ايدئولوژي از نظر تا عمل

http://shirin.mit.edu/wordpress/wp-content/uploads/2008/03/whatIsTruth.gif

دكتر محمد توحيد فام

واژة ايدئولوژي براي نخستين با در واپسين دهه‌هاي قرن هجدهم ميلادي توسط تني چند از متفكرين فرانسوي بكار برده شد. در رأس اين عده، فيلسوف فرانسوي دستوت دوتراسي1 قرار داشت كه در سال 1795 ميلادي، ايدئولوژي را به معناي "علم آراء و عقايد" يا به عبارت ديگر "تحقيق و بررسي در منشأ تحول و تكامل انديشه‌ها" اعم از انديشه هاي مذهبي، فلسفي، سياسي و اجتماعي بكار برد. به تدريج كساني كه بذنبال تحقيق، كنكاش و تعقل در منشأ و تكامل آراءو انديشه هاي مزبور بودند، "ايدئولوگ" يا عقيده شناس ناميده شدند. روشي كه اين عده در تحقيق و تتبع بكار مي‌بردند كم و بيش واجد سه خصوصيت؛ اصالت تجربه، اصالت ادراك، و اصالت ماده بود. اين محققين در تحقيقات خود كمتر به مسائل معنوي توجه داشته و معتقد بودند كه آراء و عقايد را بايد در شرايط خاص زندگي اجتماعي –اقتصادي جوامع انساني و بدور از هرگونه جانبداري يا پيش‌داوري جستجو نمود اينان معتقد بودند كه انديشه هاي گوناگون (اعم از فلسفي، اجتماعي، مذهبي و سياسي)

در شرايط خاص اجتماعي-اقتصادي به وجود آمده و طي زمان دستخوش تغييرات شده‌اند.

با گذشت زمان ايدئولوژي دستخوش تغييراتي از لحاظ معني مي‌شود و به جاي اينكه معناي "علم آراء و عقايد" داشته باشد، معناي "آراء و عقايد و انديشه هايي دربارة انسان، جامعه و جهان" را بخود مي‌گيرد. ايدئولوژي به معناي دوم آن ( يعني انديشه هايي دربارة انسان، جامعه و جهان) به دو صورت بكار برده مي‌شود: نخست به صورت يا به معناي محدود مفهوم ايدئولوژي، كه فقط شامل ايدئولوژي‌ها يا آراء و عقايد و انديشه هاي افراطي راست يعني ناسيونال سوسياليسم و فاشيسم و آراء و عقايد و نظرات افراطي چپ يعني كمونيسم مي‌شود. ديگر، به معناي وسيع و گستردة مفهوم ايدئولوژي كه شامل هر نوع نظرية جهت‌دار و يا هر نوع تلاش در جهت نزديك كردن علم سياست به سيستمي از عقايد است و يا به بياني ديگر، هرگونه مكتب سياسي خواه افراطي مانند كمونيسمونيسم و فاشيسم و يا ميانه رو مانند ليبراليسم و محافظه كاري و انواع گوناگون انديشه هاي سوسياليستي را دربر مي‌گيرد.

در نيمة دوم قرن بيستم گاهي به عبارت "پايان عصر ايدئولوژي" بر مي‌خورديم، كه در اينجا منظور از ايدئولوژي، ايدئولوژي به معناي محدود و افراطي آن است. جنگ دوم جهاني، ورشكستگي ايدئولوژي افراطي راست به صورت فاشيسم و ناسيونال سوسياليسم را در پي داشت، در حال حاضر نيز انديشه هاي ماركسيستي و سوسياليستي و نيز نظام هاي اقتصادي-اجتماعي اي كع مي‌خواهند اين انديشه‌ها را جامة عمل بپوشانند دچار بحراني كه زمزمه‌هاي آن از اوايل دخة 1980 آغاز شد، با فروپاشي ديوار برلين به اوج خود رسيد و با از هم پاشيدگي اتحاد جماهير شوروي و استقلال جمهوري هاي آن تكميل شد و بدين جهت متعاقب ورشكستگي ايدئولوژي افراطي راست، اكنون با مشكلات ايدئولوژي افراطي چپ مواجه هستيم. در رساله‌اي كه بنام "منشور كمونيست‌ها"در سال 1848 ميلادي منتشر شد، ذكر شده بود كه "شبحي اروپا را تهديد مي‌كند"، سرمايه داري آخرين مراحل خود را مي‌گذراند و به بحران كاپيتاليسم نيز اشاره شده بود. ولي اكنون بايد گفت كه "شبحي را تهديد مي‌كند" و آن شبح كمونيسم عبارت است از عدم اعتماد به نفس و شك.

همچنان كه جنگ دوم جهاني و شكست اردوگاه ايدئولوژي افراطي راست (فاشيسم) متفكرين ليبرال را سرشار از غرور نموده و ما شاهد ظهور نظرية پايان عصر ايدئولوژي در دهة 1950 توسط "شيلز2" آمريكايي بوديم كه بعدها نيز به صورت نظريه‌اي توسط "دانيل بل3" مطرح شد، در نيمة دوم قرن بيستم، متعاقب فروپاشي اردوگاه ايدئولوژي افراطي چپ (يعني كمونيسم) نظرية "پايان تاريخ" نضح گرفت كه توسط "فرانسيس فوكوياما4" مطرح مي‌شود. فوكوياما بر اين باور است كه آنچه ما امروز شاهد آن هستيم، تنها جنگ سرد يا گذشت مرحلة خاصي از تاريخ پس از جنگ نيست، بلكه پايان خود تاريخ است: خط پاياني روند تكاملي ايدئولوژيكي بشري و جهاني شدن و جامعيت يافتن ليبرال-دمكراسي غربي به عنوان آخرين شكل دولت انساني در مفهوم غربي آن. وي معتقد است آنچه كه امروز از پيروزي ليبراليسم مشاهده مي‌شود، از نوع هگليسم آن است تا ماركسيسم، يعني پيروزي جامعه و دولت.

آنچه را فوكوياما در قالب نظرية تاريخ مطرح مي‌سازد، بايد در قالب مسحور شدن جهان صنعتي غرب از پيروزي هاي بدست آمده در مقابل كمونيسم تلقي نمو دكه متعاقب موفقيت هاي تكنولوژيك و اينتراكشنيسم5 (روابط انسان با شرايط محيطي اعم از محيط ساخته و پرداخته خود و محيط طبيعي وي) و افول اينترارگانيسم6 (روابط صرف جوامع بشري با يكديگر) پديد آمد. اگر جنبة انقلابات تكنولوژيك جهان صنعتي را كه حالت جهان شمول داشته و ربطي به صرف جهان صنعتي ندارد، به كناري نهيم، نمي‌توان براي نظرية پايان تاريخ آتيه اي بهتر از نظرية پايان عصر ايدئولوژي تصور نمود. مادامي كه بين عقيده و عمل اختلاف و تفاوت وجود داشته باشد، ايدئولوژي‌ها و حركت تاريخ از انگيزه‌اي شديد برخوردار خواهند بود.

يكي از عمده ترين مباحثي كه در عصر حاضر اذهان بشري را به خود معطوف نموده و بحث هاي جنجالي‌اي را در سراسر جهان برانگيخته است، مفهوم ايدئولوژي و مسائل پيرامون آن از قبيل پايان عصر ايدئولوژي و پايان تاريخ مي‌باشد. اراية پاسخي درست و واكنشي صحيح و منطقي در مقابل آن نيازمند تحقيقي جامع است. مقالة حاضر تحت عنوان "ايدئولوژي از نظر تا عمل" تحقيق جامعي است كه علاوه بر شكافتن تاروپود ساختاري مفهوم ايدئولوژي، نحوة عمل و تجارب آن را در صحنة جهاني از آغاز تا به امروز به همراه دستاوردهاي آن با ديدي نقادانه به تصوير كشيده است.

تبيين ذهني ايدئولوژي

بررسي مفهوم ايدئولوژي و تفاوت آن با نظريات7 ،اعتقادات8، نهضت‌ها و نظام‌هاي فكري9 و برنامه‌ها

ايدئولوژي يكي از اشكال متفاوت و متنوع باورهاي جامع،مدرك و معدل تطلبانه در ارتباط با انسان و جامعه مي‌باشد كه در جوامع انساني رشد و توسعه يافته است10. نظريات، اعتقادات، نهضت‌ها و نظام‌هاي فكري و برنامه يا روش كارها در زمرة ديگر انواع الگوهاي جامع و فراگيرنده‌اي قرار دارند كه از ايدئولوژي متمايز هستند11.

اين باورهاي جامع از لحاظ درجاتشان با يكديگر متفاوتند، اين درجات عبارتند از:

1- صراحت روش قواعد و دستورات،

2- انسجام سيستماتيك پيرامون يك اعتقاد اخلاقي ويژه يا مردكه،

3- قرابت و وابستگي‌هاي تأييد شده با ديگر الگوها –چه الگوهايي كه در گذشته رايج بوده و چه الگوهاي حاضر،

4- انعطاف ناپذيري در قبال اصول نوين و تغييرات ديگر،

5- الزامات رفتاري،

6- تأثيرات مشترك،

7- انتظار اجماع از جانب كساني كه آنها را قبول كرده‌اند،

8- دستورات آمرانه،

9- همكاري با نهادي كه جهت تحقق الگوهاي اعتقادي در نظر گرفته شده است12.

