سخنرانی دکتر کیهان برزگر: آمریکا و بهار عرب 

http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/995/998/1527/DJNB04.jpg

من بحث خود را در سه بخش ارائه می‌کنم. در ابتدا به تفکر ایدئولوژیک موجود در نگاه آمریکا نسبت به جهان می‌پردازم. سپس ارتباط این تفکر با موضوع "بهار عرب" را مورد توجه قرار خواهم داد و در نهایت جایگاه آمریکا را بعد از تحولات اخیر خاورمیانه با توجه به آرایش نیروها و بازیگران در منطقه مورد بحث قرار خواهم داد.

-------------------------------

من بحث خود را در سه بخش ارائه می‌کنم. در ابتدا به تفکر ایدئولوژیک موجود در نگاه آمریکا نسبت به جهان می‌پردازم. سپس ارتباط این تفکر با موضوع "بهار عرب" را مورد توجه قرار خواهم داد و در نهایت جایگاه آمریکا را بعد از تحولات اخیر خاورمیانه با توجه به آرایش نیروها و بازیگران در منطقه مورد بحث قرار خواهم داد.

تفکر ایدئولوژیک آمریکا

 سیاست خارجی آمریکا را باید بر اساس تفکر ایدئولوژیک این کشور نسبت به جهان مورد ارزیابی قرار داد که هدف اصلی آن حکمرانی بر جهان است. تفکر ایدئولوژیک آمریکا به دنبال اعمال نوعی هژمونی است و بحث حکمرانی جهانی هدف نهایی لیبرالیسم غربی است. تسلط بر جریان‌های فکری و ایدئولوژیک از موضوعاتی است که همواره در سیاست خارجی آمریکا وجود داشته است. تفکر لیبرالیستی مبتنی بر بوروژوازی و حاکمیت طبقه متوسط از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 تا قرن 20 نگاه غالب در روابط بین المللی بوده است. بازخورد این تفکر را باید در طرح مارکسیسم دید. مارکسیسم به گونه ای سعی کرد تفکر لیبرالیستی غربی را مورد نقد و چالش قرار دهد. نمونه این تقابل را در دیدگاههای ویلسون رئیس جمهوری آمریکا به عنوان نماینده لیبرالیسم غربی با انقلاب روسیه و اندیشه‌های مارکسیست-لنینیست در اواخر جنگ جهانی اول و سالهای بعد از آن شاهد بودیم. با به وجود آمدن این تقابل، غرب با طرح جریان "استعمار زدایی" در مسیر یکدست کردن جهان بر آمد. اساس این تفکر این بود که نیروهای ملی برآمده از خیزش‌های ملی و مردمی‌در نهایت به سمت غرب گرایش خواهند داشت. به دنبال آن غرب سعی کرد تا تضادهای موجود در مارکسیست را به سود خود رقم بزند. سپس مسئله تقابل مارکسیسم و امپریالیسم بوجود آمد. اکنون ما مسائل جهان عرب را هم می‌توانیم در این چهارچوب تعریف کنیم. سوار شدن غرب بر موج خیزشهای ملی در منطقه با هدف ادغام جهان عرب در جریان لیبرالیسم غربی و به تبع حکمرانی جهانی با رهبری آمریکا و غرب.

موتور این تفکر لیبرالسیم غربی، باز کردن فضای سیاسی و اقتصاد بازار است. در منطقه خاورمیانه هم تفکری وجود دارد دال بر بین المللی بودن این منطقه. در ایران هم این تفکر که ایران یک کشور بین المللی است و به ناچار در چهارچوب یکدست شدن جهان یا به عبارت دیگر جهانی شدن باید با غرب روابط همه جانبه برقرار کند به نوعی ادامه این جریان است. این نوع تفکر معتقد به تسلط لیبرالیسم غربی بر جریان‌های سیاسی و اقتصادی جهان است. این همان تضاد میان بین الملل گراها و منطقه گراها است. بین الملل گراها اساسا به تکنولوژی برتر غرب، لیبرالیسم، طبقه متوسط، اقتصاد بازار آزاد، فضای باز سیاسی و غیره متمرکز می‌شوند. در مقابل منطقه گراها بیشتر بر مفاهیمی‌چون امنیت ملی، منافع ملی، مبارزه برای استقلال، حفظ ارزش‌های ملی و هویتی، مخالفت با تفسیر گسترده از زور و غیره تاکید دارند.

