گزيده‏ي واژه‏هاي تخصصيِ انديشه‏ي سياسي و تاريخ تحولات ايران و اسلام

http://www.bayatzanjani.com/files/books/books-7.jpg

موسي نجفي
براي فهم تاريخ تحولات سياسي چند قرن اخير ايران و كسب «معرفت سياسي»، به‏نظر مي‏رسد به غير از شناخت متن حوادث و رخدادها، شناخت واژه‏هاي تخصصي و مفاهيم كليدي هم بسيار مهم و آموزنده باشد.
كمك گرفتن از برخي مفاهيم مشترك در حوزه‏ي فلسفه‏ي سياسي، جامعه‏شناسي سياسي، فلسفه‏ي تاريخ و برخي رشته‏هاي ديگر علوم انساني مي‏تواند در رشد درك تاريخي و اتصال وقايع پراكنده و ساخت تصويري كلي و جريان‏ساز از تاريخ راهگشا و مفيد باشد.
در اين تحقيق، اين واژه‏هاي مهم و كليدي و البته تخصصي و فني تاريخ تحولات سياسي ايران گردآوري شده است. باشد كه راهنمايي مناسب براي ورود به مسائل و جريانات فكري و سياسي باشد.
در اين تحقيق سعي شده است با قرار دادن اين مفاهيم به صورت الفبايي در حد امكان و البته با توجه به اهميت اهداف مذكور دنبال شود.
آزادستان
در فاصله‏ي بعد از جنگ بين‏الملل اول تا دوره‏ي سلطنت پهلوي، نوعي تضعيف حكومت مركزي را مي‏توان شاهد بود. در اين فاصله‏ي زماني، عده‏يي از افراد، نوعي خودمختاري از حكومت مركزي را تحت نظام جمهوري و يا ايالات خودمختار شعار مي‏دادند و خواهان آن بودند؛ كه ازجمله‏ي اين موارد، نظريه‏ي ايالات خودمختار آزادستان است كه در زمان شيخ محمد خياباني به منطقه‏ي آذربايجان اطلاق شد.
آلمانوفيل
طرفداران داخلي اجانب، در سياست داخلي و خارجي، گاه به سوي نيروي خارجي خاصي تمايل پيدا مي‏كردند. اين سياست اگر به‏نفع و طرفداري از آلمان در ايران دنبال مي‏شد، به طرفداران و هواداران آن، آلمانوفيل مي‏گفتند. آلمان از 1870م در صحنه‏ي سياسي اروپا ظاهر شد و در اواسط سلطنت ناصرالدين‏شاه به‏عنوان نيرويي سوم براي كم‏كردن فشار روسيه و انگلستان در ايران مطرح شد؛ گرچه سياست بيسمارك در آن زمان، درگيرنشدن با قدرت‏هاي اروپايي رقيب بود. سياست طرفداري برخي رجال ايران از آلمان درطي جنگ اول و دوم بين‏الملل و اواخر دوره‏ي رضاخان به اوج خود رسيد؛ آن چنان كه ردپاي بعضي جاسوسان و مأموران آلماني هم در مسائل و موضوعات سياسي و اقتصادي ايران به‏چشم مي‏خورد.
اخباريگري و اصوليگري
اين دو اصطلاح، مربوط به دو گرايش در مكتب تشيع است. اخباريون اصالت و درجه‏ي اعتماد خود را در تفسير و برداشت از دين، منحصر به قرآن و اخبار مي‏دانند؛ درحالي‏كه اصوليون در كنار دو منبع اصلي و معتبر يادشده، به عقل و اجماع هم اهميت مي‏دهند و قائل به اجتهاد هستند. مكتب اصولي به‏خصوص در زمان مرحوم آيت‏الله وحيد بهبهاني ــ نزديك به دو قرن قبل ــ احيا شد و حاصل آن، وقوع نهضتي بزرگ در حوزه‏هاي شيعه در عتبات بود. شاگردان مرحوم وحيد در كل عالم تشيع پراكنده شدند؛ و مكتب اصولي با متفكران و مجتهدان برجسته‏يي چون آيت‏الله شيخ جعفر كاشف‏الغطاء، آيت‏الله بروجردي، علامه نائيني و امام خميني، بيشترين نقش را در زمينه‏هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران و عراق و دنياي شيعه و گاه كل جهان اسلام ايفا كرد.
امپراتوري شرق اسلامي
اين اصطلاح، به رؤياها و خواب‏هاي طلايي و قدرت‏طلبانه‏ي نادرشاه افشار اشاره دارد. نادرشاه درمقابل امپراتوري عثماني كه ممالك عربي و تركيه و قسمت‏هايي از اروپا را دراختيار داشت، انديشه‏ي سيادت بر جهان اسلام را در سر مي‏پروراند و در اين راه مي‏خواست امپراتوري بزرگي در ممالك شرق اسلامي مانند ايران، افغانستان، هندوستان، و منطقه‏ي تركستان غربي و شرقي ــ يعني از كشورهاي حاشيه‏يي درياي خزر گرفته تا قسمت‏هايي از چين ــ تشكيل دهد. اين رؤيا، با توجه به عدم اتفاق و عدم تجانس اين كشورها، نفوذ تشيع در ايران، علايق مذهبي برخي از اين كشورها به عثماني و ده‏ها عامل گريز از مركز ديگر و نيز براثر جنايات و كشتارهاي زياد نادرشاه براي به زير فرمان بردن آنها و درنهايت با قتل نادرشاه در 1160 ه·· ق، مانند بسياري ديگر از بلندپروازي‏هاي مستبدان و ظلمه، با او به قعر گور رفت و فقط نقشي از آن براي عبرت در تاريخ باقي ماند.
امتيازات استعماري و عصر بي‏خبري
در دوره‏ي نفوذ روسيه و انگليس در ايران و به‏خصوص از بعد از قرارداد تركمانچاي، در وهله‏ي اول اين دو قدرت خارجي و سپس ساير دولت‏هاي طمعكار غربي درصدد برآمدند تا از خوان گسترده‏ي ايران، امتيازات فرهنگي، اقتصادي و سياسي كسب كنند. اين دوران چنددهه‏يي در دوره‏ي قاجاريه را برخي از مورخان به «عصر بي‏خبري» نامگذاري كرده‏اند. قيام تحريم تنباكو و بعد از آن انقلاب مشروطيت را مي‏توان پايان عصر بي‏خبري و آغاز تلاش مجدد ملت براي جبران مافات دانست.
ازجمله امتيازات مهمي كه در تاريخ مشهور است و ارزش زيادي براي استعمارگران داشت، مي‏توان از امتياز رويتر، امتياز رژي، امتياز لاتاري، امتياز بانك شاهي، امتياز بانك استقراضي روس، امتياز دارسي، امتياز كشتيراني در رود كارون، و امتياز گمركات نام برد.
انحطاط و اعتلا (ادبار و اقبال)
زماني كه يك حكومت و يا جامعه و يا يك نظام سياسي و اجتماعي و فكري به‏بار نشست و به اوج خود رسيد و ابعاد اين اوجگيري در همه‏ي زمينه‏ها و شئون مشهود شد، مي‏توان از اعتلا و رشد و يا اقبال در يك جامعه و فرهنگ و نظام سخن گفت؛ و آن‏گاه كه اين نشانه‏ها كمرنگ، و ابعاد نابودي و فنا و ضعف بر شئون مختلف تمدن و فرهنگ و جامعه هويدا شد، مي‏توان از انحطاط و سپس مرگ يك جريان و يا نظام حرف زد. دوره‏ي انحطاط گاه ده‏ها سال به طول مي‏انجامد اما اجل و مرگ فرا نمي‏رسد؛ به تعبير يكي از انديشمندان مسلمان، دوره‏ي انحطاط مانند چراغي است كه از دور سوسو مي‏زند ولي خاموش نمي‏شود. نمونه‏ي اين دو دوره در تاريخ ايران، دوران صفويه است كه تا دوران شاه‏عباس اول را دوره‏ي اوج و اعتلا و از شاه‏عباس تا حدود صدسال بعد به‏خصوص دوران شاه سلطان‏حسين را دوره‏ي انحطاط صفويه مي‏دانند.
انقلاب صنعتي اروپا
انقلاب صنعتي در اروپا به‏دنبال كشف ماشين بخار آغاز شد. اين انقلاب ــ كه زمان شروع آن را حدود 1712م دانسته‏اند ــ سراسر قرن هيجدهم را دربر مي‏گيرد.
در قرن هيجده و نوزده، اروپا وارد رقابت‏هاي اقتصادي شد؛ و هر يك از كشورهاي اروپايي براي دردست گرفتن بازارهاي كشورهاي غيراروپايي و نيز بدست‏آوردن نيروي انساني و مواد خام بيش‏تر، به رقابت با كشورهاي اروپايي ديگر پرداخت. مؤيد اين مدعا، دهه‏هاي متوالي دوران قاجاريه و رقابت دولت‏هاي غربي براي بدست‏آوردن بازارهاي ايران است. در اين زمينه، مسئله‏ي امتيازات استعماري و عصر بي‏خبري و مقابله‏ي انديشه و عصر تحريم با اين مسئله، قابل تحليل و تفسير است. چنانچه بخواهيم تاريخ تحولات غرب را با ايران از اين نظر تطبيق زماني دهيم، بايد بگوييم كه شروع و رشد رنسانس در غرب با دوران صفويه، و انقلاب صنعتي اروپا و انقلاب فرانسه تا حدودي با شروع تحول قاجاريه در ايران مصادف بوده است.
انگلوفيل
به سياست طرفداري از انگلستان و نيز به افرادي كه از اين سياست پيروي مي‏كردند، اطلاق مي‏شد. از زمره‏ي اين اشخاص دربين صدراعظم‏هاي دوران قاجاريه، مي‏توان ميرزا آقاخان نوري، وثوق‏الدوله، و سيدضياءالدين طباطبايي و درميان وابستگان به لژهاي فراماسونري، افرادي چون ابوالحسن‏خان ايلچي و ميرزا عسگرخان ارومي را نام برد.
با روي كارآمدن رضاخان (سردار سپه) و سپس حاكميت پهلوي، اين تفكر در دولتمردان دوره‏ي پهلوي غالب بوده است.
از نظر ملاك‏هاي ديني و ملي، طرفداران اين سياست را بايد خائن به ايران و خدمتگزار اجانب دانست.
انجمن‏هاي سري
اين انجمن‏ها به طور عمده در حول و حوش سال‏هاي مشروطيت شكل گرفت و بيش‏ترين اعضاي آنها را عناصر منورالفكر تشكيل مي‏داد. اين انجمن‏ها را مي‏توان به لژهاي ماسونري، انجمن آدميت، كميته‏ي مجازات و حتي به محافل به ظاهر ادبي و فرهنگي تقسيم‏بندي كرد. صرف‏نظر از ماهيت اين انجمن‏ها، بايد گفت كه اعضاي اين انجمن‏ها در بسياري از مسائل پشت پرده و به اصطلاح امروزين «نظريه‏ي توطئه» شركت فعال داشته‏اند. از بين انجمن‏هاي سري مي‏توان به انجمن باغ سليمان‏خان ميكده در قبل از مشروطه اشاره كرد و با بررسي آن پي برد كه عوامل آنها به چه نحو فعاليت داشتند و براي كسب قدرت سياسي برنامه‏ريزي مي‏كردند.