ايدئولوژي‌ها داراي دستورات صريح و موضوعات گسترده‌اي هستند كه براي پيروان خود، حكم قواعد و دستورات آمران هرا دارند. ايدئولوژي‌ها در مقام مقايسه با ديگر الگوهاي اعتقادي، بطور سيستماتيك، يكپارچه و منسجم پيرامون يك يا چند ارزش والاي اجتماعي چون رستگاري، مساوات يا خلوص نژادي تمركز يافته‌اند. آنها نسبت به تفاوت‌هاي بارز و عدم ارتباط باورهاي خود با نظريات، اعتقادات و ديگر نوآوري در عقايد خود شديداً ايستادگي كرده و حتي وجود و اهميت چنين رخدادهايي را تكذيب نموده‌اند. قبول و پذيرش يك ايدئولوژي نيز داراي تأثيرات عميقي است. مساعدت‌هاي لازم به ايدئولوژي به وسيلة كساني صورت پذيرفته است كه آن ايدئولوژي را قبول داشته و رفتارشان كاملاً تحت تأثيرات دستورات آمرانة آن ايدئولوژي بوده است. تمامي پيروان ايدئولوژي خواهان توافق و ارتباط كامل با يكديگرند13.

نظريات، فاقد منشوري لازم الاتباع و صريح‌اند. آنها از لحاظ ساختار دروني، داراي ساختاري كثرت گرا بوده و به همين جهت فاقد انسجام سيستماتيك‌اند. نظريات به دليل فقدان منشوري لازم الاتباع، بيش از ايدئولوژي‌ها و اعتقادات مذهبي در مظان پذيرش و آميزش با عناصري از نظريات ديگر و حتي اصول اعتقادي بيگانه قرار دارند. نظريات در درون خود داراي مجموعه‌اي از اعتقادات‌اند كه به دليل تأكيدشان بر عناصر متضاد و متفاوت در يك نظريه، از يكديگر متمايز مي‌شوند. بنابراين اعتقادات در حالي كه از بسياري جهات نظرية فراگير، غالب و مسلط در جامعة مربوطه را قبول دارند، ولي دربارة برخي مسائل خاص در تضاد دائم با يكديگر به سر مي‌رند. ابهام و عدم انسجام به همراه پراكندگي در نظريات و (تا حدي كمتر) اعتقادات، آنها را در عمل با فشارهاي نابرابر (جهت رعايت اصول مربوطه) مواجه نموده است. از لحاظ تبيين، نظريات تقريباً غير مؤثر هستند و بر خلاف ايدئولوژي، طالب اجماع كمتري از سوي پيروان خود مي‌باشند14.

ايدئولوژي‌ها مخصوصاً در مراحل آغازين، به وسيلة متصديان و پيروان نظام‌هاي ارزشي-نهادي اساسي15 مورد حمايت قرار نمي‌گيرند. بر عكس، نظريات و اعتقادات فرعي اين ايدئولوژي‌ها، الگوهاي اعتقادي مشخص شده در آن بخش‌هايي از جامعه‌اند كه نظم موجود جامعه را تأييد و قبول كرده‌اند. حاكمان و نخبگان در ادارة نظام‌هاي نهادي اساسي با آنها همكاري نموده و مايلند تا ازيك نظريه و يا يك يا چندين اعتقاد كه سعي دارند قواعد و دستورات مشخص تري به عناصر معين نظري هاي غالب ارايه دهند، حمايت نمايند. اعتقاداتي كه از نظام نهاد اساسي بيگانه شده‌اند خواهان بدست آوردن خصوصيات رسمي ايدئولوژي‌ها مي‌باشند. در حالي كه نظريات (مانند بوديسم و پروتستانيسم) كه متحمل رابطه‌اي بسيار سست با رفتار و اعتقادات (مانند كويكريسم16 و كاتوليسيزم رومي) هستند، خواهان نفوذ و تأثير كاملتري بر رفتار كساني مي‌باشند كه از آنها حمايت مي‌كنند17.

اعتقادات اغلب بر روي ايدئولوژي سايه مي‌افكنند، اما بدين علت كه خواهان تحديد انسجام يافته نبود و كمتر مشكل ادتدكسي دارند، نمي‌توانند در حكم قدرت فكري ايدئولوژيك باشند. لذا تعهدات واقعي نسبت به اعتقادات جزئي، ناقص و متعارض مي‌باشند، مگر در مواقعي كه يك اعتقاد توسط يك مكتب فكري اتخاذ شود، كه در آن صورت نيز اين اعتقاد نمي‌تواند متحمل ساختار سيستماتيك شود و اهدافش توانايي فراگيري جهاني ندارند. بنيانگذاران يا نوابغ مي‌بايد سيستم منسجم اخلاقي، اجتماعي و فلسفة سياسي‌اي را به وجود بياورند كه در فراگيري و ساختار صراحتش اين مكان به وجود آيد كه با هستة فكري يك ايدئولوژي برابري نمايد. هر چند اسلوب بانيان اعتقادات، نه تنها در حد يك مكتب فكري حتي در حد يك گروه مقدم ايدئولوژيك18 نيز نمي‌باشد، با اين وجود تأثيرشان شايان توجه است، به گونه اي كه به وسيلة جناح‌هاي فكري مورد استفاده قرار مي‌گيرند. هر فردي هر آنچه را كه بخواهد، مي‌تواند ا زيك اعتقاد اتخاذ كند، اما آن يگانگي و نيرويي را كه براي تبديل شدن به يك ايدئولوژي نيازمند است، از دست خواهد داد. فزون بر اين، هر چند انديشمندان بزرگ نه به نحو گسترده‌اي از نظام هاي ارزشي-نهادي اساسي جامعة خود بيگانه شده و نه مصرند كه دكترين‌هايشان در رفتار پيروان‌شان هويدا گردد، با اين وجود هيچ فرصتي براي رهايي ايدئولوژي از ساختار فكري‌اش وجود ندارد19.

نهضت‌ها و نظام‌هاي فكري، كم و بيش مشخص‌اند و الگوهاي فكري سيستماتيك در طي همكاري‌هاي غير مستقيم فكري و تقسيم كار مانند اگزيستانسياليسم، ايده‌آليسم هگلي و پراگماتيسم، توسعه يافته‌اند. در راستاي ايدئولوژي‌ها و نظريات، همياري و همگرايي دروني و انسجام يافته‌اي نيز به چشم مي‌خورد.

با اين وجود آنها تاكنون نتوانسته‌اند بر مشاهدات كلي رفتاري، توافقات كامل در ميان طرفدارانشان و پايان ديگر ساختارهاي ايدئولوژيك متكي باشند. آنها توانايي تبديل شدن به يك ايدئولوژي را ندارند20.

اهداف عيني و معين شدة يك برنامه مانند حقوق مدني يا نهضت‌هاي اصلاح انتخاباتي مشخصة آن برنامه مي‌باشند، بدين جهت بيانگر محدوديت شديد منافعي است كه در يك نظريه آشكار بوده و در يك اعتقاد يا نظام فكري از وضوح و صراحت بيشتري برخوردار است. يك برنامه با توجه به الگويي كه از آن نشأت گرفته است، رابطه‌اش با اصول اخلاقي و ادراكي از وضوحي نسبي برخوردار است. از زماني كه خصوصيت اصلي برنامه ترتيبات محدود عيني را به خود مي‌گيرد، از منشأ و مقصد ايدئولوژيك كمتري بهره‌مند مي‌شود21.

برنامه‌ها و نظام‌هاي فكري همانند ايدئولوژي‌ها، با نظريه‌هاي جديد و اعتقادات غالب و رويه‌هايي كه آنها اساساً بدان وابسته‌اند مخالف مي‌باشند. اما ايدئولوژي‌ها به لحاظ شدت تأثيراتي كه با اختلافات عقيدتي همراه مي‌باشند و نيز به لحاظ ميزان محدوديت‌هاي فكري بدين خاطر كه مدعي شمول تمامي اهداف و حوادث قابل دسترس مي‌باشند، با نظام‌هاي فكري غيراحساسي و برنامه‌ها فرق مي‌كنند22.

ايدئولوژي‌ها و كساني كه از آن‌ها حمايت مي‌كنند، معتقدند كه از ماهيت مافوق و متافيزيكي (يك طبقه، يك جامعه، يك نوع يا يك ارزش ايده‌آل) كه گسترده تر از ساخت يگانة كساني است كه به ايدئولوژي‌ها معتقدند، صحبت مي‌كنند. با اين وجود حاملان يگانة ايدئولوژي‌ها خود را بيش از اعضاي گروه ايدئولوژيك ذيحق مي‌دانند. از زماني كه ايده‌آل‌ها از واقعيات فاصله مي‌گيرند، ايدئولوژي نيز براي بدست گرفتن امور دولتي تقلا مي‌نمايد23.

ايدئولوژي و نظام‌هاي ارزشي اساسي

ايدئولوژي در مقايسه با نظريه‌هاي غالب و اجزاي اصلي آنها و اعتقادات، با ارزش هاي اخلاقي خالص‌تر، كاملتر و ايده‌آل تر از آنچه در جامعه وجود دارند، شديداً مخالفت مي‌ورزد. ايدئولوژي‌ها بر برخوردهاي دائمي و واقعي با سمبل‌هاي مقدس و ترويج آنها در عالم وجود اصرار مي‌ورزند. در صورتي كه نظريه‌ها و اعتقادات با تقاضاي نظام نهاد اساسي، در قواعد و دستورات از قبل تعيين شده و تغييرات مقطعي در ارتباط مي‌باشند. ايدئولوژي‌ها پيروان خود را وا مي‌دارند تا در خلال تغييرات كلي جامعه بر روي آرمان مقدس خود پافشاري كنند. اين ايدئولوژي‌ها چه از طريق غلبه كلي و چه از طريق ناديده انگاشتن ديگر ارزش‌ها به دنبال تماميت‌اند، به طوري كه شكل خالصتر و ايده‌آل‌ ارزشي مي‌تواند جداي از تأثير آلودة محيط اطراف، رشد پيدا كند. در حالي كه حاملان هر يك از چندين اعتقاد از يك نظرية غالب مقداري از معيارهاي جامعه را با ديگر اعتقادات پذيرفته‌اند، نمايندگان يك ايدئولوژي كه در مقابل ديگر ايدئولوژي‌ها و مخصوصاً در مقابل نظريات و اعتقادات گرفته‌اند، تأكيدشان بر روي تفاوت‌ها و اختلافات بين ايدئولوژي خود و ديگر نظريات و ايدئولوژي‌ها در چارچوب جامعه و نفي هويت‌ها و وابستگي‌ها قرار دارد24.

