گفتگو : دکتر نقیب زاده با موضوع قدرت آمریكا در نظام بین‌الملل

http://www.farheekhtegan.ir/images/stories/20100202092439.jpg

دكتر نقیب‌زاده نسبت به افول قدرت آمریكا در نظام بین‌الملل بدبین است. او در گفت‌وگو با شهروند امروز تنها تغییر در نظام بین‌الملل را ظهور قدرت‌های چین و هند می‌داند، ولی در عین حال این استاد دانشگاه تهران تاكید می‌كند كه این كشورها راه طولانی در پیش دارند تا بتوانند در مقابل آمریكا صف‌آرایی كند. از همین رو از نظر دكتر نقیب‌زاده تغییرات استراتژیك در نظام بین‌الملل در آینده‌ای نزدیك خیلی بعید است. با او درباره نظام بین‌الملل و تغییرات احتمالی در ساختار و پویش نظام جهانی به گفت‌وگو پرداختیم.


زبیگنیو برژینسكی مشاور سابق امنیت ملی آمریكا در دوران ریاست‌جمهوری جیمی‌كارتر در كتاب انتخاب:سلطه یا رهبری به موضوع هژمونی آمریكا در نظام بین‌الملل پرداخته است،به نظر شما این هژمونی با توجه به گسترش احساسات ضد آمریكایی در جهان و بخصوص در خاورمیانه تا چه زمانی ادامه خواهد یافت،به عبارت دیگر آیا آمریكا قادر خواهد بود در جهانی به شدت پارادوكسیكال و در عین حال بی‌ثبات به هژمونی خود ادامه دهد و اگر غیر از این باشد،ساختار نظام بین‌الملل با چه تغییراتی مواجه خواهد شد؟

نظام بین‌الملل را از این پس دیگر نمی‌توان با معیارهای پیشین تجزیه و تحلیل كرد. در عصر جهانی شدن قدرت نامرئی است و شركتهای چند ملیتی به گونه‌ای پیچیده‌تر از سابق بر بخش اقتصاد و نهادهای بین‌المللی مثل دیوان كیفری لاهه، ناتو، شورای امنیت سازمان ملل بر مسائل سیاسی سایه می‌افكنند و مداخلات خارجی مانند آنچه در عراق اتفاق می‌افتد از طریق ائتلاف بین‌المللی صورت می‌گیرد.

 در نتیجه احساسات ضد آمریكائی نقش چندانی ایفا نخواهد كرد. آمریكا تاكنون توانسته است در درون این شبكه پیچیده هژمونی خود را برقرار و تدابیر لازم را تدارك ببیند. در سطح كلان بازی قدرت وضعیت به گونه‌ای است كه نه تنها انگلستان بلكه فرانسه و آلمان هم در همسوئی با آمریكا رقیب انگلستان شده‌اند.

