می شوند.

   نکته پایانی که در ارتباط با همین تعادل در میدان قدرت می توان مطرح کرد این است که هر دو گفتمان به نظر ما در این ماجرا تلاش کردند تا از استراتژی جانشینی برای برخورداری از موقعیت بالاتر استفاده کنند. در واقع در وضعیت تعادل در میدان قدرت هر دو گفتمان به کسب موقعیتهای بالاتر امیدوار بودند و از این رو به زعم ما هیچ کدام استراتژی حفظ را دنبال نکردند. ماجرای قتلهای زنجیره ای بهانه ای برای کسب قدرت بیشتر بود. گروههای چپ امیدوار به پاکسازی وزارت اطلاعات از نیروهای مخالف و راست بودند و گروههای راست با متهم کردن رقیب چپ خود فضا را برای تقویت نهادهای اطلاعاتی موازی فراهم کردند. همچنانکه خواهیم دید، اتخاذ همزمان هر دو گفتمان به یک استراتژی واحد امر استثنایی بود که بعد از رو به زوال گذاشتن گروههای چپ تغییر کرد و آنها یا جانب گفتمان جانشنی را گرفتند یا به آغوش استراتژی واژگونی رفتند. گفتمان راست نیز با موفقیتهای بعدی خود از استراتژی جانشینی رو به استراتژی حفظ نهاد.

 

4. حادثه کوی دانشگاه تهران- 18 تیر سال 1378

ماجرای کوی دانشگاه تهران با تعطیلی روزنامه سلام به عنوانی یکی از مهمترین سرمایه های فرهنگی گروههای موسوم به دوم خردادی شروع شد؛ روزنامه سلام در صفحه اول خود با تیتر درشت نامه نوشت: "سعید امامی پیشنهاد قانون اصلاح مطبوعات را داده است".[33] و نامه سعید امامی را منتشر کرد که به لزوم سازماندهی به اوضاع فرهنگی اشاره کرده بود. با انتشار این نامه وزارت اطلاعات با استناد به این که چنین نامه ای بسیار محرمانه بوده است از روزنامه سلام بخاطر انتشار آن شکایت کرد و در روز هفدهم تیر روزنامه سلام توقیف شد.[34] در روز 17/4/1378 یکی از دانشجویان ساکن در کوی دانشگاه بنام فرخ شفیعی اعلامیه ای را در بین دانشجویان توزیع کرد که در آن خواهان تجمع اعتراض آمیز در کوی دانشگاه شده بود. از ساعت 10 شب گروهی از دانشجویان در مقابل یکی از ساختمان های کوی دست به تجمع زدند و با افزایش تعداد جمعیت با بیان شعارهایی[35] اقدام به خروج از کوی دانشگاه کردند. در این مرحله نیروهای انتظامی در خیابان کوی دانشگاه مستقر می شوند و از تجمع کنندگان می خواهند که به داخل کوی دانشگاه بازگردند. از اینجا به بعد روایتهای متفاوتی توسط گروههای درگیر در ماجرای کوی دانشگاه تهران مطرح می شود که از زوایه سوم شخص به هیچ وجه نمی توان آنرا روایت کرد.[36]

    حادثه کوی دانشگاه تهران ،یکی از مهمترین حوادثی بود که میدان سیاسی و نیز میدان قدرت درون جمهوری اسلامی ایران را به شدت متاثر کرد و گروههای سیاسی از آن به عنوان عاملی برای افزایش قدرت و یا تضعیف رقیب استفاده کردند. در اینجا تلاش می کنیم تا به بررسی و تحلیل این پدیده از دریچه نظریه و روش بوردیو و فرکلاف بپردازیم و با تحلیل گفتارهایی که در حول این حادثه تولید شدند نشان دهیم که چطور گفتمانهای سیاسی چپ و راست تلاش کردند تا با مفاهیم خاصی به توصیف این واقعه بپردازند و با تحمیل مفاهیم خاص خود تفسیر متفاوتی از ماجرا ارائه کنند. هر کدام با ارائه روایت خاص خود تلاش می کردند تا با تحمیل خشونت نمادین به قدرت نمادینی دست یابند که امکان تداوم مبارزه با رقیب را هموار می کرد.