با اين وجود هر ايدئولوژي در خلال پيشرفتي فرهنگي به وجود آمده است. به هر حال واكنش احساسي ايدئولوژي در قبال آن فرهنگ، قابليت تحريم و بي‌بهره نمودن عناصر مهم آن فرهنگ را ندارد. ايدئولوژي‌ها، پاسخي به نظريه هاي نامناسب خاص در نظرية مسلط و تلاش‌هايي در جهت اعادة موقعيت عناصر فراموش شده و وارد كردن آنها به مرحلة اجرا مي‌باشند. بنابراين ميان جهت گيري‌هاي اخلاقي و ادراكي هر ايدئولوژي مخصوص و نظريات و اعتقاداتي كه در محيط اطراف غلبه داشته و نظا‌هاي ارزشي-نهادي اساسي را تأييد و قبول مي‌كنند، وابستگي‌هاي واقعي و مشخصي وجود دارد25.

يك ايدئولوژي شامل دستورات و روش و رفتاري (با تأكيد ضعيفي بر ديگران براي اطاعت از دستورات) است كه آن را به يك موقعيت بالاتر از نظريات و اعتقادات سوق مي‌دهد. بنابراين ايدئولوژي با يك نظرية غالب و اعتقاداتش از لحاظ صراحت، همگرايي و انسجام دروني و اسلوب، جامعيت و فراگيري، فوريت درخواست‌ها و شدت تمركزي كه بر روي دستورات يا تحولات معيني متمركز شده است، داراي تفاوت‌هايي است26.

تمامي ايدئولوژي‌ها (چه سنتي و چه پيشرفته، چه محافظه كارانه و چه انقلابي) متضمن يك نوع بيگانگي پرخاشگرايانه از جامعة خود مي‌باشند و به عبارت ديگر، نسبت به جامعة موجود بيگانه‌اند. آنها تغيير در زندگي طرفدارانشان طبق اصولي معين را مد نظر دارند. بر ثبات و وقت درخواست‌هاي اصولي طرفداران خود اصرار مي‌ورزند و دستوراتي به پيروان خود مي‌دهند تا مستقل از بافت كل جامعه عمل كنند. هر آنقدر كه پيروان يك ايدئولوژي مراكز حساس قدرت راب دست مي‌گيرند، نسبت به نظريات و اعتقادات جامعه بيگانه‌تر مي‌شوند27.

ايدئولوژي‌ها با توسعة نهادهاي فرهنگي نظام نهادي اساسي مخالفت مي‌ورزند. آنها مدعي‌اند كه اين نهاد‌ها حقيقت را در مورد امور جدي و مهم تحريف كرده و سعي دارند نظامي غيرعادلانه را در نظم دنيوي جايگزين سازند. ايدئولوژي‌ها به درك صحيح اصول رفتاري اصرار مي‌ورزند، كه اين خود يكي از زمينه‌هايي است كه براساس آن، نظام‌هاي ارزشي-نهادي اساسي دوگانه را به انكار مصالح و فساد قدرت متهم مي‌كنند. بنابراين ايدئولوژي‌ها و طرفداران آن‌ها، چه آنهايي كه قدرت را در دست دارند و چه آنها كه از آن محرومند، به ضعف و بي‌ثباتي رفتار در بخش‌هايي از جامعه كه كنترل كاملي بر روي آن ندارند (كه در مراجعه به اصول سفت و سخت حق و عدالت ارزيابي مي‌شوند) ايراد وارد كرده و نهايتاً به تعيين دستورات زيادي براي رفتار پيروان خود مي‌پردازند28.

در حالي كه عناصر مختلف يك نظريه ممكن است فقط در ميان كساني كه در آن سهيم‌اند توزيع شود، ايدئولوژي به نظرات تمام كساني كه معتقد به ايدئولوژي شده‌اند اصرار مي‌ورزد. به عبارت ديگر، عناصر اعتقادي ايدئولوژيك، نسبت به يك نظريه، اعتقاد يا نهضت فكري، كمتر از جانب هواداران پرشور خود مورد حمايت قرار مي‌گيرد29.

خاستگاه و ظهور ايدئولوژي‌ها30

ايدئولوژي محصول نياز انسان جهت تحميل نظام عقلاني بر جهان است. ضرورت ايدئولوژي‌ كه نياز به يكن قشة اخلاقي و ادراكي از جهان را تشديد مي‌كند (هرچند به طور نابرابر توزيع شده باشد)، يكي از تمايلات اساسي انسان‌ها است31.

ايدئولوژي‌ها در شرايط بحران و در بخش‌هايي از جامعه كه تاكنون تسلط نظريات، پذيرش آن را غير قابل قبول نموده بود، ظهور يافتند. ايدئولوژي بدين علت به وجود آمدكه نياز‌هاي احساسي قوي كه به وسيلة نظريات غالب ارضاء نشده بودند، براي توصيف تجارب مهم، تثبيت الگوهاي رفتاري و دفاعي اساسي يا مشروعيت ارزش و شأن اشخاصي كه چنين نيازهايي را احساس مي‌كردند، وجود داشت. براي پيداي شيك ايدئولوژي، وجود ديدگاهي به همراه آلترناتيوي مثبت در جهت الگوهاي موجود جامعه و فرهنگ آن جامعه و قابليت عقلائي براي تفصيل آن ديدگاه، به عنوان قسمتي از نظم جهاني ضرورت دارد. برخي از ايدئولوژي‌ها مخلوق شخصيت‌هاي كاريزماتيك‌اند-كساني كه قدرتمند و توسعه طلب بوده، ديدگاه‌هاي ساده‌اي از جهان دارند و به عنوان قدرت‌هاي بزرگ فكري و تصوري تلقي مي‌شوند. ايدئولوژي‌ها به عنوان يك اعتقاد از جانب كساني پذيرفته مي‌شوند كه آن را به عنوان يك حقيقت و واقعيت هميشگي قبول مي‌نمايند.

برخي از شخصيت‌ها اساساً ايدئولوگ مي‌باشند. چنين افرادي دائماً براي اراية تصويري منظم و آشكار از جهان و مكاني واضح و مشخص‌اند، همانند اينكه در هر وضعيتي چه چيز درست و چه چيز غلط مي‌باشد. آنان بايد قادر باشند تا هر آنچه را كه اتفاق مي‌افتد با پيشنهادات صريح، آماده و قابل اجراء (كه از پيش فرضي اصولي نشأت مي‌گيرد) توضيح دهند. اشخاص ديگر تحت شرايط بحرانهاي عمومي و خصوصي كه مؤيد نياز براي جهت دادن به نظم ادراكي و اخلاقي مي‌باشد، ايدئولوگ گرديده‌اند و زماني كه بحران‌ها فروكش نمايند، چنين افرادي نيز كمتر ايدئولوگ مي‌شوند32.

يك ايدئولوژي بدون وجود الگوهاي عمومي اخلاقي و داوري‌هاي پيشين (يعني نظريات و اعتقادات وابسته به آنها) نمي‌تواند به وجود آيد، و يا به عبارت ديگر، نمي‌تواند يك سنت فرهنگي را به وجود آورد. يك مذهب عقلاني شده پيش شرط‌هاي ايده‌آلي را براي ظهور يك ايدئولوژي (كه نخستين پيش شرط‌ها مربوط به تقديس و ترويج آن مي‌باشد) فراهم مي‌آورد. اين واقعيت كه يك ايدئولوژي وجود دارد. متضمن دو نكتة ديگر است؛ يكي سنت ايدئولوژيك را شكل مي‌دهد و ديگري ايجاد حالت بسيطي از مشرب‌هاي ايدئولوژيك است كه بتوانند به وسيلة رقابت تسريع شوند33.

اين ايدئولوژي‌ها و جهت گيري‌هاي ايديولوژيك در تمامي فرهنگ‌هاي بزرگ وجود دارند. آنها غالباً در فرهنگ غرب وجود داشته‌اند. تلاش دائمي سنت آمرانة عير قديم و سنت رستگاري مذاهب و بويژه مسيحيت، يك سري مشارب فرهنگي را به وجود آورند كه در دورة مسيحيت در غرب بدان رجعت شد و دنيوي شدن عصر جديد نيز تغييري در آن ايجاد ننمود. در حقيقت رشد سواد و طبقات تحصيلكرده و فرهيخته و عقلائي شدن سياست به همراه اعتقادات ايدئولوژيك گسترش يافتند. گسترش آراء و عقايد غربي در آسيا و آفريقا (در خلال مسائل ديگر) موجب گسترش و انتشار فرهنگ ايدئولوژيك نيز گرديد34.

