گزيدهي واژههاي سياسي و تاريخ تحولات ايران و اسلام
موسي نجفي
براي فهم تاريخ تحولات سياسي چند قرن اخير ايران و كسب «معرفت سياسي»، بهنظر ميرسد به غير از شناخت متن حوادث و رخدادها، شناخت واژههاي تخصصي و مفاهيم كليدي هم بسيار مهم و آموزنده باشد.
كمك گرفتن از برخي مفاهيم مشترك در حوزهي فلسفهي سياسي، جامعهشناسي سياسي، فلسفهي تاريخ و برخي رشتههاي ديگر علوم انساني ميتواند در رشد درك تاريخي و اتصال وقايع پراكنده و ساخت تصويري كلي و جريانساز از تاريخ راهگشا و مفيد باشد.
در اين تحقيق، اين واژههاي مهم و كليدي و البته تخصصي و فني تاريخ تحولات سياسي ايران گردآوري شده است. باشد كه راهنمايي مناسب براي ورود به مسائل و جريانات فكري و سياسي باشد.
در اين تحقيق سعي شده است با قرار دادن اين مفاهيم به صورت الفبايي در حد امكان و البته با توجه به اهميت اهداف مذكور دنبال شود.
آزادستان
در فاصلهي بعد از جنگ بينالملل اول تا دورهي سلطنت پهلوي، نوعي تضعيف حكومت مركزي را ميتوان شاهد بود. در اين فاصلهي زماني، عدهيي از افراد، نوعي خودمختاري از حكومت مركزي را تحت نظام جمهوري و يا ايالات خودمختار شعار ميدادند و خواهان آن بودند؛ كه ازجملهي اين موارد، نظريهي ايالات خودمختار آزادستان است كه در زمان شيخ محمد خياباني به منطقهي آذربايجان اطلاق شد.
آلمانوفيل
طرفداران داخلي اجانب، در سياست داخلي و خارجي، گاه به سوي نيروي خارجي خاصي تمايل پيدا ميكردند. اين سياست اگر بهنفع و طرفداري از آلمان در ايران دنبال ميشد، به طرفداران و هواداران آن، آلمانوفيل ميگفتند. آلمان از 1870م در صحنهي سياسي اروپا ظاهر شد و در اواسط سلطنت ناصرالدينشاه بهعنوان نيرويي سوم براي كمكردن فشار روسيه و انگلستان در ايران مطرح شد؛ گرچه سياست بيسمارك در آن زمان، درگيرنشدن با قدرتهاي اروپايي رقيب بود. سياست طرفداري برخي رجال ايران از آلمان درطي جنگ اول و دوم بينالملل و اواخر دورهي رضاخان به اوج خود رسيد؛ آن چنان كه ردپاي بعضي جاسوسان و مأموران آلماني هم در مسائل و موضوعات سياسي و اقتصادي ايران بهچشم ميخورد.
اخباريگري و اصوليگري
اين دو اصطلاح، مربوط به دو گرايش در مكتب تشيع است. اخباريون اصالت و درجهي اعتماد خود را در تفسير و برداشت از دين، منحصر به قرآن و اخبار ميدانند؛ درحاليكه اصوليون در كنار دو منبع اصلي و معتبر يادشده، به عقل و اجماع هم اهميت ميدهند و قائل به اجتهاد هستند. مكتب اصولي بهخصوص در زمان مرحوم آيتالله وحيد بهبهاني ــ نزديك به دو قرن قبل ــ احيا شد و حاصل آن، وقوع نهضتي بزرگ در حوزههاي شيعه در عتبات بود. شاگردان مرحوم وحيد در كل عالم تشيع پراكنده شدند؛ و مكتب اصولي با متفكران و مجتهدان برجستهيي چون آيتالله شيخ جعفر كاشفالغطاء، آيتالله بروجردي، علامه نائيني و امام خميني، بيشترين نقش را در زمينههاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران و عراق و دنياي شيعه و گاه كل جهان اسلام ايفا كرد.
امپراتوري شرق اسلامي
اين اصطلاح، به رؤياها و خوابهاي طلايي و قدرتطلبانهي نادرشاه افشار اشاره دارد. نادرشاه درمقابل امپراتوري عثماني كه ممالك عربي و تركيه و قسمتهايي از اروپا را دراختيار داشت، انديشهي سيادت بر جهان اسلام را در سر ميپروراند و در اين راه ميخواست امپراتوري بزرگي در ممالك شرق اسلامي مانند ايران، افغانستان، هندوستان، و منطقهي تركستان غربي و شرقي ــ يعني از كشورهاي حاشيهيي درياي خزر گرفته تا قسمتهايي از چين ــ تشكيل دهد. اين رؤيا، با توجه به عدم اتفاق و عدم تجانس اين كشورها، نفوذ تشيع در ايران، علايق مذهبي برخي از اين كشورها به عثماني و دهها عامل گريز از مركز ديگر و نيز براثر جنايات و كشتارهاي زياد نادرشاه براي به زير فرمان بردن آنها و درنهايت با قتل نادرشاه در 1160 ه·· ق، مانند بسياري ديگر از بلندپروازيهاي مستبدان و ظلمه، با او به قعر گور رفت و فقط نقشي از آن براي عبرت در تاريخ باقي ماند.
امتيازات استعماري و عصر بيخبري
در دورهي نفوذ روسيه و انگليس در ايران و بهخصوص از بعد از قرارداد تركمانچاي، در وهلهي اول اين دو قدرت خارجي و سپس ساير دولتهاي طمعكار غربي درصدد برآمدند تا از خوان گستردهي ايران، امتيازات فرهنگي، اقتصادي و سياسي كسب كنند. اين دوران چنددههيي در دورهي قاجاريه را برخي از مورخان به «عصر بيخبري» نامگذاري كردهاند. قيام تحريم تنباكو و بعد از آن انقلاب مشروطيت را ميتوان پايان عصر بيخبري و آغاز تلاش مجدد ملت براي جبران مافات دانست.
ازجمله امتيازات مهمي كه در تاريخ مشهور است و ارزش زيادي براي استعمارگران داشت، ميتوان از امتياز رويتر، امتياز رژي، امتياز لاتاري، امتياز بانك شاهي، امتياز بانك استقراضي روس، امتياز دارسي، امتياز كشتيراني در رود كارون، و امتياز گمركات نام برد.
انحطاط و اعتلا (ادبار و اقبال)
زماني كه يك حكومت و يا جامعه و يا يك نظام سياسي و اجتماعي و فكري بهبار نشست و به اوج خود رسيد و ابعاد اين اوجگيري در همهي زمينهها و شئون مشهود شد، ميتوان از اعتلا و رشد و يا اقبال در يك جامعه و فرهنگ و نظام سخن گفت؛ و آنگاه كه اين نشانهها كمرنگ، و ابعاد نابودي و فنا و ضعف بر شئون مختلف تمدن و فرهنگ و جامعه هويدا شد، ميتوان از انحطاط و سپس مرگ يك جريان و يا نظام حرف زد. دورهي انحطاط گاه دهها سال به طول ميانجامد اما اجل و مرگ فرا نميرسد؛ به تعبير يكي از انديشمندان مسلمان، دورهي انحطاط مانند چراغي است كه از دور سوسو ميزند ولي خاموش نميشود. نمونهي اين دو دوره در تاريخ ايران، دوران صفويه است كه تا دوران شاهعباس اول را دورهي اوج و اعتلا و از شاهعباس تا حدود صدسال بعد بهخصوص دوران شاه سلطانحسين را دورهي انحطاط صفويه ميدانند.
انقلاب صنعتي اروپا
انقلاب صنعتي در اروپا بهدنبال كشف ماشين بخار آغاز شد. اين انقلاب ــ كه زمان شروع آن را حدود 1712م دانستهاند ــ سراسر قرن هيجدهم را دربر ميگيرد.
در قرن هيجده و نوزده، اروپا وارد رقابتهاي اقتصادي شد؛ و هر يك از كشورهاي اروپايي براي دردست گرفتن بازارهاي كشورهاي غيراروپايي و نيز بدستآوردن نيروي انساني و مواد خام بيشتر، به رقابت با كشورهاي اروپايي ديگر پرداخت. مؤيد اين مدعا، دهههاي متوالي دوران قاجاريه و رقابت دولتهاي غربي براي بدستآوردن بازارهاي ايران است. در اين زمينه، مسئلهي امتيازات استعماري و عصر بيخبري و مقابلهي انديشه و عصر تحريم با اين مسئله، قابل تحليل و تفسير است. چنانچه بخواهيم تاريخ تحولات غرب را با ايران از اين نظر تطبيق زماني دهيم، بايد بگوييم كه شروع و رشد رنسانس در غرب با دوران صفويه، و انقلاب صنعتي اروپا و انقلاب فرانسه تا حدودي با شروع تحول قاجاريه در ايران مصادف بوده است.
انگلوفيل
به سياست طرفداري از انگلستان و نيز به افرادي كه از اين سياست پيروي ميكردند، اطلاق ميشد. از زمرهي اين اشخاص دربين صدراعظمهاي دوران قاجاريه، ميتوان ميرزا آقاخان نوري، وثوقالدوله، و سيدضياءالدين طباطبايي و درميان وابستگان به لژهاي فراماسونري، افرادي چون ابوالحسنخان ايلچي و ميرزا عسگرخان ارومي را نام برد.
با روي كارآمدن رضاخان (سردار سپه) و سپس حاكميت پهلوي، اين تفكر در دولتمردان دورهي پهلوي غالب بوده است.
از نظر ملاكهاي ديني و ملي، طرفداران اين سياست را بايد خائن به ايران و خدمتگزار اجانب دانست.
انجمنهاي سري
اين انجمنها به طور عمده در حول و حوش سالهاي مشروطيت شكل گرفت و بيشترين اعضاي آنها را عناصر منورالفكر تشكيل ميداد. اين انجمنها را ميتوان به لژهاي ماسونري، انجمن آدميت، كميتهي مجازات و حتي به محافل به ظاهر ادبي و فرهنگي تقسيمبندي كرد. صرفنظر از ماهيت اين انجمنها، بايد گفت كه اعضاي اين انجمنها در بسياري از مسائل پشت پرده و به اصطلاح امروزين «نظريهي توطئه» شركت فعال داشتهاند. از بين انجمنهاي سري ميتوان به انجمن باغ سليمانخان ميكده در قبل از مشروطه اشاره كرد و با بررسي آن پي برد كه عوامل آنها به چه نحو فعاليت داشتند و براي كسب قدرت سياسي برنامهريزي ميكردند.
