دولت بزرگ اسلامي؛ امکان يا امتناع؟
دولت بزرگ اسلامي؛ امکان يا امتناع؟
با تأکيد بر ديدگاه امام خميني(ره)
رضا عيسي نيا*
پرسش اصلي مقاله حاضر اين است که: آيا کشورهاي اسلامي قادرند به عنوان موجوديت اسلامي واحد تحت عنوان دولت بزرگ اسلامي خود را مطرح کنند؟ فرضيهاي که به روش توصيفي – تحليلي در پاسخ سؤال مذکور آوردهايم به اين شرح است: براي ايجاد دولت بزرگ اسلامي، در عين حفظ استقلال کشورهاي اسلامي و به رسميت شناختن واحدهاي کشور ـ ملت، نيازمند دگرديسي عظيم و مطلق در فضاي معنايي و شناختي کشورهاي اسلامي هستيم.
واژههاي كليدي: دولت بزرگ اسلامي، جهان اسلام، مسائل کشورهاي اسلامي، همگرايي جهان اسلام، واگرايي جهان اسلام.
مقدمه
جهان اسلام از دو کلمه جهان و اسلام ترکيب شده است. در تفسير اين مفهوم سه نظر وجود دارد:
1. جهان اسلام؛ يعني کشورهاي اسلامي که دولت آن اسلامي و دين رسمي آن اسلام باشد همانند، ايران و کويت و... .
2. جهان اسلام؛ يعني کشورهايي که اکثريت مردم آن مسلمان باشند. اين گروه از کشورها را ميتوان به صورت زير تقسيمبندي کرد: الف) کشورهاي مسلماننشيني که حکومت آنها را گاه غيرمسلمانان در اختيار دارند نظير، کشور نيجريه؛ ب) کشورهاي مسلماننشيني که دين رسمي ندارند نظير، ترکيه.[1]
3. جهان اسلام؛ يعني کشورهايي که در آن مسلمانان زيست ميکنند چه در اکثريت باشند و چه در اقليت.
مراد نويسنده از جهان اسلام در اين تحقيق، کشورهايي هستند که اکثريت مردم آن مسلمان باشند؛ کشورهايي که قادرند به عنوان يک موجوديت اسلامي واحد تحت عنوان دولت بزرگ اسلامي (جهان اسلام) عمل کنند.
قبل از پرداختن به مباحث اصلي مقاله بهتر است به مجموعه سؤالاتي که در حوزه جهان اسلام در ارتباط با اين بحث مطرح ميباشد و يا قابليت طرح مسئله را دارد اشارهاي شود.
1. آيا چيزي به عنوان جهان اسلام يا انترناسيونال اسلامي داريم يا ميتوانيم داشته باشيم يا خير؟
2. ظرفيت و ماهيت کشورهاي اسلامي چه نوع ائتلاف و ترکيبي را تحت عنوان جهان اسلام ميپذيرد و با کدام منطق؟
3. جهان اسلام در برابر چه کسي ظهور و تجلي مييابد و به عبارتي ديگر جهان اسلام چيست و کيست؟
4. جهان اسلام يا کشورهاي اسلامي چه ضرورتي را احساس ميکنند که در دنياي معاصر به سوي وحدت و ايدئولوژي يکسان حرکت ميکنند؟
5. جهان اسلام در چه مؤلفههايي قابليت يکي شدن را دارد؟
6. موانع همگرايي و يکسانسازي کشورهاي اسلامي تحت عنوان جهان اسلام (دولت بزرگ اسلامي) چيست؟
با نظر به اين سؤالات ميتوان گفت هر گونه بحثي در باب جهان اسلام و آرايش کشورهاي اسلامي بايد معطوف به تأمين نيازهاي زير باشد:
1. تفسير وضع موجود و شناخت نيروهاي جهان اسلام؛
2. راه حلها يا مناسبترين تاکتيک و استراتژي جهت تغيير واقعيتها و رسيدن به جهاني به نام جهان اسلام.
کشورهاي اسلامي
کشورهاي اسلامي در حال حاضر از ميان 192 کشور جهان، 57 کشور را به خود اختصاص دادهاند: 1. قاره اروپا: قبل از تجزيه يوگسلاوي تنها کشور مسلمان اروپايي کشور آلباني بود.[2] بيش از 70% از جمعيت آن مسلمانان هستند. و به سبب برخورداري از موقعيت جغرافيايي، اقتصادي و سياسي ويژه، مورد توجه قدرتهاي گوناگون استعماري و کشورهاي بزرگ بوده است.[3] بعد از يوگسلاوي، کشور بوسني هرزگوين با 5/4 ميليون نفر سکنه و با 44 درصد مسلمان دومين کشور مسلمان اروپايي به شمار ميآيد.[4]
از ميان 39 کشور آسيايي 21 کشور آن جزء کشورهاي اسلامي محسوب ميشوند.[5] وسيعترين و پرجمعيتترين کشور اسلامي آسيايي، اندونزي با 222 ميليون نفر و با مساحت 024/042/2 کيلومترمربع،[6] و کوچکترين آن، مالديو با مساحت 289 کيلومترمربع است. مساحت کل کشورهاي اسلامي در قاره آسيا 965/163/10 کيلومترمربع ميباشد[7] که با محاسبه کشورهاي تازه به استقلال رسيده آسياي مرکزي به 960/231/14 کيلومترمربع ميرسد.[8]
از ميان 58 کشور آفريقايي 20 کشور، اسلامي هستند.
از 20 کشور اسلامي قاره آفريقا غير از مصر که در 1922 به استقلال رسيده است 19 کشور ديگر آن در دهههاي 1950 و 1960 به استقلال رسيدهاند و کل مساحت 20 کشور آفريقايي 191/678/15 کيلومترمربع ميباشد که کم وسعتترين آن کومور با 797/1 کيلومترمربع و وسيعترين آن سودان با 812/505/2 کيلومترمربع ميباشد.[9]
تواناييهاي کشورهاي اسلامي
کشورهاي جهان اسلام در عين توانايي معنوي بر مبناي واحد ـ اسلام ـ داراي تنوع ساختي هستند. اين کشورها از نظر وسعت، جمعيت، منابع زيرزميني و... تفاوتهاي زيادي با هم دارند و از طرفي هم از نظر فرهنگها، زبانها، مذاهب، نژادها و تمدنها نيز ناهمگون و نامتجانس ميباشند، اين تنوعات ساختي در نفس الامر باعث ضعف و ناتواني کشورهاي اسلامي (جهان اسلام) نميگردد. در ادامه به توانايي مادي کشورهاي اسلامي آن هم فقط تواناييهاي استراتژيکي آنها ميپردازيم.
