ماکياولي ؛ گزارش درس گفتار سیدجواد طباطبایي (بخش سوم)
ماکياولي ؛ گزارش درس گفتار سیدجواد طباطبایي (بخش سوم)
عارف آهني
ماکياولي در ادامه جمله نخست از فصل يکم وقتي گفت دولت ها دو نوع هستند يا جمهوري يا شهرياري اضافه مي کند؛ «شهرياري ها يا از پدر به پدر ارث رسيده اند يا نوبنياد هستند. نوبنيادها يا يکسره نوبنياد هستند مانند شهرياري فرانچسکو اسفورت در ميلان يا پاره يي هستند. پيوندانيده به قلمرو موروثي پادشاه و فراچنگ آمده او.» معني اين جمله اين است که يا شهرياري ها يکسره نوبنياد هستند مثل ميلان يا اينکه بخشي هستند که ضميمه شده اند به قلمرو يک شاه ديگر يا به قلمرو شهرياري ديگر. که در ادامه مثالي در اين مورد مي آورد؛ «چنانکه پيوند شهرياري ناپل با شهرياري اسپانيا اين گونه است.»
ماکياولي در اينجا به مساله مهمي اشاره مي کند. همان طور که گفتيم ماکياولي درباره شهريار صحبت مي کند و در واقع مساله اصلي کتاب اين کلمه شهرياري است که به کار مي برد. براي اينکه يک مفهوم يا مضمون جديدي را توضيح بدهد.
ماکياولي در اين کتاب با اينکه انواع شهرياري ها را توضيح مي دهد ولي تاکيدش بر يک شهرياري است و آن شهرياري نوبنياد است و نه آن پادشاهي که در آن زمان بود و اکنون هست بلکه ماکياولي مثل ميکل آنجلو است و در واقع مرمري را گرفته است و به تدريج به طرحي از صورت درمي آورد و آنقدر روي آن کار مي کند تا بخش هاي ديگر اين تنديس ظاهر بشود. حال مساله اصلي اين است که اين تنديس امروزين را بدين گونه که هست نبينيم بلکه به سير پيدايش آن توجه کنيم که در اينجا اين تاريخ انديشه سياسي است که به ما نشان مي دهد اين تنديس به چه ترتيبي از آن مرمر بيرون آمده است و اين مفاهيم در کجا نطفه شان بسته شده است.
ماکياولي در ابتدا از شهريار صحبت مي کند ولي در ادامه مي گويد بعضي از شهرياري ها نوبنياد هستند و برخي از آنها ضميمه شده اند و مثال مي زند همچنان که شهرياري ناپل به شهرياري اسپانيا اضافه شد. اينجا است که بايد ببينيم ماکياولي چه مي گويد چون مساله ماکياولي شهريار نوخاسته است بنابراين به شاه اسپانيا نمي تواند
IL Principe بگويد بلکه rey مي گويد. چون ماکياولي تا اينجا راه را باز کرده بود که ما حدوداً بفهميم چه مي گويد. چون ماکياولي در زماني مي نويسد که نمي شود همه چيز را به صراحت گفت. ماکياولي در دوره يي نوشت که دوره اختناق بود پس با منطق خاص خودش اين را نوشته است تا آن که بايد بفهمد، بفهمد و آن که نبايد بفهمد، نفهمد. به عبارت ديگر ماکياولي اين متن را به نوعي نوشته است که در آن دوره اختناق، نوشته اش از گزند هيات مميزي خارج شود. چون آنها از يک درجه شعور خاصي برخوردارند و کار نويسندگان بزرگ اين است که چيزي بنويسند که بالاتر از آن شعور باشد به عبارت ديگر منطقي در نوشته خود به کار ببرند که از شعور هيات مميزي رد بشود. پس وقتي مي گويد شهريار، طبيعي است که همه شهرياري ها را به يک نوع به کار نمي برد.