انجمن آدميت
از شاخههاي فراماسونري در ايران است كه اعضاي آن در دوران قاجاريه و پهلوي به نفع سياست انگلستان و غرب در كشور فعاليت ميكردند. به دنبال فعاليتهاي زيرزميني انجمنهاي ماسونري و بعد از محدودشدن فعاليتهاي ملكمخان و لژ بيداري ايرانيان، ردپاي اين انجمن در برخي جريانهاي سياسي قبل از مشروطه در بين رجال قاجاريه و منورالفكران مشهود است. عباسقليخان آدميت از بانيان و مؤسسان اوليهي اين انجمن است. لفظ «آدميت» به يك معنا ترجمهي لغت «اومانيسم» يا «هومانيسم» است؛ و اعضاي اين انجمن خود را پيرو همين مسلك و با همين نام در غرب ميدانستند. دكتر محمد مصدق، محمدعلي فروغي و بسياري ديگر از رجال دهههاي تحولزاي تاريخ ايران، در مقاطعي با اين انجمن ارتباط نزديك داشتهاند.
انديشهي ترقي (بعد از انديشهي ارتجاع و قبل از انديشهي تعالي)
انديشهي ترقي، اصطلاحي است كه برخي مورخان براي تفكر و اصلاحات منورالفكران دورهي قاجاريه وضع كردهاند. اين مورخان چنين وانمود كردهاند و ميكنند كه دو تفكر در دورهي قاجاريه بيشتر مطرح نبوده است: يكي انديشهي ارتجاع كه به رجال و حكومتگران قاجاريه مربوط بوده است و ديگر كساني كه مقابل اين انديشه و خواهان قانون و دمكراسي و پارلمان و پيشرفت و ... بودهاند. در اين تفكر، هر كس كه كوچكترين نقد و يا خدشهيي به عملكرد و نيات منورالفكران داشته باشد، در گروه مقابل يعني انديشه و خط ارتجاع قرار ميگيرد.
اين مسئله و تقسيمبندي، چند اشكال مهم تاريخي دارد:
1. متصورشدن دو تفكر، آنهم درمقابل هم، بيشتر تصوري ذهني است تا واقعي؛ و بهنظر ميرسد كه طرح اين انديشه ازسوي روشنفكران، جنبهي بزرگنمايي تاريخي و غلو صنفي براي تطهير گذشتهشان داشته است.
2. خط ارتجاع و استبداد آنطور كه روشنفكران وانمود ميكنند، كاملاً با انديشهي ترقي و حركت منورالفكران در تعارض نبوده است. مؤيد اين مدعا، حضور بسياري از سردمداران انديشهي ترقي مانند ميرزاحسينخان سپهسالار، ميرزاملكمخان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ... است كه در برخي مواقع حتي با استبداد و ارتجاع قاجاريه ارتباط و مراودهي صميمانه داشتهاند و فقط در مواقعي كه اختلاف منافع مطرح ميشد، جنگ با ارتجاع و استبداد را به طور جدي مطرح ميكردهاند. نمونهي تاريخي بارز اين موضوع، مخالفت ملكمخان با ناصرالدينشاه بعد از رسوايي لاتاري است. مرحوم آلاحمد معتقد است كه منورالفكران در آخرين دقايق مقابله بين حكومتها و روحانيون، براي تأمين زندگي، جانب حكومتها را گرفتهاند.
3. انديشهي ترقي در سه سطح مطرح بوده است: خط علمي، خط سياسي و خط وابستگي و ارتباط با خارج؛ كه بهنظر ميرسد قسمت اول كمتر از دو قسمت بعدي مطرح بوده و بيشتر نقش سپر و شعار دو جريان بعدي را داشته است.
4. نديدن استعمار غرب و فجايع آن و در اكثر مواقع نزديكي به آنان، در هر حال در صداقت برخي از رجال انديشهي ترقي شك و شبههي جدي ايجاد ميكند.
5. ميتوان گروهي از علما، آزاديخواهان و رجال بزرگ تاريخ ايران را نام برد كه در خط ارتجاع و استبداد قرار نداشتند اما در طيف انديشهي ترقي هم جا نميگرفتند. موضعگيريهاي اين عده دربرابر غرب و استعمار آن، نزديكيشان با مردم و افكارشان و مقابلهي آنان با ظلم و استبداد بنا به روايتي غير از روايات منورالفكري بوده است. اينان را ميتوان در گروه انديشهي تعالي قرار داد و سياست موازنهي منفي را با سياست اين جبهه در برخورد با اجانب فهميد.
انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه، به تحولات بزرگ قرن هيجدهم در فرانسه (1789م) اشاره دارد كه با تلاش متفكران و انديشمندان مغربزمين بهوقوع پيوست. ولتر، منتسكيو، اصحاب دايرةالمعارف، ژان ژاك روسو، هابز و لاك را معمولاً به عنوان پايهگذاران اصلي اين تفكر و جنبش نام ميبرند. به هر حال، شعارهاي انقلاب فرانسه با طرح شعار آزادي و برابري و برادري، به سراسر اروپا صادر شد. اين انقلاب هرچند بعد از سرنگوني استبداد پادشاهي لويي چهاردهم، به دورهيي از تاريخ فرانسه پايان داد، اختلاف و نزاع بين نيروها و جناحهاي انقلاب ــ ميان افرادي چون دانتون، روبسپير و ... ــ در همان سالهاي اول، گريبانگير انقلاب شد تا اينكه ناپلئون بناپارت ــ افسر توپخانه ــ قدرت را بهدست گرفت؛ و از همين زمان هم ايران و فرانسه هر يك به نوعي متوجه روابط سياسي با يكديگر شدند. اين توجه استراتژيك هرچند در دورهي اول جنگهاي ايران و روس نمود داشت، توجه به شعارهاي انقلاب فرانسه بين رجال و فرنگرفتگان در دهههاي بعد رنگ جديتري به خود گرفت و در زمان انقلاب مشروطيت به اوج خود رسيد.
ايرانشناسي غربي ـ ايرانشناسي شرقي
به مطالعات غربيان و بخصوص اروپاييان دربارهي تاريخ و فرهنگ ايران، ايرانشناسي اطلاق ميشد و ميشود. البته اين مطالعات در كشور سوسياليستي شوروي سابق هم با ديدگاهي متفاوت انجام ميگرفته است. كتابها، رسالهها و مقالههاي زيادي در اين زمينه نوشته شده است. مطالعهي اين ديدگاهها و كتابها براي درك ديدگاه و نظر غيرايراني راجع به ايران خالي از فايده نيست به شرط آنكه اين مطالعات با شناخت كامل از خط و خطوط فكري نويسندگانش و با توجه به شناخت از نيات و اهداف آنان انجام شود.
در دوران حاضر، در مطالعات ايرانشناسي غربي، بهخصوص آنچه در كشور امريكا انجام ميگيرد، اهداف و نيات جديد استعماري از سوي گروههاي ضدانقلاب و ضد دين خارج از كشور دنبال ميشود و در مواقعي حتي ردپاي فرقههاي ضاله را هم ميتوان علاوه بر اهداف سياسي خارجي در آنها مشاهده كرد.
اولتيماتوم
اولتيماتوم با هشدار سياسي و يا نظامي يك كشور خارجي به كشور ديگر مطرح ميشود. موارد اولتيماتوم در تاريخ ايران بيشتر به روسها در مسئلهي شوستر و وقايع سنهي 1329 ق مربوط است؛ و البته وقايع بهتوپ بستن گنبد حضرت رضا(ع) و همچنين تجاوزات ارضي روسها، تبعات تلخي از اين واژه در تاريخ ايران بهجاي گذارده است. در مواقع ديگري نيز از اين واژه در تاريخ ايران استفاده شده است؛ مثل بهتوپ بستن مجلس شوراي ملي به دستور محمدعلي شاه و يا هشدارهاي برخي قدرتهاي خارجي در طي جنگهاي اول و دوم جهاني.
بستنشيني
بست نشستن سنتي بوده كه جنبهي عرفيـ ديني خاصي در دورهي قاجاريه داشته است. معمولاً شخص مظلوم و يا متهم در اماكني كه مقدس بود، مينشست و كسي حق تعرض به او را نداشت و بدينوسيله آن كس و يا كساني كه بست نشسته بودند، تظلمخواهي ميكردند و مطالب خود را عارض ميشدند. از محلهاي مورد اعتماد و وثوق مردم براي بستنشستن، عبارت بود از حرم امام رضا(ع)، امامزادهها، مساجد و بهخصوص اطراف منزل علماي بزرگ. براي بستنشستن بايد خود را به زنجيري ميبستند و تا ستاندنِ داد، در همان حال ميماندند. بستنشستن در دورهيي كه ايران قوهي قضائيهي مستقلي نداشت و حكام و افراد حكومت مركزي و ولايتي ظلم ميكردند، وسيلهيي براي رفع ظلم و تخفيف آن محسوب ميشده است.
سنت بستنشيني از دورهي مشروطه، به تحريك عدهيي، راه انحراف درپيش گرفت و با رفتن به جاهايي مثل سفارتخانهي انگلستان، بهنوعي از مسير ديني خود خارج شد و به مسير سياسي غرب افتاد. البته بسياري از علماي بزرگ و رجال دلسوز، بستنشيني را فقط در اماكن مقدس مجاز ميدانستند و حركتهايي چون بستنشيني در سفارت انگلستان را انحراف، بدعت و اشتباه معرفي ميكردند.
مسئلهي بستنشيني در سفارتخانهي انگلستان و تبعات فرهنگي آن، هشداري است تاريخي كه دشمن ممكن است واژهها، سنتها و بسياري از آداب بومي و ديني را شناسايي كند و آنها را در جهتي غير از اصول اوليه و اصلي آن بهكار ببرد؛ پس بايد هوشيار بود و به طور مضاعف از ارزشها و سنتهاي ديني و ملي پاسداري كرد.