حاملان ايدئولوژي

تمايل انسان به سوي ساختاري ايدئولوژيك در دوره‌اي خاص از مراحل رشد فكري انسان، يكي از اساسي ترين خصوصيات بشر محسوب مي‌شود. در هر صورت،تمايل مزبور، تمنايي نهفته است.اين نمود، كاملترين تجلي خود را در شخص ايدئولوژيست كاريزماتيك مي‌يابد، كسي ك هبا منشأ قدرتمند فكري و اخلاقي متافيزيك در تماس مي‌باشد و اين تماس را به ميزاني وسيع و در دوره‌هاي مربوط توسعه مي‌دهد. ايدئولوژيست كاريزماتيك نمي‌تواند ايدئولوژي را جداي از جمع (از اين بابت ك هاو در مورد چه مسائلي صحبت مي‌كند و با چه كساني بايد آن ايدئولوژي را تقسيم كند) شكل و سازمان دهد. ايدئولوژي همانند يك ساختار فكري كه جداي از فرقه‌اي مذهبي يا گروهي سياسي شكل مي‌گيرد،نمي‌تواند بيش از يك سيستم مذهبي، اخلاقي، اجتماعي و انديشة سياسي (كه براساس دستورات اساسي در مورد جهان و تاريخ انسان قرار دارد) باشد. ايدئولوژي هنگامي مي‌تواند بيش از آن چيزي كه هست باشد، كه با جامعه‌اي كه براساس پذيرش آن نظريه شكل يافته است، سهيم گردد35.

حاملان اوليه و ويژة يك ايدئولوژي، در حقيقتي ك گروه مقدم ايدئولوژيك است، آنچه كه «هرمن اشمانل باخ36» آن را يك هيئت ناميده است. هيئتي كه اعضاي گروه مقدم ايدئولوژيك راب ا يكديگر پيوند داده و متحد كرده است، تعلق خاطري در بين آنها به وجود آورده و آنان را به شكل پيروان يك نظام اعتقادي ايدئولوژيك در آورده است، به گونه‌اي كه اعضاء با پذيرش ايدئولوژي يكديگر را براساس نيروهاي ذاتي و دروني متافيزيك در مي‌يابند. خصوصات و تجليات داخلي، ابتدايي و شخصي به دليل «تسلط ايدئولوژيك» تقليل يافته و يا از بين رفته‌اند. يك رفيق براساس فضيلت اعتصادي‌اش (كه به عنوان برترين خصيصة وي مي‌باشد)يك رفيق است. توسعه يافته‌ترين گروه مقدم ايدئولوژيك براساس مرزهايي معين از جهاتي كه آن گروه در جستجوي جلب حمايت آن و يا در پي غلبه و پيروزي برآن است، قابل تشخيص مي‌باشد. نظم سفت و سخت در رفتار و اعتقادات و همبستگي‌هاي قومي و وفاداري‌هاي پايدار، از ديگر مميزه‌هاي گروه مقدم ايدئولوژيك است37.

در حقيقت، خصوصيت و كيفيت ايدئولوژيك نيز هرگز به طور كامل ديگر خصائص و كيفيات را از بين نمي‌برد و توسعة كامل گروه مقدم ايدئولوژيك نيز هرگز بطور كامل محقق نشده است. گروه مقدمايدئولوژيك در معرض فشارهاي فزاينده‌اي است البته نه به خاطر فشارهايي كه در درون ايدئولوژي به عنوان يك نظام فكري وجود دارد و نه به خاطر ديگر خصوصيات حاصله‌اي (خصوصيات و كيفياتي كه به صورت علقه‌هاي متناقض و تكميلي شكل مي‌گيرند) كه به مقادير مختلف براي بسياري از اعضاي گروه پيش مي‌آيد. حتي منظم‌ترين گروه‌هاي مقدم ايدئولوژيك نيز تحت فشارهاي اعتقادي مختلفي (همانند جهت گيري وابستگي هاي آن به سمت جهان مادي) قرار دارند كه در ميان اعضايشان نيز وجود دارد. تمامي اين تمايلات ضد ايدئولوژيكي در گروه‌هاي مقدم ايدئولوژيك، دستاورد تشكل احزاب بزرگ جوامع مدرن و ادارات بوردكراتيك در مقياس بسيار وسيع مي‌باشد. هر دوي تمايلات ضد ايدئولوژيك بسياري را به وجود آورده و فشارهاي زيادي را بر خلوص ايدئولوژيكي و همبستگي ذاتي‌اش شكل داده است38.

با اين وجود تمامي ايدئولوژي‌ها داراي يكن يروي مولد مي‌باشند. آنها اغلب توسط حوزه‌هاي منسجمي مورد حمايت قرار مي‌گيرند، بويژه زماني كه به تنهايي به درون شرايط بحران قدم مي‌گذارند. انعكاسات و بقاياي ايدئولوژي‌ها بعد از نابودي حاملان اوليةشان و يا عدم موفقيت آنها ادامه مي‌يابد، بنابراين ايدئولوژي‌ها بعضي اوقات به نهضت‌ها و نظام‌هاي فكري مبدل مي‌شوند. با اين وجود بقاياي ايدئولوژي ممكن است موجب تغييراتي در اعتقادات و نظريات گردد39.

در مورد ريشه‌هاي اجتماعي حاملان ايدئولوژي نمي‌توان سخن زيادي گفت، به طوري كه «ماكس وبر» مي‌گويد: آنها از طبقة تجار و پيشه وران و بخش‌هايي از جامعه (كه تركيب زندگي‌شان بهم خورده) پديد آمده‌اند. در اين فريضه مسائل معقول و قابل قبولي به چشم مي‌خورد. به هر حال آنها از درون حوزه‌هاي تحصيل كرده و فرهيخته، اقليت‌هاي بيگانة نژادي (كساني كه به سبب بيگانگي قبلي‌شان، عقايد ايدئولوژيك را پذيرا شده‌اند) به وجود آمده‌اند40.

تغييرات درون‌زا و برون‌زا

پيروان ايدئولوژي‌ها سرسختانه بر مقوله‌هاي اعتقادي خو پافشاري مي‌كنند. ايدئولوژي‌ها در آرزوي جامعيت سيستماتيك بوده و توانايي پاسخگويي به نيازهاي جديد پيروان خود را ندارند. به هر حال، ايدئولوژي‌ها هرگز كاملاً استوار (يا كاملاً مناسب با واقعياتي كه مدعي بيان، توجيه و غلبه بر آنها مي‌باشند) نبوده،اند. حتي سيستماتيك ترين ايدئولوژي‌ها (مانند تمام نظام‌هاي اعتقادي، علمي و غير علمي) داراي يك سري ابهامات، بي‌ثباتي ‌ها، شكاف‌ها و اختلافات مي‌باشند. ايدئولوژ‌ها خواهان تجلي از درون مشاجرات واقع در بين پيروان خود (كساني كه معتقد به وجود راه‌هاي مختلف براي پركردن شكاف‌هاي حاضر و روشن نمودن ابهامات موجودند) مي‌باشند. هر كدام از آنها مدعي آنند كه طريقة پيشنهادي آنان صحيح‌ترين راه حل غير قابل تغيير و موجود مي‌باشد كه از تركيب اصول تغيير ناپذيري بنيان نهاده شده است. نااستواري، بي‌ثباتي و ابهامات موجود ممكن است در زمينه هاي خالص فكري قابل فهم و درك باشد و تلاش هاي موجود براي اصلاح آنها ممكن است در ابتدا با يك هارموني فكري به وجود آمده باشد. چنين تلاش‌ها و تقلاهايي ممكن است به تحريك اختلافات از جانب پيروان ارتدكس ايدئولوژي (كساني كه به نظارت برتر قبلي وفادارند) منجر شود. در هر صورت چه به پيروزي و غلبة نوآوران و چه به پيروزي ارتدكس‌ها معتقد باشيم، بايد اذعان داشت كه نظرات و قواعد قبلي ايدئولوژي دستخوش تغيير شده‌اند41.

به غير از اين ريشه‌هاي فكري تغيير در ايدئولوژي، تغييرات درون‌زا در نتيجة برخورد ميان پيروان سياسيت‌هاي مختلف كه به وسيلة ايدئولوژي‌ها مورد تأييد قرار گرفته‌اند، به وجود مي‌آيند. در نتيجة غلبة هر يك از گروه‌هاي مخاصمه گر بر ديگري، پيشرفت‌هاي،جديدي در يك ايدئولوژي ايجاد مي‌گردد. اين خصايص، منشأ بي‌ثباتي ايدئولوژي‌دها بوده و البته در گروه‌هايي كه از آنها حمايت مي‌شود، پيشرفت و توسعه،نتيجة مواجهه و رويارويي با وضعيت‌هاي جديد مي‌باشد42.

ايدئولوژي همچنين در نتيجة فشار وقايع و حوادث خارجي تغيير مي‌يابد. جهان به آساني نمي‌تواند خود را با نيازها و احتياجات ايدئولوژيك وفق دهد. واقعيات زندگي، شايستة گروه‌بندي‌هاي ايدئولوژيك نمي‌باشند، كساني كه در ميان يك چنين واقعياتي زندگي مي‌كنند، نمي‌توانند خود را تسليم نصايح و تهاجمات ايدئولوژيك بنمايند. پيروان يك ايدئولوژي اغلب در تلاش براي ايجاد تغييرات كلي باش كست مواجه مي‌شوند. شكست يك «شوك» است، يك فشار ناگهاني براي اصلاح ايدئولوژي به گونه‌اي كه آن را با واقعياتي كه بر آنها تحميل شده است، همسان نمايد. علي‌‌رغم تمامي سماجت‌ها و پافشاري‌هاي ايدئولوژيك، ايدئولوژي‌ها (در ابتدا به طور صوري و بعداً عميق‌تر) مورد استفاده قرار گرفته‌اند. شكافهاي موجود در ميان ايدئولوژي‌ها، تلاش براي غلبه بر غير قابل تشخيص بودن جهان را همراهي مي‌نمايند43.