 

1.4. روایت گفتمان راست

    ماجرای کوی دانشگاه با خشونتهای خیابانی که به همراه داشت، یکی از بزرگترین میدانهای قدرت و منازعه بعد از انقلاب بوده است که گروهها و گفتمان های سیاسی را در مقابل هم قرار داد. در اینجا تلاش می کنیم تا روایت راست از اصل ماجرا، عاملین آن و اهدف آنها را مورد بررسی قرار دهیم و نشان دهیم چه تفاوتهایی بین دو روایت راست و چپ وجود دارد و این تفاوتها چطور در میدان قدرت مورد بهره برداری قرار می گیرند و هر گفتمان با کدام دسته از مفاهیم تلاش می کند تا روایت خود را مشروعیت ببخشد.

1.1.4. ماجرا چیست؟

گروههای راست بر خلاف گفتمان چپ گرایانه روایت خود را بر یک اصل مهم قرار می دهند؛ به نظر آنها ماجرای کوی بر اساس یک نوع سازماندهی و طراحی پیشین رخ داده بود و در تمامی گزارشها و تحلیلهای خود بر عنصر سازماندهی در این ماجرا تاکید می کنند. از این رو در تعریف و روایت ماجرا از "توطئه" نام می برند. این توطئه بینی مهمترین ویژگی روایت راست گرایانه است. روزنامه رسالت در مطلبی از مرتضی نبوی با عنوان "جریان موسوم به اصلاح طلب در صدد تقدس زدایی و تغییر ساختار قانون اساسی است"، به این نکته به صراحت اشاره می کند:

از اول می خواستند از 18 تیر چیزی شبیه 16 آذر درست کنند، در یک حرکت برنامه ریزی شده دنبال جنازه و شهدای دانشجو می گشتند، می خواستند وانمود کنند نظام جنایتکار است و دانشجو را به شهادت رسانده است و این را به عنوان روند جنبش دانشجویی به ثبت برسانند و هر سال آن را زنده نگه دارند.[37]

1. متن فوق در حول سه اپیزود معنایی سامان یافته است: حرکت برنامه ریزی شده، نظام جنایتکار، جنبش دانشجویی.

2. مفاهیم دارای بار ارزشی در متن عبارتند از: 18 تیر، 16 آذر، حرکت، برنامه ریزی شده، شهدا، دانشجو، شهادت، جنبش دانشجویی. هر چند در متن بیش از همه بر مفهوم دانشجو تاکید شده است با این همه نقطه تاکید بر روی حرکت برنامه ریزی شده است.

3. دلالت صریح متن این است که عده ای یعنی گروههای رقیب واقعه کوی دانشگاه تهران را به راه انداخته اند.

4. دلالت ضمنی متن این است که دانشجو و جنبش دانشجویی کنش گران فریب خورده واقعه بوده اند.

5. دلالت ضمنی دیگر این است که گروههای برنامه ریزی کننده قصد داشتند از طریق مفهوم شهادت که بار فرهنگی و تاریخی زیادی را به دوش می کشد و مفهوم انقلابی است، برنامه خود را به پیش برانند و از این رو، شهادت بهانه است.

   با چنین نقطه آغازینی گروههای راست گرا به روایت خود از این ماجرا سامان می دهند. با این همه، بسیاری از سخنگویان راست، وقایع 18 تیر تا 23 تیرماه را به نوعی تفکیک می کنند و بر اساس این تفکیک روایت خود را سازمان می دهند. روز هجدهم تیر برخورد بین دانشجویان و نیروهای انتظامی رخ داد ولی از روز شنبه به بعد با ورود نیروهای غیر دانشجو عملا آشوبگران و فتنه گران صحنه گردان جریان شدند و در نهایت نیز نیروهای بسیجی با حضور خود توانستند به این غائله پایان دهند.

   مسعود ده نمکی یکی از نیروهای حزب الله و معروف به گروه انصار حزب الله که یکی از متهمان شرکت در ماجرای کوی دانشگاه از سوی گروههای چپ است، روایت گروههای راست از ماجرا را بیان می کند. او با این فرض اولیه که ماجرای کوی دانشگاه توطئه ای برای بی اعتبارسازی نیروی انتظامی بوده است[38] چنین روایت می کند که:

اگر هیات تحقیق حسن نیت داشته باشد باید لحظه به لحظه حادثه را برای مردم بازگو کند که گروگانگیری سه تن از نیروی پرسنل نیروی انتظامی بود و بردن آنها به داخل دانشگاه و ریختن بنزین دوربر اینها و تهدید به این که اگر نیروی انتظامی به داخل بیاید آتششان می زنیم، فحاشی های اینها، شعارهای اینها، همه در این راستا قرار داشته که نیروی انتظامی را به داخل دانشگاه بکشند. از این جا به بعد ساعت 4 نیروی انتظامی برای آزادسازی پرسنل خودش وارد کوی دانشگاه می شود.[39]

1. متن از حیث ریخت شناختی شرطی است و با تاکید بر روی اگر تلاش می کند تا ذهن مخاطب را به سمت این مساله بکشاند که هیات تحقیق منصف نیست.