اين نكته را هم بايد اضافه كرد كه مسئلهي دخالت حكمرانان قاجار در زمينهي قضاوت، فراز و نشيب بسيار داشته و گاه ميشده بهخاطر وجود عالم و يا مجتهدي متنفذ، استقلال قضاوت و عمل به قوانين قضايي شريعت كاملاً مراعات ميشده است. ازجملهي اين موارد ميتوان به اجراي حدود شرعي ازسوي علماي بزرگي چون سيد حجةالاسلام شفتي و آقانجفي اصفهاني اشاره كرد.
بحران خلافت
بهدنبال سقوط بغداد در 656 ه·· ق بهدست هلاكوخان مغول، آخرين خليفهي عباسي با ذلت و خواري سرنگون شد. اين واقعه براي دنياي سنيمذهب جهان اسلام ضايعهيي بزرگ بهشمار ميرفت؛ و چون آنان، خليفه را جانشين پيامبر(ص) ميدانستند، اين مسئله بحراني عميق در مشروعيت حكومت و مسئلهي امارت براي آنان پيش آورد. به اين مسئله و دوران كه تا بهقدرترسيدن سلسلهي عثماني ادامه داشت، «بحران خلافت» ميگويند. شيعيان و فرقههاي غيرمتعصب سني مانند صوفيه و عرفا با استفادهي بهينه از اين جريان، در راه تحكيم فرهنگ شيعه تلاش كردند. ظهور صفويه در قرون بعدي، استفاده از اين زمينه محسوب ميشود. البته بحران خلافت در پايان حكومت عثماني در انتهاي جنگ جهاني اول يكبار ديگر در دنياي سنيمذهب ديده ميشود.
بلشوويسم
به دنبال تحولات و وقايعي كه در حول و حوش سالهاي جنگ جهاني اول در روسيهي تزاري پيش آمد و به تضعيف و سپس سرنگوني رژيم تزارها انجاميد، اين واژه كه بيشتر به انديشهها و مسائل انقلابي و كودتاي سرخ و وقايع 1917م روسيه مربوط ميشود، در مطبوعات و برخي متون سياسي ايران راه يافت. انديشهي بلشوويسم بهطور دقيقتر از 1906م بهتدريج ازطريق قفقاز و سپس آذربايجان در بعضي نوشتههاي دمكراتها و يا برخي انقلابيون داخلي تحت لواي اجتماعيون و يا عاميون وارد ايران شد. اينان در ابتدا بيشتر نوعي سوسيالدمكراسي را ترويج ميكردند؛ اما بعد از وقايع سرخ روسيه، اين مسئله در قالب ماركسيست و سپس ماركسيست ـ لنينيست بروز كرد. اين جريان هرچند در آغاز به دو دليل ــ يكي انتقاد بلشوويستها از رفتار و سياست تزارها و دوم شعارهاي ظاهري و تبليغي برابري و عدالتطلبانهي آنان عليه تبعيض و ستم ــ كمتر مورد توجه واقع شد، با گذشت زمان و بهويژه بهدليل ماهيت غيرديني و اسلامستيزانهي اين انديشه، كمكم به نفرت و انزجار عمومي از بلشوويسم و سپس كمونيسم تبديل شد.
بابيه و بهائيه
بهنظر ميرسد مقاومت مردم و فتاواي جهاديهي علماي شيعه عليه روسها طي دو جنگ اول و دوم ايران و روس، سياستمداران كشورهاي بيگانه را به اين انديشه انداخته باشد كه وحدت فرهنگي ملت و تحديد قدرت علما و دين را بهطريقي برهم بزنند. انحطاط و ضعف كشور بعد از قرارداد تركمانچاي، مزيد بر علت شد و نوعي زمينهي داخلي مناسب را براي آنان فراهم ساخت. اما وقايع تاريخي خاص و مسئلهي شيخ احمد احصايي و سپس طرح ركن رابع، زمينهساز انحرافي بزرگتر بهنام «باب» شد. عليمحمد باب بعد از چند سال تبليغ بابيت، كمكم ادعا كرد كه شريعت تازهاي آورده است؛ و در اين مسير، عدهيي از عوام و اشخاص جاهطلب را بهسوي خود جلب كرد. رفتهرفته فتنهي او و يارانش بالا گرفت بهخصوص كه اين مسئله به دو زمينهي گفتهشدهي قبلي يعني فشار به مردم بعد از تركمانچاي و فرصتطلبي كشورهاي بيگانه اضافه شد و مجموعهيي خطرناك براي شكستن اتحاد و انسجام فرهنگي ملت ايران بهوجود آورد. لذا مرحوم اميركبير احساس خطر جدي كرد؛ علماي بزرگ هم بسيج شدند و اين فتنه را خاموش كردند، و درنهايت باب اعدام شد. البته فتنه به طور كامل خاموش نشد و دو گروه ازليه و بهائيه بعدا بهرياست ميرزا يحيي صبح ازل و ميرزا حسينعلي بهاء مشكلاتي در سنوات بعدي ايجاد كردند و اين دو فرقهي ضاله محل نفوذ و اجراي سياستهاي روسيه و انگلستان در ايران شد. البته در اين زمينه، دخالت خارجي و بيارزشي عقايد آنان بهقدري آشكار بود كه اينان هيچگاه نتوانستند بهتنهايي منشاِء خطر بزرگي بشوند؛ اما به هر حال ردپاي آنان در وقايع دوران قاجار و پهلوي قابل بررسي است.
تصوف
به فرقههاي مختلف صوفيه و عرفا گفته ميشود؛ ولي در تاريخ ايران، بيشتر فاصلهي زماني بين سقوط بغداد در 656ه·· ق تا ظهور صفويان در 907ه·· .ق مد نظر است؛ چرا كه اينان حلقهي واسط مهمي بين دگرانديشي و تحول فرهنگي و مذهب ايران از تسنن به تشيع بودهاند. البته نبايد فراموش كرد كه گرايش اصلي خاندان شيخ صفيالدين اردبيلي و سلسلهي صفويه نيز در ابتداي حكومت در همين زمينه بوده و اين مهم هنوز هم قابل بحث است.
جهاديه
رسائل جهاديه به مجموعهي فتاوا و رسائل و احكامي گفته ميشود كه در اثناي جنگهاي اول و دوم ايران و روسيه ازسوي علما و مراجع شيعه نوشته و صادر شده و حجم نسبتا وسيعي از كتابهاي فقهي و رسائل ديني را دربر ميگرفته است. مرحوم قائم مقام فراهاني برخي از اين احكام و فتاوا را در رسالهيي به همين نام گردآوري كرده است. البته اشعار جهادي هم كه از زبان و قلم برخي شعرا براي تهييج و تشويق مردم سروده ميشد، از همين زاويه قابل تأمل و تحقيق است. در هر حال، رسائل و ادبيات جهادي كه دويست سال قبل نگارش يافته، بهنوعي عميق ادبيات و فرهنگ مقاومت را در ايران شيوع داده است.
خليفةالخلفا
از مقامات صوفيه در دوران صفويه بوده كه نظارت دستههاي مختلف صوفيه را زير نظر مرشد كامل كه در زمان صفويه شخص پادشاه بوده، برعهده داشته است. اين مقام تا اواخر دورهي صفويه باقي بود؛ اما نشان و اعتبار اوليهي خود را ازدست داده بود.
داروينيسم اجتماعي
نظريهي تنازع بقا و انتخاب اصلح داروين ــ دانشمند معروف علوم طبيعي ــ در طبيعت و حيات موجودات زنده، دستاويزي در علوم اجتماعي و سياست شد و ابعاد غيراخلاقي و غيرانساني عجيبي در اين علوم پيدا كرد؛ زيرا با توجه به اين نظر كه «در نزاع بين موجودات كه در هستي و حيات جانوران وجود دارد، موجودي ادامهي حيات ميدهد كه قويتر و پايدارتر است»، بايد پذيرفت كه در روابط اجتماعي بين افراد و ميان دولتها، فرد و يا دولتي باقي ميماند كه بتواند در اين جنگل و در نزاع براي ماندن، ديگران را نابود كند و در اين منطق، فقط قويتر حق حيات و سيادت دارد. اين نظريه، بهنحوي به اصالت قدرت و توجيهي براي استعمار و زورگويي قدرتمندان تبديل شد، آن چنانكه آنان زور و ظلم را بهنوعي قاموس خلقت و طبيعت معرفي ميكنند؛ و بهنظر ميرسد كه اين نظريه بهنحوي در ايدئولوژي سياسي فاشيسم، نازيسم و ماركسيسم و حتي امروز در ذات اصول و مباني كاپيتاليسم و ليبراليسم پذيرفته شده است.
دمكرات و اعتدالي
اسامي دو حزب بهظاهر مخالف ولي در باطن هر دو غربگرا و آزاديطلب بعد از مشروطيت. دمكراتها بهدليل شعارهاي تندتر و افراطي، بيشتر مورد توجه جوانترها و انقلابيون بودند و تجار و سياستمداران محافظه كار به اعتداليون توجه داشتند.
حزب دمكرات را «حزب دمكرات عاميون» و گاه «اجتماعيون عاميون» هم گفتهاند؛ و حزب اعتدالي را «اجتماعيون اعتداليون» هم خواندهاند.
تعداد دمكراتها در مجلس دوم، 28 و تعداد اعتداليون 36 نفر بوده است. يكي از بندهاي اساسنامهي دمكراتها، انفكاك كامل قوهي سياسي از قوهي روحاني بود. روزنامههاي وابسته به دمكراتها عبارت بود از: ايران نو در تهران، شفق در تبريز و نوبهار در مشهد؛ و از رؤساي دمكرات ميتوان از سيدحسن تقيزاده، حسينقليخان نواب، سليمانميرزا، وحيدالملك و سيد محمدرضا مساوات نام برد.
بعضي از رؤساي اعتداليون عبارتند از: ميرزامحمدصادق طباطبائي، سپهدار تنكابني، سردار محيي، دولتآبادي، ناصرالملك نايبالسلطنه و فرمانفرما.