انجمن آدميت
از شاخه‏هاي فراماسونري در ايران است كه اعضاي آن در دوران قاجاريه و پهلوي به نفع سياست انگلستان و غرب در كشور فعاليت مي‏كردند. به دنبال فعاليت‏هاي زيرزميني انجمن‏هاي ماسونري و بعد از محدودشدن فعاليت‏هاي ملكم‏خان و لژ بيداري ايرانيان، ردپاي اين انجمن در برخي جريان‏هاي سياسي قبل از مشروطه در بين رجال قاجاريه و منورالفكران مشهود است. عباسقلي‏خان آدميت از بانيان و مؤسسان اوليه‏ي اين انجمن است. لفظ «آدميت» به يك معنا ترجمه‏ي لغت «اومانيسم» يا «هومانيسم» است؛ و اعضاي اين انجمن خود را پيرو همين مسلك و با همين نام در غرب مي‏دانستند. دكتر محمد مصدق، محمدعلي فروغي و بسياري ديگر از رجال دهه‏هاي تحول‏زاي تاريخ ايران، در مقاطعي با اين انجمن ارتباط نزديك داشته‏اند.
انديشه‏ي ترقي (بعد از انديشه‏ي ارتجاع و قبل از انديشه‏ي تعالي)
انديشه‏ي ترقي، اصطلاحي است كه برخي مورخان براي تفكر و اصلاحات منورالفكران دوره‏ي قاجاريه وضع كرده‏اند. اين مورخان چنين وانمود كرده‏اند و مي‏كنند كه دو تفكر در دوره‏ي قاجاريه بيش‏تر مطرح نبوده است: يكي انديشه‏ي ارتجاع كه به رجال و حكومتگران قاجاريه مربوط بوده است و ديگر كساني كه مقابل اين انديشه و خواهان قانون و دمكراسي و پارلمان و پيشرفت و ... بوده‏اند. در اين تفكر، هر كس كه كوچك‏ترين نقد و يا خدشه‏يي به عملكرد و نيات منورالفكران داشته باشد، در گروه مقابل يعني انديشه و خط ارتجاع قرار مي‏گيرد.
اين مسئله و تقسيم‏بندي، چند اشكال مهم تاريخي دارد:
1. متصورشدن دو تفكر، آنهم درمقابل هم، بيش‏تر تصوري ذهني است تا واقعي؛ و به‏نظر مي‏رسد كه طرح اين انديشه ازسوي روشنفكران، جنبه‏ي بزرگنمايي تاريخي و غلو صنفي براي تطهير گذشته‏شان داشته است.
2. خط ارتجاع و استبداد آن‏طور كه روشنفكران وانمود مي‏كنند، كاملاً با انديشه‏ي ترقي و حركت منورالفكران در تعارض نبوده است. مؤيد اين مدعا، حضور بسياري از سردمداران انديشه‏ي ترقي مانند ميرزاحسين‏خان سپهسالار، ميرزاملكم‏خان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ... است كه در برخي مواقع حتي با استبداد و ارتجاع قاجاريه ارتباط و مراوده‏ي صميمانه داشته‏اند و فقط در مواقعي كه اختلاف منافع مطرح مي‏شد، جنگ با ارتجاع و استبداد را به طور جدي مطرح مي‏كرده‏اند. نمونه‏ي تاريخي بارز اين موضوع، مخالفت ملكم‏خان با ناصرالدين‏شاه بعد از رسوايي لاتاري است. مرحوم آل‏احمد معتقد است كه منورالفكران در آخرين دقايق مقابله بين حكومت‏ها و روحانيون، براي تأمين زندگي، جانب حكومت‏ها را گرفته‏اند.
3. انديشه‏ي ترقي در سه سطح مطرح بوده است: خط علمي، خط سياسي و خط وابستگي و ارتباط با خارج؛ كه به‏نظر مي‏رسد قسمت اول كم‏تر از دو قسمت بعدي مطرح بوده و بيش‏تر نقش سپر و شعار دو جريان بعدي را داشته است.
4. نديدن استعمار غرب و فجايع آن و در اكثر مواقع نزديكي به آنان، در هر حال در صداقت برخي از رجال انديشه‏ي ترقي شك و شبهه‏ي جدي ايجاد مي‏كند.
5. مي‏توان گروهي از علما، آزاديخواهان و رجال بزرگ تاريخ ايران را نام برد كه در خط ارتجاع و استبداد قرار نداشتند اما در طيف انديشه‏ي ترقي هم جا نمي‏گرفتند. موضعگيري‏هاي اين عده دربرابر غرب و استعمار آن، نزديكي‏شان با مردم و افكارشان و مقابله‏ي آنان با ظلم و استبداد بنا به روايتي غير از روايات منورالفكري بوده است. اينان را مي‏توان در گروه انديشه‏ي تعالي قرار داد و سياست موازنه‏ي منفي را با سياست اين جبهه در برخورد با اجانب فهميد.
انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه، به تحولات بزرگ قرن هيجدهم در فرانسه (1789م) اشاره دارد كه با تلاش متفكران و انديشمندان مغرب‏زمين به‏وقوع پيوست. ولتر، منتسكيو، اصحاب دايرة‏المعارف، ژان ژاك روسو، هابز و لاك را معمولاً به عنوان پايه‏گذاران اصلي اين تفكر و جنبش نام مي‏برند. به هر حال، شعارهاي انقلاب فرانسه با طرح شعار آزادي و برابري و برادري، به سراسر اروپا صادر شد. اين انقلاب هرچند بعد از سرنگوني استبداد پادشاهي لويي چهاردهم، به دوره‏يي از تاريخ فرانسه پايان داد، اختلاف و نزاع بين نيروها و جناح‏هاي انقلاب ــ ميان افرادي چون دانتون، روبسپير و ... ــ در همان سال‏هاي اول، گريبانگير انقلاب شد تا اينكه ناپلئون بناپارت ــ افسر توپخانه ــ قدرت را به‏دست گرفت؛ و از همين زمان هم ايران و فرانسه هر يك به نوعي متوجه روابط سياسي با يكديگر شدند. اين توجه استراتژيك هرچند در دوره‏ي اول جنگ‏هاي ايران و روس نمود داشت، توجه به شعارهاي انقلاب فرانسه بين رجال و فرنگ‏رفتگان در دهه‏هاي بعد رنگ جدي‏تري به خود گرفت و در زمان انقلاب مشروطيت به اوج خود رسيد.
ايران‏شناسي غربي ـ ايران‏شناسي شرقي
به مطالعات غربيان و بخصوص اروپاييان درباره‏ي تاريخ و فرهنگ ايران، ايران‏شناسي اطلاق مي‏شد و مي‏شود. البته اين مطالعات در كشور سوسياليستي شوروي سابق هم با ديدگاهي متفاوت انجام مي‏گرفته است. كتاب‏ها، رساله‏ها و مقاله‏هاي زيادي در اين زمينه نوشته شده است. مطالعه‏ي اين ديدگاه‏ها و كتاب‏ها براي درك ديدگاه و نظر غيرايراني راجع به ايران خالي از فايده نيست به شرط آنكه اين مطالعات با شناخت كامل از خط و خطوط فكري نويسندگانش و با توجه به شناخت از نيات و اهداف آنان انجام شود.
در دوران حاضر، در مطالعات ايران‏شناسي غربي، به‏خصوص آنچه در كشور امريكا انجام مي‏گيرد، اهداف و نيات جديد استعماري از سوي گروه‏هاي ضدانقلاب و ضد دين خارج از كشور دنبال مي‏شود و در مواقعي حتي ردپاي فرقه‏هاي ضاله را هم مي‏توان علاوه بر اهداف سياسي خارجي در آنها مشاهده كرد.
اولتيماتوم
اولتيماتوم با هشدار سياسي و يا نظامي يك كشور خارجي به كشور ديگر مطرح مي‏شود. موارد اولتيماتوم در تاريخ ايران بيش‏تر به روس‏ها در مسئله‏ي شوستر و وقايع سنه‏ي 1329 ق مربوط است؛ و البته وقايع به‏توپ بستن گنبد حضرت رضا(ع) و همچنين تجاوزات ارضي روس‏ها، تبعات تلخي از اين واژه در تاريخ ايران به‏جاي گذارده است. در مواقع ديگري نيز از اين واژه در تاريخ ايران استفاده شده است؛ مثل به‏توپ بستن مجلس شوراي ملي به دستور محمدعلي شاه و يا هشدارهاي برخي قدرت‏هاي خارجي در طي جنگ‏هاي اول و دوم جهاني.
بست‏نشيني
بست نشستن سنتي بوده كه جنبه‏ي عرفي‏ـ ديني خاصي در دوره‏ي قاجاريه داشته است. معمولاً شخص مظلوم و يا متهم در اماكني كه مقدس بود، مي‏نشست و كسي حق تعرض به او را نداشت و بدين‏وسيله آن كس و يا كساني كه بست نشسته بودند، تظلم‏خواهي مي‏كردند و مطالب خود را عارض مي‏شدند. از محل‏هاي مورد اعتماد و وثوق مردم براي بست‏نشستن، عبارت بود از حرم امام رضا(ع)، امام‏زاده‏ها، مساجد و به‏خصوص اطراف منزل علماي بزرگ. براي بست‏نشستن بايد خود را به زنجيري مي‏بستند و تا ستاندنِ داد، در همان حال مي‏ماندند. بست‏نشستن در دوره‏يي كه ايران قوه‏ي قضائيه‏ي مستقلي نداشت و حكام و افراد حكومت مركزي و ولايتي ظلم مي‏كردند، وسيله‏يي براي رفع ظلم و تخفيف آن محسوب مي‏شده است.
سنت بست‏نشيني از دوره‏ي مشروطه، به تحريك عده‏يي، راه انحراف درپيش گرفت و با رفتن به جاهايي مثل سفارتخانه‏ي انگلستان، به‏نوعي از مسير ديني خود خارج شد و به مسير سياسي غرب افتاد. البته بسياري از علماي بزرگ و رجال دلسوز، بست‏نشيني را فقط در اماكن مقدس مجاز مي‏دانستند و حركت‏هايي چون بست‏نشيني در سفارت انگلستان را انحراف، بدعت و اشتباه معرفي مي‏كردند.