 

بهار عرب

 در این چهارچوب بحث مهمی‌وجود دارد و آن هم موضوع "بهار عرب" است که چالشی برای سیاستهای حکمرانی جهانی آمریکا در منطقه خاورمیانه به حساب می‌آید. چالش فعلی آمریکا در منطقه برقراری تعادل بین ارزش‌ها و منافع خود است. انقلاب‌هایی در منطقه در حال جریان است و واشنگتن به دنبال سوار شدن بر این جریان‌ها است. از منظر آمریکا رئالیست‌های ملی گرا باید زمام امور را در کشورهای هدف انقلاب همچون مصر، لیبی، سوریه، و حتی بحرین بر عهده بگیرند. البته در جهان عرب همچنان میل به ارزش‌های غربی در سطح نخبگان، ساختارهای سیاسی-اقتصادی، فضای مجازی، ورود به دانشگاه‌های غربی و غیره وجود دارد. مساله اما مقاومت حکومت‌ها در درون خاورمیانه است.

 تضاد اصلی در اینجا یک دست کردن دنیا و مقاومت‌هایی که در منطقه انجام می‌گیرد و البته می‌تواند به نفع لیبرالیست‌ها هم پیش برود. برخی مقاومت‌ها هم مانند جمهوری اسلامی‌ایران وجود دارد. به همین دلیل شدید ترین فشارها برای منزوی کردن ایران در جریان است. چین هم در گذشته با این مساله روبه رو بود و این کشور همچنان به نوعی با تفکر لیبرالیسم غربی در تضاد است اما به سازش مورد نظر خود هم با آن رسیده است .

اگر این بحث را به عنوان یک فرضیه بپذیریم، می‌توانیم از آن در تبیین آرایش عملی نیروها در منطقه استفاده کنیم. به نظر می‌رسد تحولات جهان عرب باعث شده که سه نوع نیروها دربرابر یکدیگر قرار بگیرند. اول، نیروهای طرفدار آمریکا چون عربستان و اسرائیل؛ دوم، نیروهای میانه رو مثل ترکیه و مصر و سوم، نیروهای مخالف همانند جمهوری اسلامی‌ایران و سوریه. البته بازیگران کوچک هم هستند ولی آنها را نیز می‌توان در همین قالب تعریف کرد. در اینجا قصد داریم که ببینیم این نیروها چگونه در آینده در برابر هم قرار می‌گیرند.

 

نیروهای حامی‌آمریکا: عربستان و اسرائیل

  در ابتدا به نیروهای طرفدار امریکا که شاخص آنها عربستان سعودی و اسرائیل هستند می‌پردازم. عربستان سعودی در حوزه مدیریت سیاست خارجی در منطقه فوق العاده بازیگر قدرتمندی است. ابزارهای عربستان عبارتند از منابع مالی، لابی گسترده در سطح منطقه ای و جهانی و استفاده از ایدئولوژی. ریاض شاید بازیگر جذابی برای منطقه نباشد اما توانست در یک دهه اخیر موفق عمل کند که نمونه آن بحران عراق است که با حمایت مالی و رسانه ای خود توانست حزب ایاد علاوی را در انتخابات پارلمانی عراق یعنی کشوری که اکثریت شیعه را دارد به عنوان حزب نخست به پیروزی برساند. عربستان پشت پرده می‌تواند موفقیت‌های بسیاری را به نام خود ثبت کند. شاید عربستان تهدیدی امنیتی برای ایران نباشد اما می‌تواند با لابی‌ها و منبع مالی خود قدرتمند عمل کند. این کشور توانست بحران بحرین را هم حداقل در کوتاه مدت به نفع خود کنترل کند. برخی دیدگاهها در آمریکا وجود دارند که شاید در گذار زمان ریاض به ناچار در تقابل با واشنگتن قرار گیرد. چون سعودی‌ها به نوعی انقلاب‌های منطقه را با یک روش حداقلی به نفع خود مصادره کرده اند. لذا مهم ترین چالش آمریکا بحث‌های مربوط به حفظ ارزش‌های دمکراتیک غربی همچون حقوق بشر و مخالفت سعودیها با آن است. اما بنظرم به هر حال این دو کشور در چهارچوب ساختار همکاری‌های سیاسی-امنیتی، استراتژیک، و اقتصادی خود به تقویت روابط ادامه خواهند داد.

