گفتوگو با دكتر سيد جلال دهقان
گفتوگو با دكتر سيد جلال دهقاني
تغيير جغرافياى سياسى خاورميانه; اهداف و پيامدها
بحران عراق هر روز كه مىگذرد ابعاد جديدى مىيابد . در اين ميان كشاكش قدرتهاى بزرگ و نيز دلنگرانى كشورهاى منطقه ا توجه همگان را جلب كرده است . از سويى امريكا سناريوهاى گوناگونى را براى عراق تدوين و پيگيرى مىكند كه آخرين مورد آن تعيين فرماندار نظامى امريكايى در دوران پس از صدام حسين بوده است .
اما طرحها و سناريوهاى ديگر هم نياز به تبيين دارد . از اين جهت كه چه هدفى را دنبال مىكند و اين كه آيا در پيگيرى اهداف خود به موفقيتى نائل خواهد شد؟ و دهها سؤال ديگر كه در گفتوگو با دكتر سيدجلال دهقانى فيروزآبادى استاد دانشگاه و تحليلگر مسائل منطقهاى به بحث گذاشته شده و در پى مىآيد .
«پگاه»
سناريوهاى متعددى در رابطه با وضعيت عراق پس از صدام مطرح شده است . يكى از آنها كه بازتاب گستردهاى حتى در ميان مخالفان صدام داشت، سناريوى تكرار الگوى ژاپن پس از جنگ جهانى دوم براى عراق است . اين طرح در صورت اجرا چه پيامدهايى براى عراق و منطقه خواهد داشت؟
سناريوى تكرار الگوى ژاپن پس از جنگ جهانى دوم براى عراق مبتنى بر يك شبيهسازى و قياس تاريخى در شرايط بسيار متفاوت و متحول جهانى است . تعيين فرماندار نظامى در عراق در مطلع هزاره سوم ميلادى، براساس هيچ كدام از سطوح تحليل، توجيهپذير نيست . كشورى كه بيش از هشت دهه از استقلالش سپرى شده است، حاكميتيك ژنرال امريكايى را بر نخواهد تافت . اين امر نگرانى امريكا را در مورد چگونگى اداره عراق پس از صدام حسين بيشتر مىكند . از يك طرف انسجام و وحدت مردم عراق را تشديد نموده و در نتيجه مقاومت آنان را برمىانگيزد و از سوى ديگر، انگيزه تسليمناپذيرى در ارتش عراق را افزايش خواهد داد . در سطح منطقهاى نيز جهان عرب گماشتن يك نظامى بر عراق را نه تنها توهين به خود تلقى خواهد كرد، بلكه آن را خدشهاى جبرانناپذير بر هويت عربى مىداند . در نتيجه همكارى اعراب كه يكى از نيازهاى مبرم امريكا براى حمله به عراق است، از دستخواهد رفت . در عرصه بينالمللى نيز وضعيت جهان با نظام بينالملل پس از جنگ جهانى دوم بسيار متفاوت است . امريكا بر پايه يك تقسيم غنائم موفق شد سلطه خود را بر ژاپن اعمال كند; در حالى كه امروزه كشورهاى بزرگ ديگرى نسبتبه عراق و آينده آن سهمالارث مىخواهند; لذا حضور ژنرال و حكومت نظامى امريكا را نخواهد پذيرفت .
اگر چنين است، چرا امريكا صراحتا به اين سناريو اعتراف كرده و حتى پاول مرد معتدل كابينه جنگ جورج بوش آن را رد نكرده است؟
در پس اين سناريو، اهداف نانوشته و ناگفتهاى نهفته است كه زمينهساز حمله امريكا به عراق خواهد بود . در حقيقت امريكا ستبه قمارى زده است كه در صورت موفقيتبه بعضى از نيات خود جامه عمل خواهد پوشاند . اولا، ممكن است مقاومت در درون ارتش را كاهش دهد; به ويژه امراى ارتش را بر آن دارد تا براى گريز از فرمانبردارى از يك چكمهپوش يانكى، به دفع شر مقدر پرداخته، عليه صدام حسين دستبه كودتاى نظامى بزنند; يعنى پيروزى امريكا بدون شليك گلوله و جنگيدن . طبعا آنان گوش به فرمان واشنگتن خواهند بود . ثانيا، چنين طرحى، گروههاى پراكنده و متفرق معارض عراقى را به سوى همگرايى و همكارى موقتسوق خواهد داد كه امريكا شديدا به آن محتاج است . ثالثا، اين طرح امريكايى ممكن است اعراب را وادار به انتخاب بين بد و بدتر كند و آنان را به همكارى با امريكا در تغيير رژيم بغداد ترغيب كند كه حداقل در تعيين نظام پس از صدام نقش داشته باشند .