مسئله‏ي بست‏نشيني در سفارتخانه‏ي انگلستان و تبعات فرهنگي آن، هشداري است تاريخي كه دشمن ممكن است واژه‏ها، سنت‏ها و بسياري از آداب بومي و ديني را شناسايي كند و آنها را در جهتي غير از اصول اوليه و اصلي آن به‏كار ببرد؛ پس بايد هوشيار بود و به طور مضاعف از ارزش‏ها و سنت‏هاي ديني و ملي پاسداري كرد.
اين نكته را هم بايد اضافه كرد كه مسئله‏ي دخالت حكمرانان قاجار در زمينه‏ي قضاوت، فراز و نشيب بسيار داشته و گاه مي‏شده به‏خاطر وجود عالم و يا مجتهدي متنفذ، استقلال قضاوت و عمل به قوانين قضايي شريعت كاملاً مراعات مي‏شده است. ازجمله‏ي اين موارد مي‏توان به اجراي حدود شرعي ازسوي علماي بزرگي چون سيد حجة‏الاسلام شفتي و آقانجفي اصفهاني اشاره كرد.
بحران خلافت
به‏دنبال سقوط بغداد در 656 ه·· ق به‏دست هلاكوخان مغول، آخرين خليفه‏ي عباسي با ذلت و خواري سرنگون شد. اين واقعه براي دنياي سني‏مذهب جهان اسلام ضايعه‏يي بزرگ به‏شمار مي‏رفت؛ و چون آنان، خليفه را جانشين پيامبر(ص) مي‏دانستند، اين مسئله بحراني عميق در مشروعيت حكومت و مسئله‏ي امارت براي آنان پيش آورد. به اين مسئله و دوران كه تا به‏قدرت‏رسيدن سلسله‏ي عثماني ادامه داشت، «بحران خلافت» مي‏گويند. شيعيان و فرقه‏هاي غيرمتعصب سني مانند صوفيه و عرفا با استفاده‏ي بهينه از اين جريان، در راه تحكيم فرهنگ شيعه تلاش كردند. ظهور صفويه در قرون بعدي، استفاده از اين زمينه محسوب مي‏شود. البته بحران خلافت در پايان حكومت عثماني در انتهاي جنگ جهاني اول يك‏بار ديگر در دنياي سني‏مذهب ديده مي‏شود.
بلشوويسم
به دنبال تحولات و وقايعي كه در حول و حوش سال‏هاي جنگ جهاني اول در روسيه‏ي تزاري پيش آمد و به تضعيف و سپس سرنگوني رژيم تزارها انجاميد، اين واژه كه بيش‏تر به انديشه‏ها و مسائل انقلابي و كودتاي سرخ و وقايع 1917م روسيه مربوط مي‏شود، در مطبوعات و برخي متون سياسي ايران راه يافت. انديشه‏ي بلشوويسم به‏طور دقيق‏تر از 1906م به‏تدريج ازطريق قفقاز و سپس آذربايجان در بعضي نوشته‏هاي دمكرات‏ها و يا برخي انقلابيون داخلي تحت لواي اجتماعيون و يا عاميون وارد ايران شد. اينان در ابتدا بيش‏تر نوعي سوسيال‏دمكراسي را ترويج مي‏كردند؛ اما بعد از وقايع سرخ روسيه، اين مسئله در قالب ماركسيست و سپس ماركسيست ـ لنينيست بروز كرد. اين جريان هرچند در آغاز به دو دليل ــ يكي انتقاد بلشوويست‏ها از رفتار و سياست تزارها و دوم شعارهاي ظاهري و تبليغي برابري و عدالت‏طلبانه‏ي آنان عليه تبعيض و ستم ــ كم‏تر مورد توجه واقع شد، با گذشت زمان و به‏ويژه به‏دليل ماهيت غيرديني و اسلام‏ستيزانه‏ي اين انديشه، كم‏كم به نفرت و انزجار عمومي از بلشوويسم و سپس كمونيسم تبديل شد.
بابيه و بهائيه
به‏نظر مي‏رسد مقاومت مردم و فتاواي جهاديه‏ي علماي شيعه عليه روس‏ها طي دو جنگ اول و دوم ايران و روس، سياستمداران كشورهاي بيگانه را به اين انديشه انداخته باشد كه وحدت فرهنگي ملت و تحديد قدرت علما و دين را به‏طريقي برهم بزنند. انحطاط و ضعف كشور بعد از قرارداد تركمانچاي، مزيد بر علت شد و نوعي زمينه‏ي داخلي مناسب را براي آنان فراهم ساخت. اما وقايع تاريخي خاص و مسئله‏ي شيخ احمد احصايي و سپس طرح ركن رابع، زمينه‏ساز انحرافي بزرگ‏تر به‏نام «باب» شد. علي‏محمد باب بعد از چند سال تبليغ بابيت، كم‏كم ادعا كرد كه شريعت تازه‏اي آورده است؛ و در اين مسير، عده‏يي از عوام و اشخاص جاه‏طلب را به‏سوي خود جلب كرد. رفته‏رفته فتنه‏ي او و يارانش بالا گرفت به‏خصوص كه اين مسئله به دو زمينه‏ي گفته‏شده‏ي قبلي يعني فشار به مردم بعد از تركمانچاي و فرصت‏طلبي كشورهاي بيگانه اضافه شد و مجموعه‏يي خطرناك براي شكستن اتحاد و انسجام فرهنگي ملت ايران به‏وجود آورد. لذا مرحوم اميركبير احساس خطر جدي كرد؛ علماي بزرگ هم بسيج شدند و اين فتنه را خاموش كردند، و درنهايت باب اعدام شد. البته فتنه به طور كامل خاموش نشد و دو گروه ازليه و بهائيه بعدا به‏رياست ميرزا يحيي صبح ازل و ميرزا حسينعلي بهاء مشكلاتي در سنوات بعدي ايجاد كردند و اين دو فرقه‏ي ضاله محل نفوذ و اجراي سياست‏هاي روسيه و انگلستان در ايران شد. البته در اين زمينه، دخالت خارجي و بي‏ارزشي عقايد آنان به‏قدري آشكار بود كه اينان هيچ‏گاه نتوانستند به‏تنهايي منشاِء خطر بزرگي بشوند؛ اما به هر حال ردپاي آنان در وقايع دوران قاجار و پهلوي قابل بررسي است.
تصوف
به فرقه‏هاي مختلف صوفيه و عرفا گفته مي‏شود؛ ولي در تاريخ ايران، بيش‏تر فاصله‏ي زماني بين سقوط بغداد در 656ه·· ق تا ظهور صفويان در 907ه·· .ق مد نظر است؛ چرا كه اينان حلقه‏ي واسط مهمي بين دگرانديشي و تحول فرهنگي و مذهب ايران از تسنن به تشيع بوده‏اند. البته نبايد فراموش كرد كه گرايش اصلي خاندان شيخ صفي‏الدين اردبيلي و سلسله‏ي صفويه نيز در ابتداي حكومت در همين زمينه بوده و اين مهم هنوز هم قابل بحث است.
جهاديه
رسائل جهاديه به مجموعه‏ي فتاوا و رسائل و احكامي گفته مي‏شود كه در اثناي جنگ‏هاي اول و دوم ايران و روسيه ازسوي علما و مراجع شيعه نوشته و صادر شده و حجم نسبتا وسيعي از كتاب‏هاي فقهي و رسائل ديني را دربر مي‏گرفته است. مرحوم قائم مقام فراهاني برخي از اين احكام و فتاوا را در رساله‏يي به همين نام گردآوري كرده است. البته اشعار جهادي هم كه از زبان و قلم برخي شعرا براي تهييج و تشويق مردم سروده مي‏شد، از همين زاويه قابل تأمل و تحقيق است. در هر حال، رسائل و ادبيات جهادي كه دويست سال قبل نگارش يافته، به‏نوعي عميق ادبيات و فرهنگ مقاومت را در ايران شيوع داده است.
خليفة‏الخلفا
از مقامات صوفيه در دوران صفويه بوده كه نظارت دسته‏هاي مختلف صوفيه را زير نظر مرشد كامل كه در زمان صفويه شخص پادشاه بوده، برعهده داشته است. اين مقام تا اواخر دوره‏ي صفويه باقي بود؛ اما نشان و اعتبار اوليه‏ي خود را ازدست داده بود.
داروينيسم اجتماعي
نظريه‏ي تنازع بقا و انتخاب اصلح داروين ــ دانشمند معروف علوم طبيعي ــ در طبيعت و حيات موجودات زنده، دستاويزي در علوم اجتماعي و سياست شد و ابعاد غيراخلاقي و غيرانساني عجيبي در اين علوم پيدا كرد؛ زيرا با توجه به اين نظر كه «در نزاع بين موجودات كه در هستي و حيات جانوران وجود دارد، موجودي ادامه‏ي حيات مي‏دهد كه قوي‏تر و پايدارتر است»، بايد پذيرفت كه در روابط اجتماعي بين افراد و ميان دولت‏ها، فرد و يا دولتي باقي مي‏ماند كه بتواند در اين جنگل و در نزاع براي ماندن، ديگران را نابود كند و در اين منطق، فقط قوي‏تر حق حيات و سيادت دارد. اين نظريه، به‏نحوي به اصالت قدرت و توجيهي براي استعمار و زورگويي قدرتمندان تبديل شد، آن چنان‏كه آنان زور و ظلم را به‏نوعي قاموس خلقت و طبيعت معرفي مي‏كنند؛ و به‏نظر مي‏رسد كه اين نظريه به‏نحوي در ايدئولوژي سياسي فاشيسم، نازيسم و ماركسيسم و حتي امروز در ذات اصول و مباني كاپيتاليسم و ليبراليسم پذيرفته شده است.
دمكرات و اعتدالي
اسامي دو حزب به‏ظاهر مخالف ولي در باطن هر دو غربگرا و آزادي‏طلب بعد از مشروطيت. دمكرات‏ها به‏دليل شعارهاي تندتر و افراطي، بيش‏تر مورد توجه جوانترها و انقلابيون بودند و تجار و سياستمداران محافظه كار به اعتداليون توجه داشتند.
حزب دمكرات را «حزب دمكرات عاميون» و گاه «اجتماعيون عاميون» هم گفته‏اند؛ و حزب اعتدالي را «اجتماعيون اعتداليون» هم خوانده‏اند.
تعداد دمكرات‏ها در مجلس دوم، 28 و تعداد اعتداليون 36 نفر بوده است. يكي از بندهاي اساسنامه‏ي دمكرات‏ها، انفكاك كامل قوه‏ي سياسي از قوه‏ي روحاني بود. روزنامه‏هاي وابسته به دمكرات‏ها عبارت بود از: ايران نو در تهران، شفق در تبريز و نوبهار در مشهد؛ و از رؤساي دمكرات مي‏توان از سيدحسن تقي‏زاده، حسينقلي‏خان نواب، سليمان‏ميرزا، وحيدالملك و سيد محمدرضا مساوات نام برد.
بعضي از رؤساي اعتداليون عبارتند از: ميرزامحمدصادق طباطبائي، سپهدار تنكابني، سردار محيي، دولت‏آبادي، ناصرالملك نايب‏السلطنه و فرمانفرما.