بررسي روند حزب دمكرات، ممكن است نكات مفيد و آموزندهاي دربر داشته باشد؛ چرا كه با وجود ضعفهاي زياد و مرام نسبتا سكولار حزب دمكرات، جوانان پرشور و انقلابيون صادقي جذب اين حزب شده و از اين طريق نيروي ملي پرشوري بهوجود آمده بود.
جوانان دمكرات، افرادي شعاري، احساساتي، ملي، وطنپرست، آزاديخواه، مردمي و عدالتطلب بودند؛ اما عمقي نميانديشيدند، از معارف عميق ديني و علماي مذهبي بهطور كامل تبعيت نميكردند، خود را محور مسائل ميديدند و با نوعي تلفيق سطحي بين اسلام و غرب، مسائل را التقاطي مطرح ميكردند. اين صفات و برخي مشخصههاي ديگر باعث شد كه اين نيروي اجتماعي و سياسي مهم، بهدليل ناسالمبودن تشكيلات و مرام حزبي، عليرغم سر و صداي زياد، كمتر بتواند در سالهاي پرآشوب تاريخ تحولات، منشأِ خدمات عاليه و اهداف بزرگ ملي شود.
رژي و رويتر
منظور از رژي، امتيازنامهي رژي است كه به نامهاي امتيازنامهي انحصار دخانيه و يا امتيازنامهي توتون و تنباكو نيز شهرت داشته است. طبق اين امتيازنامه كه ازسوي ناصرالدينشاه قاجار و به دسيسه و دلالي امينالسلطان ــ صدراعظم وقت ــ بهامضا رسيد، خريد و فروش كل توتون و تنباكو كه در ممالك محروسهي ايران بهعمل ميآمد، تا انقضاي مدت پنجاه سال به ماژور تالبوت و شركاي او واگذار شد.
اين امتيازنامه كه امضاي آن در نوروز 1269 ش / 1308 ق انجام گرفت ــ چنانكه در كتابهاي تاريخ مشهور است ــ به قيام بزرگ تحريم تنباكو انجاميد و سرآغاز فصل نوين تاريخ ايران در 1309 ق شد.
عنوان امتيازنامهي رويتر، از نام بارون جوليوس رويتر گرفته شده است. انگليسيها خود اين امتياز را يكي از عجيبترين امتيازاتي ميدانستند كه درطول تاريخ وجود داشته است؛ و با شگفتي اظهار ميداشتند كه تاكنون در تاريخ ديده نشده است دولتي طي يك امتيازنامه، همهي منابع حياتي كشور خود را به يك فرد خارجي تسليم و تفويض كند. رويتر ــ كه خبرگزاري معروف رويتر هم بهنام اوست ــ يهوديزاده بود. او و نمايندگانش، اين امتياز را به سال 1289 ق تحصيل كردند و براي بهدستآوردن حق انحصاري همهي امتيازات يك كشور، حدود دويست هزار ليره رشوه به ميرزاحسينخان سپهسالار، ميرزاملكمخان، حاجيمحسنخان معينالملك و چند نفر ديگر دادند. اين امتياز به دلايل متعدد، ازجمله مخالفت علماي بزرگ، به مرحلهي عمل نرسيد، اما اختلاف تا 17 سال باقي ماند؛ تا در 1306 ق، بعد از آنكه اجازهي كشتيراني در رود كارون به انگلستان و امتياز بانك شاهنشاهي و استخراج و بهرهبرداري معادن ايران به رويتر داده شد، او از دعاوي خود صرفنظر كرد و اصل امتيازنامه را مسترد داشت.
رنسانس
به دورهي جديد تاريخ اروپا ميگويند كه بعد از پايان قرون وسطي در مغربزمين اتفاق افتاد. به گفتهي مورخان غرب، شروع اين دوره، 1453م مطابق با 857 ق ــ سال فتح قسطنطنيه و متلاشيشدن امپراتوري روم شرقي بهدست سلطان محمد فاتح از سلاطين آل عثمان ــ بوده است. رنسانس در معنا عبارت است از عصر نوزايي و حيات مجدد؛ و آنچه غربيان سعي دارند القا كنند، اين است كه تاريخ تحولات غرب، تاريخ تحول بشريت و مدار هستي است، در حاليكه نه قرون وسطاي آنان به ما مربوط است و نه عصر رنسانس اروپا، مستقيما با تاريخ تحولات ما ارتباط دارد. شروع رنسانس در تاريخ تحولات ايران از اين نظر مرتبط و قابل تحليل است كه اين اتفاق حدود نيم قرن قبل از شروع عصر جديد در ايران يعني استقلال و حاكميت مجدد ايران ازسوي قزلباشان صفوي رخ داده است و تحولات جديد ايران درنتيجهي مذهب شيعه و شيعيان در ايران هرچند با نقطهي آغاز رنسانس غرب ازنظر زماني قرابت دارد، در ماهيت و مباني و شيوهها كاملاً متفاوت و غيرمرتبط با آن است.
روسوفيل
عبارت است از سياست تمايل به روسها در مسائل داخلي و خارجي. اين سياست در ايران، دو دورهي خيانتبار دارد: يكي دوران تزارها و حكومت تزاري؛ دوم، دوران حكومت كمونيستي شوروي و سياستبازان و احزاب دستنشاندهي چپگراي ملحد داخلي.
البته ذكر اين نكته خالي از لطف نخواهد بود كه روسها از دو قرن قبل، سابقهي بسيار بدي در ذهنيت مردم ايران داشتهاند؛ تلخي تركمانچاي و داغ قفقاز مسئلهيي نبود كه هيچگاه از ذهن و خاطره و حافظهي تاريخي ايران پاك شود و لذا طرفداران روس در ايران، هيچگاه مورد اقبال عامه قرار نميگرفتند و نزديكي و ارتباط با روسيه در هر شكل و قالبي، هميشه سؤال و شماتت و ظن ملي را درپي داشته است.
سكولاريزم و سكولاريزاسيون
واژهي «سكولاريزاسيون» در اصل از واژهي لاتيني «سكولار» بهمعناي «قرن» گرفته شده است. در زبان كلاسيك مسيحيت، «سكولوم» بهمعناي زماني است كه در آن بهسر ميبريم. پس «سكولاريزاسيون» از نظر مفهومي به معناي «بهحاشيهراندن دين» است. اما «سكولاريزم» در مفهومي غيرمقدس و غيرروحاني بهكار ميرود؛ و در تعريف و مفهوم فرهنگي و فكري عبارت است از بهحاشيهراندن دين و كنارنهادن آن و كاهش نفوذ دين در جامعه و متن زندگي مردم. از اين رو «سكولاريزم» يك ايدئولوژي، مسلك و مرام است كه پيشفرضها، و مباني و مقولات خاص خود را دارد؛ و براي معادل فارسي آن ميتوان از بين واژههاي دنيامداري، دنياگرايي، دنيازدگي، دنياپرستي و نادينيگرفتن، يكي را برگزيد. عربها در ترجمهي اين واژه، لفظ علمانيت را بهكار برده و براي معادل سكولاريزاسيون، واژههاي عربي را كه در زبان فارسي به معناي عرفيشدن، دنيويشدن و غيرمقدس و غيرروحانيشدن است، وضع كردهاند و آن فرايندي است كه طي آن، انديشهي ديني و اعمال ديني و نهادهاي ديني، نقش و اهميت اجتماعي خود را ازدست ميدهند.
ازنظر مباني نظري سكولاريزم، سكولارها اصول و بنيادهاي زير را براي خود قائلند:
1. عقلمحوري و عقلبسندگي (البته عقل معاش و عقل جزوي و عقل نازل به دنيا)،
2. اومانيسم (بشرگرايي)،
3. نسبيگرايي (در قلمرو معرفت و ارزشهاي اخلاقي)،
4. مخالفت با سنت،
5. تجددگرايي و مدرنيسم،
6. اباحيگري،
7. الحاد و بيديني در امور و شئون زندگي،
8. علمپرستي (البته فقط علم تجربي و آنهم با شرايط و نگاه دنيابين و جزوي و سطحي خودشان)،
9. اعتقاد به نظام حقوقي غيرديني در روابط افراد و تفسير مبناي آن براساس حقوق طبيعي (حقوق طبيعي و طبيعتي كه سكولار شده است و از اصالت و ماهيت و اصل الهي خود جدا ميشود).
در هر حال، سكولاريزم و سكولاريزاسيون، به صورت ايدئولوژيهاي عريض و طويل بشري درآمدهاند و بهمعناي «روش علمي» ديگر نميتوان آن را محدود كرد. اين دو واژه، صددرصد در مفهومي مقابل دين و ديانت و شريعت قرار ميگيرند و در نهايت به قانون و اصولي ميرسند كه مستقل از منشأِ قدسي و الهي است.
سياست امحاي منابع ـ سياست زمينهاي سوخته
در دوران صفويه، وقتي قزلباشان و نيروهاي جنگي صفوي به اين نتيجه ميرسيدند كه دربرابر دشمن خارجي تاب مقاومت ندارند، عقبنشيني ميكردند و مناطقي را در مرزها به دشمنان ميدادند اما بعدا با اجراي سياست امحاي منابع، از نفوذ و پيشروي عميق دشمن به خاك ايران جلوگيري ميكردند؛ و اين سياست بدينصورت بود كه منابع غذايي و تداركاتي را در مسير عقبنشيني خود و پيشروي دشمن نابود ميكردند و با اين شيوه نه تنها به درون خانه ميخزيدند، بلكه مبادي ورودي دشمن را هم در مدخل نفوذ بيگانه مسدود ميكردند. اين سياست بههنگام شكست اسماعيل اول دربرابر عثمانيها در جنگ چالدران بهاجرا درآمد و با وجود آنكه عثمانيها بهدليل تعداد بيشتر و سلاح برتر توانستند حتي تبريز را بهاشغال خود درآورند، موفق نشدند صفويه را نابود كنند و زياد در داخل خاك ايران پيش بروند.
