گفت‏وگو با دكتر سيد جلال دهقاني

The image “http://www.iran-newspaper.com/1380/800920/html/039927.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

تغيير جغرافياى سياسى خاورميانه; اهداف و پيامدها

بحران عراق هر روز كه مى‏گذرد ابعاد جديدى مى‏يابد . در اين ميان كشاكش قدرت‏هاى بزرگ و نيز دل‏نگرانى كشورهاى منطقه ا توجه همگان را جلب كرده است . از سويى امريكا سناريوهاى گوناگونى را براى عراق تدوين و پيگيرى مى‏كند كه آخرين مورد آن تعيين فرماندار نظامى امريكايى در دوران پس از صدام حسين بوده است .

اما طرح‏ها و سناريوهاى ديگر هم نياز به تبيين دارد . از اين جهت كه چه هدفى را دنبال مى‏كند و اين كه آيا در پيگيرى اهداف خود به موفقيتى نائل خواهد شد؟ و ده‏ها سؤال ديگر كه در گفت‏وگو با دكتر سيدجلال دهقانى فيروزآبادى استاد دانشگاه و تحليل‏گر مسائل منطقه‏اى به بحث گذاشته شده و در پى مى‏آيد .

«پگاه‏»

سناريوهاى متعددى در رابطه با وضعيت عراق پس از صدام مطرح شده است . يكى از آنها كه بازتاب گسترده‏اى حتى در ميان مخالفان صدام داشت، سناريوى تكرار الگوى ژاپن پس از جنگ جهانى دوم براى عراق است . اين طرح در صورت اجرا چه پيامدهايى براى عراق و منطقه خواهد داشت؟

سناريوى تكرار الگوى ژاپن پس از جنگ جهانى دوم براى عراق مبتنى بر يك شبيه‏سازى و قياس تاريخى در شرايط بسيار متفاوت و متحول جهانى است . تعيين فرماندار نظامى در عراق در مطلع هزاره سوم ميلادى، براساس هيچ كدام از سطوح تحليل، توجيه‏پذير نيست . كشورى كه بيش از هشت دهه از استقلالش سپرى شده است، حاكميت‏يك ژنرال امريكايى را بر نخواهد تافت . اين امر نگرانى امريكا را در مورد چگونگى اداره عراق پس از صدام حسين بيشتر مى‏كند . از يك طرف انسجام و وحدت مردم عراق را تشديد نموده و در نتيجه مقاومت آنان را برمى‏انگيزد و از سوى ديگر، انگيزه تسليم‏ناپذيرى در ارتش عراق را افزايش خواهد داد . در سطح منطقه‏اى نيز جهان عرب گماشتن يك نظامى بر عراق را نه تنها توهين به خود تلقى خواهد كرد، بلكه آن را خدشه‏اى جبران‏ناپذير بر هويت عربى مى‏داند . در نتيجه همكارى اعراب كه يكى از نيازهاى مبرم امريكا براى حمله به عراق است، از دست‏خواهد رفت . در عرصه بين‏المللى نيز وضعيت جهان با نظام بين‏الملل پس از جنگ جهانى دوم بسيار متفاوت است . امريكا بر پايه يك تقسيم غنائم موفق شد سلطه خود را بر ژاپن اعمال كند; در حالى كه امروزه كشورهاى بزرگ ديگرى نسبت‏به عراق و آينده آن سهم‏الارث مى‏خواهند; لذا حضور ژنرال و حكومت نظامى امريكا را نخواهد پذيرفت .

اگر چنين است، چرا امريكا صراحتا به اين سناريو اعتراف كرده و حتى پاول مرد معتدل كابينه جنگ جورج بوش آن را رد نكرده است؟

در پس اين سناريو، اهداف نانوشته و ناگفته‏اى نهفته است كه زمينه‏ساز حمله امريكا به عراق خواهد بود . در حقيقت امريكا ست‏به قمارى زده است كه در صورت موفقيت‏به بعضى از نيات خود جامه عمل خواهد پوشاند . اولا، ممكن است مقاومت در درون ارتش را كاهش دهد; به ويژه امراى ارتش را بر آن دارد تا براى گريز از فرمانبردارى از يك چكمه‏پوش يانكى، به دفع شر مقدر پرداخته، عليه صدام حسين دست‏به كودتاى نظامى بزنند; يعنى پيروزى امريكا بدون شليك گلوله و جنگيدن . طبعا آنان گوش به فرمان واشنگتن خواهند بود . ثانيا، چنين طرحى، گروه‏هاى پراكنده و متفرق معارض عراقى را به سوى همگرايى و همكارى موقت‏سوق خواهد داد كه امريكا شديدا به آن محتاج است . ثالثا، اين طرح امريكايى ممكن است اعراب را وادار به انتخاب بين بد و بدتر كند و آنان را به همكارى با امريكا در تغيير رژيم بغداد ترغيب كند كه حداقل در تعيين نظام پس از صدام نقش داشته باشند .