بررسي روند حزب دمكرات، ممكن است نكات مفيد و آموزنده‏اي دربر داشته باشد؛ چرا كه با وجود ضعف‏هاي زياد و مرام نسبتا سكولار حزب دمكرات، جوانان پرشور و انقلابيون صادقي جذب اين حزب شده و از اين طريق نيروي ملي پرشوري به‏وجود آمده بود.
جوانان دمكرات، افرادي شعاري، احساساتي، ملي، وطن‏پرست، آزاديخواه، مردمي و عدالت‏طلب بودند؛ اما عمقي نمي‏انديشيدند، از معارف عميق ديني و علماي مذهبي به‏طور كامل تبعيت نمي‏كردند، خود را محور مسائل مي‏ديدند و با نوعي تلفيق سطحي بين اسلام و غرب، مسائل را التقاطي مطرح مي‏كردند. اين صفات و برخي مشخصه‏هاي ديگر باعث شد كه اين نيروي اجتماعي و سياسي مهم، به‏دليل ناسالم‏بودن تشكيلات و مرام حزبي، علي‏رغم سر و صداي زياد، كم‏تر بتواند در سال‏هاي پرآشوب تاريخ تحولات، منشأِ خدمات عاليه و اهداف بزرگ ملي شود.
رژي و رويتر
منظور از رژي، امتيازنامه‏ي رژي است كه به نام‏هاي امتيازنامه‏ي انحصار دخانيه و يا امتيازنامه‏ي توتون و تنباكو نيز شهرت داشته است. طبق اين امتيازنامه كه ازسوي ناصرالدين‏شاه قاجار و به دسيسه و دلالي امين‏السلطان ــ صدراعظم وقت ــ به‏امضا رسيد، خريد و فروش كل توتون و تنباكو كه در ممالك محروسه‏ي ايران به‏عمل مي‏آمد، تا انقضاي مدت پنجاه سال به ماژور تالبوت و شركاي او واگذار شد.
اين امتيازنامه كه امضاي آن در نوروز 1269 ش / 1308 ق انجام گرفت ــ چنان‏كه در كتاب‏هاي تاريخ مشهور است ــ به قيام بزرگ تحريم تنباكو انجاميد و سرآغاز فصل نوين تاريخ ايران در 1309 ق شد.
عنوان امتيازنامه‏ي رويتر، از نام بارون جوليوس رويتر گرفته شده است. انگليسي‏ها خود اين امتياز را يكي از عجيب‏ترين امتيازاتي مي‏دانستند كه درطول تاريخ وجود داشته است؛ و با شگفتي اظهار مي‏داشتند كه تاكنون در تاريخ ديده نشده است دولتي طي يك امتيازنامه، همه‏ي منابع حياتي كشور خود را به يك فرد خارجي تسليم و تفويض كند. رويتر ــ كه خبرگزاري معروف رويتر هم به‏نام اوست ــ يهودي‏زاده بود. او و نمايندگانش، اين امتياز را به سال 1289 ق تحصيل كردند و براي به‏دست‏آوردن حق انحصاري همه‏ي امتيازات يك كشور، حدود دويست هزار ليره رشوه به ميرزاحسين‏خان سپهسالار، ميرزاملكم‏خان، حاجي‏محسن‏خان معين‏الملك و چند نفر ديگر دادند. اين امتياز به دلايل متعدد، ازجمله مخالفت علماي بزرگ، به مرحله‏ي عمل نرسيد، اما اختلاف تا 17 سال باقي ماند؛ تا در 1306 ق، بعد از آنكه اجازه‏ي كشتيراني در رود كارون به انگلستان و امتياز بانك شاهنشاهي و استخراج و بهره‏برداري معادن ايران به رويتر داده شد، او از دعاوي خود صرف‏نظر كرد و اصل امتيازنامه را مسترد داشت.
رنسانس
به دوره‏ي جديد تاريخ اروپا مي‏گويند كه بعد از پايان قرون وسطي در مغرب‏زمين اتفاق افتاد. به گفته‏ي مورخان غرب، شروع اين دوره، 1453م مطابق با 857 ق ــ سال فتح قسطنطنيه و متلاشي‏شدن امپراتوري روم شرقي به‏دست سلطان محمد فاتح از سلاطين آل عثمان ــ بوده است. رنسانس در معنا عبارت است از عصر نوزايي و حيات مجدد؛ و آنچه غربيان سعي دارند القا كنند، اين است كه تاريخ تحولات غرب، تاريخ تحول بشريت و مدار هستي است، در حالي‏كه نه قرون وسطاي آنان به ما مربوط است و نه عصر رنسانس اروپا، مستقيما با تاريخ تحولات ما ارتباط دارد. شروع رنسانس در تاريخ تحولات ايران از اين نظر مرتبط و قابل تحليل است كه اين اتفاق حدود نيم قرن قبل از شروع عصر جديد در ايران يعني استقلال و حاكميت مجدد ايران ازسوي قزلباشان صفوي رخ داده است و تحولات جديد ايران درنتيجه‏ي مذهب شيعه و شيعيان در ايران هرچند با نقطه‏ي آغاز رنسانس غرب ازنظر زماني قرابت دارد، در ماهيت و مباني و شيوه‏ها كاملاً متفاوت و غيرمرتبط با آن است.
روسوفيل
عبارت است از سياست تمايل به روس‏ها در مسائل داخلي و خارجي. اين سياست در ايران، دو دوره‏ي خيانت‏بار دارد: يكي دوران تزارها و حكومت تزاري؛ دوم، دوران حكومت كمونيستي شوروي و سياست‏بازان و احزاب دست‏نشانده‏ي چپگراي ملحد داخلي.
البته ذكر اين نكته خالي از لطف نخواهد بود كه روس‏ها از دو قرن قبل، سابقه‏ي بسيار بدي در ذهنيت مردم ايران داشته‏اند؛ تلخي تركمانچاي و داغ قفقاز مسئله‏يي نبود كه هيچ‏گاه از ذهن و خاطره و حافظه‏ي تاريخي ايران پاك شود و لذا طرفداران روس در ايران، هيچ‏گاه مورد اقبال عامه قرار نمي‏گرفتند و نزديكي و ارتباط با روسيه در هر شكل و قالبي، هميشه سؤال و شماتت و ظن ملي را درپي داشته است.
سكولاريزم و سكولاريزاسيون
واژه‏ي «سكولاريزاسيون» در اصل از واژه‏ي لاتيني «سكولار» به‏معناي «قرن» گرفته شده است. در زبان كلاسيك مسيحيت، «سكولوم» به‏معناي زماني است كه در آن به‏سر مي‏بريم. پس «سكولاريزاسيون» از نظر مفهومي به معناي «به‏حاشيه‏راندن دين» است. اما «سكولاريزم» در مفهومي غيرمقدس و غيرروحاني به‏كار مي‏رود؛ و در تعريف و مفهوم فرهنگي و فكري عبارت است از به‏حاشيه‏راندن دين و كنارنهادن آن و كاهش نفوذ دين در جامعه و متن زندگي مردم. از اين رو «سكولاريزم» يك ايدئولوژي، مسلك و مرام است كه پيشفرض‏ها، و مباني و مقولات خاص خود را دارد؛ و براي معادل فارسي آن مي‏توان از بين واژه‏هاي دنيامداري، دنياگرايي، دنيازدگي، دنياپرستي و ناديني‏گرفتن، يكي را برگزيد. عرب‏ها در ترجمه‏ي اين واژه، لفظ علمانيت را به‏كار برده و براي معادل سكولاريزاسيون، واژه‏هاي عربي را كه در زبان فارسي به معناي عرفي‏شدن، دنيوي‏شدن و غيرمقدس و غيرروحاني‏شدن است، وضع كرده‏اند و آن فرايندي است كه طي آن، انديشه‏ي ديني و اعمال ديني و نهادهاي ديني، نقش و اهميت اجتماعي خود را ازدست مي‏دهند.
ازنظر مباني نظري سكولاريزم، سكولارها اصول و بنيادهاي زير را براي خود قائلند:
1. عقل‏محوري و عقل‏بسندگي (البته عقل معاش و عقل جزوي و عقل نازل به دنيا)،
2. اومانيسم (بشرگرايي)،
3. نسبي‏گرايي (در قلمرو معرفت و ارزش‏هاي اخلاقي)،
4. مخالفت با سنت،
5. تجددگرايي و مدرنيسم،
6. اباحيگري،
7. الحاد و بي‏ديني در امور و شئون زندگي،
8. علم‏پرستي (البته فقط علم تجربي و آنهم با شرايط و نگاه دنيابين و جزوي و سطحي خودشان)،
9. اعتقاد به نظام حقوقي غيرديني در روابط افراد و تفسير مبناي آن براساس حقوق طبيعي (حقوق طبيعي و طبيعتي كه سكولار شده است و از اصالت و ماهيت و اصل الهي خود جدا مي‏شود).
در هر حال، سكولاريزم و سكولاريزاسيون، به صورت ايدئولوژي‏هاي عريض و طويل بشري درآمده‏اند و به‏معناي «روش علمي» ديگر نمي‏توان آن را محدود كرد. اين دو واژه، صددرصد در مفهومي مقابل دين و ديانت و شريعت قرار مي‏گيرند و در نهايت به قانون و اصولي مي‏رسند كه مستقل از منشأِ قدسي و الهي است.
سياست امحاي منابع ـ سياست زمين‏هاي سوخته
در دوران صفويه، وقتي قزلباشان و نيروهاي جنگي صفوي به اين نتيجه مي‏رسيدند كه دربرابر دشمن خارجي تاب مقاومت ندارند، عقب‏نشيني مي‏كردند و مناطقي را در مرزها به دشمنان مي‏دادند اما بعدا با اجراي سياست امحاي منابع، از نفوذ و پيشروي عميق دشمن به خاك ايران جلوگيري مي‏كردند؛ و اين سياست بدين‏صورت بود كه منابع غذايي و تداركاتي را در مسير عقب‏نشيني خود و پيشروي دشمن نابود مي‏كردند و با اين شيوه نه تنها به درون خانه مي‏خزيدند، بلكه مبادي ورودي دشمن را هم در مدخل نفوذ بيگانه مسدود مي‏كردند. اين سياست به‏هنگام شكست اسماعيل اول دربرابر عثماني‏ها در جنگ چالدران به‏اجرا درآمد و با وجود آنكه عثماني‏ها به‏دليل تعداد بيش‏تر و سلاح برتر توانستند حتي تبريز را به‏اشغال خود درآورند، موفق نشدند صفويه را نابود كنند و زياد در داخل خاك ايران پيش بروند.