ماکياولي در اينجا مي گويد قلمرو ناپل اضافه شد به پادشاهي اسپانيا. پس شخصي که در راس اسپانيا است پادشاه است و ماکياولي در مورد آن کلمه را به کار مي برد. پس آنچه که به پادشاهي اسپانيا اضافه شد پادشاهي نبود بلکه قلمروي از ايتاليا بود که به سرزمين هاي پادشاهي اسپانيا اضافه شد. در اينجا ماکياولي در مورد اسپانيا اضافه شدن به سرزمين هاي اسپانيا را بيان مي کند، نه قلمرو اسپانيا را. ماکياولي در اينجا راه را باز مي کند براي اينکه بفهميم IL Principe آن شهرياري که موضوع بحثش است، اسپانيا نيست. ماکياولي در اينجا به ظرافت مساله مهمي را بيان مي کند و در واقع سر خود را وجه المصالحه قرار مي دهد. چون اين کتاب خطاب به شهريار نوخاسته يي است که روزي بايد ايتاليا را از چنگال بربرهاي جديد که فرانسه و پادشاه اسپانيا باشد، آزاد کند. ماکياولي در آخر کتاب خود مي گويد من به دنبال مرد جوان باهنري هستم که برخواهد خاست و کمر آزادي و استقلال ايتاليا را خواهد بست و در واقع قيام خواهد کرد.
ماکياولي در اينجا شهرياري ها را به حيث تاريخي و به حصر تاريخي به دو دسته تقسيم مي کند؛ شهرياري هاي نوبنياد و آنهايي که ضميمه شده اند و بعد ادامه مي دهد «قلمروهايي که اينچنين فراچنگ مي آيند يا به زندگي در سايه پادشاه خو گرفته اند يا به زندگي آزادانه، شهريار آنها را به تيغ خود گرفته است يا به تيغ ديگران، به ياري بخت يا کارداني فراچنگ آمده اند.»
ماکياولي در اينجا مفاهيم اصلي خودش را با ظرافت تبيين مي کند که هيچ کدام به فارسي منتقل نشده است. ماکياولي در اينجا مي گويد اين قلمروها که اينچنين به دست آمده اند اولاً قلمروهايي هستند که با domigno به دست آمده اند و در راس آنها شهريار است يعني Principe نه پادشاه يا اينکه اينها عادت کرده اند به زندگي آزاد. در اينجا ماکياولي از کلمه Liberty استفاده مي کند که منظورش آزادي به معناي سياسي آن است يعني بنده و برده نظام ديگري نيستند. اين کلمه جزء کلمات اساسي است که ماکياولي مخصوصاً در کتاب گفتارها به کرات در موردش صحبت خواهد کرد.
در ادامه اضافه مي کند «شهريار آنها را به تيغ خود گرفته است» که نادرست ترجمه شده است. در متن آمده Army . کلمه army جزء يکي از اصطلاحات مهم ماکياولي است که در اينجا منظورش سپاه، قشون و تيغ نيست بلکه در اينجا به معناي جنگ افزارها به کار مي رود. علت اينکه اين کلمه را با اين معني به کار مي برد چون در قرينه يي با قانون ها به کار مي رود و اين جمله را هميشه بيان مي کند که کشور آزاد جايي است که در آن قانون هاي خوب و جنگ افزارهاي خوب وجود داشته باشد و قانون هاي خوب را با جنگ افزارهاي خوب مي شود حفظ کرد.
ماکياولي در اينجا مي گويد قلمروها را شهريار يا با جنگ افزارهاي خود به دست آورده يا با جنگ افزارهاي ديگران و اما مهم تر از آن ادامه مي دهد «آنها به ياري بخت يا کارداني فراچنگ آمده اند.»
در اين جمله ماکياولي دو اصطلاح مهم ديگر را وارد مي کند؛ يکي fortuna است که مي توان آن را بخت ناميد ولي اين واژه بخت با معنايي که ما از بخت مي دانيم فرق مي کند. بخت در عرف روم باستان يکي از ايزد بانوان بوده است و همان طور که از ظاهر برمي آيد Fortuna مونث است. ماکياولي مي گويد يا به ياري Fortuna به دست مي آيد يا با virtu. اين کلمه virtu ايتاليايي از لاتين گرفته شده است که در زبان هاي ديگر هم بدين گونه و معناست. معني اصل امروزي اش هم فضيلت virtciou است که مطلقاً به معناي فضيلتي که يک بار اخلاقي بسيار قوي دارد، نيست.