يكي ديگر از فاكتورهاي خارجي كه بر ايدئولوژي فشار وارد مي‌سازد، تقليل يافتن بحراني ايت كه به خاطر آن و در نتيجة جهت گيري‌هاي ايدئولوژيك به وجود آمده است. ايدئولوژي‌ها (به دليل بحرانهايي كه با آنها درگيرند) جهت ادامة حيات و همسازي با محيط، به كناره گيري از گروه مقدم مجبور مي‌شوند. تحت يك چنين شرايطي است كه مرزهاي تعيين شدة گروه از بين مي‌روند و اعضاي گروه منحصراً به وسيلة خصوصيت‌هاي ايدئولوژيك از خود دفاع مي‌كنند. تغييرات معيني، ايدئولوژي را از نظريه‌هاي برتر ديگر جدا مي‌سازد كه در نتيجه آن عناصر ايدئولوژيك مشخص تحت يك سري قواعد خاص از بين مي‌روند. تحت يك چنين شرايطي، ايدئولوژي‌ها بعضي اوقات در درون اعتقادات، برنامه‌ها يا نظام‌هاي فكري حل مي‌شوند. خلاصه آنكه بعضي از عناصر ايدئولوژي به اشكال معين نظريات و اعتقادات غالب كه قبلاً وجود داشته،تبديل مي‌شوند44.

پديدة شبه ايدئولوژيك

جهت گيري ‌هاي بالقوة ايدئولوژيك به ندرت قابل تشخيص‌اند. جهت‌گيري ‌هاي ايدئولوژيك غالباً در ايدئولوژي‌هاي توسعه يافته يا گروههاي مقدم ايدئولوژيك به وجود نمي‌آيند، زيرا ايدئولوژي نيازمند كساني است كه تحت تأثير آن قرار گيرند. بدون يك ايدئولوگ معتقد و آگاه، تمايلات ايدئولوژيك در مجاري نياز‌هاي ايدئولوژيك انسان عادي، قابل اجرا نيستند45.

فزون بر اين، هنگامي كه روابط موجود موجبات تضعيف موقعيت بانيان ايدئولوژي را فراهم مي‌آورد، ايدئولوژي بر اشكال جديدي از رفتارها در ميان اعضاي جديد گروه تأكيد مي‌ورزد. بدين جهت در تلاش براي پيدا كردن پيروان جديد مي‌باشند، كساني كه داراي نظم يك گروه مقدم ايدئولوژيك نبوده و عناصر معيني را براي توسعه انتخاب مي‌كنند. چنين عناصري يك سنت ايدئولوژيك را بنيان مي‌نهند كه براي ايدئولوژيست‌ها و گروههاي مقدم ايدئولوژيك بعدي، قابل دسترسي باشد46.

گاه تعيين يك چنين عواملي به يك برنامكه، تقاضا‌هاي تجاوزگرانه و انتقاد در مقابل نظام‌هاي ارزشي-نهادي تبديل مي‌شوند. برنامه‌ها همانند ايدئولوژي‌ها از نظريات و اعتقادات غالب ناشي مي‌شوند. آنها به طور جدي شمار مشخصي از عناصر موجود در نظريات را بدست مي‌گيرند و سعي مي‌نمايند تا آن را در درون نظم موجود به مرحلة اجرا درآورند. لذا يك برنامه، حد وسط يك ايدئولوژي و يك نظرية غالب و يا يك اعتقاد است كه مي‌تواند از هر سو در دسترس باشد47.

اشكال برنامه‌اي جهت‌گيري‌هاي ايدئولوژيك گاه ممكن است بر اهداف قطعي و مشخصي تمركز يابند. به عنوان نمونه،حذف برده‌داري يا ترفيع حقوق يك طبقة خاص از جمعيت مانند يك گروه نژادي يا يك قشر اجتماعي، از همين گونه است. آنها در نقاطي نفوذ نمي‌كنند كه مجبور باشند تمام جامعه را با تمامي آمالي كه منجر به تغيير مي‌شوند، پذيرا گردند. علاقة چنين برنامه‌هايي به نظام‌هاي ارزشي-نهادي اساسي ممكن است چنان قوي باشد كه موجب بيگانگي در رابطه با رويه‌‌هاي نهادي يا اعتقادات مخصوص گردد. اين خصيصة بارز نهضت‌هاي اصلاحي است. جنبش هاي حذفي در بريتانياي كبير در اوايل قرن هجدهم و امريكا در دوره جنگ‌هاي داخلي نيز از همين دست نهضت‌ها مي‌باشند. اين نهضت‌ها تمايلات و تلاش‌هاي خود را در نظام نهادي اساسي متمركز ساخته و خواهان انطباق و هم‌نوايي رفتار با اصول اخلاقي بودند. هر چند برنامه‌هاي اينگونه نهضت‌ها، توانايي پافشاري بر ايجاد تغييرات كلي در كل جامعه را ندارند ولي با اين وجود بر تجويز اهداف و غايات نهايي خود اصرار مي‌ورزند. اغلب اين نهضت‌ها توسط شماري از اشخاص كه در يك گروه مقدم شبه ايدئولوژيك سازمان يافته‌اند، به وجود مي‌آيند. اين گروهها مرزهاي معيني را به دور خود مي‌كشند48.

پديدة پرتو-ايدئولوژيك49

يكي ديگر از پديده‌هاي ايدئولوژيك را مي‌بايد در تجمعاتي مانند گروههاي جوان و واحد‌هاي نظامي و شبه نظامي جستجو كرد. اين گروهها اگر چه داراي يگانگي هستند اما از الگوها و مدل‌هاي فكري محروم‌اند. چنين تجمعاتي از نظرية غالب (كه با نظام‌هاي ارزشي-نهادي اساسي تلفيق شده و مرزهاي معيني را به دور خود كشيده‌اند) بيگانه شده‌اند. در هر حال آنها بر تمركز وفاداري گروهي و نظم سفت و سخت گروه اصرار مي‌ورزند و معيارهاي ساده‌اي از دوستي و دشمني ارايه مي‌دهند. آنها به دكترين فكري و اخلاقي عقيده‌اي ندارند. گروههاي مقدم پروتو ايدئولوژيك داراي ديدگاهي اصولي و توسعه يافته از جامعة معاصري كه آنها را احاطه كرده و تصوري از يك نظم گسترده (كه دائماً در حال جايگزين نمودن نظم جاري به جاي آنچه كه از آن بيگانه شده‌اند) نيستند. جهان دشمني است كه آنها در حال جنگيدن با آنند، اما نفعي از خاتمه دادن به آن نمي‌برند و خواهان تجديد اين دشمني به نام يك اصل مهم جهاني هستند. از اين جنبه، اين نوع گروهها در ارتباطي نزديك با گروه مقدم ايدئولوژيك مي‌باشند و گروه ايدئولوژيك به طور خصمانه‌اي در جنگ با يك دشمن و فاقد يك دكترين فكري است50.

شكست گروه پروتو‌ايدئولوژيك براي ايجاد و توسعة يك ايدئولوژي، از عدم عرضة يك خط فكري مناسب به اعضاي گروه و مهمتر از همه فقدان يك شخصيت ايدئولوژيك كاريزماتيك (يك بنيانگذار و صاحب خلاقيت و ابتكار مناسب كه توانايي ارايه يك سيستم بسيار پيچيده اقتصادي را داشته باشد) ناشي مي‌شود. چنين گروههايي بانظام ارزشي اساسي و نيز جهت‌گيري‌هاي ايدئولوژيك سنتي برخورد مناسبي ندارند. آنها «طغيانگران بي هدف» هستند51.

عملكردهاي ايدئولوژيها

ايدئولوژي‌ها اغلب توسط كساني مورد قبول واقع مي‌گردند كه فرهنگ يا وضعيت طبيعي آنها آمادگي ايدئولوژيك را در آنها ايجاد نموده باشد. چنين اشخاصي بايد به بيان نظراتشان به صورت پرخاشگرانه متمايل بوده و نياز شديدي را براي تمييز ميان دوستان و دشمنان خود احساس كنند. در هر صورت اينان كساني هستند كه يك چنين آمادگي‌هايي را ندارند، اما تحت تأثير ايدئولوژي (به دليل اوضاع و احوال اتفاقي و شانسي يا به خاطر فشار‌هاي حاصله از بحران) قرار مي‌گيرند. ايدئولوژي در يك چنين اشخاصي مي‌تواند براي رسيدن به مقصود و در يك زمان محدود تأثيرات شديدي را از خود بر جاي گذارد و با متقاعد كردن آنها به اين كه در تماس با قدرت‌هاي هميشگي هستي هستند، مي‌تواند مواضع خود را تقويت و تحكيم سازد. آنها با درك يكديگر به عنوان قسمتي از برنامة جهاني، از توانايي انجام كارهايي برخوردار مي‌شوندكه پيش از اين جرأت دست زدن به آنها را نداشتند52.

ايدئولوژي خواهان درهم شكستن نظام‌هاي ارزشي-نهادي اساسي موجود يا تكذيب مدعاهاي اين نظام‌ها و يا صرف‌نظر كردن از آنها است. ايدئولوژي‌ها پيش از اين خواهان جابجايي‌ها و تعويضاتي كلي بودند. ولي آنها در اين طريق موفق نشدند، هر چند عاملان و سردمداران آنها در به دست آوردن قدرت جامعه موفقيت‌هايي را به دست آورده‌اند. جايي كه گروه مقدم ايدئولوژيك بر نخبگان موجود غلبه مي‌نمايد و قدرت حاكمه را در جامعه به دست مي‌گيرد، ديگر آن توانايي را ندارد تا بر نظريه‌هاي نافذ قبلي فائق آيد.