توانايي يا منابع قدرت کشورها در سطح توانايي استراتژيکي معمولاً با سه مؤلفه زير بررسي ميگردد: 1. جغرافياي کشور؛ 2. جمعيت و مساحت؛ 3. منابع طبيعي.
1. جغرافياي کشور: برخي از اساتيد علوم سياسي معتقدند با اينکه حدود شصت سال از مطالعات روابط بين الملل ميگذرد باز هم متغير هدايتکننده سياست خارجي کشورها، جغرافياي آنها به شمار ميرود که در علم سياست تحت عنوان ژئوپلتيک ميشناسيم. بنابراين از ميان 192 کشور جهان، سياست خارجي 40 کشور مهم است، چرا که جغرافيا دارند. با فرض اين مؤلفه ميتوان گفت که برخي از کشورهاي اسلامي جزء آن دسته از کشورهايي هستند که از حيث جغرافيايي مهم ميباشند. مثلاً ايران از نظر ژئوپلتيکي جزء ده کشور اول دنيا ميباشد. در باب برتريهاي استراتژيکي کشورهاي اسلامي (جهان اسلام) ميتوان به موارد زير اشاره کرد: 1. راه داشتن به درياهاي آزاد؛ کشورهايي مانند، ايران، عراق، کويت، امارات و عمان در ساحل خليج فارس و کشورهاي مصر، سودان، اريتره، جيبوتي، يمن، عربستان سعودي و اردن در ساحل درياي سرخ قرار دارند. 2. در کنار اقيانوس اطلس قرار داشتن؛ محيطي که 52 درصد از تجارت جهاني کشورهاي غرب اروپا و آمريکا از آن ميگذرد.[10] 3. راه داشتن و دسترسي به برخي از تنگههاي مهم جهاني؛ مثلاً باب المندب که شبه جزيره عربستان و اتيوپي را از هم جدا ميکند و درياي سرخ را به خليج عدن مربوط ميکند. تنگه جبلالطارق که اسپانيا را از مراکش (مغرب) جدا، و درياي مديترانه را به اقيانوس اطلس مربوط ميکند و تنگه هرمز که ايران و عمان را از هم جدا و خليج فارس و درياي عمان را به هم مرتبط ميسازد و تنگه مالاکا را مالزي در اختيار دارد که معبر شرقي اقيانوس هند در شمال آن ميباشد.
2. منابع طبيعي: کشورهاي اسلامي به دليل دارا بودن منابع و معادن غني داراي اهميت است.[11] به سبب وجود اين منابع طبيعي غني (نفت و معادن) است که به طور بالقوه ميتوان کشورهاي اسلامي را قدرتمند معرفي کرد، ولي عليرغم اين همه ثروت، کشورهاي اسلامي ضعيفترين کشورهاي جهان قلمداد ميگردند. به دليل وجود اين منابع غني است که حضرت امام خميني به کشورها و دولتهاي اسلامي هشدار ميدهد که اگر به خود بيايند و متحد شوند بزرگترين قدرت جهان خواهند شد:
اگر اين دولتهاي اسلامي، اين دولتهايي که همه چيز دارند، اين دولتهايي که افراد زياد دارند، اين دولتهايي که ذخاير زياد دارند، اگر اينها با هم اتحاد پيدا بکنند، در سايه اتحاد احتياج به هيچ چيز و هيچ کشوري و هيچ قدرتي ندارند.[12]
کشورهاي اسلامي در هر يک از سطوح سهگانه منابع معدني؛ محصولات کشاورزي و محصولات دامي داراي جايگاه بسيار خوبي هستند که در جدول شماره يک به مهمترين منابع معدني، محصولات کشاورزي و محصولات دامي در برخي از کشورهاي اسلامي آسيايي و آفريقايي اشاره ميکنيم. براي نمونه از اهميت ثروت و منابع طبيعي اين کشورها ميتوان به يکي از کشورهاي اسلامي آفريقايي استناد کرد، مثلاً جمهوري گينه داراي منابع معدني ذي قيمت فراواني است. اين کشور به سبب برخورداري از منابع سرشار زيرزميني، موقعيت بسيار مساعد کشاورزي را داراست و ترکيبي از بهترين دامها را دارد و يکي از ثروتمندترين کشورهاي آفريقايي است. اما اين کشور اسلامي با داشتن ثروتهاي بالقوه، عقب افتادهترين کشور جهان ميباشد.[13]
جدول شماره يک (نمايش منابع برخي از کشورهاي اسلامي)
رديف کشور اسلامي مهمترين منابع معدني مهمترين محصولات کشاورزي مهمترين محصولات دامي
1 اردن پتاس، نمک قليا، فسفات، نفت، سولفور، مس، آهن، سنگ مرمر توتون، گندم، زيتون، پنبه، مرکبات،خرما ــــــــ
2 افغانستان زغال سنگ، مس، سرب، روي، آهن، نقره، نفت، کروميت گندم، خشخاش،برنج،سيبزميني،توتون، پنبه گوسفند
3 اندونزي نفت، زغال سنگ، قلع، نيکل، منگنز، اورانيوم، مس برنج، ذرت، سيبزميني، نيشکر، چاي، کاکائو، قهوه، موز، نارگيل، ادويه، کائوچو، چوب ماهي
4 امارات نفت و گاز، مس سبزيجات، خرما ــــــــــ
5 ايران نفت، آهن، زغال سنگ، مس، کروم، سرب، منگنز، نقره، طلا، گوگرد، فيروزه، خاک سرخ گندم، پنبه، توتون، خرما، برنج، ذرت، زيتون، چاي، مرکبات، چغندرقند، نيشکر، زعفران اسب، گاو، گاوميش، شتر، گوسفند
6 بحرين نفت، خاک سرخ خرما ــــــــــ
7 پاکستان زغال سنگ،جيوه،کروميت، گاز و نفت، منگنز برنج، گندم، ذرت، جو، کنجد، مرکبات، موز، کنف، پنبه، چاي و نيشکر ـــــــــــ