 از سوی دیگر چین كمونیست آنچنان با شركتهای آمریكائی گره خورده است كه بارها در همكاری با ایران نقض عهد كرده است. در مجموع رهبری اركستر جهانی شدن كه تنها راه حفظ سلطه است در دستان آمریكا قرار دارد. در حالی كه قطب‌های قدرت به سبك گذشته از هم پاشیده است باید دید چه كسی یا قدرتی در شركت سهامی‌به ظاهر عام اقتصاد بین‌الملل سهام بیشتری دارد. با این معیار خوش خیالی ضدآمریكائی رژیمهائی مثل چاوز و امثال او رؤیای عقیمی‌بیش نخواهد بود.
بر اساس یك سنت تاریخی قدرت‌های هژمون نمی‌توانند همیشه هژمون باقی بمانند چراكه صرف هزینه‌های مادی و معنوی برای مدیریت جهان در پروسه‌ای بلند مدت منجر به افول قدرت خواهد شد،آیا نشانه‌های این افول قدرت برای آمریكا ظاهر نشده است و این موضوع چه تاثیری بر ساختار و كیفیت نظام بین‌الملل خواهد داشت؟
اگر بحران‌هائی كه گریبانگیر آمریكا است به این كشور محدود می‌شد، وضعیت فرق می‌كرد. اما بدتر از این بحرانها را در سایر كشورها مثل روسیه و ژاپن و كشورهای اروپائی مشاهده می‌كنیم. تنها تغییراتی كه در آرایش نیروهای بین‌المللی می‌بینیم ظهور قدرت چین و هند است. اما این قدرتها هنوز بر پایه معیارهای گذشته است و تا این قدرتها تبدیل به رقیبی برای آمریكا بشوند كه بتوانند در عرصه‌های تكنولوژی الكترونیك پیشرفته با آن رقابت كنند یا زمام شركتهای معظم جهانی را در دست بگیرند فاصله طولانی وجود دارد. افزون بر این آمریكا توانسته است گلوگاهای استراتژیك جهان مانند خلیج فارس و مناطق انرژی دار جهان را در دست خود نگه دارد و از پذیرش متحدان خود از جمله كشورهای اروپائی خودداری كند.در مجموع در چشم انداز آینده نزدیك هژمونی آمریكا بی‌رقیب خواهد بود و بعد از آن را هم نمی‌توان پیش بینی كرد.
آنچه مسلم است این است كه آمریكا در دوره حكومت بوش بیشتر گزینه سلطه را بر رهبری ترجیح داده است و این موضوع خود به خود آمریكا را از مقتضیات یك قدرت هژمون دور می‌كند،آیا تداوم سلطه و نفی همكاری‌های چند جانبه با سایر قدرت‌های جهان منجر به افول آمریكا در هرم وارونه نظام بین‌الملل نخواهد شد؟
درست است كه استراتژی كنونی آمریكا در دهه‌های 1980 و 1990 طراحی شده است و قسمتی از بن مایه این استراتژی مربوط به دوره جنگ سرد می‌شود، اما این بدان معنا نیست كه آمریكائیها سایر الزامات هژمونی را از یاد برده باشند. از سوی دیگر آنچه آنها در عراق و افغانستان انجام دادند جزو پایه‌دارترین كنشهای استراتژیك بوده و در كوتاه مدت امتیازات بزرگی دربر دارد كه برای تحكیم مواضع آمریكا در سالهای بعد ضروری بوده است. دقیقا عدم همكاری آمریكا با متحدان خود و جلوگیری از حضور آنها شاه بیت این استراتژی است. زیرا آمریكا به خوبی می‌داند كه سروكار آن در آینده با همین متحدان است كه باید آنها را در موضع ضعف قرار دهد؛ در غیر این صورت آنها به رقبای سرسختی تبدیل خواهند شد و سهم‌خواهی آنها هژمونی آمریكا را با چالش روبرو خواهد ساخت.
به اعتقاد شما منطقه‌ای تعیین كننده آینده نظام بین‌الملل كه در عین حال تعیین جایگاه آمریكا در قرن 21 است در كدام منطقه است. و آیا این مكان،جایی كه آمریكا احتمالا به برخورد با جهان اسلام كشیده خواهد شد آیا در صورت چالش میان آمریكا و جهان اسلام در این منطقه از جهان و همچنین ناكارآمدی احتمالی ائتلاف آمریكا و اتحادیه اروپا چه آینده ای در انتظار نظام بین‌الملل خواهد بود؟
هرتلند جهان منطقه بیضی شكلی است كه یك كانون آن دریای مازندران و مركز دیگر آن خلیج فارس است. بیشترین ذخایر انرژی جهان در این نقطه از جهان قرار دارد. درست است كه این منطقه مسلمان نشین است اما منازعه پنهان آمریكا با مسلمانان نیست بلكه با اروپائیها، روسها، ژاپنی‌ها و چینی‌هاست و برعكس منازعه آشكار آن كه اهمیت كمتری هم دارد با اسلام است. به عبارت دیگر چالش آمریكا با اسلام و مسلمانان جنبه فرهنگی دارد ولی درگیری آن با كشورهای نام برده جنبه اقتصادی و سیاسی دارد.