سياست موازنه‏ي منفي ـ سياست موازنه‏ي مثبت ـ سياست نيروي سوم
در دوراني كه قدرت‏هاي خارجي براي نفوذ بيش‏تر و كسب امتيازات استعماري در ايران تلاش مي‏كردند، قائلين به سياست موازنه‏ي منفي معتقد بودند كه به هيچ‏يك از دولت‏هاي بيگانه، به‏ويژه به دو قدرت اصلي استعمارگر يعني روسيه و انگليس، نبايد امتياز داد؛ چرا كه با امتيازندادن به ديگران، مي‏توان كشور را با اين موازنه حفظ كرد. از اين رو، موازنه‏ي منفي را موازنه‏ي عدمي هم مي‏گويند. از بزرگان و رجال اين سياست مي‏توان ميرزاي شيرازي، شيخ فضل‏الله نوري، مدرس، امام خميني و تا حدود زيادي ميرزاتقي‏خان اميركبير و رجال ديگر را نام برد. سياست موازنه‏ي عدمي در انقلاب اسلامي ايران، به‏صورت شعار «نه شرقي، نه غربي» جلوه‏گر بود.
در مقابل سياست موازنه‏ي منفي، سياست موازنه‏ي مثبت قرار داشت كه معتقدان به آن مي‏گفتند براي حفظ كشور بايد درمقابل هر امتيازي كه به روس داده مي‏شود، يك امتياز هم به انگلستان داد؛ و درحقيقت با به‏حراج گذاردن دارايي و منابع ثروت كشور، آنهم به‏طور مساوي، همه‏ي اجانب را راضي نگه داشت. بي‏ترديد قائلين به اين سياست را بايد خائن و وطن‏فروش دانست.
طرفداران سياست استفاده از نيروي سوم هم اعتقاد داشتند كه براي مقاومت دربرابر قدرت‏هاي خارجي به‏خصوص روسيه و انگلستان در دوران قاجار، بايد از يك قدرت سوم براي كم كردن نفوذ قدرت‏هاي بزرگ‏تر استفاده كرد؛ قدرت سومي كه سابقه‏ي استعماري نداشته و درضمن قدرتمند هم باشد. ازنظر اين گروه، در زمان قاجار امريكا و فرانسه و البته آلمان به‏عنوان نيروي سوم مطرح مي‏شدند. قائلين به سياست وحدت اسلامي و پان‏اسلاميسم هم اين قدرت را در امپراتوري عثماني مي‏ديدند.
تفكر نيروي سوم اگر به‏دست طراحان سياست موازنه‏ي منفي و معتقدان به آن در شرايط اضطرار و با برنامه‏ريزي و درحد «اكل ميته» اجرا مي‏شد و امروز اجرا شود، نتيجه‏بخش مي‏بود و خواهد بود؛ اما اگر در راستاي سياست موازنه‏ي مثبت و يا بدون برنامه و با خوش‏بيني دنبال شود، همان قدرت سوم، به يك استعمارگر جديد تبديل مي‏شود و در مواقع حساس، كشور را درقبال منافع خود به آن دو قدرت بزرگ‏تر و داراي منافع نزديك مي‏فروشد و يا با آنها وارد معامله مي‏شود؛ آن‏چنان كه در گذشته چنين شد. براي نمونه‏ي اول مي‏توان از استفاده از امريكا به‏جاي انگليس در قضيه‏ي ملي‏شدن صنعت نفت نام برد؛ و از مورد دوم، دلخوش كردن رجال ايران به ناپلئون در جنگ با روس‏ها را مثال زد كه درنهايت با پيمان‏شكني ناپلئون، ايران تنها ماند.
سوداگري‏ها، دخالت‏ها و مطامع سياسي و اقتصادي اروپاييان در سال‏هاي اخير كه گاه حتي شكل دخالت در امور كشور هم پيدا مي‏كرد، هشدار و مراقبت زيادي را در استفاده از سياست نيروي سوم مي‏طلبد و اين مسئله را خاطرنشان مي‏سازد كه با توجه به تجارب مسلم تاريخي كه به قيمت بسيار سنگيني براي تاريخ و تحولات سياسي كشور ما به‏دست آمده، سياست موفق و موافق با استقلال واقعي، همانا استفاده از سياست موازنه‏ي منفي است؛ بايد براي تعميق اين سياست كوشيد و هماهنگ با شرايط كشور براي آن برنامه‏ريزي كرد، تا راه‏هاي پيچيده و مرموز و نفوذهاي آرام اجانب به كشور سد شود.
سياست تقريب
عبارت است از نزديكي بين مذاهب اسلامي؛ كه از جنبه‏هاي مختلف ديني، فلسفي، فكري، جغرافيايي و سياسي مطرح بوده است. بسياري از علما، رجال، مصلحين و سياسيون و حتي سلاطين در مسير اين تفكر حركت كرده‏اند؛ البته نحوه‏ي پيگيري و نيات و شرايط و همچنين زاويه‏ي ورود هر يك به اين سياست متفاوت بوده است. نادر شاه افشار براي ارضاي حس جاه‏طلبي و رفع عطش قدرت، مي‏خواست با تمسك به اين سياست، خود را به عنوان يك قدرت اسلامي درمقابل عثماني مطرح كند. او در اجراي اين سياست، قتل‏هاي بسيار انجام داد و حتي تا آنجا پيش رفت كه تشيع را در ايران محدود كرد و سپس از رسميت انداخت؛ درنتيجه منفور مردم و بزرگان ايران شد.
افراد ديگر همچون سيدجمال‏الدين اسدآبادي به‏نحوي ديگر به اين سياست تمسك جستند. مرحوم آيت‏الله شيخ محمدحسين كاشف‏الغطاء، يا مرحوم آيت‏الله بروجردي و يا حتي امام خميني در زمينه‏هاي مختلف و البته با شرايط و اصول خود به سياست تقريب نزديك شده و درصدد برقراري نوعي وحدت و اتحاد فرهنگي و سياسي در دنياي اسلام برآمده‏اند.
سياست تقريب ممكن است به سياست نيروي سوم نزديك و يا به سياست موازنه‏ي منفي تبديل شود و حتي به‏عنوان مكملي در زمينه نظريه‏ي ام‏القري مطرح شود.
سيويليزاسيون و پروغرس
اين دو واژه از دوران قبل تا كنون به انحاي مختلف در نوشته‏هاي منورالفكران مطرح بوده؛ واژه‏ي اول به‏معناي «تمدن» و دومي به‏معناي «ترقي» و «پيشرفت» است. اين دو واژه از نوشته‏هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ملكم‏خان و ميرزاآقاخان كرماني گرفته تا منورالفكران دوره‏ي مشروطه و رضاخان و حتي امروز در معاني مختلف و در قالب شعارهاي متفاوت، مركز توجه بسيار بوده است. به هر حال، در دهه‏هاي قبل اين دو لفظ نه با معاني معادل فارسي، بلكه به همان لفظ فرنگي به‏كار مي‏رفت. ذكر اين نكته ضروري است كه تمدن و ترقي از دوره‏ي صفويه كاملاً مطرح و جامعه‏ي ايران به‏خوبي و به طور بومي با اصول آن آشنا بوده است، اما چون اين دو واژه در دوران انحطاط پس از تركمانچاي ازسوي منورالفكران طرح شد، بي‏ترديد نوعي گسستن از گذشته و رويكرد جديد و فضاسازي غربي را در خود ملحوظ داشت. همچنين بايد متذكر شد كه نقد ريشه‏يي يك يا چند واژه، دليلي بر تأييد يا رد آنها نيست؛ بلكه هدف، بررسي ريشه‏يي قضيه است و اينكه در ساحت تحقيق، اين نقد بايد انجام گيرد. نيز مرسوم‏بودن يك مفهوم، دليل درستي كامل و يا جاي نقد و بررسي‏نداشتن آن نيست. شايد اولين فايده‏ي ريشه‏يي نقد آن باشد كه ما نسبت خود را با اين مفاهيم بهتر درك مي‏كنيم.
شايسته‏سالاري
به اتخاذ سياست و روش و تدبيري گفته مي‏شود كه براساس آن، معيار ترقي و مسئوليت‏پذيري در بين رهبران را شايستگي و لياقت آنان تعيين مي‏كند، نه روابط قبيله‏يي، خانوادگي، نژادي، صنفي و يا مانند آن. به‏نظر مي‏رسد دولت شيعه‏مذهب صفوي اين سياست را در ازمنه‏يي شعار خود قرار داده بودند و رژيم و دولت قاجاريه و پهلوي در بيش‏تر مواقع درمقابل آن قرار داشته‏اند.
صدر ـ شيخ الاسلام ـ امام جمعه ـ ملاباشيگري
صدر از مقام‏هاي مذهبي دوران صفويه بوده؛ هرچند كه مقام صدر در دولت‏هاي تيموري و تركمن هم وجود داشته و حتي صدرالصدور رئيس امور روحاني حكام سني قبل از صفويه بوده است، ولي اين مقام و لقب در دوران صفويه اهميت بيش‏تري پيدا كرد و يك علت آن هم اين بود كه فقيه و فقه شيعه در زمان مزبور به حد بالاي اهميت اجتماعي و مذهبي و ملي رسيده بودند.
مقام صدر به امور موقوفات و قضا هم رسيدگي مي‏كرد. سفرنامه‏نويسان غربي در دوره‏ي صفويه، ازجمله شاردن، نوشته‏اند كه مقام صدر و قدرت او در ايران بيش از قدرت مفتي درميان تركان بود. صدر بر بسياري از مدارس، مساجد، تكايا و امور مذهبي و شرعي هم نظارت داشت. مقر اصلي صدر در مركز حكومت بوده؛ ولي در شهرستان‏ها هم مقام صدر زير نظر مركز و مقام صدر در دارالسلطنه وجود داشته است. مقام مذهبي به صدر خاص، صدرالممالك و صدر عام تقسيم مي‏شده است.
و اما شيخ‏الاسلام هم از مناصب مهم ديني در دوران صفويه بوده كه در عصر عثماني نيز وجود داشته است. اين لقب در زمان شاه‏طهماسب، با آمدن محقق كركي به ايران، به ايشان اطلاق شد. شيخ‏الاسلام بيش‏تر جنبه‏ي مذهبي و افتاء داشته تا اداري و حكومتي؛ البته گاه بسته به موقعيت علمي و شخصيت اجتماعي و سياسي خود در امور قضا و امور مذهبي و اجتماعي ديگر هم دخالت مي‏كرده است. علي‏الظاهر شيخ‏الاسلام شهرستان‏ها هم زير نظر شيخ‏الاسلام مركز قرار داشته‏اند؛ و در مركز حكومت، شيخ‏الاسلام گاه امام جمعه هم بوده است. از وظايف مهم شيخ‏الاسلام، اجراي امر به معروف و نهي از منكر بوده است.
امام جمعه هم از جمله عناوين مذهبي دوران صفويه بوده است. مسئله‏ي نماز جمعه و واجب‏بودن يا نبودن و يا موقعيت شرعي نماز جمعه در زمان غيبت، از مسائل بسيار مهم حكومت مدعي شيعه بوده است؛ چنان كه محقق كركي نخستين بار در زمان شاه اسماعيل، به وجوب تخييري نماز جمعه فتوا داد و از اين طريق وجود قدرت مستقل فقها را دربرابر قدرت شاه استحكام بخشيد.