سياست موازنهي منفي ـ سياست موازنهي مثبت ـ سياست نيروي سوم
در دوراني كه قدرتهاي خارجي براي نفوذ بيشتر و كسب امتيازات استعماري در ايران تلاش ميكردند، قائلين به سياست موازنهي منفي معتقد بودند كه به هيچيك از دولتهاي بيگانه، بهويژه به دو قدرت اصلي استعمارگر يعني روسيه و انگليس، نبايد امتياز داد؛ چرا كه با امتيازندادن به ديگران، ميتوان كشور را با اين موازنه حفظ كرد. از اين رو، موازنهي منفي را موازنهي عدمي هم ميگويند. از بزرگان و رجال اين سياست ميتوان ميرزاي شيرازي، شيخ فضلالله نوري، مدرس، امام خميني و تا حدود زيادي ميرزاتقيخان اميركبير و رجال ديگر را نام برد. سياست موازنهي عدمي در انقلاب اسلامي ايران، بهصورت شعار «نه شرقي، نه غربي» جلوهگر بود.
در مقابل سياست موازنهي منفي، سياست موازنهي مثبت قرار داشت كه معتقدان به آن ميگفتند براي حفظ كشور بايد درمقابل هر امتيازي كه به روس داده ميشود، يك امتياز هم به انگلستان داد؛ و درحقيقت با بهحراج گذاردن دارايي و منابع ثروت كشور، آنهم بهطور مساوي، همهي اجانب را راضي نگه داشت. بيترديد قائلين به اين سياست را بايد خائن و وطنفروش دانست.
طرفداران سياست استفاده از نيروي سوم هم اعتقاد داشتند كه براي مقاومت دربرابر قدرتهاي خارجي بهخصوص روسيه و انگلستان در دوران قاجار، بايد از يك قدرت سوم براي كم كردن نفوذ قدرتهاي بزرگتر استفاده كرد؛ قدرت سومي كه سابقهي استعماري نداشته و درضمن قدرتمند هم باشد. ازنظر اين گروه، در زمان قاجار امريكا و فرانسه و البته آلمان بهعنوان نيروي سوم مطرح ميشدند. قائلين به سياست وحدت اسلامي و پاناسلاميسم هم اين قدرت را در امپراتوري عثماني ميديدند.
تفكر نيروي سوم اگر بهدست طراحان سياست موازنهي منفي و معتقدان به آن در شرايط اضطرار و با برنامهريزي و درحد «اكل ميته» اجرا ميشد و امروز اجرا شود، نتيجهبخش ميبود و خواهد بود؛ اما اگر در راستاي سياست موازنهي مثبت و يا بدون برنامه و با خوشبيني دنبال شود، همان قدرت سوم، به يك استعمارگر جديد تبديل ميشود و در مواقع حساس، كشور را درقبال منافع خود به آن دو قدرت بزرگتر و داراي منافع نزديك ميفروشد و يا با آنها وارد معامله ميشود؛ آنچنان كه در گذشته چنين شد. براي نمونهي اول ميتوان از استفاده از امريكا بهجاي انگليس در قضيهي مليشدن صنعت نفت نام برد؛ و از مورد دوم، دلخوش كردن رجال ايران به ناپلئون در جنگ با روسها را مثال زد كه درنهايت با پيمانشكني ناپلئون، ايران تنها ماند.
سوداگريها، دخالتها و مطامع سياسي و اقتصادي اروپاييان در سالهاي اخير كه گاه حتي شكل دخالت در امور كشور هم پيدا ميكرد، هشدار و مراقبت زيادي را در استفاده از سياست نيروي سوم ميطلبد و اين مسئله را خاطرنشان ميسازد كه با توجه به تجارب مسلم تاريخي كه به قيمت بسيار سنگيني براي تاريخ و تحولات سياسي كشور ما بهدست آمده، سياست موفق و موافق با استقلال واقعي، همانا استفاده از سياست موازنهي منفي است؛ بايد براي تعميق اين سياست كوشيد و هماهنگ با شرايط كشور براي آن برنامهريزي كرد، تا راههاي پيچيده و مرموز و نفوذهاي آرام اجانب به كشور سد شود.
سياست تقريب
عبارت است از نزديكي بين مذاهب اسلامي؛ كه از جنبههاي مختلف ديني، فلسفي، فكري، جغرافيايي و سياسي مطرح بوده است. بسياري از علما، رجال، مصلحين و سياسيون و حتي سلاطين در مسير اين تفكر حركت كردهاند؛ البته نحوهي پيگيري و نيات و شرايط و همچنين زاويهي ورود هر يك به اين سياست متفاوت بوده است. نادر شاه افشار براي ارضاي حس جاهطلبي و رفع عطش قدرت، ميخواست با تمسك به اين سياست، خود را به عنوان يك قدرت اسلامي درمقابل عثماني مطرح كند. او در اجراي اين سياست، قتلهاي بسيار انجام داد و حتي تا آنجا پيش رفت كه تشيع را در ايران محدود كرد و سپس از رسميت انداخت؛ درنتيجه منفور مردم و بزرگان ايران شد.
افراد ديگر همچون سيدجمالالدين اسدآبادي بهنحوي ديگر به اين سياست تمسك جستند. مرحوم آيتالله شيخ محمدحسين كاشفالغطاء، يا مرحوم آيتالله بروجردي و يا حتي امام خميني در زمينههاي مختلف و البته با شرايط و اصول خود به سياست تقريب نزديك شده و درصدد برقراري نوعي وحدت و اتحاد فرهنگي و سياسي در دنياي اسلام برآمدهاند.
سياست تقريب ممكن است به سياست نيروي سوم نزديك و يا به سياست موازنهي منفي تبديل شود و حتي بهعنوان مكملي در زمينه نظريهي امالقري مطرح شود.
سيويليزاسيون و پروغرس
اين دو واژه از دوران قبل تا كنون به انحاي مختلف در نوشتههاي منورالفكران مطرح بوده؛ واژهي اول بهمعناي «تمدن» و دومي بهمعناي «ترقي» و «پيشرفت» است. اين دو واژه از نوشتههاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ملكمخان و ميرزاآقاخان كرماني گرفته تا منورالفكران دورهي مشروطه و رضاخان و حتي امروز در معاني مختلف و در قالب شعارهاي متفاوت، مركز توجه بسيار بوده است. به هر حال، در دهههاي قبل اين دو لفظ نه با معاني معادل فارسي، بلكه به همان لفظ فرنگي بهكار ميرفت. ذكر اين نكته ضروري است كه تمدن و ترقي از دورهي صفويه كاملاً مطرح و جامعهي ايران بهخوبي و به طور بومي با اصول آن آشنا بوده است، اما چون اين دو واژه در دوران انحطاط پس از تركمانچاي ازسوي منورالفكران طرح شد، بيترديد نوعي گسستن از گذشته و رويكرد جديد و فضاسازي غربي را در خود ملحوظ داشت. همچنين بايد متذكر شد كه نقد ريشهيي يك يا چند واژه، دليلي بر تأييد يا رد آنها نيست؛ بلكه هدف، بررسي ريشهيي قضيه است و اينكه در ساحت تحقيق، اين نقد بايد انجام گيرد. نيز مرسومبودن يك مفهوم، دليل درستي كامل و يا جاي نقد و بررسينداشتن آن نيست. شايد اولين فايدهي ريشهيي نقد آن باشد كه ما نسبت خود را با اين مفاهيم بهتر درك ميكنيم.
شايستهسالاري
به اتخاذ سياست و روش و تدبيري گفته ميشود كه براساس آن، معيار ترقي و مسئوليتپذيري در بين رهبران را شايستگي و لياقت آنان تعيين ميكند، نه روابط قبيلهيي، خانوادگي، نژادي، صنفي و يا مانند آن. بهنظر ميرسد دولت شيعهمذهب صفوي اين سياست را در ازمنهيي شعار خود قرار داده بودند و رژيم و دولت قاجاريه و پهلوي در بيشتر مواقع درمقابل آن قرار داشتهاند.
صدر ـ شيخ الاسلام ـ امام جمعه ـ ملاباشيگري
صدر از مقامهاي مذهبي دوران صفويه بوده؛ هرچند كه مقام صدر در دولتهاي تيموري و تركمن هم وجود داشته و حتي صدرالصدور رئيس امور روحاني حكام سني قبل از صفويه بوده است، ولي اين مقام و لقب در دوران صفويه اهميت بيشتري پيدا كرد و يك علت آن هم اين بود كه فقيه و فقه شيعه در زمان مزبور به حد بالاي اهميت اجتماعي و مذهبي و ملي رسيده بودند.
مقام صدر به امور موقوفات و قضا هم رسيدگي ميكرد. سفرنامهنويسان غربي در دورهي صفويه، ازجمله شاردن، نوشتهاند كه مقام صدر و قدرت او در ايران بيش از قدرت مفتي درميان تركان بود. صدر بر بسياري از مدارس، مساجد، تكايا و امور مذهبي و شرعي هم نظارت داشت. مقر اصلي صدر در مركز حكومت بوده؛ ولي در شهرستانها هم مقام صدر زير نظر مركز و مقام صدر در دارالسلطنه وجود داشته است. مقام مذهبي به صدر خاص، صدرالممالك و صدر عام تقسيم ميشده است.
و اما شيخالاسلام هم از مناصب مهم ديني در دوران صفويه بوده كه در عصر عثماني نيز وجود داشته است. اين لقب در زمان شاهطهماسب، با آمدن محقق كركي به ايران، به ايشان اطلاق شد. شيخالاسلام بيشتر جنبهي مذهبي و افتاء داشته تا اداري و حكومتي؛ البته گاه بسته به موقعيت علمي و شخصيت اجتماعي و سياسي خود در امور قضا و امور مذهبي و اجتماعي ديگر هم دخالت ميكرده است. عليالظاهر شيخالاسلام شهرستانها هم زير نظر شيخالاسلام مركز قرار داشتهاند؛ و در مركز حكومت، شيخالاسلام گاه امام جمعه هم بوده است. از وظايف مهم شيخالاسلام، اجراي امر به معروف و نهي از منكر بوده است.