 سیاست آمریكا این است كه كشورهای غربی را از نظر فرهنگی با كشورهای مسلمان درگیر سازد و در همان حال از ورود آنها به این منطقه جلوگیری كند. اگر آمریكا بتواند كنترل ذخایر نفتی و انرژی را در دست بگیرد به آسانی خواهد توانست رقبای اروپائی خود را به اطاعت وادارد. هم اكنون فرانسه برای حضور در خلیج فارس خیز برداشته است و قصد دارد در عمان پایگاه نظامی‌بسازد ولی ما مطمئن هستیم كه در مراحل آخر آمریكائیها جلوی فرانسه را خواهند گرفت. ملاحظه می‌كنید كه وضع به چه صورت است. همان طور كه گفتید كاملا متخالف (پارادوكسیكال) است.
به نظر شما سازه‌ها،هنجارها و هویت‌های ملی و مذهبی در تعیین آینده نظام بین‌الملل نقشی ندارند،یعنی نمی‌توان بگونه‌ای پدیده‌ای به نام اسلام سیاسی را یك خطر برای پارادایم غالب در نظام بین‌الملل در نظر گرفت.آیا اسلام سیاسی قادر نیست ساختار و قواعد بازی در نظام بین‌الملل را بر هم بزند و حتی جانشینی برای آن ارایه بدهد؟
این بازی را هم خود آمریكا راه‌انداخت تا نوعی درگیری ظاهری و فرهنگی بوجود آورد و در پناه آن برنامه‌های خود را به پیش ببرد. مادام كه كشورهای مسلمان توان نظامی‌و اقتصادی در حد كشورهای بزرگ نداشته باشند به هیچ وجه نه خطری برای غرب به شمار می‌روند و نه نقشی در تحول نظام بین‌الملل ایفا خواهند كرد. از خود بپرسیم چه كسی القاعده را بوجود آورد، چه كسی حركتهای تروریستی را زیر عنوان جنبشهای جهادی شكل داد؟ تاریخچه این سازمانها روشن است. در میان كشورهای اسلامی‌فقط ایران توان بازیگری در سطح منطقه را دارد و ایران هم مجبور است در قالب یك دولت-ملت به ایفای نقش بپردازد. در اینكه در عصر جهانی شدن خرده فرهنگها و سلایق فردی مجال ظهور یافته‌اند شكی نیست ولی باید دید كدام نظام فرهنگی قدرت مانور دارد و می‌تواند همراه با قدرت سیاسی و اقتصادی حركت كند؟ آنگاه خواهید دید كه باز هم در نهایت، بازی به نفع تمدن و فرهنگ غرب تمام خواهد شد.
آمریكا برای روبرو شدن با بالكان جهانی
نامی‌كه برژینسكی آن را در كتاب خود ذكر می‌كند- تنها یك متحد حقیقی دارد و آن اروپا است،آیا اروپا ترجیح نمی‌دهد به جای چنین همكاری كه در عمل منجر به تداوم هژمونی آمریكا می‌شود،بر هویت اروپایی و مستحكم كردن موقعیت اتحادیه اروپا به عنوان یكی از بازیگران كلیدی در جهان آینده تاكید بگذارد،عاقبت چنین تمایزطلبی با آمریكا چه خواهد بود؟

دقیقا چنین چالشی وجود دارد و اروپا هم ترجیح می‌دهد به تقویت هویت اروپائی خود و ایفای یك نقش مستقل بپردازد. اما به شرط آنكه بتواند. آنچه امروز در چشم انداز ما قرار دارد برعكس حكایت از عقب نشینی و وادادگی اروپا دارد. نگاه كنید به مواضعی كه آلمان و فرانسه اتخاذ كرده‌اند. تا اندكی پیش از این آنها انگلستان را مسخره می‌كردند و آن را كشوری خود فروخته تلقی می‌كردند اما امروز خودشان پا جای انگلستان گذاشته‌اند. استقبالی كه ملكه انگلیس از ساركوزی به عمل آورد در تاریخ روابط دو كشور بی‌نظیر بود. ساركوزی داش مشتی را مثل یك پادشاه مورد استقبال قرار دادند. اینها برای تشكر از موضع آتلانتیك گرای او بود نه به خاطر چشم وابروی او.