منصب ملاباشيگري هم از مناصب مذهبي و درباري در دوران صفويه به‏شمار مي‏رفته كه البته وظايف محدودتري داشته است.
عثماني ـ يني‏چري
منظور سلاطين و حكومت و امپراتوري پهناور عثماني است كه بيش‏تر در زمان صفويه و كم‏تر در زمان قاجاريه، جزو قدرتمندترين حكومت‏ها و نظام‏هاي جهان بوده‏اند. دولت عثماني در دوران صفويه، بزرگ‏ترين تهديد براي دولت‏هاي اروپايي و عمده‏ترين خطر براي ايران شيعه‏ي صفوي محسوب مي‏شده است. امپراتوري عثماني حدود 5 قرن بر تركيه، غالب كشورهاي عربي و بخش بزرگي از اروپا به‏خصوص بالكان سيطره داشته است. اين دولت در دوران قاجاريه، بيش‏تر در پيمان‏ها و معادلات منطقه‏يي مطرح بوده است و نام آن در پيمان‏ها و برخي درگيري‏ها به‏چشم مي‏خورد. دولت عثماني در جنگ جهاني اول با توجه به شكست خود و هم‏پيمانان غربيش، رو به اضمحلال بيش‏تر نهاد و در آخرين سال‏هاي عمر خود با تجزيه و استقلال‏خواهي دولت‏هاي تحت‏سلطه‏اش مواجه شد و سپس براي هميشه به‏خاموشي گراييد.
در تاريخ‏هاي مربوط به صفوي و به‏خصوص در جنگ چالدران ، به نام يني‏چري يعني سربازان زبده‏ي ترك كه عليه قزلباشان مي‏جنگيدند، زياد اشاره شده است.
عدالتخانه
منظور جنبش عدالتخانه است كه در 1323 ق سر و صداي زيادي در تهران به‏راه انداخت و درنهايت به انقلاب بزرگ مشروطيت و تأسيس نظام پارلماني در ايران منجر شد. درحقيقت، نهضت عدالتخانه را مي‏توان طليعه‏ي انقلاب مشروطيت دانست.
علت اين نامگذاري در آغاز حركت مردم اين است كه اولاً لفظ عدالت از اصيل‏ترين گوهرهاي ناب و از نقاط محوري و مركزي در تفكر شيعه است؛ ثانيا در دوران قاجار، به دليل ظلم و نبودن پناهگاه و مأواي جدي براي استغاثه‏ي مظلومان، به‏خصوص بعد از قضاياي چوب‏خوردن تجار قند و خشونت عين‏الدوله و درگيري‏هاي مشابه آن، اين مسئله بدين طرح و صورت يعني حركت براي ايجاد عدالتخانه مطرح شد. البته مردم و رهبران روحاني متوجه شدند كه بازكردن محلي براي دادخواهي اگر ذيل نام بزرگ‏تر يعني قانونمندي و شورا و نظام غيراستبدادي انجام گيرد، ضمانت اجرايي بهتري پيدا مي‏كند. وقايع سال‏هاي بعد از 1324 ق، نشان از اين توجه است.
عصبيت
عصبيت هرچند در لفظ به‏معناي حميت و تعصب است، در فرهنگ علوم سياسي و فلسفه‏ي تاريخ به مفهوم خاصي كه ابن خلدون ــ متفكر مسلمان قرن هشتم و نهم هجري ــ از آن منظور داشته است، هم به‏كار مي‏رود. نظريه‏ي عصبيت در نگاه نخست، نوعي همبستگي خوني و نژادي و قبيله‏يي را به ذهن متبادر مي‏كند؛ اما در مراحل عالي‏تر، مي‏توان آن را به نوعي روان‏شناسي اجتماعي و سياسي و پيوندهاي عميق‏تر هم تفسير كرد به‏شرط آنكه اين پيوندها و همبستگي‏ها به ايجاد روابط درجهت كسب قدرت و به نوعي حيات سياسي و تحرك اجتماعي منجر شود. به‏نظر ابن خلدون، علت پيدايش، رشد و سپس تجزيه و نابودي نظام‏ها و حكومت‏ها براساس نظريه‏ي عصبيت تفسيرپذير است و اين عصبيت و نيروي محركه‏ي آن در تمامي اجتماعات و كل جوامع بشري از عالي تا داني به درجات جلوه‏گر مي‏شود. البته اين عصبيت گاه به‏تنهايي، گاه با نيروي عقل و قانون و گاه با شرايع و اديان هدايت و راهبري مي‏شود؛ و تفاوت حكومت‏ها در ايجاد تمدن‏ها و فرهنگ‏هاي بشري هم در همين اختلاط و تركيب عصبيت با ساير عناصر قابل تفسير و توجيه است. به‏نظر مي‏رسد نظريه‏ي عصبيت ابن خلدون براي تشكيل دولت و انحطاط آن اگر با برخي ديدگاه‏ها و تفسيرهاي نو در يك فضاي ديني و غيرسكولار مجددا طراحي شود، قابليت آن در تفسير نيروي محركه‏ي قزلباشان صفوي براي رسيدن به سلطنت و حكومت بزرگ صفويه و سپس انقراض آنان، بيش از ساير نظريه‏هاي غربي و شبه‏سكولار طبقاتي و يا جامعه‏شناختي مي‏تواند مفسر بخشي از وقايع تاريخي از ديدگاه فلسفه‏ي تاريخ باشد.
البته نظام قبيله‏يي ايل قاجار و روابط دروني اين ايل در ملاك‏هاي خانوادگي قدرت در سلسله‏ي قاجاريه را هم مي‏توان تا حدودي با اين نظريه تفسير كرد به‏شرط آنكه استفاده از اين نظريه به طور مطلق و دربست نباشد، بلكه بيش‏تر در جاي خود مطرح شود؛ و اگر در مواضع و مواقعي هم بر وقايع و تحولات منطبق نباشد، مانند برخي از نظريه‏پردازان سعي نشود كه قامت مطابق لباس كم و زياد شود.
عليت ـ دترمينيسم ـ ضرورت
واژه‏ي «دترمينيسم» بيش‏تر به‏معناي نوعي جبر ضروري به‏كار مي‏رود؛ اما واژه‏ي مهم‏تري كه مي‏توان در فلسفه‏ي تاريخ و تحولات سياسي از حوزه‏ي فلسفه به‏عاريت گرفت، واژه‏ي «عليت» است و آن تجزيه و تحليل قضايا، رخدادها و تحولات است با قواعد و قانون‏هاي علت و معلولي. هرچند كه علت‏يابي در علوم اجتماعي و علوم انساني، دشوارتر از علت‏يابي در علوم طبيعت است، اين پيچيدگي مانع از استفاده‏ي علمي صحيح و بجا از آن نخواهد شد.
عصر تحريم
عصر تحريم، نقطه‏ي مقابل عصر بي‏خبري و عصر امتيازات استعماري است. آن‏گاه كه دولت‏هاي اروپايي و روسيه براي فتح بازارهاي داخل ايران، تلاش بسيار مي‏كردند و اين بازاريابي را وسيله‏ي نفوذ سياسي و فرهنگي خود قرار داده بودند، تحريم كالاهاي بيگانه و استفاده‏نكردن از جنس و يا پارچه و مصنوعات خارجه، در فتواها و احكام ديني علماي بزرگ به‏چشم مي‏خورد. ازنظر زماني، اين حركت بزرگ مذهبي و ملي كه درحقيقت الهام‏بخش و مقدمه‏ي موازنه‏ي عدمي هم بوده است را مي‏توان قبل از قيام تحريم تنباكو پيگيري كرد. بنيانگذار اين تفكر در قرن اخير ايران، بي‏ترديد مرحوم آيت‏الله ميرزاي بزرگ شيرازي و سپس اصحاب و شاگردان آن جناب بوده‏اند. سلاح تحريم تا چند دهه به‏عنوان ابزار مقاومت و مبارزه‏ي منفي و مسالمت‏آميز اما عميق و خودجوش و مردمي عليه سلطه‏ي استعمار به‏كار مي‏رفته و ردپاي تاريخي مهمي در دوران مشروطه، در واقعه‏ي اولتيماتوم روس‏ها و در جنگ جهاني اول و حتي بعد از آن در نهضت حاج‏آقا نورالله اصفهاني و مدرس و سپس دوره‏ي نهضت نفت از خود به‏جا گذارده است.
فراماسونري يا فراموشخانه
معناي اصلي واژه‏ي «فراماسون»، «بنايان آزاد» است؛ و در ايران به‏جاي واژه‏ي «فراماسونري»، از تركيب‏هايي چون «مجمع فراموشان»، «خانه‏ي فراموشان»، «فراموشخانه» و يا «مجمع فراميسان» استفاده كرده‏اند.
درباره‏ي ريشه‏ي تاريخي اين واژه گفته شده است كه در سده‏هاي ميانه، سنگتراشان و بناياني زندگي مي‏كردند كه از شهري به شهر ديگر مي‏رفتند. اين بنايان نشانه‏هايي بين خود داشتند كه به كمك آنها، يكديگر را مي‏شناختند. اينان در سده‏ي شانزدهم، انجمن‏هايي بنا نهادند كه نام آنها را «انجمن‏هاي برادري» گذاشتند. در 1717م، چهار انجمن بنايان در لندن برپا شد؛ تا اينكه در ابتداي قرن هيجدهم، لژ مادر و اصلي يعني لژ انگلستان در لندن گشايش يافت. با اين لژ و لژ اسكاتلند و ايرلند، نخستين لژ بزرگ با آيين‏نامه‏ي مشترك پايه‏ريزي شد. ماجراي انجمن‏هاي استعماري غرب در ايران، به دوران درگيري‏هاي ايران و روس برمي‏گردد. در اثناي جنگ اول ايران و روس، طبق چند گزارش تاريخي، ميرزا عسگرخان افشار ارومي در فرانسه به عضويت انجمن ماسونري درآمد. او سفير ايران در دربار فرانسه بود. از فراماسونرهاي ديگر مي‏توان ميرزا ابوالحسن‏خان ايلچي ــ وزير امور خارجه ــ ميرزا ملكم‏خان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرماني و حسن تقي‏زاده را نام برد.
نكته‏ي قبل تأمل در انجمن‏هاي ماسونري در كشور انگلستان، نفوذ و ريشه‏ي يهوديت در شكل‏گيري اين انجمن‏ها و وجود آرم‏هاي يهود در مجامع ماسونري است. انجمن‏هاي ماسونري در ايران ــ كه ازجمله‏ي آنها مي‏توان به لژ بيداري ايران و ساير لژهاي كوچك و بزرگ در دوران قاجاريه و پهلوي اشاره كرد ــ به‏نفع سياست انگلستان و درجهت منافع آنها تلاش مي‏كرده‏اند. «ماسونر»ها هرچند در پشت نام آزادي، برابري و برادري پنهان مي‏شدند، خط خيانت در سراسر زندگي اغلب آنها مشهود است.