ايدئولوژي در وهلة نخست مجبور است با علقه‌هاي قوي نظام‌هاي ارزشي اساسي مسلط يا ديدگاههايي كه به طور وسيعي در ميان جمعيت رسوخ كرده‌‌اند، مقابله نمايد. منابع در دسترس براي نخبگان ايدئولوژيك جهت غلبه بر اين علقه‌ها، كافي نمي‌باشند، به گونه‌اي كه نخبگان با اتكاء بر آنها توانايي كنترل و نظارت كلي را نمي‌يابند. پس بعضي از عناصر غالب ديدگاههاي قبلي، موجبات حمايت از آنها را فراهم مي‌آورد. اين فرايند با اين واقعيت كه اعضاي گروه مقدم ايدئولوژيك از پيروان خود جدا شده و به نظراتي كه ايدئولوژي از آنها برخاسته، سوق پيدا كرده‌اند، تقويت مي‌شود. همچنان كه گروه مقدم ايدئولوژيك در قدرت مي‌باشد، موانعي كه در درك صحيح اهدافشان وجود دارد، مسير‌هاي متناوب سياستهاي چندگانه‌شان و ديگر شرايط و اوضاع و احوالي كه در بعضي از اعضاي گروه ايجاد مي‌شود، باعث مي‌گردند تا پيروان به سمت عقايدي متمايل شوندكه خارج از نظام فكري‌اي باشدكه زماني مورد قبول بود53.

گروههاي مقدم ايدئولوژيك (چه به قدرت برسند وچه بدان دست نيابند) در اجراي اهداف مورد نظرشان باش كست مواجه مي‌شوند. هر چند الگوهاو مدلهاي معمولي جهت‌گيري‌هاي ارزشي (كه آنها خواهان رسيدن بدان هستند) مصرانه مورد تأئيد قرار مي‌گيرند، اما در هر صورت تغييراتي در اين بين حادث مي‌شوند كه به بهاي از دست دادن پيروان اين گروهها تمام مي‌شود. جايي كه «نهادينه سازي54» اتفاق مي‌افتد (مانند موردي كه يك ايدئولوگ در قدرت مي‌باشد) ارزش جديد كاملاً مشابه ارزشي كه قبلاً بوده است، نمي‌باشد55.

هنگامي كه جهت‌گيري‌هاي ايدئولوژيك به نسل هاي جديد منتقل مي‌گردند، با مخالفت‌هايي از جانب نسل جديد روبرو مي‌شوند كه برخواسته از نيازها و احتياجات نوين آنان است. اين مخالفت‌ها به بروز تغييراتي در جهت‌گيري‌هاي مزبور منجر مي‌گردد. در هر صورت جهت‌گيري‌هاي ايدئولوژيك بي مورد همچنان باقي نماندهآند. كساني كه با اين جهت‌گيري‌ها مخالفت مي‌ورزند، زندگي تحت لواي سنت‌هاي گذشته (كه ايدئولوژي آن سنت‌ها را از اعتقادات و نظريات مخالف اخذ نموده است) را رد مي‌كنند56.

زماني كه يك گروه مقدم ايدئولوژيك نتواند به سلطة غالب نائل آيد، تا وقتي كه هنوز قدرت دارد (در يك دورة محدود) سردمداران و حافظان نظام‌هاي ارزشي- نهادي اساسي را مورد حمله قرار داده، جهت‌گيري هاي قبلي نظريه مسلط را تسريع نموده و چهارچوب نظرية پيشين را مورد حملات تازه قرار مي‌دهد. اين عمل به نوبة خود منجر به تجديد حساسيت‌ها و گسترش تقاضا براي جهت‌گيري‌هاي اخلاقي و ادراكي‌اي مي‌گردد كه در قسمتي از دولت بي‌تأثير بوده‌اند. نظم قديمي با نظم جديد قابل مقايسه نيست، زيرا نظم قديم خود را با بعضي تأثيرات ايدئولوژيك وفق داده و خود را بدين وسيله به مخاطره انداخته است57.

ايدئولوژي، يوتوپيا58 و واقعيت

سعي و كوشش در راه دوري از كج انديشي‌هاي ايدئولوژيكي و يوتوپيايي، در حقيقت تلاشي براي يافتن واقعيت مي‌باشد. انديشه در اين ميان مي‌بايد تا بدان حد از واقعيت را دربرگيرد كه در حوزة آن عمل مي‌نمايد. ايدئولوژي و يوتوپيا اين حكم را كه هر تصور و انديشه‌اي بايد ا زراه هماهنگيش با واقعيت سنجيده گردد، در خود نهفته دارند. تمامي اقشار و گروههاي مختلف جامعه در تمامي اعمال و سكنات خود در جستجوي همين واقعيت‌اند و لذا تعجب آور نخواهد بود كه واقعيت براي هر كدام از آنها به گونه‌اي متفاوت جلوه نمايد59.

يك انديشه هنگامي يوتوپيايي است كه با چگونگي واقعيتي كه اين حالت ذهني و انديشه در آن به ظهور مي‌رسد، ناهمساز باشد. تنها آن سري از جهت‌گيري‌هاي فكري فراتر از واقعيت را بايد يوتوپيايي قلمداد كنيم كه هنگامي كه به عرصة عمل مي‌آيند، خواهان درهم شكستن نظام حاكم زمان خود مي‌باشند. هر دوره از تاريخ شامل عقايدي است كه فراتر از نظام موجود مي‌باشند. اما اينها نقش عقايد يوتوپيايي را عهده‌دار نبوده‌اند، بلكه ايدئولوژي‌هاي مقتضي آن دوره از هستي به شمار مي‌رفته‌اند. اگر گروههاي اجتماعي معيني اين تصورات و انديشه‌هاي آرزومندانه را در كردار خود واقعيت بيروني نمي‌بخشيدند و در تحقق آنها تلاش لازم را مبذول نمي‌داشتند، اين ايدئولوژي‌ها به يوتوپيا تبديل نمي‌شدند. روي هم رفته تمامي عقايدي كه با نظم جاري تناسب و توافق لازم را دارند، غير واقعي بوده و از موقعيت محيطي خود فراتر مي‌روند. يوتوپيا‌ها تا آنجا كه براساس فعاليت مخالفت‌آميز در راه متحول نمودن واقعيت تاريخي موجود به يك واقعيت ديگر هماهنگ با مفاهيم و يافته‌هاي خود موفق شوند، ايدئولوژي محسوب نمي‌گردند. امروزه روز، تلقي عموم از اصطلاح «يوتوپيايي» غالباً اشاره به عقيده‌اي است كه اصولاً تحقق ناپذير باشد60.

ايدئولوژي‌ها داراي عقايدي فراتر از موقعيت محيطي مي‌باشند كه هرگز به صورت حقيقي در تحقق مضامين مورد نظرشان كامياب نمي‌گردند، هر چند آن عقايد غالباً به صورت انگيزه‌هايي براي كردار ذهني فرد در‌مي‌آيند كه هدفي نيك از آنها مد نظر مي‌باشد، اما وقتي جامة عمل به تن مي‌نمايد، معاني‌شان اكثراً تغيير شكل61 مي‌يابند.

طرز تفكر ايدئولوژيكي انوع متعددي دارد. نخستين نوع آن موردي است كه انبوه اصول بديهي نهفته در انديشة ذهن انديشنده مانعي ايجاد مي‌كند تا وي نتواند عقايدش را با واقعيت سازگار كند. دومين نوع طرز تفكر ايدئولوژيكي، طرز تفكر رياكارانه ناميده مي‌شود. خصوصيت ويژة اين نوع طرز تفكر اين است كه فرد، قدرت آشكار ساختن ناسازگاري موجود بين عقايد و اعمالش را دارد، اما اين قدرت روشن بين را در برابر برخي منافع حياتي- عاطفي كتمان مي‌كند. سومين و آخرين نوع روحية ايدئولوژيكي موردي است كه بر پاية فريب آگاهانه استوار باشد. در اين نوع، ايدئولوژي را بايد به مثابةيك دروغ عمدي و از روي قصد تعبير نمود. فريب عمدي ديگران در اين مورد به خاطر هدف و نيتي ويژه انجام مي‌گيرد62.

از آنجا كه تعيين واقعي يوتوپيايي مي‌باشد هميشه از دورة معيني از وجود شروع مي‌شود، اين احتمال وجود داردكه يوتوپيا‌هاي امروز به واقعيت‌هاي فردا مبدل شوند و به قول «لامارتين» يوتوپيا‌ها اغلب چيزي جز حقيقت‌هاي زودرس نيستند. هر نظريه‌اي كه عنوان به خود مي‌گيرد، معمولاً مربوط به نمايندگي دوره‌اي است كه ديگر گذشته است. و از سوي ديگر، پيدايش ايدئولوژي‌ها اكثراً كار‌كساني است كه هنوز در مرحله پيدايش و ظهورند. هميشه گروه غالب و مسلط كه در ارتباط و همنوايي كامل با نظام موجود مي‌باشد، تعيين كنندة آن چيزي است كه يوتوپيايي قلمداد مي‌شود، در حاليكه گروه رو به اوج كه با چيزهاي موجود سر ستيز دارد، گروهي ايت كه آنچه را ايدئولوژيك ناميده مي‌شود، معين مي‌سازد. عوامل و عناصر يوتوپيايي و ايدئولوژيكي در پروسة تاريخ جدا از هم به وجود نميآيند. لذا عناصر ايدئولوژيك غالباً در يوتوپيا‌هاي طبقات رو به اوج رخنه مي‌كنند. به طوري كلي، عقايدي كه بعداً معلوم مي‌شوند كه چيزي جز نمودهاي تحريف شدة يك نظام اجتماعي بالقوه يا نظام اجتماعي گذشته نبوده‌اند، ايدئولوژيكي و عقايدي كه به نحوة گسترده‌اي در نظام اجتماعي آينده تحقق مي‌يابند، يوتوپيا‌هاي نسبي محسوب مي‌شوند. واقعيت‌هاي تحقق يافتة گذشته به نزاع و برخوردهاي نظريات صرف دربارة اينكه در نخستين عقايد (فراتر از موقعيت محيط) چه چيزي تقريباً يوتوپيايي شمرده مي‌شد كه قيدهاي نظام موجود را در هم مي‌شكست، و چه چيزي ايدئولوژي‌اي بود كه فقط به كار كتمان واقعيت مي‌آمد، پايان بخشيد63.