ولى اگر اين طرح به اجرا درآيد، نشان از چه خواهد بود؟
اگر اين طرح به مرحله اجرا درآيد، حكايت از آن دارد كه امريكا در منطقه خليج فارس و خاورميانه از الگوى مداخله نيابتى و غيرمستقيم دست كشيده و الگوى مداخله مستقيم را برگزيده است . به عبارت ديگر، امريكا حتى به رژيمهاى دست نشانده نيز راضى نبوده و در صدد اعمال و احياى نظام قيموميت است . اين امر به معناى تغيير و تحولات بنيادى در ماهيت و هويت رژيمهاى سياسى اين منطقه و متحدان سنتى امريكاست . به قدرت رسيدن يك ژنرال امريكايى در عراق به مثابه انفجار بمبى است كه تركش و آتش آن دامن كشورهايى چون عربستان را نيز خواهد گرفت .
طى روزهاى اخير، بحث تغيير جغرافياى سياسى منطقه خاورميانه نه تنها توسط رسانهها بلكه از سوى سياستمداران و چهرههاى شاخص سياسى نيز مطرح شده است . اين مسئله تا چه حد صحت دارد و هدف امريكا چيست؟
تغييرات ژئوپلتيكى در خاورميانه، از جمله مباحثى است كه در محافل سياسى و حتى آكادميك مطرح شده است . برخى بر اين اعتقادند كه هدف و نيت امريكا از حمله به عراق، بسيار فراتر از قلمرو جغرافيايى اين سرزمين مىرود و كشورهاى ديگرى مانند اردن و عربستان را نيز در بر مىگيرد . در حقيقتحمله به عراق سرآغاز دگرگونىهاى ارضى و مرزى بسيارى خواهد بود كه خاورميانه جديدى را شكل خواهد داد .
اين طرح تا چه اندازه عملى و واقعى است؟ اساسا آيا چنين طرحى امكان وقوع دارد؟
به نظر مىرسد وجود چنين طرحى در دستور كار سياستخارجى امريكا و استراتژى امنيت ملى نوين اين كشور قرار گرفته است . اما شايد بتوان گفت كه اين يك طرح درازمدت و استراتژيك است كه در دورنماى اهداف امريكا به چشم مىخورد . ولى در شرايط فعلى پيش از آن كه امريكا در صدد تغيير جغرافياى سياسى منطقه باشد، در جهت تغيير نظامها و ساختار سياسى كشورهاى آن تلاش مىكند . در وضعيت موجود، همانگونه كه در استراتژى امنيت ملى امريكا نيز تصريح شده است، سياستمداران اين كشور به دنبال به قدرت رساندن دولتهاى ميانهرو و مدرن در جهان اسلام به طور عام، و در منطقه خاورميانه به طور خاص مىباشند .
با اين وجود، گزينه تشكيل اتحاد اردن - عراق كه در تاريخ دو كشور نيز بىسابقه نيست، محتملتر از ساير گزينههاست . يكى از مهمترين تناقضهايى كه سياستخارجى امريكا براى پيشبرد حمله به عراق با آن مواجه بوده است، چگونگى حل معضل بحران فلسطين از يك سو و تهاجم نظامى به عراق از سوى ديگر است . لذا امريكا مجبور استسياستخاورميانهاى خود را بر پايه اين دو محور استوار سازد و اهداف خود را در اين راستا به طور همزمان و به موازات يكديگر پيش برد . در واقع ارتباط تنگاتنگى بين مسئله فلسطين و عراق وجود دارد كه حل و فصل همزمان آنان را مىطلبد .
چه عواملى باعثشده است كه اين طرح در دستور كار آنان قرار گيرد؟
حمله به عراق و تغيير ساختار سياسى اين كشور، مىتواند هر دو مشكل سياستخارجى امريكا را در خاورميانه حل كند . از يك طرف، سرنگونى رژيم بعثى در عراق نيروهاى گريز از مركز در شمال و جنوب را تقويت مىكند كه نهايتا ممكن استبه تجزيه عراق منجر گردد . در اين شرايط سناريوى اتحاد اردن و عراق مركزى يك گزينه محتمل است . از ديگر سو، وحدت اردن و عراق معضل پنجاه ساله خاورميانه يعنى مسئله فلسطين را نيز در چارچوب سياستها و منافع امريكا و رژيم صهيونيستى حل خواهد كرد . يعنى ادغام جامعه فلسطينى در اردن و شكلگيرى نوعى كنفدراسيون اردنى - فلسطينى كه از سالها پيش يكى از طرحهاى پيشنهادى براى حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائيل بوده است . در اين صورت هم امنيت اسرائيل كه يكى از اهداف مهم امريكا در خاورميانه مىباشد، تامين مىشود و هم معماى كشور مستقل فلسطينى حل مىگردد . بنابراين، امضاى مصوبه كنگره امريكا مبنى بر انتقال پايتخت اسرائيل از تلآويو به بيتالمقدس، توسط جورج بوش در شرايطى كه وى نيازمند حمايت و همكارى كشورهاى عربى است، توجيه مىپذيرد .