در مورد رژیم اسراییل، معمولا اینگونه است که اگر این رژیم آنقدر قدرتمند باشد و اعراب آنقدر ضعیف، باید انتظار داشت که صلحی بین دو طرف صورت نمی‌گیرد. رژیم صیهونیستی همیشه سعی در استفاده حداکثری از مسائل را دارد. با این همه در شرایط فعلی واشنگتن به دنبال کاستن از مطالبات اسراییل و به نتیجه رساندن مذاکرات صلح است. این رژیم از اصلی ترین بازندگان تحولات جهان عرب است چرا که اتحادهای خود را با بسیاری از دوستان قدیمی‌از دست داده و همین مساله می‌تواند منجر به امتیاز دهی نسبی این رژیم شود.

 نیروهای میانه رو: مصر و ترکیه

 دوم، نیروهای میانه روهستند که مصر و ترکیه شاخص آنها هستند. مصر بازیگری بسیار مهم است. چالش اصلی آمریکا نوع حکومت آتی در مصر است. در زمان مبارک، ائتلاف‌هایی که با غرب انجام گرفت نقش مصر را در منطقه به حداقل ترین سطح رساند. تمامی‌نیروهای سیاسی موجود در مصر اعم از ملی گراها و اسلام گراها خواهان بازگشت قدرتمند مصر به صحنه معادلات منطقه ای و به خصوص بازتعریف نقش این کشور در مناقشه اعراب و اسرائیل هستند. مصر جدید به روزهای طلایی خود در جهان عرب باز می‌گردد. آمریکایی‌ها به دنبال تقویت جریان‌های ملی گرایی در مصر هستند و در این مسیر تمام تلاش خود را می‌کنند که مصر در چها رچوب نظم مد نظر آمریکا حرکت کند. ایران هم در این مسیر سعی کرد تا به سرعت با مصر روابط دیپلماتیک برقرار کند که تاکنون صورت نگرفته است. دلیل اصلی نیز فشارهای نیروهای مخالف ایران یعنی عربستان، اسرائیل و آمریکا است.

در مورد ترکیه، بعضی معتقدند که این کشور بازنده تحولات جهان عرب است. اینها اعتقاد دارند سیاست "مشکلات را به صفر رساندن" ترک‌ها با تحولات لیبی و سوریه و موضع گیری ترکیه با چالش جدی روبه رو شده است. تلاش برای برقراری تعادل بین ارزش‌ها و منافع چالشی جدی برای حزب "عدالت و توسعه" در میانه انقلاب‌های عربی بوجود آورده است. ترک‌ها چندان به بشار اسد امیدوار نیستند اما همچنان اولویت خود را در چهارچوب انجام اصلاحات در حکومت موجود می‌دانند. البته افکار عمومی‌هم با ورود مهاجران سوری به ترکیه حساس شد. نقش ترکیه به عنوان بازنده یا برنده تحولات جهان عرب برای آینده منطقه بسیار اهمیت دارد. از سوی دیگر، با ورود مجدد و فعال مصر به صحنه معادلات صلح اعراب و اسرائیل، این کشور می‌تواند جایگزین مناسبی برای دیدگاههای میانه رو ترکیه در منطقه باشد که خود می‌تواند چالشی برای نقش ترکیه باشد. البته ترکیه با موضع گیری سریع به خصوص در مورد مصر یعنی زمانی که اردوغان در همان آغاز بحران مصر از حسنی مبارک خواست تا کناره گیری کند سعی کرده تا از تحولات موجود در جهت ایفای نقش منطقه ای خود حداکثر بهره را ببرد.

 

نیروهای مخالف: ایران و سوریه

 سرانجام نیروهای مخالف، یعنی ایران و سوریه مورد توجه هستند. بازیگری ایران در تحولات به نوعی خنثی بوده است. ایران می‌توانست فعال تر از این عمل کند و دیپلماسی فعال تری داشته باشد. ولی در موضع ایران هم نوعی پارادوکس در جهت حفظ ارزش‌ها و منافع وجود دارد. به هر حال دولت فعلی ایران، به دلیل تحریم‌ها و فشارهای آمریکا و اسرائیل علاقه مند به حفظ رابطه با اعراب است و تلاش می‌کند که از تنش در روابط با کشورهای عربی پرهیز می‌کند. تهران به دنبال دوست یابی جدید در منطقه است. حتی پیش از تحولات کنونی خاورمیانه سیاست ایران این گونه بود که روابط خود را با کشورهای عربی منطقه گسترش دهد. سیاست فعلی دولت نیز ادامه همان سیاست قبل از تحولات جهان عرب است. ایران علاقه مند به ثابت ماندن ژئوپلیتیک قدرت و سیاست منطقه است. یعنی به دنبال این است که اگر قرار است تحولی رخ دهد در چارچوب همین نظم موجود صورت گیرد. اما این موضع ایران چالش‌ها و فرصت‌هایی را به دنبال داشته است. چالش‌ها از این منظر بوده که در حوزه خلیج فارس بحث حفظ توازن قدرت مطرح است و قدرت یابی بازیگری به نام عربستان به نفع منافع ملی ایران نیست. مثلا اگر ایران در بحرین موضع فعال نداشته باشد نقش آن چندان دیده نخواهد شد و بازیگری آن مورد توجه دیگران قرار نخواهد گرفت. البته دیدگاهی مقابل این دیدگاه وجود دارد که معتقد است بازی ایران باید به گونه ای باشد که نشان دهد بازیگر سازنده است و تمایل دارد مسائل را حل و فصل کند. این دو دیدگاه در موضوع بحرین یکدیگر را متعادل کرده اند. باید دید آیا دیپلماسی ایران در آینده می‌تواند خود را به عنوان یک بازیگر سازنده و فعال نشان دهد.

