مائو؛ زندگی و فلسفه

http://www.zhongnanhaiblog.com/web/content_images/7/Mao%20Zedong.jpg

سارا ارمني

انتقاد شدیدی که امروزه ازمائو می شود به سبب قربانیانی است که به رهبری اودرانقلاب فرهنگی چین در سال 1966 پیش آمد. درسال 1981 رهبری جدید حزب او را متهم نمود که ازسال 1956 مقصر سیاستهای غلط درچین بوده است. اصالت نظریه های فلسفی مائو درآنجاست که او درکتاب "درباره تضاد" به تفسیرمستقلانه ای ازمقوله های مارکسیستی پرداخت که بعدها راهنمای نظرات سیاسی آینده اش شدند.
  یکی ازشعارها وخواسته های انقلاب فرهنگی درسال 1966 به رهبری طرفداران مائو درچین، منع پرنده بازی، یعنی یکی ازسرگرمیهای سنتی مردم بود، چون رهبران جنبش انقلاب فرهنگی، پرنده بازی را ازبازمانده های فرهنگ فئودالی چین دردوره پیشین میدانستند. موضوع دیگراینکه :

مائو درماه دسامبرسال 1893 بدنیا آمد و درسال 1976 درسن 83سالگی درگذشت. او نه تنها سیاست مدار و ایدئولوژیک حزب کمونیست بلکه پایه گذار جمهوری خلق چین نیزبود. وی فرزند یک روستایی بود که درسال 1918 معلم شد و بعدها به شغل کتابداری درکتابخانه پرداخت. او درسال 1921 عضو حزب کمونیست گردید و درسال 1928 رهبریک جنبش پارتیزانی کمونیستی درجنوب چین گردید. مائو میان سالهای 1924-1927 یکی ازفعالان جنبش دهقانی درچین بود. پیش ازاو، سون یاتسن، پزشک معروف، درسال 1912 آخرین قیصر چین راکنارزده و بعد ازاینکه اعلان جمهوری نمود، اصلاحاتی را آغازکرد، وبعد ازاینکه جنبش ناسیونالیستی چیان کایچک درسال 1949 شکست خورد و او به جزیره تایوان(فرمز) فرارکرد، کمونیستها درچین اعلان حکومتی جدید نمودند. مائو درسال 1945 رهبرکمیته مرکزی، و بین سالهای 1945-1959 رهبرسیاسی چین شد. پیاده روی طویل مائو و رنجبران بین راه، درسال 1934 تا مرز مغولستان، درسراسرچین ادامه داشت. او بعد ازآن پیروزی بعنوان رهبرحزب کمونیست انتخاب گردید. جمهوری خلق چین ازسال 1964 کشوری اتمی است و ازسال 1972 عضوسازمان ملل متحد، و ازسال 1979 با آمریکا رابطه سیاسی برقرارنمود. درسال 1984 ریگان ازچین، و درسال 1997 رهبر چین ازآمریکا دیدن نمودند.

انتقاد شدیدی که امروزه ازمائو می شود به سبب قربانیانی است که به رهبری اودرانقلاب فرهنگی چین در سال 1966 پیش آمد. درسال 1981 رهبری جدید حزب او را متهم نمود که ازسال 1956 مقصر سیاستهای غلط درچین بوده است. در دانشنامه های استالینیستی زمان شوروی سابق، مائو را نماینده یک جریان ناسیونالیستی خرده بورژوازی درحزب کمونیست چین میدانستند و او را متهم نمودند که دردهه 30 قرن گذشته، رهبرسیاسی ایدئولوژیک مبارزه علیه جریان مارکسیستی درحزب بوده و کشورچین را به سوی یک کمونیسم سربازخانه ای، اتوپیستی وارتجاعی هدایت کرده و ازطریق همکاری با ارتجاع و امپریالیسم باعث تجزیه درجنبش جهانی کمونیستی شده و موسس یک دولت بوروکراتیک ونظامی شد تا ازطریق شونیسم ابرقدرت جویانه خود، فعالیتهای ضدشوروی را تشدید کند.

درچین ازسال 1957 کودکان و جوانان را برای همکاری و آموزش به میان دهقانان و روستاها  می فرستادند تا آنان با خلق و کارآشنا شوند و هردوطرف ازهمدیگر بیاموزند. مائو درسال 1962 خواهان یک جنبش تربیتی سوسیالیستی شد و میگفت که باید درجوانان روح انقلابی بودن را دوباره زنده نمود چون براثردخالت صنعت واقتصاد آنان دچار پریشان حالی روحی شده اند و جوانان باید به اخلاق سنتی چین یعنی فرد درخدمت جمع، بازگردند؛ گرچه منظورازجمع، دردوره پیش ازکمونیسم، درخدمت خانواده بودن، می بود.