در این روایت بر خلاف روایت چپ های اصلاح طلب و نیز چپ های رادیکال که مدعی هستند نیروی انتظامی دفعتا همراه با عده ای از نیروهای شبه نظامی وارد کوی شده اند، مسعود ده نمکی بر این جنبه تاکید می کند که دلیل اصلی حضور نیروی انتظامی در محوطه کوی دانشگاه گروگانگیری سه تن از عوامل نیروی انتظامی بوده است که زندگی اشان در معرض خطر قرار گرفته بود. با این همه او ورود نیروهای انتظامی را بزرگترین اشتباه تلقی می کند زیرا به نظر وی هدف از توطئه همین بود:

نیروی انتظامی هم به غلط و با یک تدبیر غلط وارد محوطه دانشگاه می شود، یعنی نیروی انتظامی بزرگ ترین نقطه ضعفی که نشان می دهد همین است که وارد کوی دانشگاه می شود، یعنی آنها، آن سه تن گروگان را حتی اگر می کشتند، باز برنده اصلی نیروی انتظامی بود در پایان حادثه. بالاخره نشان می داد کسانی که شعار آزادی و شعار آزادی بیان می دهند، خودشان گروگانگیر و خشونت طلب اند. خودشان تروریست اند.[40]

1. متن فوق مبتنی بر قطب بندی است: نیروی انتظامی و گروههای راست از یک سو و تروریست ها و خشونت طلبها در سوی دیگر. متن واقعه کوی دانشگاه را نتیجه رقابت میان این دو گروه می داند.

2. دلالت ضمنی متن این است که حادثه را باید به عنوان یک توطئه و فتنه دید.

3. دلالت ضمنی دیگر این است که رقیب ما را فریب داد. فریبکاری نسبت نهانی است که می توان به رقیب داد.

    ولی او برخلاف روایت چپ که بر نقش اصلی نیروهای لباس شخصی یا انصار حزب الله یا شبه نظامیان در فاجعه کوی دانشگاه تاکید می کنند، هرگز حاضر به پذیرش نقش انصار یا نیروهای لباس شخصی در حمله به کوی دانشگاه نمی شود و مکررا تاکید می کند که اصلا نیروی شخصی در کار نبوده است.

حالا من می گویم که انصاری در این بین نبوده و هر کس می گوید انصار هست فیلم و سندی اگر دارد، برود بگیرد. اگر بوده، و اگر در جریانات دیگری کسی حضور داشت باید حمایت می کرد از نیروهایی که می فرستد آنجا... انجا درگیری هست، نیرویی به اسم حزب الله آنجا نیست.[41]

مسعود ده نمکی با رد نقش و دخالت انصار حزب الله در ماجرای کوی دانشگاه، روایت می کند که خود نیروهای انتظامی نیز در این شب در دام عجیبی گرفتار شدند که گروههای سازمان یافته برای آنها طراحی کرده بودند. او با نقل مشاهدات خود تاکید می کند که وقتی از بالا دوربین ها کار می کرد، فهمیدم که همه ماجرا یک تله است. بر این اساس می گوید که اگر افراد سازمان یافته ای در این ماجرا وجود نداشتند با یک تهدید یا حمله ساده نیروهای انتظامی متفرق می شدند ولی

بنده وقتی توی محوطه حضور پیدا کردم شاهد این بودم که این درگیری مثل درگیری های قبلی نیست ، درگیری به قول شما یک گروه فشار و یک گروه دانشجویی نیست، یک درگیری سازماندهی شده است، درگیری هدایت شده ، پس هدایت همین دانشجوها را به وضوح مشاهده کردم که سیستم ارتباطی آن ها بسیار قوی بود با همدیگر، یعنی آن کسی که کتک می خورد، آن کسی که مظلوم واقع شده بود نیروی انتظامی بود، در داخل محوطه کوی دانشگاه. آنها فرارهایشان حساب شده بود، وقتی فرار می کردند نیروی انتظامی را قیچی می کرد و حمله می کردند بهش. سربازهای نیروهای انتظامی هم دق و دلی خودشان را سر ساختمانها خالی می کردند.[42]

