رفتار سياسى آيت الله مدرس از منظر امام خمينى(ره)


ابراهيم برزگر
يافته ی اين نوشتار آن است كه براى فهم انديشه ی امام خمينى(ره) بايد به دنبال شناخت سرمشق هاى امام(ره) يا به تعبير ديگر شخصيت هايى بود كه ایشان آمال خود را در انديشه و رفتار آنان متجلّى مى ديد. يكى از بارزترين اين شخصيت ها، آيت الله مدرس است كه به موارد قابل مقايسه ی زيادى در اين دو شخصيت مى توان رسيد. با توجه به تقدّم زمانى مدرّس مى توان شواهدى دال بر تأثيرپذيرى امام از ايشان دست يافت. به نظر مى رسد يافته ی اين مقاله براى درك عميق تر انديشه و رفتار امام خمينى(ره) مناسب باشد.

------------

در تحليل گفتار و نوشتار امام خمينى درباره ی شخصيت هاى مختلف تاريخ ايران و جهان به اظهار نظرها و قضاوت هاى گوناگونى برمى خوريم. گاه افرادى مورد تأييد قرار گرفته و در مواردى تكذيب و نكوهش شده اند و در هر مورد، به چگونگى موضع گيرى زمان آن ها استشهاد كرده اند. اعمال و رفتار سياسى چنين شخصيت هايى، محتواى بيانات و پيام هاى امام را تشكيل مى دهد و در واقع نوعى «كنش گفتارى» محسوب مى شود. نكته ی حائز اهميت و برجسته در اين «تحليل محتوا»، جايگاه و شخصيت ممتاز آيت اللّه سيد حسن مدرّس در نگاه امام خمينى است؛ همچنان كه ايشان بر «مدرّس شناسى» تأكيد مى كنند: «بر ماست كه ابعاد روحى و بينشى سياسى، اعتقادى او را هر چه بيشتر بشناسيم و بشناسانيم».(1)

مقاله ی حاضر در مقام اثبات اين ادعاست كه شخصيت و رفتار سياسى سيد حسن مدرس پيوسته در كانون توجّه امام خمينى است و گويى اين كه امام در رفتار سياسى خويش از ايشان به عنوان الگويى مناسب در قرن حاضر تأثير مى پذيرند، و سرمشق مى گيرند يا آن كه با «تقرير» خود مهر تأييد بر اين گونه رفتارها مى نهند. الگوى مدرس و خاطرات مستقيم و غير مستقيم امام از مدرس اشتغال خاطر وى در وضعيت هاى گوناگون سياست است؛ همچنان كه عنايت خاصى به رفتار سياسى مدرس دارند.

در مقايسه ی رفتارهاى سياسى آن دو به مشابهت هاى اصولى فراوانى برمى خوريم؛ كيفيت مبارزات امام و مدرس و تفاوت و در مواردى تضاد آن دو با نخبگان سياسى داخلى و خارجى و نحوه ی زندگى سياسى و اجتماعى و انتخاب زى طلبگى، نمونه هايى از اين وجوهِ تشابه است. امام در طرح بسيارى از مسائل از تجربه ی مدرس الهام مى گيرند. صرف نظر از موارد بى شمار در شباهت هاى رفتار سياسى، امام در 37 مناسبت در بيان و پيام هاى مكتوب خود با ذكر نام مدرس، از او به عنوان الگويى جهت بلندپايگان سياسى جمهورى اسلامى ايران يا استشهاد در مورد موضع گيرى و رفتار سياسى خود و يا براى بيان منظور خويش ياد مى كنند و گاهى در تحليل سياسى رويدادها از نقل قول هاى وى مدد مى گيرند؛ به طور مثال در جهت تشويق روحانيت به دخالت در امور سياسى يا براى اثبات دخالت و نقش كليدى روحانيون در طول تاريخ مثال زنده ی ايشان، مرحوم مدرس است. در موارد ديگرى نيز بدون اين كه نامى از مدرس ببرند، با بهره گيرى از رفتار سياسى و خاطرات مربوط به او، در تصميم گيرى الهام مى گيرند.

هيچ شخصيت معاصرى همچون مدرس مورد تعظيم و تأييد امام واقع نشده است و حتى پس از براندازى رژيم پهلوى و در دوران استقرار نظام جمهورى اسلامى نيز مدرس همچنان در كانون توجّه امام است. اين نكته از آن رو حائز اهميت است كه ويژگى هاى شخصيتى برخى از افراد، متناسب انجام اقدامات انقلابى است؛ اما فاقد مهارت و توانايى لازم جهت دوران سازندگى هستند؛ حال آن كه در كلام امام الگوى رفتار سياسى، مدرس موضوعيت خويش را در هر دو دوره حفظ كرده است.