فره ايزدي
از اصطلاحات ديني زرتشتيان در ايران باستان است كه كم‏كم به‏نحوي در قالب سايه‏ي خدابودن سلاطين و فرمانروايان به دوره‏ي اسلامي انتقال يافت. اين واژه در رساله‏ها، كتاب‏هاي سياسي و سياستنامه‏ها در مفهوم «پادشاهي مستقل از خلافت»، به طرزي ظريف به پادشاهي ايران پيوند خورد. سايه‏ي اين تفكر و ردپاي آن را مي‏توان در قائل‏شدن به نوعي قداست و برگزيدگي براي سلاطين در دوران صفويه و قاجاريه تحقيق كرد.
قزلباشان
به صوفيه‏ي هوادار خانقاه شيخ صفي‏الدين اردبيلي گفته مي‏شد؛ همچنين نيروي جنگي و ايدئولوژيك صفويان به اين نام مشهور بود.
معناي لغوي اين لفظ، «سرخ كلاه» است؛ و اين نامگذاري، به ابتكار شيخ حيدر ــ پدر شاه‏اسماعيل ــ با هدف برقراري نوعي اصول تشكيلاتي در كار مجامع طريقتي صورت گرفت. در اين تشكيلات، پوشيدن نوعي لباس مخصوص با كلاهي خاص مرسوم شد. در اين كلاه يا تاج، بخشي وجود داشت با دوازده ترك سرخ‏رنگ به‏شكل تقريبا مسطح كه درجهت بالا نوك‏تيز مي‏شد. دوازده ترك و رنگ سرخ به اصول اعتقادي آنان ــ يعني شيعه‏ي اثني‏عشريه‏بودن و پيروي از آل علي(ع) ــ اشاره داشت. استفاده از كلاه حيدر يا كلاه دوازده‏ترك سرخ كه باعث همبستگي دروني گروه‏هاي جنگجوي پيرو صفويه شد، در زمان شاه‏اسماعيل بسيار رواج داشت؛ اما در زمان شاه‏طهماسب از رونق افتاد و خاص ِ مخلصان خاندان سلطنتي صفويه شد. از ايل‏هاي قزلباش مي‏توان به ايل استاجلو، روملو و تكه‏لو، افشار، قاجار، شاملو و ذوالقدر اشاره كرد كه همگي نيروي قزلباش را در مرام ايدئولوژيك صفويه دنبال مي‏كردند.
قوه‏ي مسدده
اين لفظ در دوران مشروطيت متداول شد؛ و نمونه‏ي آن را مي‏توان در كتاب تنبيه‏الامه و تنزيه‏المله سراغ گرفت. مفهوم اين لفظ عبارت است از ايجاد قوا و اركاني كه بتواند سدي در برابر بي‏قانوني و استبداد باشد؛ و در اصطلاح اهل فن دوره‏ي مشروطه، به هيئت پنج نفره‏ي فقهاي ناظر بر احكام مجلس اطلاق مي‏شد. معادل امروزي قوه‏ي مسدده، شوراي نگهبان است.
قهوه‏ي قجري
نوعي قهوه‏ي مخصوص، آلوده به سمي كشنده، بود كه برخي قاجاريان براي كشتن پنهان و مرموز مخالفان خود از آن استفاده مي‏كردند و با خوراندن آن به شخص مخالف، وي را بي‏صدا و مخفيانه ازبين مي‏بردند.
كاپيتولاسيون
كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي عبارت است از سلب استقلال قضايي از يك كشور و دادن حق قضاوت به بيگانه يا بيگانگان. در معاهده‏ي تركمانچاي، ماده‏يي وجود داشت كه به‏موجب آن، حق مجازات تبعه‏ي روس دراختيار محاكم روسي قرار مي‏گرفت. اين ماده، دستاويزي شد كه روس‏ها تا دهه‏هاي بعد از مجازات مصون ماندند و با جرأت بسيار جنايت و تخلف كردند.
حق قضاوت كنسولي به‏دليل معاهدات اروپاييان با هم، به كشورهاي اروپايي ديگر نيز اعطا شد و آنها هم از تعرض مصون شدند. اين مسئله، مايه‏ي رنج و فشار زياد علما و رجال مصلح و مردم ايران شد و درنهايت، بعد از حدود هشتاد سال لغو شد. اما با توجه به نفوذ غرب در حكومت وابسته‏ي پهلوي، اتباع بيگانه در عمل از قدرت زيادي برخوردار بودند و سفارتخانه‏هاي دولت‏هاي غربي، به‏خصوص امريكا، ويژگي‏هاي خاصي براي اتباع خود مي‏خواستند. در نطق‏هاي تاريخي امام خميني در حول و حوش 15 خرداد 1342، مسئله‏ي كاپيتولاسيونِ پنهان و لايحه‏ي كاپيتولاسيون مجلس شوراي ملي در حكومت پهلوي به‏باد انتقاد گرفته و درنتيجه وابستگي نظام پهلوي آشكار شد.
گلستان ـ تركمانچاي
به دنبال شكست ايران از روسيه‏ي تزاري (درنتيجه‏ي خيانت انگلستان به ايران)، پيمان گلستان در 29 شوال 1228 ق (21 اكتبر 1813م) در محلي به همين نام در ناحيه‏ي قراباغ، بين طرف ايراني، ميرزا ابوالحسن‏خان ايلچي، و طرف روسيه، ژنرال درتيشف، به‏امضا رسيد. در اين فاجعه، نماينده‏ي دولت ميانجي يعني انگلستان، سرگوراوزلي ــ سفير انگلستان ــ هم نقش به‏سزايي داشت.
قرارداد تركمانچاي، بعد از شكست ايران در جنگ دوم ايران و روس، در تاريخ 5 شعبان 1343 ق (برابر با 22 فوريه 1828م) منعقد و به‏موجب آن مناطق آباد و مهمي ازجمله قفقاز از ايران جدا شد. علاوه بر آن، شوك رواني، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مهمي به جامعه‏ي ايراني وارد آمد.
سهم مهمي از انحطاط حكومت ايران در دوران قاجاريه را مي‏توان در بند بند اين دو معاهده‏ي استعماري مشاهده و تحقيق كرد.
كمپاني هند شرقي
ردپاي اين كمپاني را مي‏توان در وقايع مربوط به جداشدن افغانستان از ايران، در جريانات وابسته‏ي فراماسونري در ايران و نيز ارتباط با عناصر داخلي و برخي معاهدات انگلستان در ايران به‏وضوح مشاهده كرد. اين كمپاني هرچند به‏ظاهر تجارتي و اقتصادي بود، درنهايت به تسلط كامل استعمار انگلستان در هندوستان منجر شد. كمپاني مذكور در ابتداي نفوذ خود توانست رقباي پرتقالي، هلندي و فرانسوي را از منطقه‏ي هندوستان و شبه‏قاره‏ي هند خارج كند و سپس با ايجاد نفاق در بين اميران هندي، مقدمه‏ي ورود گسترده‏ي انگليس را فراهم سازد. انگليسي‏ها ابتدا در 1632م، اجازه‏ي تجارت در سواحل هندوستان را از امپراتور شاه‏جهان كسب كردند و سپس در 1656م، دكتر باتن توانست فرمان احداث تجارتخانه را در ساحل رود هرقلي ــ كه يكي از شعبه‏هاي رودخانه‏ي گنگ بود ــ به‏دست آورد. در اين محل قبلاً تجارتخانه‏هاي پرتقالي، هلندي و فرانسوي قرار داشت. در 1686م، اولين جنگ انگليس با فرمانفرماي بنگال شروع شد؛ كه مسلمانان در اين جنگ شكست خوردند و انگلستان تجارتخانه‏ي خود را به كلكته انتقال داد. در 1700م، هنگامي كه «عظيم‏الشأن» ــ نواده‏ي اورنگ‏زيب ــ براي جنگ محتاج پول بود، مبلغي پول از انگليسي‏ها قرض و در عوض ِ آن، كلكته و نواحي آن را به انگليسي‏ها واگذار كرد. در 1703م، كل دستگاه و تمامي اتباع كمپاني هند شرقي انگليس در كلكته متمركز شدند. آنها شهر كلكته را سنگربندي و به‏نام ويليام سوم ــ پادشاه انگلستان ــ اعلام حكومت كردند و اين قلعه را قلعه‏ي ويليام نام گذاردند. در 1707م، اين قلعه محل سكونت و حكمراني انگليسي‏ها شد و اين اولين سنگ بناي امپراتوري هندوستان انگليس به‏شمار مي‏رفت. به‏مرور به قلمروي اين امپراتوري افزوده شد تا جايي كه دامنه‏ي آن از رود گنگ تا رود سند و از دماغه‏ي كومورين تا كوه هيماليا رسيد؛ و بدين ترتيب، خوش‏بيني اوليه‏ي هنديان و صبر و زيركي و نفع‏پرستي استعمارگران باعث شد كه اين سرطان سياسي تا دهه‏هاي متوالي نه تنها شبه‏قاره بلكه بسياري از كشورهاي همجوار را درمعرض اذيت و توطئه و هجوم قرار دهد.
كاملة‏الوداد
كاملة‏الوداد از اصطلاحات روابط بين‏الملل در اروپا بود كه برطبق آن اگر كشوري در كشور ديگر حقي براي خود قائل مي‏شد و امتيازي به‏دست مي‏آورد، ساير كشورها هم مدعي آن حق و امتياز ويژه مي‏شدند. از آن جمله مي‏توان به حق قضاوت كنسولي اشاره كرد كه وقتي به‏موجب معاهده‏ي تركمانچاي، در ايران برقرار شد، دولت‏هاي ديگر هم به‏استناد مسئله‏ي «كاملة‏الوداد» خواهان برخورداري از اين امتياز شدند.
البته بديهي است كه اين حق به‏ظاهر بين‏المللي، به زمينه‏ي استقلال و قدرت يك دولت كوچك‏تر مربوط مي‏شود، كه نگذارد دولت‏هاي بزرگ‏تر به‏استناد چند كاغذ و قرارداد ساختگي، فشارهاي رواني و سياسي به‏ظاهر مشروع بين‏المللي به كشورشان وارد كنند. متأسفانه ملت ايران در دوره‏ي قاجار، به دليل نظام سست حكومتي، فشار و تحديد بسياري در اين زمينه تحمل كرد و البته بزرگوارانه دربرابر اين مصيبت ملي مقاومت كرد.
لاتاري
امتياز لاتاري، مربوط است به 1306 ق كه ناصرالدين‏شاه در شهر «اگوستا»ي اسكاتلند سير و سياحت مي‏كرد. در آنجا، ميرزاملكم‏خان ــ سفير ايران در لندن ــ هزار ليره طلا به‏حضور مبارك تقديم كرد و امتياز تأسيس لاتاري در ايران را براي منشي خود خواستار شد؛ و شاه اين امتياز را به‏مدت هفتادوپنج سال به مسيو بوزيك دوكاردوال اعطا كرد.