8 ترکيه زغال سنگ، نفت، مس، کروم، پتاس، آهن، نقره، گوگرد، منگنز گندم، جو، ذرت، ترهبار، مرکبات، زيتون، انجير، انگور، توتون،صمغ،پنبه،چغندرقند، خشخاش، توت بز، گوسفند، گاو، اسب و ماهي
9 سوريه نفت گندم، جو، ميوه، مرکبات، انجير، انگور، توتون، زيتون اسب و گوسفند
10 کويت نفت خرما ــــــــــ
11 عراق نفت، زغال سنگ، آهن، سرب، مس، نقره، گوگرد گندم، برنج، ارزن، جو، ذرت، خرما، مرکبات، توتون، پنبه، چغندرقند گاو، گوسفند و شتر
12 عربستان نفت، طلا، نقره، آهن خرما، غلات، سبزي بز، شتر و اسب
13 قطر نفت، گوگرد، نمک خرما اسب، شتر، ماهي
14 مالزي نفت، قلع، سرب (قلع آن در دنيا اول است) برنج، کائوچو، ادويه، چوب، نارگيل گوسفند، گاو، اسب
15 يمن نفت قهوه، خرما، ارزن، گندم، جو گوسفند، اسب، شتر
16 کامرون طلا، نقره، روي، قلع کائوچو، کاکائو، خرما، موز، پنبه، ذرت، چوب، بادام زميني گاو
17 گينه طلا، نقره، آهن، زغال سنگ مرکبات، موز، برنج، پنبه، دانههاي نباتي گاو، گوسفند، بز
18 نيجر طلا، الماس، آهن، زغال سنگ خرما، پنبه، کائوچو، چوب، غلات شتر
19 مصر سنگهاي ساختماني، طلا، آهن، آلومينيوم، مس، گوگرد، ياقوت غلات، پنبه، نيشکر، مرکبات، موز، زيتون، خرما، برنج، انگور شتر
20 گامبيا طلا، الماس، نمک، مس گندم، جو، ميوه گاو، گوسفند
21 سودان طلا، مس، آهن، نمک صمغ، ارزن، پنبه، خرما گوسفند، اسب
22 سنگال طلا، نقره، الماس، فسفات، آلومينيوم ميوه، خرما، کائوچو، پنبه، قهوه، کاکائو، چوب گاو، گوسفند، اسب
23 چاد طلا، الماس، نفت قهوه، پنبه، کاکائو، چوب گاو، گاوميش، گوسفند
24 اوگاندا طلا، مس، کبالت، آهن، قلع، سرب قهوه، پنبه، ذرت، بادام کوهي، چوب گاو، گوسفند، اسب
25 الجزاير آهن، روي، منگنز، اورانيوم، زغال سنگ، نفت، جيوه، مس انگور، زيتون، کتان، توتون، ميوه، غله گوسفند، گاو
26 تونس آهن، روي، سرب، فسفات انگور، زيتون، خرما، پنبه، حنا، چوب، گندم اسب، گوسفند، طيور، ماهي
27 مالي طلا، الماس بادام کوهي، پنبه، صمغ عربي شتر، گاو، گوسفند
چالشهاي پيش روي کشورهاي اسلامي
عدم توافق معنايي و شناختي: يکي از مسائل و مشکلات جهان اسلام، فقدان توافق معنايي و شناختي است. فقدان عناصر وحدتدهنده فرهنگي يا انقطاع فرهنگي در جهان اسلام موجب بروز رفتارهاي ناهنجار در جهان اسلام خواهد شد. افراد جوامع اسلامي در قالب گروههاي فرهنگي، اجتماعي متفاوت به تفاسير متضاد و متفاوتي از زندگي، آينده و تاريخ خود پرداخته و از الگوهاي رفتاري متفاوت، تبعيت ميکنند. در جهان اسلام تلاشهايي جهت وحدت و سازگاري فرهنگي انجام گرفته است، ولي اين تلاشها بيشتر در سطح باقي مانده است تا در عمق؛ بدين جهت در جهان اسلام با پديدههايي چون عدم مفاهمه، عدم تقارن در ديدها و عدم سازگاري در ذهنيت و سليقهها مواجه هستيم و هر روز هم اين عدمها تشديد ميشوند.
براي اينکه بتوانيم جهان اسلام (جهان مشترک و حلقه اتصال) داشته باشيم، نيازمند اين هستيم که فضاي معنايي يکديگر را بفهميم و براي خروج از يک فضاي معنايي و ورود به يک فضاي معنايي مشترک، به رابطي نيازمنديم که اين دو فضاي معنايي را براي همديگر قابل فهم کند. ولي سؤال اين است که اين رابط در جهان اسلام چه ميتواند باشد و چه خصيصهاي ميتواند داشته باشد. آيا ما روي مفهوم اسلام، توافق معنايي و شناختي داريم، به دليل وجود ديدگاههاي متفاوت در جامعه اسلامي معاصر روي اين مفهوم هم توافقي نيست. آيا ما ميتوانيم با وجود چنين ديدگاههاي متفاوتي به رابطي در فضاي معنايي دست يابيم؟ آيا با فرض اين مطلب که نگرشها و اعتقادات افراد جامعه، تعيينکننده اين است که آن جامعه چگونه و در چه مراحلي باشد و افراد جامعه با چه مسائلي زندگي روزمره خود را سپري کنند، آيا ما به گسستهايي در عرصه سياست و اجتماع در جهان اسلام نميرسيم؟ آيا به دليل نگرش محدود قومي، قبيلهاي و برتريجويي و به دليل حفظ منافع مادي برخي از حکام در جهان اسلام به اختلاف، تفرقه و گسست در جهان اسلام نميرسيم و آيا برخي از اين کشورهاي اسلامي با استناد به سنت و سيره رسولالله به طرد و تکفير ديگران نپرداختهاند؟[14] گر چه کشورهاي اسلامي بايد در جهت پايهگذاري يک همکاري راهبردي براي حل مسائل مختلف جهان اسلام و تلاش براي اتحاد مسلمانان گام بردارند، ولي اين گامها در حد شعار باقي مانده و گامي به سوي ايجاد توافق معنايي و شناختي برداشته نشده است و حتي عدهاي از افراد به اختلاف دامن زده و آن را به اوج رساندهاند.