ماکياولي در ابتدا Fortuna را به کار مي برد که مونث است پس در اينجا قرينه آن چيز ديگري است که مذکر بايد باشد که جالب توجه است کلمه virtu يعني مردانه. ما در فارسي هم از فردوسي مصرع «هنر نزد ايرانيان است و بس» را داريم که در اينجا منظور از هنر، موسيقي و… نيست بلکه «ه « نر» است يعني مردانگي نزد ايرانيان است و بس که البته منظور فردوسي در اينجا فضيلت است که البته فضيلت هم در آن دوران جزء ويژگي هاي دوران بوده است پس virtu هم که فضيلت است، مردانه است.
در زبان هاي ديگر (انگليسي و فرانسوي) کلمه virtu را به همان صورت ايتاليايي خود حفظ مي کنند و توضيح مي دهند.
شهريار نوخاسته قلمرو سرزميني که به دست مي آورد (Skuto) را به وسيله اين دو شخصيت دولتي نوبنياد ايجاد مي کند. از اينجا به بعد است که ماکياولي با ديالکتيک بسيار پيچيده يي نشان خواهد داد اين مرد و زن الهه بخت و هنر مردانگي شهريار جوان دولتي نو بنيان مي گذارد. به عبارت ديگر بنيانگذاري شهريار نوخاسته مبتني است بر منطقي که از ديالکتيک ميان مناسبات پيچيده Fortuna و virtu به دست خواهد آمد و اينجاست که دولت نوبنياد تاسيس خواهد شد. کاري که ماکياولي به تدريج انجام مي دهد اين است که مي گويد اين کتاب را براي آن شهريار نوخاسته يي مي نويسم که خواهد آمد. مضمون کتاب عبارت است از توضيح يا تدوين يک نظريه جديد سياست که آن را شهريار نوخاسته به کار خواهد بست. بعضي ها اين توضيح را داده اند که کتاب شهريار متعلق به يک دوره خاص است که زمان آن گذشته است، نه کتاب سياستي که براي هميشه مورد استفاده قرار گيرد و در صورتي که دولت نوبنيادي بخواهد تاسيس شود نمي تواند اين ديالکتيک مهم را مدنظر قرار ندهد.
آنچه از اين نخستين فصل که کوتاه ترين فصل کتاب است ولي در عين حال عمده ترين مفاهيم انديشه سياسي جديد و انديشه ماکياولي در اينجا تعبيه شده است، برمي آيد اين است که بحث اصلي انديشه سياسي ناظر بر تامل نظري درباره دولت است و به ويژه دولت هاي نوخاسته که شهرياران نوخاسته پايه گذاري مي کنند که ناظر بر مساله مهم است، نخست بحث اصلي ناظر بر جنگ افزارهايي است که شهرياران نوخاسته از آنها براي تسخير قلمروي بهره مي گيرند و از طرف ديگر فهميدن ديالکتيک بين Fortuna و virtu است و اينجاست که کار سخت است چون شهريار نوخاسته مي تواند با تکيه بر جنگ افزارهاي خود و از طرف ديگر مي تواند داراي virtu يا هنر و مردانگي باشد اما چيز مهم اين است که بخت Fortuna تغييريابنده است. ماکياولي در جايي ديگر مي گويد تا آنجايي که آزادي را از انسان سلب نکرده باشم بايد بگويم حداقل 50 درصد رفتار ما را بخت تعيين مي کند و 50 درصدش در اختيار ماست و با هنر مردانگي و نيروي جنگ افزارهاي خود مي توان دولت را تاسيس کرد و بخت را تغيير داد.
و مهم تر از اينها اصطلاح ديگري است که در اينجا ظاهر نمي شود و در فصل هاي ديگري ظاهر خواهد شد که بعداً به آن خواهيم پرداخت. کلمه occasione به معناي فرصت است. ماکياولي مي گويد شهريار نوخاسته يي که داراي هنرهاي مردانه است شرايطي را که Fortuna ايجاد مي کند در تغييرات خود آن شرايط را به occasione تبديل مي کند يعني آن را به فرصت تبديل مي کند.
آنهايي که اين ديالکتيک را نمي توانند درک کنند زماني که بخت تغيير پيدا مي کند مقهور بخت مي شوند اما به نيروي کاربرد جنگ افزارهاي خودي و به نيروي هنرهاي مردانه است که مي توان تغييرات Fortuna را به occasione تبديل کرد و آن را به نفع خود تغيير داد