مقايسه ی رفتار سياسى امام خمينى و شهيد مدرس را مى توان در دو بخش، يعنى تحليل رفتار سياسى در مورد براندازى رژيم سابق و نيز رفتار سياسى در دوران استقرار نظام جمهورى اسلامى، مورد بحث قرار داد. بخشى از استشهاد امام به مدرس مربوط به زمانى است كه پهلوى دوّم، محمد رضا شاه، بر سرير قدرت است. ابتدا به ذكر اين موارد مى پردازيم:

1- موضوع اولتيماتوم دولت روسيه به ايران، يكى از قصّه هاى مكرّر امام است. دولت روسيه با تهديد دولت ايران به دخالت نظامى و اشغال ايران و تحت فشار قرار دادن نمايندگان مجلس شوراى ملّى وقت، قصد اخذ امتيازاتى را داشت. مدرّس كه در اين زمان در مجلس حضور دارد، با شجاعت بى نظير خود سكوت مرگبار نمايندگان را مى شكند و براى مخالفت با اولتيماتوم به آنان دل و جرأت مى دهد و با شكستن جوّ رعب و وحشت، نمايندگان را به بى اعتنايى به تهديد روسيه تشويق مى كند و روسيه نيز عملاً هيچ گونه اقدامى انجام نمى دهد. امام از اين موضوع براى تبيين موضع گيری هاى متعددى بهره مى گيرند.

امام در گفتارِ بسيار تند خود در مخالفت با طرح احياى كاپيتولاسيون در 4/8/1343 با ذكر ماجراى اولتيماتومِ روسيه به ايران و مقاومت مدرس در برابر آن مى فرمايند:

«علما موظّفند ملت را آگاه كنند، دولت اعتراض كند كه چرا چنين كارى كرديد؟ چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده ی شما هستيم؟ شما كه وكيل ما نيستيد. وكيل هم بوديد اگر خيانت كرديد به مملكت، خود به خود از وكالت بيرون مى رويد. خدايا اين ها به مملكت ما خيانت كردند. خدايا دولت به مملكت ما خيانت كرد، به اسلام خيانت كرد... اگر يك ملّا در اين مجلس بود توى دهن اين ها مى زد. نمى گذاشت اين كار بشود، من به آنان كه به ظاهر مخالفت كردند اين حرف را دارم؛ که چرا آقا خاك تو سرتان نريختيد؟ چرا پا نشديد يقه ی آن مردك را بگيريد؟ همين؟ من مخالفم و سر جاى خود بنشينيد و آن همه تملّق بگوييد؟! مخالفت اين است؟! بايد هياهو كنيد!»(2)

ملاحظه مى شود كه در اوج طرح مسأله كاپيتولاسيون امريكايى، كانون توجه معطوف به قضيه اولتيماتوم روسيه و نحوه ی برخورد مدرّس با آن است و اين كه نمايندگان مجلس مزبور بايستى همچون مدرّس عمل كنند تا چنين طرحى به تصويب نرسد. امام آن جَو شكنى را كه مدرس در مجلس شوراى ملى انجام داد، در اجتماع مردمى در سال 1343 انجام مى دهند و در اوج قدرت شاه، بى سابقه ترين حمله را متوجه دربار مى كنند و علما و مردم را به اعتراض فرا مى خوانند. در اين روز از سوى رجال حكومتى به امام توصيه شده بود كه به امريكا حمله نكنند، به اسرائيل كارى نداشته باشند و به شاه نيز حمله نكنند؛ اما امام دقيقاً برعكس، همين سه موضوع را محور سخنرانى خود قرار مى دهند. به دليل همين سخنرانى است كه در سيزده آبان 1343 به تركيه تبعيد مى شوند. امام خمينى سيزده سال بعد در سخنرانى ديگرى پس از شهادت فرزندش سيد مصطفى، پس از ذكر مبارزه ی مستمر روحانيت و تأكيد بر ضرورت شدت بخشيدن آن عليه رژيم، به مدرس و رفتار سياسى وى در ماجراى اولتيماتوم روسيه و حضور يك روحانى در صف اول صحنه ی مبارزه ی سياسى استشهاد مى كنند و تأكيد مى كنند كه نبايد از واكنش هاى خشن و هياهوها ترسيد:

«[مدرس گفت:] حالا كه ما بَناست از بين برويم چرا خودمان، خودمان را از بين ببريم ؟ رأى مخالف داد و بقيه جرأت پيدا كردند و رأى مخالف دادند، اولتيماتوم را رد كردند، آن ها هم هيچ غلطى نكردند. بناى سياسيّون هم همين است كه يك چيزى را تشر مى زنند ببينند طرف چه جورى است. اگر چنان چه طرف مقابلشان ايستاد ، آنها عقب مى روند و اگر نه، آن بيچاره عقب رفت اين ها جلو مى آيند... اين نهضت آخرى هم كه منتهى شد به پانزده خرداد و اين همه كشته دادند مردم، اين هم در صف اولش اهل علم بود، علما بودند. تا حالا هم دنباله اش كشيده شده است.»(3)