انواع ايدئولوژي

دايره المعارف بين‌المللي علوم اجتماعي، ايدئولوژي‌ها را به چهار نوع تقسيم نموده است64 :

1- ايدئولوژي محافظه‌كار

2- ايدئولوژي رفورم يا اصلاح

3- ايدئولوژي انقلابي

4- ضد ايدئولوژي

هر چهار نوع ايدئولوژي يك برنامة مخصوص اجتماعي را جهت كسب مشروعيت ارائه مي‌دهند. ايدئولوژي محافظه كار را نبايد به وسيلة ارزشهايي كه مطالبه كرده يا مورد حمايت قرار مي‌دهد،مورد ارزيابي قرار داد. اين نوع از ايدئولوژي تحت تأثير حالتي تدافعي براي حفظ وضع موجود در زمينه‌هاي مختلف قرار دارد. ايدئولوژي اصلاح يا رفورم خواهان اصلاح و رفورم است. ايدئولوژي انقلابي خواهان تغيير در نظام ارزشي وضع موجود مي‌باشد. ضد ايدئولوژي، ايدئولوژي‌اي است كه براساس تحريف65 و گزينش66، رفتارهاي انحرافي ايجاد شده را توجيه مي‌نمايد. نمونة عاميانة ضد ايدئولوژي ، توسعة رفتارهاي عاميانه و رواج آن در بين مردم مي‌باشد. آنچه كه در هر چهار نوع ايدئولوژي ذكر شده قابل توجه به نظر مي‌رسد اين نكته است كه ايدئولوژي در هر چهار نمونة فوق عنصري قابل تغيير است67.

ايدئولوژي از نقطه نظرهاي مختلف به انواع مختلفي تقسيم شده است كه تمامي آنها به بينش خاص متفكر سياسي در تقسيم‌بندي مورد نظر بستگي دارد. از ديگر تقسيم‌بندي‌هاي ايدئولوژي مي‌توان به تقسيم ايدئولوژي‌ها به راست و چپ و همچنين تقسيم آنها به ليبراليسم، سوسياليسم، فاشيسم، آنارشيسم.... و ناسيوناليسم و يا به انواع ديگري اشاره نمود.

اهميت ايدئولوژي

اين واقعيت كه ايدئولوژي كژديسه،تحريف شده و گزينش شده مي‌باشد ضرورتاً مانع از آن نمي‌گردد كه جنبه‌ها و تأثيرات مثبت آن را ناديده بگيريم. ايدئولوژي يك سيستم اجتماعي را جهت دست‌يابي به اتحاد و توافق بيشتر ياري مي‌رساند. در قالب اين مفهوم، ايدئولوژي احتمالاً داراي وظيفه‌اي اساسي مي‌باشد. به بياني ديگر، ايدئولوژي تحريف نسبتاً ساده‌اي ا زيك موقعيت و وضعيت پيچيده مي‌باشد اما قادر است مشكلات را براي شمار كثيري از مردم توجيه كرده و آنان را براساس يك طرح مشترك به فعاليت وادارد. حتي اميدهاي غير عقلاني نيز (اگر تا آن حد غير واقعي نباشند كه موجبات فشارهاي بيشتر را فراهم آورند) ممكن است كه مردم را بر فائق آمدن بر مشكلات روزمرةشان كمك نمايند. جامعه‌پذيري و تأثيرات آن ممكن است باعث نوعي بيطرفي بعضي از افراد گردد و مشاركت در يك نهضت براي ايجاد تغيير در جامعه ممكن است منجر به تضعيف وفاداري‌ها و ايجاد شخصيت‌هاي نوين شود. نوع معيني از تحريف در ارتباط با طرفداري معمولاً به عنوان نمايندة روحيه خوب، شناسايي در گروه و وفاداري به آن مورد توجه قرار مي‌گيرد68 .

از هنگامي كه ايدئولوژي به عنوان يك نظام سمبليك وجود داشته است، توانسته كه به عنوان يك «هنر» مطرح شود و يك تحليل گر (مجهز به روشن‌بيني شايستة علمي) ممكن است كه اين توانايي را داشته باشد تا در مورد جهت‌گيري‌هاي كساني كه ايدئولوژي را به وجود آورده‌اند و يا كساني كه آن را قبول نموده‌اند، نتايجي مطلوب اخذ نمايند (نظير بعضي كارهاي هنري يا ديگر فرآورده‌هاي متصور اخلاقي) يك ايدئولوژي ممكن است براي يك تحليل‌گر، جنبه‌هاي انگيزشي را كه پوشيده و يا فهمشان براي خود ايدئولوگ مبهم باشد، روشن نمايد. لذا تحليل‌هاي تكنيكي ايدئولوژي مي‌تواند ابزاري براي تشخيص دادن باشند، به گونه‌اي كه بتوان به راحتي از عملكرد‌هاي نظام اجتماعي صحبت كرد. مفهوم ايدئولوژي در تئوري جامعه شناسانه ثبات و تغييرات اجتماعي نقش مهمي را عهده‌دار است69.

تجزيه و تحليل ايدئولوژي ممكن است داراي ارزش عملي نيز باشد. شكي نيست كه انتخاب اين يا آن قسمت از اعتقادات جهت تجزيه و تحليل ممكن است توسط ارزشهاي منحصر به فرد دانشمندان علوم اجتماعي تعيين گردند. حتي اگر اين چنين نيز باشد، باز چندان اهميتي ندارد، زيرا اين مسئله ضرورتاً بدين معني نيست كه تجزيه و تحليل غير عملي است. در روابط داخلي و بين فردي، اعمال عقلايي معياري را بدست مي‌دهد كه هر گروهي به دنبال فهم و درك بي‌غرضانة انحرافات خود و ديگر گروهها باشد70.

كنترل ايدئولوژي

باوجود اين واقعيت كه ايدئولوژي ممكن است عملكرد‌هاي مثبتي براي يك نظام اجتماعي داشته باشد اما ناداني و اشتباه نيز نمي‌تواند اساس محكمي براي عملكرد يك نظام اجتماعي يا يك شخصيت باشد. اگر ايدئولوژي مثل يك تراوش صدف‌وار در اطراف فشار ايجادگردد، هر چيزي كه توانايي كاستن آن فشار را داشته باشد تمايل خواهد داشت تا از گسترش ايدئولوژي‌ ممانعت به عمل آورد. لذا تمام مكانيسم‌هاي اجتماعي خواهان كاستن از ميزان فشارها و ايدئولوژي‌ها مي‌باشند71.

پارسونز معتقد بود كه مهارت‌ها (از زماني كه با علوم و مطالعات سيستماتيك تركيب يافته‌اند) مي‌توانند در محدود كردن ايدئولوژي‌ها مثمر ثمر واقع شوند. در ايدئولوژي محدود، علوم اجتماعي و قانون از اهميت شاياني برخوردارند اما از زماني كه گزينش و تحريف جزء خصوصيات معين ايدئولوژي گرديده‌اند، احتمالاً مهارت‌هاي ژورناليستي همراه با تخصص، مهارت، استقلال و معيارهاي بالايي از درستي و صحت در تجزيه و تحليل، سعي نموده‌اند تا از گسترش ايدئولوژي ممانعت به عمل آورند72.

ارزيابي مبحث تبيين ذهني ايدئولوژي

متفكران مشهور و سرشناس و از جمله برخي ايدئولوژيست‌ها عادتاً بر حسب سلسله مراتب كنترل دستوري كه شامل سطوح مختلف ساختار اجتماعي مي‌باشد، نمي‌انديشند. لذا هميشه رابطه تعريف پارسونز از ايدئولوژي در نگاه نخست چندان مشهود نيست. بدين جهت تحليل دقيق افكار عاميانه براساس مفاد ايدئولوژيك تصريح شده پارسونزي به علاوه تلاش جهت توضيح تحريف و انتخاب موضوعي در شرايط جامعه‌شناختي، همكاري‌هاي ارزشمندي را هم در جامعه و هم در زندگي عملي ايجاد نمايد73.

گيرتز74 معتقد است كه كاربرد ايدئولوژي به معناي تحريف و انتخاب موضوعي عملي نيست. به هر حال اين يك واقعيت است كه عقايد برگزيده و مخدوش واقعيت‌هاي اجتماعي را تحريف كرده‌اند و اگر به دنبال چرايي مسئله بگرديم، كار اشتباهي نكرده‌ايم. اگر كسي يك چنين عقايدي را ايدئولوژيك بنامد، تنها مبادرت به تعريف آن كرده است و در نهايت كار عملي‌اي انجام نداده است. گيرتز هنگامي كه به ادوار شيلز حمله مي‌كند، بيان مي‌نمايد كه در زندگي اجتماعي كج‌نمايي و تحريف وجود ندارد؛ روية شيلز در آسيب‌شناسي انديشه‌هاي ايدئولوژيك (نازيسم، بلشويسم و يا هر چيز ديگر) همانند اشكال پارادايمتيك‌اش كه خاطرة انكيزيسيون، فساد شخصي پاپ‌هاي دوره رنسانس،توحش جنگ‌هاي رفورماسيون يا بنيادگرايي ارتدكسي را زنده مي‌كند، نمونه يا طرح اوليه عقايد مذهبي و رفتاري را ارائه مي‌دهد. در هر حال نه پارسونز و نه شيلز نگفته‌اند كه دكترين‌ها و برنامه‌هاي سياسي كاملاً توسط ايدئولوژي تركيب يافته‌اند يا آن ايدئولوژي قسمتي از دكترين سياسي مي‌باشد. به بيان آنها، ايدئولوژي در عقايد عامه به عنوان عنصري قابل تغيير جلوه‌گر مي‌شود75.