بنابراين به دليل فقدان اتفاق نظر عمومي در جهان اسلام و نبود فضاي معنايي واحد مشاهده ميشود که کشورهاي اسلامي در متحد شدن، حتي در برابر دشمنان مشترکشان ناتوان بودهاند، ولي در عوض با غيرمسلمان عليه همکيشان خود همکاري کردهاند.[15]
با لحاظ اين مسئله ميتوان گفت که تا زماني که کشورهاي اسلامي دچار فقدان فضاي معنايي مشترک هستند، چيزي به نام جهان اسلام تحقق پيدا نخواهد کرد
فقدان ارتباط آشکار بين فضاي معنايي دو کشور اسلامي: اگر فضاي معنايي بين دو انسان يا دو کشور به گونهاي باشد که پاسخ يکي به متغيرها آري و پاسخ ديگري نه باشد، در اين صورت پيوندي در جهان اسلام نيست، اما اگر به گونهاي ضريب آري يا نه فرق کند، به تناسب اين تفاوت، با جهان اسلام خاصي مواجه خواهيم بود. اگر برداشت و درک مردم يک کشور اسلامي نسبت به مردم کشور اسلامي ديگر، تا حدي نابتر، معنويتر و فداکارانهتر باشد، مثلاً مردم کشور اسلامياي، جامعه و جهان را به گونهاي ببيند که احساس کنند بايد با غرب و دنياي استعماري رابطه نابرابر نداشته باشند و اجازه سلطه به غرب را ندهند فضاي معنايي خاصي از مفاهيم براي آنها ايجاد ميگردد که منجر به ستيز و مبارزه با دنياي استعماري ميشود. ولي در عوض کشور اسلامي ديگري چنين چيزي نبيند، فضاي معنايي خاص و به تبع آن رابطه خاصي با دنياي غرب ايجاد ميکند، بنابراين براي کشور اسلامي الف مفاهيمي چون، ايثار، شهادت، نفي سلطه غرب و دشمن ستيزي و... با اهميت تلقي ميگردد، ولي براي کشور اسلامي «ب» در عين اسلامي بودن چنين احساسي يافت نميشود؛ بنابراين ارتباط آشکاري بين فضاي معنايي دو کشور اسلامي مهيا نشده در نتيجه منجر به عدم ارتباط خواهد شد. مگر اينکه فضاي معنايي عوض شود و نقطه اشتراکي در فضاي معنايي ايجاد شود.
غيرقابل سنجش بودن اهداف و آرمانهاي کشورهاي اسلامي: هر انساني اهدافي دارد و به تبع آن هر جامعه و کشوري هم براي خودش اهدافي دارد که اين اهداف بايد قابل سنجش باشد تا مشخص گردد که در اهداف، دسترسي پيدا کرده يا خير و آيا اين اهداف براساس آرمانهايش تحقق يافته يا خير، اما متأسفانه بين اهداف و آرمانهاي انسانهاي مسلمان در کشورهاي اسلامي آنچنان فاصلهاي افتاده و آنچنان دگرديسي ايجاد شده است که با يکديگر غيرقابل سنجش ميباشند. بنابراين عليرغم نشانههاي وحدت ظاهري که برخي اوقات در ميان کشورهاي اسلامي ظهور پيدا ميکند، کشورهاي اسلامي قادر نيستند به عنوان يک موجوديت اسلامي واحد عمل کنند.
فقدان شبکه مفاهيم در کشورهاي اسلامي: اگر بپذيريم که فقدان شبکه مفاهيم در کشورهاي اسلامي منجر به انقطاع و عدم پيوند جهان اسلام خواهد بود، بنابراين سؤال اين است که آيا شبکهاي به نام شبکه مفاهيم در کشورهاي اسلامي وجود دارد و يا اينکه چنين شبکهاي موجود نيست؟ اگر آن شبکه وجود دارد چيست؟ آيا شبکهاي به نام الله، قرآن، نبي، مستکبر، مستضعف، ايثار، شهادت، پايداري، نهضت اسلامي، منافع و... وجود دارد؟ آيا اين شبکهها با رشتههاي محکم به هم متصلند يا خير؟ اگر شبکه مفاهيم بين کشورهاي اسلامي وجود نداشت يا شبکههايي وجود داشت اما با هم همخواني نداشت، پس بايد بر اين باور باشيم که چيزي به نام جهان اسلام يا دولت بزرگ اسلامي نداريم و جهان اسلام، اسم بيمسمايي خواهد بود. بنابراين براي مستند کردن حرف خود، شبکه مفهومي منافع مشترک در کشورهاي اسلامي را از باب نمونه بررسي ميکنيم تا ببينيم که چيزي به عنوان شبکه مفهومي منافع جهان اسلام در بين کشورهاي اسلامي وجود دارد يا خير؟ چون منطق همکاريهاي سياسي و امنيتي کشورها نه به واسطه هم مذهبي بودنشان، بلکه به واسطه تلاقي منافع ملي و تقارن جغرافيايي و يا استفاده از امکاناتي که کشورها ميتوانند به يکديگر عرضه کنند، تعريف ميشود، در نتيجه مشاهده ميکنيم که منافع ملي کشورهاي اتحاديه عرب با 460 ميليون نفر جمعيت در تعامل با غرب و ناسيوناليسم در نسخه اول «عربي» تعريف شده است و منافع ملي آلباني، بوسني، ترکيه در اروپاگرايي معنا پيدا ميکند و منافع ملي کشورهاي مالزي، اندونزي و برونئي در آسه آن تعريف شده است و...