ولى اگر اين طرح به اجرا درآيد، نشان از چه خواهد بود؟

اگر اين طرح به مرحله اجرا درآيد، حكايت از آن دارد كه امريكا در منطقه خليج فارس و خاورميانه از الگوى مداخله نيابتى و غيرمستقيم دست كشيده و الگوى مداخله مستقيم را برگزيده است . به عبارت ديگر، امريكا حتى به رژيم‏هاى دست نشانده نيز راضى نبوده و در صدد اعمال و احياى نظام قيموميت است . اين امر به معناى تغيير و تحولات بنيادى در ماهيت و هويت رژيم‏هاى سياسى اين منطقه و متحدان سنتى امريكاست . به قدرت رسيدن يك ژنرال امريكايى در عراق به مثابه انفجار بمبى است كه تركش و آتش آن دامن كشورهايى چون عربستان را نيز خواهد گرفت .

طى روزهاى اخير، بحث تغيير جغرافياى سياسى منطقه خاورميانه نه تنها توسط رسانه‏ها بلكه از سوى سياستمداران و چهره‏هاى شاخص سياسى نيز مطرح شده است . اين مسئله تا چه حد صحت دارد و هدف امريكا چيست؟

تغييرات ژئوپلتيكى در خاورميانه، از جمله مباحثى است كه در محافل سياسى و حتى آكادميك مطرح شده است . برخى بر اين اعتقادند كه هدف و نيت امريكا از حمله به عراق، بسيار فراتر از قلمرو جغرافيايى اين سرزمين مى‏رود و كشورهاى ديگرى مانند اردن و عربستان را نيز در بر مى‏گيرد . در حقيقت‏حمله به عراق سرآغاز دگرگونى‏هاى ارضى و مرزى بسيارى خواهد بود كه خاورميانه جديدى را شكل خواهد داد .

اين طرح تا چه اندازه عملى و واقعى است؟ اساسا آيا چنين طرحى امكان وقوع دارد؟

به نظر مى‏رسد وجود چنين طرحى در دستور كار سياست‏خارجى امريكا و استراتژى امنيت ملى نوين اين كشور قرار گرفته است . اما شايد بتوان گفت كه اين يك طرح درازمدت و استراتژيك است كه در دورنماى اهداف امريكا به چشم مى‏خورد . ولى در شرايط فعلى پيش از آن كه امريكا در صدد تغيير جغرافياى سياسى منطقه باشد، در جهت تغيير نظام‏ها و ساختار سياسى كشورهاى آن تلاش مى‏كند . در وضعيت موجود، همان‏گونه كه در استراتژى امنيت ملى امريكا نيز تصريح شده است، سياستمداران اين كشور به دنبال به قدرت رساندن دولت‏هاى ميانه‏رو و مدرن در جهان اسلام به طور عام، و در منطقه خاورميانه به طور خاص مى‏باشند .

با اين وجود، گزينه تشكيل اتحاد اردن - عراق كه در تاريخ دو كشور نيز بى‏سابقه نيست، محتمل‏تر از ساير گزينه‏هاست . يكى از مهم‏ترين تناقض‏هايى كه سياست‏خارجى امريكا براى پيشبرد حمله به عراق با آن مواجه بوده است، چگونگى حل معضل بحران فلسطين از يك سو و تهاجم نظامى به عراق از سوى ديگر است . لذا امريكا مجبور است‏سياست‏خاورميانه‏اى خود را بر پايه اين دو محور استوار سازد و اهداف خود را در اين راستا به طور همزمان و به موازات يكديگر پيش برد . در واقع ارتباط تنگاتنگى بين مسئله فلسطين و عراق وجود دارد كه حل و فصل همزمان آنان را مى‏طلبد .

چه عواملى باعث‏شده است كه اين طرح در دستور كار آنان قرار گيرد؟

حمله به عراق و تغيير ساختار سياسى اين كشور، مى‏تواند هر دو مشكل سياست‏خارجى امريكا را در خاورميانه حل كند . از يك طرف، سرنگونى رژيم بعثى در عراق نيروهاى گريز از مركز در شمال و جنوب را تقويت مى‏كند كه نهايتا ممكن است‏به تجزيه عراق منجر گردد . در اين شرايط سناريوى اتحاد اردن و عراق مركزى يك گزينه محتمل است . از ديگر سو، وحدت اردن و عراق معضل پنجاه ساله خاورميانه يعنى مسئله فلسطين را نيز در چارچوب سياست‏ها و منافع امريكا و رژيم صهيونيستى حل خواهد كرد . يعنى ادغام جامعه فلسطينى در اردن و شكل‏گيرى نوعى كنفدراسيون اردنى - فلسطينى كه از سال‏ها پيش يكى از طرح‏هاى پيشنهادى براى حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائيل بوده است . در اين صورت هم امنيت اسرائيل كه يكى از اهداف مهم امريكا در خاورميانه مى‏باشد، تامين مى‏شود و هم معماى كشور مستقل فلسطينى حل مى‏گردد . بنابراين، امضاى مصوبه كنگره امريكا مبنى بر انتقال پايتخت اسرائيل از تل‏آويو به بيت‏المقدس، توسط جورج بوش در شرايطى كه وى نيازمند حمايت و همكارى كشورهاى عربى است، توجيه مى‏پذيرد .