امام جمعه هم از جمله عناوين مذهبي دوران صفويه بوده است. مسئلهي نماز جمعه و واجببودن يا نبودن و يا موقعيت شرعي نماز جمعه در زمان غيبت، از مسائل بسيار مهم حكومت مدعي شيعه بوده است؛ چنان كه محقق كركي نخستين بار در زمان شاه اسماعيل، به وجوب تخييري نماز جمعه فتوا داد و از اين طريق وجود قدرت مستقل فقها را دربرابر قدرت شاه استحكام بخشيد.
منصب ملاباشيگري هم از مناصب مذهبي و درباري در دوران صفويه بهشمار ميرفته كه البته وظايف محدودتري داشته است.
عثماني ـ ينيچري
منظور سلاطين و حكومت و امپراتوري پهناور عثماني است كه بيشتر در زمان صفويه و كمتر در زمان قاجاريه، جزو قدرتمندترين حكومتها و نظامهاي جهان بودهاند. دولت عثماني در دوران صفويه، بزرگترين تهديد براي دولتهاي اروپايي و عمدهترين خطر براي ايران شيعهي صفوي محسوب ميشده است. امپراتوري عثماني حدود 5 قرن بر تركيه، غالب كشورهاي عربي و بخش بزرگي از اروپا بهخصوص بالكان سيطره داشته است. اين دولت در دوران قاجاريه، بيشتر در پيمانها و معادلات منطقهيي مطرح بوده است و نام آن در پيمانها و برخي درگيريها بهچشم ميخورد. دولت عثماني در جنگ جهاني اول با توجه به شكست خود و همپيمانان غربيش، رو به اضمحلال بيشتر نهاد و در آخرين سالهاي عمر خود با تجزيه و استقلالخواهي دولتهاي تحتسلطهاش مواجه شد و سپس براي هميشه بهخاموشي گراييد.
در تاريخهاي مربوط به صفوي و بهخصوص در جنگ چالدران ، به نام ينيچري يعني سربازان زبدهي ترك كه عليه قزلباشان ميجنگيدند، زياد اشاره شده است.
عدالتخانه
منظور جنبش عدالتخانه است كه در 1323 ق سر و صداي زيادي در تهران بهراه انداخت و درنهايت به انقلاب بزرگ مشروطيت و تأسيس نظام پارلماني در ايران منجر شد. درحقيقت، نهضت عدالتخانه را ميتوان طليعهي انقلاب مشروطيت دانست.
علت اين نامگذاري در آغاز حركت مردم اين است كه اولاً لفظ عدالت از اصيلترين گوهرهاي ناب و از نقاط محوري و مركزي در تفكر شيعه است؛ ثانيا در دوران قاجار، به دليل ظلم و نبودن پناهگاه و مأواي جدي براي استغاثهي مظلومان، بهخصوص بعد از قضاياي چوبخوردن تجار قند و خشونت عينالدوله و درگيريهاي مشابه آن، اين مسئله بدين طرح و صورت يعني حركت براي ايجاد عدالتخانه مطرح شد. البته مردم و رهبران روحاني متوجه شدند كه بازكردن محلي براي دادخواهي اگر ذيل نام بزرگتر يعني قانونمندي و شورا و نظام غيراستبدادي انجام گيرد، ضمانت اجرايي بهتري پيدا ميكند. وقايع سالهاي بعد از 1324 ق، نشان از اين توجه است.
عصبيت
عصبيت هرچند در لفظ بهمعناي حميت و تعصب است، در فرهنگ علوم سياسي و فلسفهي تاريخ به مفهوم خاصي كه ابن خلدون ــ متفكر مسلمان قرن هشتم و نهم هجري ــ از آن منظور داشته است، هم بهكار ميرود. نظريهي عصبيت در نگاه نخست، نوعي همبستگي خوني و نژادي و قبيلهيي را به ذهن متبادر ميكند؛ اما در مراحل عاليتر، ميتوان آن را به نوعي روانشناسي اجتماعي و سياسي و پيوندهاي عميقتر هم تفسير كرد بهشرط آنكه اين پيوندها و همبستگيها به ايجاد روابط درجهت كسب قدرت و به نوعي حيات سياسي و تحرك اجتماعي منجر شود. بهنظر ابن خلدون، علت پيدايش، رشد و سپس تجزيه و نابودي نظامها و حكومتها براساس نظريهي عصبيت تفسيرپذير است و اين عصبيت و نيروي محركهي آن در تمامي اجتماعات و كل جوامع بشري از عالي تا داني به درجات جلوهگر ميشود. البته اين عصبيت گاه بهتنهايي، گاه با نيروي عقل و قانون و گاه با شرايع و اديان هدايت و راهبري ميشود؛ و تفاوت حكومتها در ايجاد تمدنها و فرهنگهاي بشري هم در همين اختلاط و تركيب عصبيت با ساير عناصر قابل تفسير و توجيه است. بهنظر ميرسد نظريهي عصبيت ابن خلدون براي تشكيل دولت و انحطاط آن اگر با برخي ديدگاهها و تفسيرهاي نو در يك فضاي ديني و غيرسكولار مجددا طراحي شود، قابليت آن در تفسير نيروي محركهي قزلباشان صفوي براي رسيدن به سلطنت و حكومت بزرگ صفويه و سپس انقراض آنان، بيش از ساير نظريههاي غربي و شبهسكولار طبقاتي و يا جامعهشناختي ميتواند مفسر بخشي از وقايع تاريخي از ديدگاه فلسفهي تاريخ باشد.
البته نظام قبيلهيي ايل قاجار و روابط دروني اين ايل در ملاكهاي خانوادگي قدرت در سلسلهي قاجاريه را هم ميتوان تا حدودي با اين نظريه تفسير كرد بهشرط آنكه استفاده از اين نظريه به طور مطلق و دربست نباشد، بلكه بيشتر در جاي خود مطرح شود؛ و اگر در مواضع و مواقعي هم بر وقايع و تحولات منطبق نباشد، مانند برخي از نظريهپردازان سعي نشود كه قامت مطابق لباس كم و زياد شود.
عليت ـ دترمينيسم ـ ضرورت
واژهي «دترمينيسم» بيشتر بهمعناي نوعي جبر ضروري بهكار ميرود؛ اما واژهي مهمتري كه ميتوان در فلسفهي تاريخ و تحولات سياسي از حوزهي فلسفه بهعاريت گرفت، واژهي «عليت» است و آن تجزيه و تحليل قضايا، رخدادها و تحولات است با قواعد و قانونهاي علت و معلولي. هرچند كه علتيابي در علوم اجتماعي و علوم انساني، دشوارتر از علتيابي در علوم طبيعت است، اين پيچيدگي مانع از استفادهي علمي صحيح و بجا از آن نخواهد شد.
عصر تحريم
عصر تحريم، نقطهي مقابل عصر بيخبري و عصر امتيازات استعماري است. آنگاه كه دولتهاي اروپايي و روسيه براي فتح بازارهاي داخل ايران، تلاش بسيار ميكردند و اين بازاريابي را وسيلهي نفوذ سياسي و فرهنگي خود قرار داده بودند، تحريم كالاهاي بيگانه و استفادهنكردن از جنس و يا پارچه و مصنوعات خارجه، در فتواها و احكام ديني علماي بزرگ بهچشم ميخورد. ازنظر زماني، اين حركت بزرگ مذهبي و ملي كه درحقيقت الهامبخش و مقدمهي موازنهي عدمي هم بوده است را ميتوان قبل از قيام تحريم تنباكو پيگيري كرد. بنيانگذار اين تفكر در قرن اخير ايران، بيترديد مرحوم آيتالله ميرزاي بزرگ شيرازي و سپس اصحاب و شاگردان آن جناب بودهاند. سلاح تحريم تا چند دهه بهعنوان ابزار مقاومت و مبارزهي منفي و مسالمتآميز اما عميق و خودجوش و مردمي عليه سلطهي استعمار بهكار ميرفته و ردپاي تاريخي مهمي در دوران مشروطه، در واقعهي اولتيماتوم روسها و در جنگ جهاني اول و حتي بعد از آن در نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني و مدرس و سپس دورهي نهضت نفت از خود بهجا گذارده است.
فراماسونري يا فراموشخانه
معناي اصلي واژهي «فراماسون»، «بنايان آزاد» است؛ و در ايران بهجاي واژهي «فراماسونري»، از تركيبهايي چون «مجمع فراموشان»، «خانهي فراموشان»، «فراموشخانه» و يا «مجمع فراميسان» استفاده كردهاند.
دربارهي ريشهي تاريخي اين واژه گفته شده است كه در سدههاي ميانه، سنگتراشان و بناياني زندگي ميكردند كه از شهري به شهر ديگر ميرفتند. اين بنايان نشانههايي بين خود داشتند كه به كمك آنها، يكديگر را ميشناختند. اينان در سدهي شانزدهم، انجمنهايي بنا نهادند كه نام آنها را «انجمنهاي برادري» گذاشتند. در 1717م، چهار انجمن بنايان در لندن برپا شد؛ تا اينكه در ابتداي قرن هيجدهم، لژ مادر و اصلي يعني لژ انگلستان در لندن گشايش يافت. با اين لژ و لژ اسكاتلند و ايرلند، نخستين لژ بزرگ با آييننامهي مشترك پايهريزي شد. ماجراي انجمنهاي استعماري غرب در ايران، به دوران درگيريهاي ايران و روس برميگردد. در اثناي جنگ اول ايران و روس، طبق چند گزارش تاريخي، ميرزا عسگرخان افشار ارومي در فرانسه به عضويت انجمن ماسونري درآمد. او سفير ايران در دربار فرانسه بود. از فراماسونرهاي ديگر ميتوان ميرزا ابوالحسنخان ايلچي ــ وزير امور خارجه ــ ميرزا ملكمخان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرماني و حسن تقيزاده را نام برد.
نكتهي قبل تأمل در انجمنهاي ماسونري در كشور انگلستان، نفوذ و ريشهي يهوديت در شكلگيري اين انجمنها و وجود آرمهاي يهود در مجامع ماسونري است. انجمنهاي ماسونري در ايران ــ كه ازجملهي آنها ميتوان به لژ بيداري ايران و ساير لژهاي كوچك و بزرگ در دوران قاجاريه و پهلوي اشاره كرد ــ بهنفع سياست انگلستان و درجهت منافع آنها تلاش ميكردهاند. «ماسونر»ها هرچند در پشت نام آزادي، برابري و برادري پنهان ميشدند، خط خيانت در سراسر زندگي اغلب آنها مشهود است.