   همچنانکه از عبارت فوق کاملا مشخص می شود در این روایت تلاش می شود تا اتفاقا دانشجویان به عنوان مقصران ماجرای کوی دانشگاه معرفی شوند و با تاکید بر جنبه هدایت شدگی و سازماندهی اعتراض آنها دست های توطئه گر در پشت ماجرا برجسته شوند. این برجسته سازی توطئه یکی از اصول گفتاری در عبارت فوق است. در این روایت وقایع بعد از 19 تیر تا 23 تیرماه نیز به عنوان توطئه ای فراگیری معرفی می شود که همچنانکه خواهیم دید، هدف از آن بحران سازی برای جمهوری اسلامی ایران بوده است. اکثر روایتهایی که در مورد این بخش از حوادث کوی ارائه می شود، عمدتا بر نیروهای ضد انقلاب به مثابه آشوبگران و صحنه گردانان حوادث معروفی می شوند. مسعود ده نمکی در این مورد به صراحت می گوید:

عناصری از شهرستان ها آورده می شوند برای آتش زدن بانک ها، سرقت طلافروشی ها و غیره. اینها نشانگر آن است که مدیریت بحران، فاز بحران را از بعد دانشجویی به شکل مردمی در می آورد.[43]

1.در متن فوق با تفکیک دو مرحله دانشجویی و وقایع روزهای بعدی تلاش می شود تا بر عنصر دشمن و آشوبگری آنها تاکید شود.

2. گروه رقیب آشوبگر است.

 البته روایت راست گرایانه از ماجرا بر نقش مثبت بسیج و نیروهای حزب الله بر جلوگیری آشوب ها و فتنه تاکید می کند.

 

2.1.4. عاملین ماجرا چه کسانی بوده اند؟

در روایت راست از ماجرای کوی دانشگاه بر عوامل داخلی و خارجی همزمان تاکید می شود. برخی از این عوامل فردی و برخی دیگر عوامل حزبی و گروهی هستند. در این روایت در سطح افرادی مانند سعید حجاریان، اکبر گنجی، عبدالله نوری، عزت الله سحابی، تاج زاده به عنوان کارگردانان این ماجرا معرفی می شوند و افرادی دست دومی مانند منوچهر محمدی بازیگران آن تلقی می شوند. مسعود ده نمکی در یکی از یادداشتهای خود در جبهه می نویسد:

امروز با سه راه تو را می خواند، اما این بار نه در شلمچه بلکه در تهران. بگذار سعید فالانژ چون نسل صبح دیروز در صبح امروز تو را چماقدار و گارد آهنین بخواند. مگر نه این است که بازرگان بی ریش، مردتر از این ریش داران بی ریشه است که سال ها در سایه سلاح تو شکم چرانده و پز ریاست داده اند. بگذار عبدالله نوری تو را گروه فشار بخواند، مگر فردایی و فشار قبری در کار نیست که تو اندوهگینی؟[44]

1. در فقره فوق منظور از سعید فالانژ سعید حجاریان، صبح امروز روزنامه صبح امروز است و با تاکید بر فشار قبر تلاش می شود که حقانیت نیروهای حزب الله به مخاطب گوشزد شود. همانطور که گفتیم تقریبا در تمامی تحلیلهای خبری در گفتمان راست بر نقش این افراد به عنوان کارگردانان عملیات کوی دانشگاه تاکید می شود.

   در سطح نهادی نیز بر نقش مطبوعات[45]، دفتر تحکیم وحدت[46]، وزارت کشور،[47] نهضت آزادی و نیز دشمنانان خارجی و در راس آنها امریکا و اسراییل[48] تاکید می شود. اینها نهادها و سازمانهایی بودند که یا عملیات کوی دانشگاه را تدارک دیدند یا به نحوی از انحاء بدان دامن زدند. در این میان به ویژه بر نقش منفی مطبوعات و روزنامه های دوم خردادی در ایجاد فتنه کوی دانشگاه تاکید شده است:

روزنامه های 10، 20، 21، 22 تیر را ملاحظه کنید که از خشونتهای بی رحمانه اوباش چگونه وقیحانه دفاع کردند. روزنامه های آنها سند است. ... همین آشوب طلبانی که توسط برخی روزنامه ها و رادیوی امریکا و اسرائیل لقب اصلاح طلب گرفتند، آنچنان با ایجاد رعب و وحشت به سمت براندازی پیش رفتند و اگر نبود مشت محکم ملت و بسیج قهرمان و آن سخنرانی تاریخی مقام معظم رهبری ، معلوم نبود چه فجایعی رخ می داد..[49]

1. متن حاوی یک تقابل سازی است، در یک سو ملت، بسیج و مقام معظم رهبری و در سوی دیگر اوباش، روزنامه ها، اسرائیل و آمریکا و اصلاح طلبان.