چه كشورهايى در منطقه از اين راهبرد امريكا سود مى‏برند و چه كشورهايى زيان خواهند ديد؟

تغييرات ژئوپلتيكى در خاورميانه در جهت منافع اسرائيل خواهد بود; زيرا مهم‏ترين منافع حياتى اين رژيم را كه حفظ موجوديت و امنيت‏باشد، براى آن فراهم مى‏سازد . اما كشورهاى عربى (به‏ويژه سوريه و عربستان) و جمهورى اسلامى ايران تحت تاثير منفى اين تحولات قرار خواهند گرفت . شايد در نگاه اول چنين به نظر رسد كه تركيه نيز از اين فرآيند متضرر خواهد شد، اما بايد توجه داشت كه در صورتى كه اين طرح عملى شود، امريكا و اسرائيل منافع حياتى تركيه را تامين خواهند كرد و از تجزيه آن جلوگيرى مى‏كنند . اين امر از طريق اشغال بخش‏هاى مرزى شمال عراق به ويژه شهرهاى نفت‏خيز موصل، كركوك و سليمانيه محقق خواهد شد .

به نظر اين جانب در تحليل نهايى بيشترين آسيب و ضرر متوجه جمهورى اسلامى ايران خواهد بود . چون براساس الگوى موازنه ضعف و جلوگيرى از ظهور هژمون منطقه‏اى كه در سال‏هاى اخير راهنماى سياست‏خاورميانه‏اى امريكا بوده است، ايران و عراق هر دو بايد تضعيف گردند . پس در اين منطق تجزيه عراق به معناى لزوم تجزيه ايران نيز مى‏باشد .

كشورهايى كه مورد تهديد اين استراتژى امريكا قرار مى‏گيرند، چه راهبردى مى‏توانند در پيش داشته باشند؟

بازدارندگى سياسى همه جانبه، مناسب‏ترين راهبردى است كه كشورهاى در معرض تهديد امريكا مى‏توانند با اتخاذ آن، از عملى شدن استراتژى جديد امريكا جلوگيرى كنند يا حداقل دامنه آن را محدود سازند . اين راهبرد مبتنى بر خنثى‏سازى بهانه‏جويى‏ها و عوامل تاييدكننده ادعاهاى امريكا در چارچوب سياست‏هاى جديد آن كشور است . بازدارندگى سياسى را در سه سطح ملى، منطقه‏اى و جهانى مى‏توان اجرا و اعمال كرد . در سطح ملى، كشورهاى منطقه بايد علاوه بر تحت فشار قرار دادن عراق براى قبول بدون قيد و شرط قطعنامه‏هاى سازمان ملل به ويژه در زمينه خلع سلاح، كه مهم‏ترين دليل مشروعيت‏بخشى تهاجم امريكا به اين كشور است، در درون جوامع خود نيز دست‏به اصلاحات و رفرم‏هاى سياسى - اقتصادى بزنند . امروزه يكى از دلايل اصلى مداخله امريكا در كشورهاى منطقه، موضوع دموكراسى و حقوق بشر است . طبيعتا ارتقاى مردم‏سالارى بومى و رعايت‏حقوق بشر در چارچوب فرهنگ‏هاى ملى، مؤثرترين مؤلفه راهبرد بازدارندگى سياسى است كه تجزيه درونى و مداخله خارجى را امكان‏ناپذير مى‏سازد . بهبود وضعيت اقتصادى و رفاه نسبى نيز يكى ديگر از متغيرهايى است كه از گرايش‏هاى گريز از مركز مى‏كاهد .

در سطوح منطقه‏اى و بين‏المللى نيز كشورها بايد از استراتژى اتحاد و ائتلاف براى صلح و توسعه بهره جويند . هم‏گرايى و همكارى‏هاى سياسى - اقتصادى در قالب ساختارها و نهادهاى منطقه‏اى يكى از ساز و كارهايى است كه به ثبات و انسجام ملى و منطقه‏اى كمك مى‏كند . الگوهاى همكارى ايران و شوراى همكارى خليج فارس (1+6)، اتحاديه عرب و ايران (1+20) و سازمان كنفرانس اسلامى، از جمله مكانيزم‏هايى است كه براى مديريت‏بحران امكان‏پذير است . در مقياس جهانى نيز الگوى 5+6 يعنى رايزنى اعضاى دائم شوراى امنيت و همسايگان عراق يكى از برنامه‏هاى است كه قابل اجراست . با وجود اين، از آن جا كه حمله امريكا به عراق تقريبا قطعى است، كشورهاى منطقه بايد از هم‏اكنون در فكر مديريت‏بحران جانشينى در عراق باشند و با تمام توان از فروپاشى و تجزيه عراق جلوگيرى كنند .