فره ايزدي
از اصطلاحات ديني زرتشتيان در ايران باستان است كه كمكم بهنحوي در قالب سايهي خدابودن سلاطين و فرمانروايان به دورهي اسلامي انتقال يافت. اين واژه در رسالهها، كتابهاي سياسي و سياستنامهها در مفهوم «پادشاهي مستقل از خلافت»، به طرزي ظريف به پادشاهي ايران پيوند خورد. سايهي اين تفكر و ردپاي آن را ميتوان در قائلشدن به نوعي قداست و برگزيدگي براي سلاطين در دوران صفويه و قاجاريه تحقيق كرد.
قزلباشان
به صوفيهي هوادار خانقاه شيخ صفيالدين اردبيلي گفته ميشد؛ همچنين نيروي جنگي و ايدئولوژيك صفويان به اين نام مشهور بود.
معناي لغوي اين لفظ، «سرخ كلاه» است؛ و اين نامگذاري، به ابتكار شيخ حيدر ــ پدر شاهاسماعيل ــ با هدف برقراري نوعي اصول تشكيلاتي در كار مجامع طريقتي صورت گرفت. در اين تشكيلات، پوشيدن نوعي لباس مخصوص با كلاهي خاص مرسوم شد. در اين كلاه يا تاج، بخشي وجود داشت با دوازده ترك سرخرنگ بهشكل تقريبا مسطح كه درجهت بالا نوكتيز ميشد. دوازده ترك و رنگ سرخ به اصول اعتقادي آنان ــ يعني شيعهي اثنيعشريهبودن و پيروي از آل علي(ع) ــ اشاره داشت. استفاده از كلاه حيدر يا كلاه دوازدهترك سرخ كه باعث همبستگي دروني گروههاي جنگجوي پيرو صفويه شد، در زمان شاهاسماعيل بسيار رواج داشت؛ اما در زمان شاهطهماسب از رونق افتاد و خاص ِ مخلصان خاندان سلطنتي صفويه شد. از ايلهاي قزلباش ميتوان به ايل استاجلو، روملو و تكهلو، افشار، قاجار، شاملو و ذوالقدر اشاره كرد كه همگي نيروي قزلباش را در مرام ايدئولوژيك صفويه دنبال ميكردند.
قوهي مسدده
اين لفظ در دوران مشروطيت متداول شد؛ و نمونهي آن را ميتوان در كتاب تنبيهالامه و تنزيهالمله سراغ گرفت. مفهوم اين لفظ عبارت است از ايجاد قوا و اركاني كه بتواند سدي در برابر بيقانوني و استبداد باشد؛ و در اصطلاح اهل فن دورهي مشروطه، به هيئت پنج نفرهي فقهاي ناظر بر احكام مجلس اطلاق ميشد. معادل امروزي قوهي مسدده، شوراي نگهبان است.
قهوهي قجري
نوعي قهوهي مخصوص، آلوده به سمي كشنده، بود كه برخي قاجاريان براي كشتن پنهان و مرموز مخالفان خود از آن استفاده ميكردند و با خوراندن آن به شخص مخالف، وي را بيصدا و مخفيانه ازبين ميبردند.
كاپيتولاسيون
كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي عبارت است از سلب استقلال قضايي از يك كشور و دادن حق قضاوت به بيگانه يا بيگانگان. در معاهدهي تركمانچاي، مادهيي وجود داشت كه بهموجب آن، حق مجازات تبعهي روس دراختيار محاكم روسي قرار ميگرفت. اين ماده، دستاويزي شد كه روسها تا دهههاي بعد از مجازات مصون ماندند و با جرأت بسيار جنايت و تخلف كردند.
حق قضاوت كنسولي بهدليل معاهدات اروپاييان با هم، به كشورهاي اروپايي ديگر نيز اعطا شد و آنها هم از تعرض مصون شدند. اين مسئله، مايهي رنج و فشار زياد علما و رجال مصلح و مردم ايران شد و درنهايت، بعد از حدود هشتاد سال لغو شد. اما با توجه به نفوذ غرب در حكومت وابستهي پهلوي، اتباع بيگانه در عمل از قدرت زيادي برخوردار بودند و سفارتخانههاي دولتهاي غربي، بهخصوص امريكا، ويژگيهاي خاصي براي اتباع خود ميخواستند. در نطقهاي تاريخي امام خميني در حول و حوش 15 خرداد 1342، مسئلهي كاپيتولاسيونِ پنهان و لايحهي كاپيتولاسيون مجلس شوراي ملي در حكومت پهلوي بهباد انتقاد گرفته و درنتيجه وابستگي نظام پهلوي آشكار شد.
گلستان ـ تركمانچاي
به دنبال شكست ايران از روسيهي تزاري (درنتيجهي خيانت انگلستان به ايران)، پيمان گلستان در 29 شوال 1228 ق (21 اكتبر 1813م) در محلي به همين نام در ناحيهي قراباغ، بين طرف ايراني، ميرزا ابوالحسنخان ايلچي، و طرف روسيه، ژنرال درتيشف، بهامضا رسيد. در اين فاجعه، نمايندهي دولت ميانجي يعني انگلستان، سرگوراوزلي ــ سفير انگلستان ــ هم نقش بهسزايي داشت.
قرارداد تركمانچاي، بعد از شكست ايران در جنگ دوم ايران و روس، در تاريخ 5 شعبان 1343 ق (برابر با 22 فوريه 1828م) منعقد و بهموجب آن مناطق آباد و مهمي ازجمله قفقاز از ايران جدا شد. علاوه بر آن، شوك رواني، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مهمي به جامعهي ايراني وارد آمد.
سهم مهمي از انحطاط حكومت ايران در دوران قاجاريه را ميتوان در بند بند اين دو معاهدهي استعماري مشاهده و تحقيق كرد.
كمپاني هند شرقي
ردپاي اين كمپاني را ميتوان در وقايع مربوط به جداشدن افغانستان از ايران، در جريانات وابستهي فراماسونري در ايران و نيز ارتباط با عناصر داخلي و برخي معاهدات انگلستان در ايران بهوضوح مشاهده كرد. اين كمپاني هرچند بهظاهر تجارتي و اقتصادي بود، درنهايت به تسلط كامل استعمار انگلستان در هندوستان منجر شد. كمپاني مذكور در ابتداي نفوذ خود توانست رقباي پرتقالي، هلندي و فرانسوي را از منطقهي هندوستان و شبهقارهي هند خارج كند و سپس با ايجاد نفاق در بين اميران هندي، مقدمهي ورود گستردهي انگليس را فراهم سازد. انگليسيها ابتدا در 1632م، اجازهي تجارت در سواحل هندوستان را از امپراتور شاهجهان كسب كردند و سپس در 1656م، دكتر باتن توانست فرمان احداث تجارتخانه را در ساحل رود هرقلي ــ كه يكي از شعبههاي رودخانهي گنگ بود ــ بهدست آورد. در اين محل قبلاً تجارتخانههاي پرتقالي، هلندي و فرانسوي قرار داشت. در 1686م، اولين جنگ انگليس با فرمانفرماي بنگال شروع شد؛ كه مسلمانان در اين جنگ شكست خوردند و انگلستان تجارتخانهي خود را به كلكته انتقال داد. در 1700م، هنگامي كه «عظيمالشأن» ــ نوادهي اورنگزيب ــ براي جنگ محتاج پول بود، مبلغي پول از انگليسيها قرض و در عوض ِ آن، كلكته و نواحي آن را به انگليسيها واگذار كرد. در 1703م، كل دستگاه و تمامي اتباع كمپاني هند شرقي انگليس در كلكته متمركز شدند. آنها شهر كلكته را سنگربندي و بهنام ويليام سوم ــ پادشاه انگلستان ــ اعلام حكومت كردند و اين قلعه را قلعهي ويليام نام گذاردند. در 1707م، اين قلعه محل سكونت و حكمراني انگليسيها شد و اين اولين سنگ بناي امپراتوري هندوستان انگليس بهشمار ميرفت. بهمرور به قلمروي اين امپراتوري افزوده شد تا جايي كه دامنهي آن از رود گنگ تا رود سند و از دماغهي كومورين تا كوه هيماليا رسيد؛ و بدين ترتيب، خوشبيني اوليهي هنديان و صبر و زيركي و نفعپرستي استعمارگران باعث شد كه اين سرطان سياسي تا دهههاي متوالي نه تنها شبهقاره بلكه بسياري از كشورهاي همجوار را درمعرض اذيت و توطئه و هجوم قرار دهد.
كاملةالوداد
كاملةالوداد از اصطلاحات روابط بينالملل در اروپا بود كه برطبق آن اگر كشوري در كشور ديگر حقي براي خود قائل ميشد و امتيازي بهدست ميآورد، ساير كشورها هم مدعي آن حق و امتياز ويژه ميشدند. از آن جمله ميتوان به حق قضاوت كنسولي اشاره كرد كه وقتي بهموجب معاهدهي تركمانچاي، در ايران برقرار شد، دولتهاي ديگر هم بهاستناد مسئلهي «كاملةالوداد» خواهان برخورداري از اين امتياز شدند.
البته بديهي است كه اين حق بهظاهر بينالمللي، به زمينهي استقلال و قدرت يك دولت كوچكتر مربوط ميشود، كه نگذارد دولتهاي بزرگتر بهاستناد چند كاغذ و قرارداد ساختگي، فشارهاي رواني و سياسي بهظاهر مشروع بينالمللي به كشورشان وارد كنند. متأسفانه ملت ايران در دورهي قاجار، به دليل نظام سست حكومتي، فشار و تحديد بسياري در اين زمينه تحمل كرد و البته بزرگوارانه دربرابر اين مصيبت ملي مقاومت كرد.