برخي از صاحبنظران معتقدند که ايران با جهان اسلام بايد ائتلاف فرهنگي داشته باشد، چون مسلمان هستيم و اشتراکاتي فرهنگي باهم داريم اما ائتلاف امنيتي ما بايد با روسها، چينيها و هنديها باشد و ائتلاف اقتصادي ما در گرو رابطه با غرب است. چون تکنولوژي در کشورهاي اسلامي مانند، عراق، سوريه، ترکيه، افغانستان و پاکستان نيست.[16] اين صاحبنظران به واقعيتها نگريسته و مشاهده کردهاند که دفاع و امنيت اکثريت قاطع کشورهاي اسلامي با سازمانها و دولتهاي غربي است نه با اتحاديههاي درون دنياي اسلام. مثلاً ترکيه عضو ناتو است، مصر با آمريکا همراه است، کشورهاي تازه استقلال يافته آسياي مرکزي و قفقاز علاقه شديد به غرب دارند، شمال آفريقا عمدتاً با اروپا همکاري ميکند، کشورهاي مسلمان آسيايي با الگوگيري از ژاپن (يا لااقل از چين) حرکت ميکنند و دنياي عرب در منطقه خاورميانه به آمريکا و اروپا متصل است.[17]
در نتيجه عليرغم اينکه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با توجه به سياست کشورمان مبني بر توسعه مناسبات با کشورهاي اسلامي و جهان سوم مهمترين شرکاي اقتصادي ايران را ژاپن، کره جنوبي و چين و کشورهاي اروپايي در مرحله بعدي تشکيل دادهاند. تا جايي که در حال حاضر مناسبات اقتصادي تهران ـ پکن به حدود 10 ميليارد دلار در سال ميرسد. همچنين نزديک به صد پروژه در ايران در اختيار شرکتهاي دولتي و خصوصي چيني است نه کشورهاي اسلامي؛ چين و ايراني که نه در ايدئولوژي و نه در استراتژي نسبتي با هم ندارند.[18]
در يک جمعبندي ميتون گفت که به نظر ميرسد که جهان اسلام با اين وضعيت؛ ناتوان در خلق، نوسازي و متنوع کردن مفاهيم و شبکه مفاهيم و ارتباط فضاي معنايي خواهد بود، چرا که کشورهاي اسلامي در عمل (نه در شعار) مبناي جهتگيري خود را اقتصادي آن هم با کشورهاي توسعه يافته تنظيم کردهاند و ابعاد فرهنگي و سياسي را در دايرههاي کوچکتر و تحت الشعاع مدار اقتصادي قرار دادهاند و بيشتر کشورهاي اسلامي (اگر نگوئيم همه آنها) عينک عقيدتي در فهم مسائل جهاني ندارند. بنابراين دفاع از کشورهاي اسلامي با منافع دولتهاي اسلامي در تضاد قرار ميگيرد و نميتوان يک شبکه مفاهيم منافع ملي براي جهان اسلام يا کشورهاي اسلامي در نظر گرفت که علل يا عوامل اين فقدان شبکه مفاهيمي منافع ملي را در دو عامل ميتوان ذکر کرد: 1. توجه به شرايط دروني کشورهاي اسلامي؛ 2. تحولات جهاني؛ که ظهور يک جهان اسلام واقعي و متحد را ضعيف و تا حد امتناع پيش برده است و به دليل اين عوامل است که اليويه روآ در کتاب تجربه اسلام سياسي خود مينويسد که «در جهان اسلام» اصلاً يک مرکز واحد وجود ندارد، بلکه شبکههاي مختلفي هستند که با روابط شخصي و خصوصي با هم پيوند خوردهاند و نقطه مشترک ميان آنها «نيت» اسلامي ساختن جامعه است.[19]
راهکار و راه حل مشکلات جهان اسلام
قبل از پرداختن به راه حل و اينکه چگونه ميتوان در پرتو استقلال کشورهاي اسلامي و در عين به رسميت شناختن واحدهاي کشور ـ ملت به يک دولت بزرگ اسلامي با عنوان جهان اسلام دست يافت، ضروري است که دو مطلب بيان و تشريح گردد: 1. علت ايجاد دولت بزرگ اسلامي؛ 2. چگونگي ايجاد دولت بزرگ اسلامي.
1. علت ايجاد دولت بزرگ اسلامي؛ درباره چرايي ايجاد دولت بزرگ اسلامي و علت همگرايي در جهان اسلام به نکات زير ميتوان اشاره کرد:
1ـ1. جهت حفاظت و دفاع از اصول فرهنگي، ديني و عقيدتي کشورها و ملتهاي مسلمان؛
1ـ2. جهت تحکيم و جايگزيني ارزشها و اصول اسلامي؛
1ـ3. نفي سلطه استعمار و بيگانه و حکومتهاي استعماري؛
1ـ4. کاهش وابستگي از قدرتهاي بيگانه.
امام خميني اعتقادي به يکي شدن کشورها ندارد، بلکه معتقد است که هر کدام از کشورها با حفظ حدود و ثغورشان بايد براي توحيد کلمه تلاش کنند[20] و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع شوند و به سوي يک دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش روند. ايشان علت اين اتحاد و وحدت کشورهاي اسلامي را اينگونه بيان ميکنند:
دست برادري بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند (زيرا) ديگر يهود به فلسطين طمع نميکند، ديگر هند به کشمير طمع نميکند. اگر توحيد کلمه باشد چطور ميتوانند اينها، يک مشت يهود دزد، چطور ميتوانند فلسطين شما را از دستتان بگيرند.[21]
ايشان در جاي ديگر ميفرمايند:
آن روزي ميتوانيم ما و شما از تحت سيطره ظلم، ظلم قدرتهاي بزرگ بيرون برويم که با يک ميليارد جمعيت و با آن همه ذخايري که ما داريم خودمان را پيدا کنيم و اسلام را پيدا کنيم و توجه به اسلام بکنيم و به فرمان خدا عمل کنيم.[22]
در جاي ديگر ميگويند:
هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجي که به شما اينقدر ضرر وارد ميکند در مقابل او توحيد کلمه کنيد.[23]
چگونگي ايجاد دولت بزرگ اسلامي
چهار مسئله اساسي در جهان اسلام؛ 1. عدم توافق معنايي و شناختي 2. فقدان ارتباط آشکار بين فضاي معنايي دو کشور اسلامي 3. غيرقابل سنجش بودن اهداف و آرمانهاي کشورهاي اسلامي و 4. فقدان شبکه مفاهيم موجب اين شد که تشکيل دولت بزرگ اسلامي با امتناع مواجه شود. فلذا سؤالي که مطرح ميشود اين است که با وجود اين مسائل و مشکلات چگونه ميتوان به سوي ايجاد يک دولت بزرگ اسلامي به عنوان جهان اسلام گام برداشت؟
در عصر ما انديشوران مسلمان، نظريه منسجمي که هم بتواند چارچوبي نظري براي ايجاد دولت بزرگ اسلامي تبيين کند و هم از توان اجرايي برخوردار باشد، ارائه نکردهاند. از ميان اين انديشورزان، امام خميني به نکاتي اشاره کردهاند که در ادامه نوشتار در جهت پاسخ به سؤال فوق از نظرات و آراي ايشان استفاده ميکنيم. اينکه امام خميني معتقد به يک دولت بزرگ اسلامي بوده است يا نه؟ ميتوان گفت که امام خميني به جهان اسلام در گذشته باور داشته و از تجزيه شدن جهان اسلام تأسف ميخورد چرا که ميگويند:
وطن اسلام را استعمارگران و حکام مستبد و جاهطلب تجزيه کردهاند، امت اسلام را از هم جدا کرده و به صورت چندين ملت مجزا در آوردهاند... ما براي اين که وحدت امت اسلام را تأمين کنيم، براي اين که دامن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دست نشانده آنها خارج و آزاد کنيم، راهي نداريم جز اين که تشکيل حکومت بدهيم.[24]
بعد از مشخص شدن اين مطلب که امام خميني خواهان يک دولت بزرگ اسلامي در جهان اسلام است، سؤالي که مطرح ميشود اين است که آيا امام خميني ميخواهد يک دولت بزرگ اسلامي در جهان اسلام حکمراني کند و کشورهاي اسلامي به صورت ايالات اين دولت بزرگ اسلامي باشند يا خير؟ در پاسخ ميتوان گفت که امام خميني دولتهاي سرزميني را به منزله يک امر اجتنابناپذير در دنياي جديد پذيرفته و معتقدند که کشورهاي اسلامي در عين استقلال و در عين به رسميت شناختن واحدهاي کشور ـ ملت بر اساس مشترکات اسلامي يک دولت بزرگ اسلامي را تشکيل دهند:
همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزند و به سوي يک دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد که با تحقق آن همه مستکبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند.[25]
به نظر ميرسد که برخي از صاحبنظرانِ حوزه مطالعاتي جهان اسلام، به سبب قيودي که در کلام امام بوده، قيودي چون جمهوريهاي آزاد و مستقل، اينگونه استفاده کردهاند که امام خميني به هيچ وجه از تشکيل حکومت اسلامي واحد يا بازگرداندن خلافت، طرفداري نکرده است و آنچه آرزو داشت، يکپارچگي روحاني و معنوي مسلمانان بود و نيز گسترش ارزشهاي اسلامي، بيآنکه درصدد تغيير مرزهاي موجود بر آيد. در نتيجه، اين دسته از صاحبنظران ميافزايند که در نوشتهها يا گفتههاي امام خميني نکتهاي وجود ندارد که حذف دولتهاي ملي موجود در جهان اسلام و به وجود آوردن جامعه اسلامي واحد را تجويز کند. برعکس امام خميني واقعيت دولت سرزميني و وابستگي ملتها به سرزمينهايشان را قبول داشت.[26] به هر حال امام خميني درصدد تأسيس دولت بزرگ اسلامي بوده است چه با حفظ ثغور فعلي و يا... . بنابراين اين سؤال مطرح ميشود که آيا امام خميني چگونگي تشکيل دولت بزرگ اسلامي را در عصر غيبت مشخص کرده است؟ آيا بر اساس تئوري ولايت فقيه چنين کاري عملي است يا تئوري خلافت يا... در اين باره مرحوم حميد عنايت اينگونه پاسخ ميدهد:
دکترين ولايت فقيه حاکي از اين عقيده است که حکومت اسلامي بهترين شکل دولت است. بسياري از متفکران اصولگراي اسلامي در عصر حاضر نيز از اين عقيده جانبداري کردند که از ميان ايشان رشيد رضا (از سوريه) محمدالغزالي (از مصر) و ابوالاعلي مودودي (از پاکستان) به خوبي شناخته شدهاند.
گرچه برخلاف آنها امام خميني يک فقيه شيعي است اما در نظريه وي در مورد وظيفه ايجاد حکومت اسلامي هيچ جنبه خاص شيعي و فرقهاي وجود ندارد. زيرا نظر ايشان هم مبتني است بر همان مبانياي که ديگران اتخاذ کردهاند، کما اين که همانند الغزالي عقيده دارد که اجراي پارهاي از مهمترين دستورات و اوامر ديني بدون برپايي يک دولت اسلامي ممکن نيست مانند دفاع از سرزمين و خاک مسلمانان، جمعآوري صدقات و ماليات اسلامي و اجراي سيستم جزايي اسلام (حدود و ديات). امام خميني همزبان اين متفکرين معتقد است که حفظ و بقاي وحدت مسلمانان چه از طرق باز پسگيري اقتدار مسلمانان از بيگانگان يا بيرون راندن مزدوران و نوکران داخلي ايشان منحصراً موکول است به ايجاد حکومت اسلامي که منافع مسلمانان را به طور جدي و حقيقتاً نصب العين خود قرار دهد. ايشان با عقيده مودودي نيز همراه است که چنين حکومتي فقط از راه انقلاب برپا شدني است.[27]
امام خميني جهت تشکيل دولت بزرگ اسلامي گامهاي زيادي در هر يک از مسائل چهارگانه کشورهاي اسلامي از توافق معنايي و شناختي گرفته تا ايجاد شبکه مفاهيم برداشتهاند. از جمله گامهاي ايشان جهت ايجاد فضاي معنايي مشترک و نهايتاً ايجاد شبکه مفاهيم، اين سخن ايشان است که ميگويند:
يک دسته از مسلمانان شيعه هستند و يک دستهاي از مسلمانان سني، يک دسته حنفي و دستهاي حنبلي و دستهاي اخباري هستند. اصلاً طرح اين معنا، از اول درست نبوده، در يک جامعهاي که همه ميخواهند به اسلام خدمت کنند و براي اسلام باشند اين مسائل نبايد طرح شود، ما همه برادر هستيم و با هم هستيم، منتها علماي شما يک دسته فتوا به يک چيز دادند و شما تقليد از علماي خود کرديد و شديد حنفي، يک دسته فتواي شافعي را عمل کردند، و يک دسته ديگر فتواي حضرت صادق را عمل کردند، اينها شدند شيعه، اينها دليل اختلاف نيست ما نبايد با هم اختلاف و يا يک تضاد داشته باشيم ما همه با هم برادريم، برادران شيعه و سني بايد از هر اختلافي احتراز کنند. امروزه اختلاف بين ما، تنها به نفع آنهايي است که نه به مذهب شيعه اعتقاد دارند، و نه به مذهب حنفي و... آنها ميخواهند نه اين باشد و نه آن، راه را اين طور ميدانند که بين شما و ما اختلاف بيندازند. ما بايد توجه به اين معنا بکنيم که همه ما اهل قرآن و اهل توحيد هستيم و بايد براي قرآن و توحيد زحمت بکشيم و خدمت بکنيم.[28]
و در جاي ديگر ميگويند:
... ما اسلام را منحصر به ايران نميدانيم، اسلام همه جا اسلام است، مصر هم همين اسلام است؛ سودان هم همين اسلام است، عراق هم همين اسلام است و حجاز هم همين اسلام است، سوريه و ساير جاها، ما نميتوانيم حساب خودمان را از حساب ساير مسلمين جدا کنيم... همه جا اسلام است و همه مسلمين.[29]
تا اينجا با حفظ مباحثي چون 1. آيا با ايجاد دولت بزرگ اسلامي، کشورهاي اسلامي ثغور و مرزهاي خود را از دست ميدهند يا خير و آيا تئوري خاصي در اين باب ارائه شده يا خير؟ هنوز اين سؤال که چگونه دولت بزرگ اسلامي را با اين همه مسائل ميتوان تحقق بخشيد و راهکار چه ميباشد با مباحث مذکور پاسخ گرفته نشد.