2. دلالت صریح متن این است که اصلاح طلبان آشوبگر  و عاملان آمریکا و اسرائیل هستند.

4. در متن از مفاهیم منفی مانند وقیحانه، اشوبگر برای توصیف رقیب استفاده شده است و برای گروه خودی از صفت قهرمان استفاده شده است.

5. دلالت ضمنی متن این است که ملت با اصلاح طلبان همراه نیستند و از نگرش بسیجی حمایت می کنند.

  در بسیاری از بیانیه های گروههای راست بر نقش مشکوک نهضت آزادی، دفتر تحکیم و روزنامه های آتش بیار معرکه تاکید شده است.[50] در مجموع در گفتمان راست ماجرای کوی فتنه ای تلقی می شود که اصلاح طلبان[51] نقش کارگردانی را به عهده گرفته اند و از دانشجویان برای رسیدن به اهداف خاص خود بهره برداری کرده اند.[52]

 

3.1.4. هدف از ماجرا چه بوده است؟

گفتمان راست سنتی و رادیکال هدف از بحران سازی کوی دانشگاه تهران و آشوبهای خیابانی پس از آن را تضعیف نهادهای حکومتی مانند نیروی انتظامی می دانند و آن را بخشی از پروژه ای می دانند که با قتلهای زنجیره ای شروع شد که هدف از آن پاکسازی وزارت اطلاعات بود. مسعود ده نمکی با اذعان به چند هدفی بودن فتنه کوی دانشگاه تضعیف نیروی انتظامی را مهمترین هدف عاملین آن می داند:

هدفی که برای این پروژه طراحی شد گرچه متعدد بود، اما یکی از مهم ترین هایش ضربه زدن به نیروی انتظامی بود. بنابراین دلیل است که یکی از شاهدان عینی ابراز می کرد در تجمع آن شب و در فردای آن، مسول روابط عمومی یکی از دستگاه ها که به راحتی در میان اینها رفت و آمد می کرد، دستش را روی شانه یکی از دانشجویان آشوبگر گذاشت و گفت: احسنت بر شما که کار ما را چندین سال جلو انداختید. ما اگر بتوانیم با این کاری که شما انجام داده و ادامه دهید لطفیان، نقدی و نظری را از قدرت بیندازیم.[53]

1. دلالت ضمنی متن این است که جنبش دانشجویی 18 تیر جنبش آشوبگرایانه بوده است که عده ای با برنامه ریزی قبلی آن را به راه انداختند.

  مسعود ده نمکی در راستای این هدف اصلی دو هدف دیگر را در ماجرای کوی دانشگاه و عاملین آن مطرح می کند. به نظر وی بعد از شکست اصلاح طلبان در مواردی مانند فشارهای وارده بر شورای نگهبان و نظارت استصوابی به ماجرایی برای قدرت نمایی و وحدت درونی خود نیاز داشتند و این وحدت را بلواآفرینی کوی دانشگاه یافتند. علاوه بر این، به نظر وی گروههای دوم خردادی برای اثبات این که خودشان مظهر تساهل و آزادی هستند نیاز به نوعی غیرسازی داشتند که نشان بدهند تا چه حد خشن است. برای یافتن این غیر خشن تلاش کردند تا با سناریوی کوی دانشگاه نیروهای انصار حزب الله را مظهر خشونت نشان دهند و با چنین غیرسازی خود را نیروهای مترقی و دموکراسی خواه معرفی کنند. مسعود ده نمکی در این مورد می گوید:

این دوستان شما لازم داشتند یک واقعیت اجتماعی خشونت طلبی به نام انصار حزب الله بسازد ولو این که حرف های مقدس و با ارزشی داشته باشد. این جریان را از پنج سال پیش شروع کردند، جریانی به عنوان سمبل خشونت بسازند که خودشان بشوند سمبل دفاع از آزادی.[54]

1. متن از حیث ریخت شناختی ایجابی است ولی از حیث معنا باید آن را وارونه خواند: انصار حزب الله اهل خشونت نیست و جریانهای مانند اصلاح طلبان نیز سمبل آزادی نیستند.

2. دلالت ضمنی این است که عاملین همان کسانی هستند که شعار آزادی می دهند.

گروههای راست سنتی و رادیکال در تحلیلهای سیاسی خود بر همین اهداف تاکید کرده اند و این رخداد را با هدف تضعیف بخشی از نهادهای سیاسی کشور از سوی گروههای رقیب توصیف کرده اند. این نوع تحلیل وجه مشترک راست سنتی و رادیکال در این دوره است و تفاوت چندانی بین روایتهای آنان دیده نمی شود.