بااینهمه مائو را میتوان یکی ازنظریه پردازان مارکسیسم چینی بشمارآورد. ازجمله آثارفلسفی او در زمینه سیاست: درباره تضاد، درباره عمل، و سخنان رهبر(یاکتاب سرخ مائو)، هستند که باتیراژی به اندازه کتاب انجیل مسیحی میان جوانان چین پخش گردید. اوغیرازمتون سیاسی بیشمار، خالق اشعاری به سبک ادبیات کلاسیک چین نیزمی باشد. کتاب سخنان رهبراو مجموعه نقل قولهایی سیاسی هستند، که بعد از " خیزش بزرگ " از طرف وزیر دفاع چین یعنی لین بیا برای تربیت سربازان درارتش، گردآوری شده بودند. آنان سخنان مائو میان سالهای 1926-1964 هستند. این کتاب دارای 33 بخش است که درهربخش آن 5تا25 سخن برگزیده ازمائو آمده است. غالب این سخنان ازمجموعه آثارمائو پیرامون: حزب، جنگ، صلح، رهبری، کمیته مرکزی، فعالیت سیاسی، تربیت، روش کار، مبارزه، وحدت، آموزش، قهرمانی انقلابی، اعتماد به نفس، انضباط ، نقد، انتقاد ازخود، زنان، جوانان، هنر، فرهنگ، و غیره می باشند. کتاب فوق حاکی ازیک تصور اراده گرایانه پیرامون جهان است ودرآن اشاره میشود که انسان فقط اگربخواهد، قادر به هرکاروعملی می باشد. این کتاب درحین انقلاب فرهنگی درسال 1966 مورد استفاده شدید گاردهای سرخ ودرجنبش دانشجویان اروپا درسال 1968 مورد استفاده جوانان قرارگرفت، گرچه برای بخشی اراروپائیان که به قانونمندی تاریخ باوردارند، این گونه عقاید اراده گرایانه، وعجیب به نظر می رسیدند.

وگرچه مائو نسبت به رژیم پیشین، موجب اصلاحاتی عمیق درچین شد ولی درسال 1960 براثرسیاست های غلط حزب، یک گرسنگی سراسری درچین پیش آمد. او ولی با براه انداختن انقلاب فرهنگی باکمک گاردهای سرخ برمخالفین نظری وسیاسی خود پیروزشد. مائو نخست بعد ازپایان مارش طویل و پیروزی ، امکان یافت تا خود را با پرسشهای نظری ومتون کلاسیک کمونیستی مشغول کند. او توانست درسال 1937 باکمک منشی خصوصی اش یعنی چن بودا دو اثرمهمش درباره فلسفه سیاسی یعنی پیرامون تضاد، و درباره عمل، را منتشرکند. آثار دیگر مائو ازجمله: تئوری شناخت ماتریالیسم دیالکتیکی، و تئوری ماتریالیستی دیالکتیکی وحدت دانش وعمل، او تحت تاثیرنظرات انگلس، لنین، و استالین نوشته شده اند. او بعدها کتاب "درباره عمل" را مهمترین نوشته فلسفی خود معرفی نمود، و با تاکید روی عمل انقلابی بعدها توانست جزم گرایان درحزب راخاموش کند، گرچه عملگرایی مارکسیستی او ظاهرا با سنت فرهنگ و ادیان چینی مانند دائوئیسم، کنفوسیوس گرایی، و بودیسم درتضاد بودند. مهمترین شعار مائو آنزمان :"عمل، تئوری، عمل" بود. وی میگفت که اگرمیخواهید به شناخت برسید، ابتدا باید در واقعیات عمل تغییردهنده شرکت کنید، واگرمیخواهید باتئوری وعمل انقلاب آشنا شوید، باید نخست درانقلاب شرکت کنید. سرانجام بعد ازمرگ مائو درسال 1976، با کنارزدن نتایج انقلاب فرهنگی طرفداران مائو، سیاست جدید اقتصادی درکشورشروع شد.