درباره ايجاد دولت بزرگ اسلامي يا جهان اسلام يا ائتلاف کشورهاي اسلامي؛ برخي براساس اينکه کشورهاي اسلامي با مسائل عديدهاي درگير ميباشند و اينکه اگر چه داراي منابع و معادن غنياي است، ولي چون مولد نيست و اينکه مثلاً دنياي عرب به رغم تمامي تشابهاتي که در درون آن وجود دارد در بديهيترين و سادهترين مسائل نتوانسته است هماهنگي بادوام ايجاد نمايد و... فلذا حکم صادر ميکنند که زمينه ائتلاف با دنياي اسلام و دول اسلامي درباره دفاع از مسلمانان وجود ندارد و به زودي هم نخواهد داشت. چرا که روز به روز نيازهاي روز افزون جهان اسلام به ديگران فراتر از توانمنديهايشان ميشود و جهان اسلام، با چالشهاي جدي روبهرو خواهد شد. البته اين عده، از اين مطلب هم غافل نبوده و تذکر دادهاند که اگر چه تا 50 سال ديگر روال براي جهان اسلام بر همين منوال خواهد بود، ولي ممکن است دو قرن ديگر شرايط بينالمللي به شدت تغيير کند و زمينه ظهور و تشکيل بادوام تشکل اسلامي ميسر شود.[30]
و برخي هم نسخه ديگري براي ايجاد دولت بزرگ اسلامي ارائه کردهاند که از جمله آنها حضرت امام خميني است. ايشان چون مشکلات جهان اسلام را در دور افتادن از اسلام واقعي، عدم توجه به تعاليم قرآن، رخنه فرهنگ استعماري، زير نفوذ بودن کشورهاي اسلامي و سران کشورهاي اسلامي،[31] و دور افتادن از اسلام و حقايق آن و عمل کردن به اسلام[32] عدم تفاهم بينالمللي ميان کشورهاي اسلامي،[33]سرسپردگي حکومتهاي مسلمين و دخالت قدرتهاي بزرگ[34] و... ذکر ميکنند، فلذا راهکار ايجاد دولت بزرگ اسلامي را در قالب يک قضيه شرطيه طرح ميکنند که اگر دولتها و ملتهاي اسلامي بتوانند بر مسائل و موانع و مشکلات موجود بر سر راه جهان اسلام فايق آيند، آنگاه ميتوانند قدرتي بزرگ در جهان به نام جهان اسلام ايجاد کنند، و اين جهان ايجاد نميشود مگر از راه وحدت.
وحدت و همکاري با چه کساني و براي چي؟ وحدت و برادري با گروهها و فرقههاي مختلف مسلمانان جهان و همکاري با دولتهاي اسلامي براي مبارزه با حکومتهاي استکباري دنيا و اسرائيل صهيونيست.[35] امام آرزوي چنين اتحادي را داشته و کراراً اظهار اميدواري ميکننند که اين اتحاد شکل بگيرد:
من اميدوارم که همه ملتهاي اسلامي که به واسطه تبليغات سوء اجانب متفرق شدهاند و در مقابل هم قرار گرفتهاند بيدار شوند و با هم متحد شوند و يک دولت بزرگ اسلامي و زير پرچم لاالهالاالله تشکيل بدهند و اين دولت بر همه دنيا غلبه کند.[36]
يا ميافزايد که اسلام ميخواهد که همه دنيا يک عائله باشند و يک حکومت در همه دنيا و آن حکومت عدل باشد[37] به طور خلاصه ميتوان گفت که راه حلها و راهکارهاي ايجاد دولت بزرگ اسلامي از نگاه امام خميني عبارتند از:
1. بيداري و عدم تفرقه: امام در اين باره ميفرمايند:
اگر اين دولتهاي اسلامي، اين دولتهايي که همه چيز دارند، اين دولتهايي که ذخاير زياد دارند، اگر اينها با هم اتحاد پيدا بکنند، در سايه اتحاد، احتياج به هيچ چيز و هيچ کشوري و هيچ قدرتي ندارند. احتياج وقتي پيدا ميشود که مثل حالا متفرق باشند، کشورها از هم جدا باشند. چرا بايد کشورها که يک همچو پشتوانه عظيم دارند و آن قرآن کريم و اسلام عزيز و خداي بزرگ است، چرا بايد يک همچو پشتوانهاي که آنها را دائم دعوت ميکند به وحدت و از تفرقهاندازي و تفرقه انها را منع ميکند چرا ما بايد در مقابل اسلام عزيز تفرقه بيندازيم.[38]
2. عمل کردن به اسلام: علت اينکه دنياي اسلام بالاترين سلاحها، يعني اسلام، سلاحهاي مادي (معادن و درياهاي وسيع و غني) را دارد و در عين حال فقير هستند را امام خميني در اين ميداند که ما به اسلام عمل نميکنيم، جهان اسلام به اسلام عمل نميکند.[39] پس راه چاره نجات جهان اسلام، عمل کردن به اسلام است.
3. عدم سرسپردگي حکومتهاي مسلمين: بايد سران حکومتهاي اسلامي از سرسپردگي خارج شوند. امام خميني معتقد است که مشکل مسلمين، تنها قدس، افغانستان، پاکستان، ترکيه و... نيست؛ مشکل مسلمين حکومتهاي مسلمين است. اين حکومتها هستند که مسلمين را به اين روز رساندهاند؛ حکومتهايي که انفعالي برخورد کردهاند. مشکل، دولتها هستند شما سرتاسر ممالک اسلامي را وقتي که ملاحظه کنيد کمتر جايي را ميتوانيد پيدا کنيد که مشکلاتشان به واسطه حکومتهايشان ايجاد نشده باشد. اين حکومتها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرتها و سرسپردگيشان با ابرقدرتهاي چپ و راست، مشکلات را براي ما و همه مسلمين ايجاد کردهاند.[40] نتيجه اينکه يکي از عوامل و پارامترهاي ايجاد دولت بزرگ اسلامي زير نفوذ نبودن کشورهاي اسلامي و سران کشورهاي اسلامي و عدم سرسپردگي حکومتهاي مسلمين ميباشد.