گيرتز همچنين خصيصه استعاري، تشبيهي و سمبليك دكترين‌هاي جدال برانگيز را به ما يادآوري مي‌كند. آنها به مفهوم واقعي قابل فهم نيستند. زبان ارزيابي و سنجش ضرورتاً شامل تحريف ادراكي نمي‌گردد، ولي در هر حال جالب توجه است بدانيم كه مائوسه تونگ عملاً چه اعتقادي در مورد امريكا داشت و چرا داشت، حتي در بعضي مواقع عملاً بين او و مارشال اين پيائو گزافه گويي‌ها و اختلافات كلامي بسيار مشهودي وجود داشت76.

تمايزي كه پارسونز بين ارزشها و مفاهيم ادراكي قائل مي‌شود بسيار مهم مي‌باشد. براي مثال «وايت»77 مدافع فرهنگ عامه و شخصيت‌هاي عامه پسند نيست، زيرا او نشان داده است كه تحريف در بعضي از تفاسير معاصر جامعه امريكايي ديده شده است. آنچه كه وايت و پارسونز مطرح كرده‌اند مفهومي است كه براي بسياري از نويسندگان مطرح بوده است كه فرديت و ابتكار فرد كمتر از آنچه قبلاً در امريكا وجود داشته، داراي اهميت مي‌باشد. آنها نشان دادند كه در بسياري از نقدهاي اخير فرهنگ عامه، شخصيت جهت يافته و شكل يافته توسط ديگران، انسان سازمان يافته، همنوايي و غيره داراي كج‌نمايي و تحريف ايدئولوژيك كمتري بوده‌اند. به نظر آنها تنوع گستردة جامعة معاصر، فرديت بيشتري را ايجاب نموده است. در هر صورت تنوع همراه با عناصر متغيرش مشكل هم‌آهنگي و انسجام سازماني را بيشتر كرده است. لذا نياز شديدي براي حساسيت روانشناسانه وجود دارد، به طوري كه سفسطة بيشتري در روابط بين فردي به چشم مي‌خورد. براي كاستن از خطر گسترش فرهنگ عامه، پارسونز و وايت ارزش چنداني براي فيلم‌هاي كارتوني و تلويزيوني قائل نبودند، اما مانند ديگر دانشمندان علوم اجتماعي خاطرنشان مي‌سازند كه در دوران گذشته قسمت زيادي از جمعي تحتي نمي‌توانستند كه بخوانند، و وسايل اطلاعاتي و سرگرم كننده نيز بسيار ناچيزتر از امكانات در دسترس امروزين بود78.

اينها حقايق امرند و تصميم گيري در مورد حقايق بسيار مشكل مي‌باشد. كار پارسونز و وايت در تجزيه و تحليل تحريف‌هاي ايدئولوژيك كه در ميان متفكران بصير، مشترك بود، به طور قابل توجهي به درون‌گرايي تئوريك دوركهايم كه به فرآيند‌هاي مسلم تنوع اجتماعي و تنوع فرهنگي مربوط مي‌شود، اضافه گشت79.

نويسندگان بسياري عبارت «پايان عصر ايدئولوژي‌ها»80 در جوامع نسبتاً پيشرفته اشاره كرده‌اند، جوامعي كه نهادهاي اجتماعي آنها فرآيند دائمي انتقاد از خود را اجازه مي‌دهند، لذا از جمله خصوصياتي كه ممكن است براي جامعة خود اصلاحگر ذكر نمود عبارتند از؛ توافق بسيار وسيع با احترام به ارزشهاي اجتماعي (نخستين مرحله ساختار اجتماعي) تمايز روشن و صريح بين ارزشها و هنجار‌ها (به طوري كه هنجارهاي سخت و مبهم ضرورتاً به معناي ارزشهاي سخت و مهاجم نيستند) لذا يك سلسله مراتب جديدي از كنترل را ارائه مي‌دهد. فقدان نسبي شكاف‌هاي موجود بين بخشهايي از جمعيت‌ كه در موضوعات بسيار مهمي با هم برخورد دارند و با تأمين منافع مشتركشان، ايجاد يك مدل و الگوي نهادي ثابت براي فرآيند قضاوت و داوري و كانال‌هاي سازماني مؤثر براي رتق و فتق شكايات و براي جلوگيري از خسارات حاصله، مانع از آن مي‌گردد كه توده‌ها در اثر نارضايتي‌هاي حاصله به هيئت‌ها و باند‌هاي مخصوص مبدل شوند81.

___________________________________

1 - A.L.C.Destutt de Tracy.

2 – Edward Shils.

3 – Daniel Bell.

4 – Francis Fukuyama.

5 – Interctionism.

6 – Interorganism.

7 – Out Looks.

8 – Creeds.

9 – Systems and Movements of thought.

10- ايدئولوژي در اين قالب عبارتا ز هر نوع دكترين سياسي سيستماتيك ( و توسط همگان پذيرفته شده‌اي )

است كه خواهان ارايه يك نظرية كامل و جهاني قابل اجرا براي فرد و جامعه مي‌باشد. يك ايدئولوژي در جستجوي پذيرش هر چيزي است كه مربوط به شرايط سياسي فرد مي‌باشد و خواهان گسترش دكترين در هر مقطعي است كه دكترين در ايجاد و تغيير آن شرايط مؤثر باشد. در اينجا منظور از دكترين، مجموعه‌اي از ايدئولوژي‌ها است كه به منظور ايجاد جنبش يا حركات سياسي توسط افراد يا رهبران در هر جامعه ممكن است عنوان گردد.

11 – Edward , shils. The Concept And The Function of Ldeology. International Encyclopedia of The Social Sciences. Ed by David L Shills, Vol vll. (New York: Macmillan Company and The Free Press , 1972). P . 66.

12 – lbid.

13 – lbid.

14 – lbid.

15 – The Central institutional and Value Systems.

16 – Quakerism.

17 – lbid.

18 – ldeological primary Group.

19 – lbid. Pp 66-7.

20 – lbid.

21 – lbid.

22 - lbid.

23 - lbid.

24 - lbid.

25- lbid . pp .67 – 8.

26 - lbid.

27 - lbid.

28 - lbid.

29 – در دائره المعارف بين‌المللي علوم اجتماعي به پنج عامل براي منشأ و خاستگاه ايدئولوژي‌ها اشاره شده است : 1- رفتار اجتماعي، 2- منافع وسيع و اهداف آتي 3- تغييرات سريع اجتماعي، 4-روشن بيني محدود كه مقتضي شرايط اجتماعي است، 5- ايستادگي و مقاومت سنت‌هاي فكري منسوخ شده.

30 – Qouted in Shils . OP . Cit . 79

31 - lbid.

32 – lbid . p , 29.

33 – lbid.

34 - lbid.

35 - lbid.

36 – Herman Schmanel bach.

37 – lbid. Pp. 69 – 70.

38 - lbid.

39 - lbid.

40 - lbid.

41 - lbid.

42 - lbid.

43 – lbid , pp. 70 – 1.

44 - lbid.

45 - lbid.

46 - lbid.

47 - lbid.

48 - lbid.

49 – Porto – Ldeological phenomena.

50 – ldid .pp , 71-2.

51 - lbid.

52 - lbid.

53 - lbid.

54 – Routinization.

55 - lbid.

56 – lbid. P . 73.

57 - lbid.

58 – يك نظام Utopia : يوتوپيا به معني مجموعه‌اي از افكار و انديشه‌ها بكار مي‌رود كه هدف آنها برقراري آرماني در آينده مي‌باشد.

59 –Karl Mannheim . Ldeology and Utopia . (New York : Harcour , Brace and World , Inc, 1963) pp . 68-108.

60 – lbid , pp.192-8.

61 – مانهايم (1893-1947) Karl Mannheim مراحل تغيير در شكل‌بندي روحيه يوتوپياتي را در دوران جديد به چهار صورت تقسيم‌بندي مي‌كند.

1- گرايش سرمستانة آناباپتيست‌ها به سلطنت شكوهمند هزار ساله مسيح.

2- طرز فكر آزادي خواهانه انساندوستانه.

3- طرز فكر محافظه‌كارانه.

4- يوتوپياي سوسياليستي – كمونيستي.

Quoted in op . cit., p . 192.

62 – lbid. pp . 194 – 5

63 – lbid . pp .203 – 4

64-50–Harry M.johncon.ldeology and Social Systems. International Encyclopedia of the Social Science. Ed . David L.Shills . vol . 7 . (New York : Macmilan Company and the free press , 1972) , pp . 81.

65 – Distortion : تحريف ياكژديسه يا مخدوشه كردن بيشتر به معناي قلب واقعيت‌ها مي‌باشد كه به دو معناي كج‌نما شده، كج‌نمايي و بدعت‌هاي دور از علم هم به كار مي‌رود.

66- Selection : گزينش يا گزيده يا انتخاب موضوعي عبارتا ز ناديده انگاشته شدن بعضي از مطالب، حقيقت‌ها و واقعيات وتأكيد بيشتر بر روي برخي نكات ديگر مي‌باشد.

67 – lbid . p . 81.

68 - lbid.

69 - lbid.

70 - lbid.

71 - lbid.

72 - lbid.

73 - lbid.

74 – Geertz.

75 – lbid . p .84.

76 – lbid.

77 – white.

78 - lbid.

79 - lbid.

80- End of ldeology : نظريه پايان عصر ايدئولوژي در مبحث دوم مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

81 - lbid.

٭ - پژوهشگر دفتر مطالعات و تحقيقات علوم سياسي و عضو هیت علمی دانشگاه آزاد اسلامي تهران،

به نقل از سایت دانشگاه امام صادق(ع)