در مورد سوریه نیز باید صبر کرد و دید تحولات به چه سمتی سوق می‌یابد. روند تحولات نشان می‌دهد که سوریه با چالش‌های جدی سیاسی-اجتماعی روبرو است. مطمئنا آمریکایی‌ها حداکثر فشارها را بر سوریه به منظور تغییر حکومت این کشور یا حداقل تغییر سیاستهای این کشور در منطقه وارد خواهند کرد. تحولات سوریه و آینده حکومت در این کشور نقش مهمی‌در آرایش نیروهای سیاسی-امنیتی در منطقه خاورمیانه خواهد داشت.

 

فرجام سخن

 آنچه گفته شد نگاهی کوتاه به چگونگی قرار گرفتن نیروها در منطقه بود. اما مسئله ای که آمریکا با آن در حال حاضر روبروست این است که چگونه می‌تواند با این اضداد نیروها خود را هماهنگ کند. یکی از چالش‌های موجود امکان ورود به گفتگوی مستقیم ایران و آمریکا در مسائل منطقه ای است. چنانچه آمریکا وارد گفتگو با ایران شود چگونه می‌تواند این موضوع را با ائتلاف‌های دیگر خود در منطقه، یعنی با اسرائیل، ترکیه و عربستان هماهنگ کند. اگر مثلا در روابط آمریکا با عربستان سعودی مسئله تهدید ایران به عنوان منبع اصلی ناامنی حذف شود، کل استراتژی آمریکا در منطقه دستخوش تغییر می‌گردد. بنابراین چنانچه در ابتدای بحث اشاره کردم اگر قرار است که هدف ایدئولوژیک آمریکا یعنی حکمرانی جهانی در منطقه خاورمیانه نیز محقق شود ، بازیگری ایران به عنوان یک نیروی مخالف، مشکلات جدی برای آمریکا به وجود می‌آورد.

در بحث حفظ هژمونی و حکمرانی جهانی ائتلافی انگلیسی-آمریکایی وجود دارد که جهان باید براساس لیبرالیسم غربی یکدست شود. البته این نوع نگاه شاید بدبینانه باشد. اما باید پذیرفت که سیاست غرب بطور هدفمند سعی در حفظ سلطه سنتی خود در منطقه و به حداقل رسانددن نقش نیروهای رقیب و مخالف دارد. البته این راهم باید پذیرفت طرفداران زیادی برای پیروی از مسائل مربوط به تکنولوژی، فکر و بحث‌های تئوریک غرب در منطقه خاورمیانه وجود دارد. کاری که آمریکا انجام خواهد داد این است حکمرانی جهانی خود را از لحاظ تثبیت و بازتعریف روابط خود با نیروهای ملی جدید در درون خاورمیانه که از میانه این خیزش‌ها و انقلاب‌ها بیرون آمده اند، متمرکز کند. هم اکنون این کار در مصر در حال انجام شدن است و قطعا آمریکایی‌ها برای حکومت‌های آتی در لیبی، بحرین، سوریه و حتی عربستان سعودی برنامه دارند. آمریکا به دنبال اجرای حکمرانی جهانی با محوریت لیبرالسم غربی در خاورمیانه است. البته این کار را مشروع می‌داند و به آن افتخار هم می‌کند. اما خاورمیانه منطقه ای است که در مقابل این حکمرانی جهانی مقاومت می‌کند و این مقاومت‌ها ریشه چالش‌ها و تضادهای موجود و آینده در منطقه هستند.

به نقل از دیپلماسی ایرانی