اصالت نظریه های فلسفی مائو درآنجاست که او درکتاب "درباره تضاد" به تفسیرمستقلانه ای ازمقوله های مارکسیستی پرداخت که بعدها راهنمای نظرات سیاسی آینده اش شدند. او میگفت که تضادهای عام فقط بصورت تضادهای خاص ظاهرمیشوند، و چنانچه یک مدعی مارکسیست آنرا نفهمد، دچارجزم گرایی فلسفی شده است. مائو به دو جهانبینی باورداشت: ایده آلیستی، و ماتریالیستی دیالکتیکی. او درایده آلیسم نگاهی ایستا و دردیالکتیک ماتریالیستی نگاهی پویا به جهان را میدید. این دو نظراوتحت فلسفه انگلس بودند. مائو آنزمان با مارکسیسم روسی دهه 20 قرن گذشته و مارکسیسم غربی به رهبری: لوکاچ، کورش، و هورکهایمر آشنایی نداشت. درمجموع، دکترین مارکسیستی مائو تحت نظرات انگلس، لنین، و استالین هستند، با این وجود مائو ازجزم گرایی مارکسیسم بنیادگرا فاصله گرفت وکوشید تا آنرا باشرایط چین تطبیق دهد. برای مائو مفهوم تضاد؛ همچون نزد انگلس، چنان عام است که مانند حرکت، تحول و جنبش درتمام جریانات زندگی قابل مشاهده است. او تضادها را به اصلی و فرعی یا به آشتی ناپذیر و آشتی پذیر نیز تقسیم میکرد.

مائو درمورد وضعیت خاص و نیمه استعماری چین آنزمان میگفت که تضادهای طبقاتی که معمولا بصورت تضادهای اصلی درجامعه ظاهرمیشوند، ممکن است تحت تاثیر تضاد امپریالیسم و ناسیونالیسم قرارگیرند، به این دلیل به مقوله تضاد باید با تحلیلی ماتریالیستی-دیالکتیکی نگریست و نه بانگاهی ماتریالیستی-مکانیکی. مائو با تکیه برلنین که قبلا گفته بود که درسوسیالیسم نیزتضادهای آشتی پذیر کاملا ازبین نمیروند، می نویسد که مارکسیسم او به کشف تضادهای آشتی پذیرو آشتی ناپذیر رسیده است. لنین، تضاد وآشتی ناپذیری را یکی میدانست. تضادهای آشتی ناپذیرممکن است به یک انقلاب سراسری منتهی شوند، ولی تضادهای آشتی پذیر بصورت رفرم و اصلاحات حل می شوند، تضادهای آشتی پذیرو آشتی ناپذیر ممکن است به همدیگرتبدیل شوند. استالین ادعا میکرد که با ملی کردن و دولتی شدن اقتصاد دربخش صنعت و کشاورزی، امکان رشد تضادهای آشتی ناپذیر ازبین رفته وغیرممکن شده است. در نظر مائو حل یک تضاد اصلی اجبارا موجب حل تضادفرعی بطورخودبخودی نمیشود، بلکه باحل هر تضاد ممکن است تضادهای جدید بوجود آیند وسوسیالیسم گرچه تضادهای سرمایه داری را حل میکند ولی خود زاینده تضادهای جدیداست، به این دلیل یک نظام سوسیالیستی ممکن است درشرایط شکست و ناتوانی به نظام سرمایه داری بازگردد.

آنطورکه کانت قرنها پیش گفته بود، مبارزه اجتماعی ممکن است درزمینه فلسفه نیزآغازگردد. یانگ، یکی ازنظریه پردازان حزب کمونیست چین مدعی بود که تضاد سرانجام موجب وحدت میشود، و مائو درمخالفت بانظراو مینویسد که وحدت بعد ازمدتی به زایمان تضادی درخود می پردازد، به این دلیل زایش تضادهای جدید درسوسیالیسم نیزادامه دارد و مبارزه طبقاتی درآنجا نیزآتش نشانی خاموش نیست. او می پرسد که ایده های صحیح، جالب و مفید انسان ازکجا سرچشمه می گیرنذ: ازآسمان؟، از ژن اجداد؟ ویا محصول عمل اجتماعی هستند ،یعنی از :مبارزه روابط تولید،مبارزه طبقاتی،و تجربه های علمی. او این سه نوع عمل اجتماعی را موجب هستی اجتماعی انسان، افکار و ایده های او میدانست، و میگفت که آن ایده های صحیح ومفید هستند که یک طبقه مترقی نشان میدهد و درجستجوی عملی کردن آنان است. این ایده ها اگر به عمل تبدیل شوند، تبدیل به یک نیروی مادی میشوند. درمقوله ایده، براثرگذر ماده عینی به شناخت ذهنی، و ازهستی به ایده، مرحله دوم پروسه شناخت یعنی ازآگاهی به ماده و عمل می رسد. ازاین طریق بیان مائو اعترافی درفلسفه سیاسی است، باکمک اینگونه دلایل مائو ایمان خود به توان انسان باکمک آگاهی برای تغییر، بیان میشود. مطلق دانستن اینگونه نظرات باعث شد که حزب مدعی شود که طبقه ترقی خواه، امیدوار و مترقی زحمتکشان، دراصول هیچگاه اشتباه نمی کند.