به اعتقاد بسیاری از كارشناسان اگر مناقشه اعراب و اسراییل حل نشود،معادله استراتژیك در حوزه انرژی از خلیج فارس به آسیای مركزی تغییر نكند و بكارگیری دولت‌های كلیدی از طریق طرح‌های منطقه‌ای برای جلوگیری از تكثر سلاح‌های كشتار جمعی و مهار موج تروریسم عملی نشود،آمریكا با خطر فرو رفتن در باتلاق هژمونیك روبرو خواهد شد،اما به نظر می‌رسد با توجه به افزایش سوءتفاهمات و راكد ماندن فرایند صلح در خاورمیانه،تداوم نزاع آمریكا و ایران و تیره شدن روابط روسیه و آمریكا و همچنین افزایش جذابیت بنیادگرایی اسلامی‌و همه گیر شدن تكنولوژی سلاح‌های هسته ای تحقق این 3 موضوع بسیار دشوار باشد با توجه به این موضوعات آیا تغییر ساختار نظام بین‌الملل و افول قدرت هژمونیك آمریكا قریب الوقوع نخواهد بود؟
من از این سؤال تعجب می‌كنم. آمریكا مشغول تحكیم مواضع خود در خاورمیانه است و دارد به شكلی جالب روسیه را دور می‌زند. كلید صلح خاورمیانه هم در دست آنهاست و هر وقت وقتش رسید و صلاح بود یكشبه این كار را خواهند كرد. كدام كشور عربی یا گروه فلسطینی از صلح روی گردان بوده؟ چه كسی پیش چه كسی التماس می‌كند؟ آمریكا به اعراب یا اعراب به آمریكا؟ گروه‌های اسلام گرا چه آینده‌ای دارند. اینها اصلا نه هدفی دارند نه استراتژی. فقط عاشق ترور هستند و یك روز هم خسته خواهند شد یا مردم منطقه به تنگ خواهند آمد و به حسابشان خواهند رسید. ما همیشه عادت داریم روی حوادث گذرا یا فاكتورهای درجه دو و سه حساب باز می‌كنیم. مثلا اگر ما با ده كشور آفریقائی هم متحد شویم آیا به‌اندازه یك كشور متوسط حتی نظیر تركیه اهمیت خواهد داشت؟ نه این محاسبات غلط است و آدم را گول می‌زند.
با توجه به اینكه موقعیت آمریكا در خاورمیانه بدلیل حمایت‌های یكجانبه از اسراییل متزلزل شده است،آیا اتحادیه اروپا و یا حتی روسیه نمی‌توانند با وارد كردن نگاه جدید به فرایند صلح در خاورمیانه قدرت هژمونیك آمریكا را به چالش بكشند،با این اوصاف آیا خاورمیانه نقطه آغازی برای تغییرات در نظام بین‌الملل نخواهد بود؟
الآن سی سال است كه اروپا می‌خواهد یك نقش دست دهم در خاور میانه ایفا كند؛ آیا توانسته است؟ روسیه جز فروش اندكی سلاح به سوریه و گروهای تند رو فلسطین می‌تواند كار دیگری بكند؟ روسها الان هشتشان گروی نه‌شان است اگر یك مشتری پول نداشته باشد آیا روس‌ها توان هدیه كردن را دارند؟
برژینسكی در كتاب اخیر خود ایران را مركز ثقل جغرافیایی منطقه می‌داند و بر این مساله تاكید می‌كند كه در صورت بهبود روابط آمریكا و ایران خاورمیانه به ثبات خواهیم رسیم و اگر این اتفاق نیفتد و روابط خصمانه آمریكا و ایران همچنان ادامه یابد،آن وقت چالش‌های آمریكا برای حفظ هژمونی خود در خاورمیانه دقیقا چه خواهد بود؟
در این كه ایران نقش كلیدی دارد شكی نیست و اگر آمریكا رابطه خود را با ایران بهبود ببخشد كارائیش در منطقه صد برابر خواهد شد. اما آیا ایران حاضر می‌شود چنین نقشی به آمریكا بدهد. اتفاقا خطر در همین نكته است كه آمریكائیها به نقش كلیدی ایران واقف بوده و آن را برای منافع خود حیاتی می‌دانند. به همین دلیل تمام نیروی خود را صرف به دست آوردن ایران می‌كنند. حتی در عرض این سی سال اروپائیها را از ورود به ایران منع كرده‌اند زیرا این كشور را آس خود در منطقه می‌دانند. گیر آمریكا در این است كه ایران هیچ نقشی برای آمریكا نمی‌شناسد. بنابراین بازی برای آمریكا بازی برد و باخت یا صد و صفر است و این برای ما بسیار خطرناك است.

مصاحبه احسان ابطحی با دکتر نقیب زاده استاد دانشگاه تهران به نقل از شهروند امروز