چه كشورهايى در منطقه از اين راهبرد امريكا سود مىبرند و چه كشورهايى زيان خواهند ديد؟
تغييرات ژئوپلتيكى در خاورميانه در جهت منافع اسرائيل خواهد بود; زيرا مهمترين منافع حياتى اين رژيم را كه حفظ موجوديت و امنيتباشد، براى آن فراهم مىسازد . اما كشورهاى عربى (بهويژه سوريه و عربستان) و جمهورى اسلامى ايران تحت تاثير منفى اين تحولات قرار خواهند گرفت . شايد در نگاه اول چنين به نظر رسد كه تركيه نيز از اين فرآيند متضرر خواهد شد، اما بايد توجه داشت كه در صورتى كه اين طرح عملى شود، امريكا و اسرائيل منافع حياتى تركيه را تامين خواهند كرد و از تجزيه آن جلوگيرى مىكنند . اين امر از طريق اشغال بخشهاى مرزى شمال عراق به ويژه شهرهاى نفتخيز موصل، كركوك و سليمانيه محقق خواهد شد .
به نظر اين جانب در تحليل نهايى بيشترين آسيب و ضرر متوجه جمهورى اسلامى ايران خواهد بود . چون براساس الگوى موازنه ضعف و جلوگيرى از ظهور هژمون منطقهاى كه در سالهاى اخير راهنماى سياستخاورميانهاى امريكا بوده است، ايران و عراق هر دو بايد تضعيف گردند . پس در اين منطق تجزيه عراق به معناى لزوم تجزيه ايران نيز مىباشد .
كشورهايى كه مورد تهديد اين استراتژى امريكا قرار مىگيرند، چه راهبردى مىتوانند در پيش داشته باشند؟
بازدارندگى سياسى همه جانبه، مناسبترين راهبردى است كه كشورهاى در معرض تهديد امريكا مىتوانند با اتخاذ آن، از عملى شدن استراتژى جديد امريكا جلوگيرى كنند يا حداقل دامنه آن را محدود سازند . اين راهبرد مبتنى بر خنثىسازى بهانهجويىها و عوامل تاييدكننده ادعاهاى امريكا در چارچوب سياستهاى جديد آن كشور است . بازدارندگى سياسى را در سه سطح ملى، منطقهاى و جهانى مىتوان اجرا و اعمال كرد . در سطح ملى، كشورهاى منطقه بايد علاوه بر تحت فشار قرار دادن عراق براى قبول بدون قيد و شرط قطعنامههاى سازمان ملل به ويژه در زمينه خلع سلاح، كه مهمترين دليل مشروعيتبخشى تهاجم امريكا به اين كشور است، در درون جوامع خود نيز دستبه اصلاحات و رفرمهاى سياسى - اقتصادى بزنند . امروزه يكى از دلايل اصلى مداخله امريكا در كشورهاى منطقه، موضوع دموكراسى و حقوق بشر است . طبيعتا ارتقاى مردمسالارى بومى و رعايتحقوق بشر در چارچوب فرهنگهاى ملى، مؤثرترين مؤلفه راهبرد بازدارندگى سياسى است كه تجزيه درونى و مداخله خارجى را امكانناپذير مىسازد . بهبود وضعيت اقتصادى و رفاه نسبى نيز يكى ديگر از متغيرهايى است كه از گرايشهاى گريز از مركز مىكاهد .
در سطوح منطقهاى و بينالمللى نيز كشورها بايد از استراتژى اتحاد و ائتلاف براى صلح و توسعه بهره جويند . همگرايى و همكارىهاى سياسى - اقتصادى در قالب ساختارها و نهادهاى منطقهاى يكى از ساز و كارهايى است كه به ثبات و انسجام ملى و منطقهاى كمك مىكند . الگوهاى همكارى ايران و شوراى همكارى خليج فارس (1+6)، اتحاديه عرب و ايران (1+20) و سازمان كنفرانس اسلامى، از جمله مكانيزمهايى است كه براى مديريتبحران امكانپذير است . در مقياس جهانى نيز الگوى 5+6 يعنى رايزنى اعضاى دائم شوراى امنيت و همسايگان عراق يكى از برنامههاى است كه قابل اجراست . با وجود اين، از آن جا كه حمله امريكا به عراق تقريبا قطعى است، كشورهاى منطقه بايد از هماكنون در فكر مديريتبحران جانشينى در عراق باشند و با تمام توان از فروپاشى و تجزيه عراق جلوگيرى كنند .