4. رهايي از ضعف مديريتي از طريق فهم احکام اسلامي: کشورهاي اسلامي به واسطه ضعف مديريتها و وابستگي به وضعيتي اسفبار گرفتار آمدهاند و تا زماني که راز عظمت احکام اسلامي را نفهمند همين بدبختي خواهد بود. امام خميني ميگويد:
بزرگترين درد جوامع اسلامي اين است که هنوز فلسفه واقعي بسياري از احکام الهي را درک نکردهاند و حج با آن همه راز و عظمتي که دارد هنوز به صورت يک عبادت خشک و يک حرکت بيحاصل و بيثمر باقي مانده است.[41]
5. دور نيفتادن از اسلام و تعاليم قرآن: امام خميني علت بدبختي جهان اسلام را در اين ميداند که اينها (کشورهاي اسلامي) خودشان را پيرو اسلام ميدانند، لکن آني که اسلام هست اصلاً خبري از آن نيست؛ اسلامي که در قرآنش با صراحت ميگويد که نبايد سلطهجويان عالم، کفار عالم بر مسلمين مسلط بشوند و سلطه پيدا بکنند[42] ما تا به اسلام برنگرديم، اسلام رسولالله برنگرديم، مشکلاتمان بر جاي خودش هست نه ميتوانيم قضيه فلسطين را حل کنيم و نه افغانستان و نه ساير جاها را، ملتها بايد برگردند به صدر اسلام. اگر حکومتها هم با ملتها برگشتند که اشکالي نيست و اگر برنگشتند ملتها بايد حساب خودشان را از حکومتها جدا کنند.[43]
اگر اين موارد رعايت شوند، آن وقت جهاني به نام جهان اسلام خواهيم داشت و اين، يعني همان دگرديسي عظيمي که گفتيم بايد در باورهاي کشورهاي اسلامي صورت بگيرد تا به دولت بزرگ اسلامي دسترسي داشته باشند.
پينوشتها
*. عضو هيأت علمي پژوهشکده علوم و انديشه سياسي.
1. عزتالله عزتي، جغرافياي سياسي جهان اسلام (قم: واحد تدوين کتب درسي، 1378) ص38ـ39.
2. آلباني پانصد سال در چارچوب امپراتوري عثماني بسر برد و امروزه بکتاشيها در آلباني اکثريت مسلمانان را تشکيل ميدهند. ر.ک: انديشه تقريب (سال دوم، شماره پنجم، زمستان 1384) آلباني، اثر ع.ر.اميردهي، ص 142.
3. ع.ر.اميردهي، آلباني، مجله انديشه تقريب (سال دوم، شماره پنجم، زمستان 1384) ص142.
4 . غلامرضا گليزواره، سرزمين اسلام (قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1372) ص 518.
5 . کشورهاي اسلامي قاره آسيا با ذکر وسعت و کليومترمربع و درصد مسلماني در مأخذ ذيل آمده است، اطلس معاصر گيتاشناسي، (سياسي، طبيعي، اقتصادي) سازمان جغرافيايي و کارتوگرافي گيتاشناسي، 1370.
6 . عبدالمجيد ناصري داوودي، اسلام در اندونزي، مجله انديشه تقريب (سال اول، شماره دوم، بهار 1384).
7 . هر يک از کشورهاي چين با 779/560/9 کيلومترمربع و ايالات متحده با 123/363/9 کيلومترمربع و کانادا با 139/976/9 کيلومترمربع تقريباً برابرند با کل مساحت کشورهاي اسلامي در قاره آسيا به جز کشورهاي تازه استقلال يافته آسياي مرکزي و شوروي سابق با 200/402/22 کيلومترمربع.
8 . کشورهاي اسلامي تازه استقلال يافته آسياي مرکزي عبارتند از: 1. قزاقستان با 985/755/2 کيلومترمربع 2. ترکمنستان با 000/488 کيلومترمربع 3. ازبکستان با 000/399 کيلومترمربع 4. قرقيزستان با 502/198 کيلومترمربع 5. تاجيکستان با 909/139 کيلومترمربع 6. آذربايجان با 599/86 کيلومترمربع کل مساحت 6 کشور آسياي مرکزي 995/067/4 کيلومترمربع ميباشد.
9 . همان.
10 . بشار القوتلي، رويارويي با تهديدات معاصر در انديشه امام خميني، ج 2، ص 43.
11 . همان.
12 . همان، ص 41ـ42، سخنراني امام خميني در 7/10/1360.
13 . ر.ک: به مباحث کشورها و سازمانهاي بينالمللي (47)، جمهوري گينه (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1347) ص 77.
14 . آيا در برخي از کشورهاي اسلامي به ارزشهاي اسلامي ايران و امام خميني تعرض نشد و نميشود.
15 . شيرين هانتر، آينده اسلام و غرب، همايون مجد (تهران: فرزان، 1380) ص 187.
16 . محمود سريع القلم، پارادايم ائتلاف در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (تهران: مرکز تحقيقات استراتژيک، 1379) ص 109ـ120.
17 . سريع القلم، پيشين، ص 114.
18 . روزنامه شرق، پنجشنبه 25 خرداد 1385.
19 . آليويه روآ، تجربه اسلام سياسي، حسين مطيعي، محسن مديرشانهچي (تهران: انتشارات بينالمللي الهدي، 1378) ص 23.
20 . روح الله خميني، صحيفه امام، ج 2، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص 33.
21 . همان.
22 . همان، ج 2، ص 167.
23 . همان، ج 2، ص 33.
24 . پيشين، ص 102.
25 . سيد محمدجواد هاشمي، امام خميني و همگرايي جهان اسلام (زاهدان: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در امور اهل سنت در سيستان و بلوچستان، 1382) ص 109؛ همچنين ر.ک: کتاب آخرين پيام امام خميني، سازمان حج و اوقاف، ص 64.
26 . شيرين هانتر، آينده اسلام غرب، همايون مجد، ص 213.
27 . امام خميني و همگرايي جهان اسلام، ص 96، و همچنين ر.ک: به مفهوم نظريه ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني، حميد عنايت، ترجمه سعيد محبي، ماهنامه کيان (بهمن 1375، شماره 34).
28 . روح الله خميني، صحيفه نور، ج 12، ص 259.
29 . روح الله خميني، صحيفه نور، ج 15، ص 369.
30 . سريع القلم، پيشين، ص 110و125.
31 . جهان اسلام از ديدگاه امام خميني، ص 46.
32 . همان، ص 55و62.
33 . همان، ص 53و51.
34 . همان، ص 63.
35 . علي داستاني، بازسازي تفکر اسلامي (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380) ص57.
36 . در جستجوي راه از کلام امام، دفتر پانزدهم، ص 148.
37 . همان، ص 72.
38 . همان، ص 41ـ42، سخنراني 7/10/60.
39 . همان، ص 6، سخنراني 28/7/59.
40 . همان، ص 55، سخنراني 18/5/59.
41 . همان، ص 67، سخنراني 29/4/67.
42 . همان، ص 62، سخنراني 20/4/67.
43 . همان، ص 21 و 20 و سخنراني امام در مورخه 18/5/59.
منبع :انجمن مطالعات سياسي