لاتاري
امتياز لاتاري، مربوط است به 1306 ق كه ناصرالدينشاه در شهر «اگوستا»ي اسكاتلند سير و سياحت ميكرد. در آنجا، ميرزاملكمخان ــ سفير ايران در لندن ــ هزار ليره طلا بهحضور مبارك تقديم كرد و امتياز تأسيس لاتاري در ايران را براي منشي خود خواستار شد؛ و شاه اين امتياز را بهمدت هفتادوپنج سال به مسيو بوزيك دوكاردوال اعطا كرد.
مسيو بوزيك، منشي سفارت ايران در لندن و تبعهي فرانسه بود. ملكمخان بعد از دريافت امتيازنامه كه درحقيقت رواج بليطهاي بختآزمايي و قمارخانههاي اروپايي در ايران محسوب ميشود، مطمئن بود كه علما اجازهي داير كردن چنين كاري در ايران را به او نميدهند؛ لذا قبل از آنكه حكم تحريم علما صادر شود و دولت ايران امتياز را لغو كند، امتيازنامه را به مبلغ چهل هزار ليره به دو كمپاني انگليسي به نامهاي «شركت سرمايهگذاري ايراني» (پرشن اينوستمنت كورپريشن) و «سنديكاي آسيايي ـ انگليسي» (انگلو ـ ايْشياتيك سنديكت) فروخت. خبر لغو امتياز موقعي در لندن پخش شد كه ملكمخان امتياز را به دو كمپاني فروخته بود. رؤساي كمپانيها به دادگاه شكايت كردند اما خيلي زود متوجه شدند كه نميتوانند عليه دولت ايران در يك دادگاه انگليسي اقامهي دعوا كنند؛ لذا ادعانامهيي عليه ملكمخان به دادگاه دادند و دادگاه ملكمخان را مقصر اعلام كرد. ملكمخان ادعاي افلاس كرد و دست كمپاني براي دريافت خسارت وارده به جايي نرسيد. اما اين ماجرا باعث بياعتباري دولت ايران شد.
منطقهي نفوذ
منطقهي نفوذ، حق نامشروعي بود كه دولتهاي غربي بعد از پيمان برلين براي خود قائل شدند بر اين اساس كه دنيا را بين خود تقسيم كنند و هر بخش از آن حوزهي نفوذ يك دولت شود؛ مثلاً هند منطقهي نفوذ انگلستان، لبنان و شامات منطقهي نفوذ فرانسه، شرق درياي خزر منطقهي نفوذ روسيه، و ... اين مسئله در ايران بهطور نامشروع طبق قراردادهاي 1907م، 1915م، و 1919م به روي كاغذ آمد كه البته ملت ايران هيچگاه اين منطقهي نفوذ را مشروع نشمرد و هميشه با آن مقابله كرد. دخالت قدرتهاي بزرگ در منطقهي نفوذ يكديگر، زمينهساز اصلي جنگ اول و دوم بينالملل بود.
مرشد كامل
رئيس صوفيه را در خاندان شيخ صفيالدين اردبيلي، با اين لقب ميخواندند؛ كه بر مرادبودن و پيرو قطب قرارداشتن براي مريدان صوفي دلالت ميكرد. البته از زمان سلطنت شاهاسماعيل اول تا دوران سلاطين بعدي، اين لقب به پادشاهان صفوي اطلاق ميشد و اين بهدليل موقعيت صوفي و قطببودن خاندان آنان بود. تضعيف لقب مرشد كامل و نيروي قزلباش، همزمان صورت گرفت.
مشروعيت و مقبوليت
مشروعيت و مقبوليت، دو واژهيي است كه در فرهنگ سياسي بسيار بهكار ميرود و بيشتر به مبناي پذيرش و پايههاي استحكام يك نظام و ريشههاي اوليهي آن برميگردد. البته از جهتي مشروعيت و مقبوليت در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم؛ يعني آنچه مبناي توجيهي و تبيين يك نظام از جنبهي حقوقي است، با مسئلهي مقبوليت كه اقبال عامه و پذيرش عمومي را ايجاب ميكند، متفاوت است. بهعنوان مثال، مبناي مشروعيت نظام جمهوري اسلامي در نظام ولايت است كه دنبالهروي نظام امامت است؛ اما تحقق و اجراي آن، در آراي مردم و اقبال عمومي جستجو ميشود. در تاريخ ايران وقتي از مباني مشروعيت و يا مقبوليت نظامي مثل صفويه و يا مشروطيت بحث ميشود، بايد روي اين تفكيك ظريف و مكملبودن اين دو واژه دقت صورت گيرد. اختلاف بين مشروطيت و مشروطهي مشروعه، نه در مقبوليت بلكه در مباني مشروعيت بود. اين دقت ميتواند معيار خوبي در گزينش و ارزيابي انديشههاي سياسي باشد.
مشروطيت
«مشروطه» ترجمهي واژهي «كنستيتوسيون» بهمعناي قانون اساسي است؛ و منظور از آن، تحولي اساسي است كه در انقلاب 1324 ق (1285 ش) بهوقوع پيوست و ايران داراي نظام پارلماني و مجلس شوراي ملي شد و قانون اساسي و آزاديهاي مدني براي جامعهي ايران بهعنوان حقوق غيرقابل خدشه پذيرفته شد. در اين باره كه اين واژهي فرنگي چگونه به «مشروطه» ترجمه شده، نظرهاي مختلف داده شده است.
ناسيوناليسم
ناسيوناليسم، تعريف واحدي ندارد؛ بلكه مانند همهي ايدئولوژيها و «ايسم»هاي بشري به صورتهاي مختلف قابل تفسير است. اين اختلاف رأي و تفسير در زبان فارسي، گاه بهدليل مشابهت آن با «حب وطن» و «تشابهات قومي»، صورتي پيچيدهتر به خود گرفته است. امروزه در آثار سياسي مغربزمين چنين عنوان ميشود كه تشكيل ملت و عوارض سياسي آن به دوران جديد برميگردد و چون اساس گفتهي نويسندگان غرب، فقط تاريخ اروپا است، همهي دنيا و تاريخ بشري را با آن ميسنجند. با نگاه غربي و با تعابير ايدئولوژيك غربي از ناسيوناليسم، پيدايش واحدهاي سياسي «ملت»، «ملتدوستي» و «ملتخواهي» را بايد به بعد از رنسانس و بعد از پيدايش «نظريهي حاكميت ژان بدن» فرانسوي و پاشيدهشدن كليساي قرون وسطي منسوب كرد؛ اما با توجه به فرهنگ سياسي مشرقزمين و اديان بزرگ، عناصر «حب وطن»، «ملتدوستي» و «ملت» نه تنها در فرهنگ ايران وجود داشته است، بلكه رگههاي آن را در ملتهاي ديگري چون يونانيان، چينيان، هنديان، و بابليان هم ميتوان دنبال كرد. در تاريخ تحولات ايران، بحث وضعشدن واحد ملت در مفهوم سياسي و جغرافيايي و وحدت مذهبي جديد را ميتوان از آغاز دورهي صفويه تحقيق كرد؛ كه در آن، عناصر متشكلهي يك ملت بزرگ جديد با حاكميت و نظام اجتماعي نيرومند مشهود است. در دوران قاجاريه و درطي قيام تحريم تنباكو، لفظ «اعلاي كلمهي ملت» را مرجع تقليد وقت، مرحوم ميرزاي شيرازي، بهكار برده است. واژهي «ملت» بهخصوص در انقلاب مشروطيت زياد مطرح شده است و از يك قرن قبل، واژههايي مثل «فدوي ملت»، «مجلس ملي»، «شهيد راه ملت» و غيره در رسالهها و مكتوبات سياسي بهچشم ميخورد. با توجه به كنارزدهشدن مذهبيون و شريعتخواهان در دههي سوم مشروطيت و رويكارآمدن سكولارها در دورهي پهلوي و فرهنگ سكولاريستي دورهي رضاخان و بهخصوص شعارهاي ايران باستان كه از پايههاي فرهنگي پهلوي عليه اسلام بهشمار ميرفت، ميتوان نتيجه گرفت كه با تبليغات فراوان سعي شد مسئلهي دينخواهي و ملتخواهي و مليگرايي را جداي از هم يا در تقابل با هم مطرح كنند. انقلاب اسلامي ايران، حلقهي اتصال و منطقي اين دو مهم شد و بطلان نظريههاي افراطي سكولارها را دربارهي تفسير ملت آشكارا نمايان ساخت.
وصيتنامهي منسوب به پطر كبير
اينكه هميشه در تاريخ ايران گفته ميشد روسها قصد اشغال و يا تضعيف ايران را دارند و ميخواهند به آبهاي گرم خليج فارس دست پيدا كنند، به رؤياي تاريخي روسها در وصيتنامهيي منسوب به پطر كبير برميگردد كه همانند نوعي دستورالعمل حكومتي براي روسها بوده است. اين مسئله، در معاهدهي گلستان و تركمانچاي صورت تحقق گرفت و قسمتهاي زيادي از اراضي ايران به خاك روسيهي تزاري ملحق شد. بند نهم اين وصيتنامه چنين است:
نزديكشدن هر چه بيشتر به قسطنطنيه و هند. كسي كه اين منطقه را دردست داشته باشد، مالك تمام جهان خواهد بود. پس براي رسيدن به اين مقصود، بايد به جنگهاي دائمي دامن زد نه فقط در تركيه بلكه همچنين در ايران، تأسيس كارگاههاي كشتيسازي در اطراف درياي سياه، تصرف تدريجي اين دريا كه مانند درياي بالتيك براي اجراي طرحهاي ما ضرورت قطعي دارد و نفوذ تا خليج فارس با تضعيف ايران، و در صورت امكان، برقراري مجدد روابط تجاري سابق با مشرقزمين، پس از آن پيشروي تا هندوستان كه انبار گنجينههاي جهان است و پس از دستيابي به آنجا، ديگر به طلاي انگليس احتياجي نخواهيم داشت.
بند ديگري از وصيتنامه چنين است:
ممالك گرجستان و ولايات قفقاز، شريان حياتي ايران است. همين كه نوك نيش تسلط روس بر آن خليد، فورا خون ضعيف از رگ و دل ايران فوران ميكند و آن وقت بر شما است كه فرمانرواي ايران را مطيع و نوكر خود سازيد.
به نقل از :http://www.seraj.ir/engine/View_article.asp?ID=A42227