مسيو بوزيك، منشي سفارت ايران در لندن و تبعه‏ي فرانسه بود. ملكم‏خان بعد از دريافت امتيازنامه كه درحقيقت رواج بليط‏هاي بخت‏آزمايي و قمارخانه‏هاي اروپايي در ايران محسوب مي‏شود، مطمئن بود كه علما اجازه‏ي داير كردن چنين كاري در ايران را به او نمي‏دهند؛ لذا قبل از آنكه حكم تحريم علما صادر شود و دولت ايران امتياز را لغو كند، امتيازنامه را به مبلغ چهل هزار ليره به دو كمپاني انگليسي به نام‏هاي «شركت سرمايه‏گذاري ايراني» (پرشن اينوستمنت كورپريشن) و «سنديكاي آسيايي ـ انگليسي» (انگلو ـ ايْشياتيك سنديكت) فروخت. خبر لغو امتياز موقعي در لندن پخش شد كه ملكم‏خان امتياز را به دو كمپاني فروخته بود. رؤساي كمپاني‏ها به دادگاه شكايت كردند اما خيلي زود متوجه شدند كه نمي‏توانند عليه دولت ايران در يك دادگاه انگليسي اقامه‏ي دعوا كنند؛ لذا ادعانامه‏يي عليه ملكم‏خان به دادگاه دادند و دادگاه ملكم‏خان را مقصر اعلام كرد. ملكم‏خان ادعاي افلاس كرد و دست كمپاني براي دريافت خسارت وارده به جايي نرسيد. اما اين ماجرا باعث بي‏اعتباري دولت ايران شد.
منطقه‏ي نفوذ
منطقه‏ي نفوذ، حق نامشروعي بود كه دولت‏هاي غربي بعد از پيمان برلين براي خود قائل شدند بر اين اساس كه دنيا را بين خود تقسيم كنند و هر بخش از آن حوزه‏ي نفوذ يك دولت شود؛ مثلاً هند منطقه‏ي نفوذ انگلستان، لبنان و شامات منطقه‏ي نفوذ فرانسه، شرق درياي خزر منطقه‏ي نفوذ روسيه، و ... اين مسئله در ايران به‏طور نامشروع طبق قراردادهاي 1907م، 1915م، و 1919م به روي كاغذ آمد كه البته ملت ايران هيچ‏گاه اين منطقه‏ي نفوذ را مشروع نشمرد و هميشه با آن مقابله كرد. دخالت قدرت‏هاي بزرگ در منطقه‏ي نفوذ يكديگر، زمينه‏ساز اصلي جنگ اول و دوم بين‏الملل بود.
مرشد كامل
رئيس صوفيه را در خاندان شيخ صفي‏الدين اردبيلي، با اين لقب مي‏خواندند؛ كه بر مرادبودن و پيرو قطب قرارداشتن براي مريدان صوفي دلالت مي‏كرد. البته از زمان سلطنت شاه‏اسماعيل اول تا دوران سلاطين بعدي، اين لقب به پادشاهان صفوي اطلاق مي‏شد و اين به‏دليل موقعيت صوفي و قطب‏بودن خاندان آنان بود. تضعيف لقب مرشد كامل و نيروي قزلباش، همزمان صورت گرفت.
مشروعيت و مقبوليت
مشروعيت و مقبوليت، دو واژه‏يي است كه در فرهنگ سياسي بسيار به‏كار مي‏رود و بيش‏تر به مبناي پذيرش و پايه‏هاي استحكام يك نظام و ريشه‏هاي اوليه‏ي آن برمي‏گردد. البته از جهتي مشروعيت و مقبوليت در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم؛ يعني آنچه مبناي توجيهي و تبيين يك نظام از جنبه‏ي حقوقي است، با مسئله‏ي مقبوليت كه اقبال عامه و پذيرش عمومي را ايجاب مي‏كند، متفاوت است. به‏عنوان مثال، مبناي مشروعيت نظام جمهوري اسلامي در نظام ولايت است كه دنباله‏روي نظام امامت است؛ اما تحقق و اجراي آن، در آراي مردم و اقبال عمومي جستجو مي‏شود. در تاريخ ايران وقتي از مباني مشروعيت و يا مقبوليت نظامي مثل صفويه و يا مشروطيت بحث مي‏شود، بايد روي اين تفكيك ظريف و مكمل‏بودن اين دو واژه دقت صورت گيرد. اختلاف بين مشروطيت و مشروطه‏ي مشروعه، نه در مقبوليت بلكه در مباني مشروعيت بود. اين دقت مي‏تواند معيار خوبي در گزينش و ارزيابي انديشه‏هاي سياسي باشد.
مشروطيت
«مشروطه» ترجمه‏ي واژه‏ي «كنستيتوسيون» به‏معناي قانون اساسي است؛ و منظور از آن، تحولي اساسي است كه در انقلاب 1324 ق (1285 ش) به‏وقوع پيوست و ايران داراي نظام پارلماني و مجلس شوراي ملي شد و قانون اساسي و آزادي‏هاي مدني براي جامعه‏ي ايران به‏عنوان حقوق غيرقابل خدشه پذيرفته شد. در اين باره كه اين واژه‏ي فرنگي چگونه به «مشروطه» ترجمه شده، نظرهاي مختلف داده شده است.
ناسيوناليسم
ناسيوناليسم، تعريف واحدي ندارد؛ بلكه مانند همه‏ي ايدئولوژي‏ها و «ايسم»هاي بشري به صورت‏هاي مختلف قابل تفسير است. اين اختلاف رأي و تفسير در زبان فارسي، گاه به‏دليل مشابهت آن با «حب وطن» و «تشابهات قومي»، صورتي پيچيده‏تر به خود گرفته است. امروزه در آثار سياسي مغرب‏زمين چنين عنوان مي‏شود كه تشكيل ملت و عوارض سياسي آن به دوران جديد برمي‏گردد و چون اساس گفته‏ي نويسندگان غرب، فقط تاريخ اروپا است، همه‏ي دنيا و تاريخ بشري را با آن مي‏سنجند. با نگاه غربي و با تعابير ايدئولوژيك غربي از ناسيوناليسم، پيدايش واحدهاي سياسي «ملت»، «ملت‏دوستي» و «ملت‏خواهي» را بايد به بعد از رنسانس و بعد از پيدايش «نظريه‏ي حاكميت ژان بدن» فرانسوي و پاشيده‏شدن كليساي قرون وسطي منسوب كرد؛ اما با توجه به فرهنگ سياسي مشرق‏زمين و اديان بزرگ، عناصر «حب وطن»، «ملت‏دوستي» و «ملت» نه تنها در فرهنگ ايران وجود داشته است، بلكه رگه‏هاي آن را در ملت‏هاي ديگري چون يونانيان، چينيان، هنديان، و بابليان هم مي‏توان دنبال كرد. در تاريخ تحولات ايران، بحث وضع‏شدن واحد ملت در مفهوم سياسي و جغرافيايي و وحدت مذهبي جديد را مي‏توان از آغاز دوره‏ي صفويه تحقيق كرد؛ كه در آن، عناصر متشكله‏ي يك ملت بزرگ جديد با حاكميت و نظام اجتماعي نيرومند مشهود است. در دوران قاجاريه و درطي قيام تحريم تنباكو، لفظ «اعلاي كلمه‏ي ملت» را مرجع تقليد وقت، مرحوم ميرزاي شيرازي، به‏كار برده است. واژه‏ي «ملت» به‏خصوص در انقلاب مشروطيت زياد مطرح شده است و از يك قرن قبل، واژه‏هايي مثل «فدوي ملت»، «مجلس ملي»، «شهيد راه ملت» و غيره در رساله‏ها و مكتوبات سياسي به‏چشم مي‏خورد. با توجه به كنارزده‏شدن مذهبيون و شريعت‏خواهان در دهه‏ي سوم مشروطيت و روي‏كارآمدن سكولارها در دوره‏ي پهلوي و فرهنگ سكولاريستي دوره‏ي رضاخان و به‏خصوص شعارهاي ايران باستان كه از پايه‏هاي فرهنگي پهلوي عليه اسلام به‏شمار مي‏رفت، مي‏توان نتيجه گرفت كه با تبليغات فراوان سعي شد مسئله‏ي دين‏خواهي و ملت‏خواهي و ملي‏گرايي را جداي از هم يا در تقابل با هم مطرح كنند. انقلاب اسلامي ايران، حلقه‏ي اتصال و منطقي اين دو مهم شد و بطلان نظريه‏هاي افراطي سكولارها را درباره‏ي تفسير ملت آشكارا نمايان ساخت.
وصيت‏نامه‏ي منسوب به پطر كبير
اينكه هميشه در تاريخ ايران گفته مي‏شد روس‏ها قصد اشغال و يا تضعيف ايران را دارند و مي‏خواهند به آب‏هاي گرم خليج فارس دست پيدا كنند، به رؤياي تاريخي روس‏ها در وصيت‏نامه‏يي منسوب به پطر كبير برمي‏گردد كه همانند نوعي دستورالعمل حكومتي براي روس‏ها بوده است. اين مسئله، در معاهده‏ي گلستان و تركمانچاي صورت تحقق گرفت و قسمت‏هاي زيادي از اراضي ايران به خاك روسيه‏ي تزاري ملحق شد. بند نهم اين وصيت‏نامه چنين است:
نزديك‏شدن هر چه بيش‏تر به قسطنطنيه و هند. كسي كه اين منطقه را دردست داشته باشد، مالك تمام جهان خواهد بود. پس براي رسيدن به اين مقصود، بايد به جنگ‏هاي دائمي دامن زد نه فقط در تركيه بلكه همچنين در ايران، تأسيس كارگاه‏هاي كشتي‏سازي در اطراف درياي سياه، تصرف تدريجي اين دريا كه مانند درياي بالتيك براي اجراي طرح‏هاي ما ضرورت قطعي دارد و نفوذ تا خليج فارس با تضعيف ايران، و در صورت امكان، برقراري مجدد روابط تجاري سابق با مشرق‏زمين، پس از آن پيشروي تا هندوستان كه انبار گنجينه‏هاي جهان است و پس از دستيابي به آنجا، ديگر به طلاي انگليس احتياجي نخواهيم داشت.
بند ديگري از وصيت‏نامه چنين است:
ممالك گرجستان و ولايات قفقاز، شريان حياتي ايران است. همين كه نوك نيش تسلط روس بر آن خليد، فورا خون ضعيف از رگ و دل ايران فوران مي‏كند و آن وقت بر شما است كه فرمانرواي ايران را مطيع و نوكر خود سازيد.

به نقل از :‌http://www.seraj.ir/engine/View_article.asp?ID=A42227