مشاهده مى شود كه امام در كوران انقلاب و در آستانه پيروزى انقلاب براى تأكيد ورزيدن بر نقش روحانيت در مبارزه از نحوه ی رفتار سياسى مدرس در برخورد با قضيه اولتيماتوم استفاده مى كنند:

«آن وقتى كه روسيه به ايران اولتيماتوم كرد،(4) تنها كسى كه خود اين ها نوشتند و كلاً همه نشسته بودند و هيچ حرف نمى زدند... [مدرس [گفت: حالا كه بَناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان از بين برويم؟ نه ما رد مى كنيم... آنها هم هيچ كارى نكردند، اين ها مى خواهند ما را بترسانند... مى نويسند كارتر... كه ما پشتيبان شما [شاه] هستيم... چند روز پيش از اين وزير خارجه ی انگلستان مسأله را همان طورى كه بود گفت ايشان حافظ منافع ماست... ما بايد حالا پشتيبانى از او بكنيم... اين حرف ها را كه آن ها لشكر بياورند از آن طرف؛ نخير اين ها همه شعر است... اين حرف ها را مى زنند براى ترس [ترساندن] ما، آن وقت هم يك آخوند ايستاد و گفت نه، منتها خوب مردم همراه نبودند.»(5)

به نظر امام در خصوص رفتار سياسى نبايد در جوّ ساختگى رعب و وحشت رقيبان و دشمنان تصميم گيرى كرد، بلكه بايد جو شكنى كرد. امام با تأسى به مدرّس در مبارزه با شاه اعلام مى كنند كه پشتيبانى و حمايت حاميان شاه طبل تو خالى است و براى تهديد و ترساندن و منصرف كردن مردم است. سخنان امام در قضيه ی تسخير لانه ی جاسوسى«امريكا طبل تو خالى است» مشهور است. بسيارى از تهديدها عملى نيست و بين«واقعيت» و«تصوّر از واقعيت عملى» تفاوت زيادى وجود دارد.

2- مقطع بعدى استشهاد امام به موضع گيرى هاى سياسى مدرس در برابر رضاشاه است كه گويى نسخه ی دوّم رويارويى امام با محمدرضا شاه است. اظهار نظر شجاعانه ی مدرس در قبال سردار سپه و مبارزه ی او عليه رضاخان، پيوسته جايگاه خاصى در كانون توجه افكار امام دارد. امام در پى كشتار نوزده دى ماه 1356 با الهام از گفته ی مدرس به تحليل واقعه مى پردازند:

«در زمان رضاخان، مرحوم مدرس به رضاخان، پدر اين خان، گفته بود كه من شنيدم كه شيخ الرئيس گفته من از گاو مى ترسم براى اين كه اسلحه دارد و عقل ندارد. اين حرف اگر از شيخ الرئيس هم نباشد يك حرفى است حكيمانه كه اسلحه وقتى در دست اشخاص غير صالح افتاد، چه مفاسدى دارد.»(6)

با قرار دادن گفتار در متن واقعيات روشن مى شود كه منظور امام، نظاميان مسلح رژيم شاه است كه دست به قتل عام مردم بى دفاع زده بودند. آن گاه ايشان اين تحليل را در خصوص كل تاريخ بشر، تمامى جنگ ها و جنايت هاى پنجاه ساله سلطنت پهلوى، صادق مى دانند. امام با تعميم اين نظريه بر كل روابط بين الملل و نخبگان سياسى و قدرت هاى بزرگ از مسائل منطقه اى و بين المللى بر اساس اين نقل قول مدرس برداشت مى كنند: اگر فرد مهذب نشده باشد و اين فرد به قدرت و اسلحه مسلح شود از اين قدرت خويش در جهت فساد بهره مى گيرد. مدرس بر همين اساس، رضاشاه را «قدرتمندى شاخ دار» مى دانست!

مدرس پرچمدار مبارزه با رضاشاه بود. او در موارد متعدد، از جمله امور كشوردارى، تلاش رضاشاه براى احراز مقام رياست وزرايى و نيز در جريان اعلام جمهورى به جاى سلطنت، همه جا با صراحت و شجاعت با رضاشاه به مخالفت پرداخت. يكى از مواردى كه امام خمينى به آن اشاره مى كنند رويارويى مدرس و رضاشاه در ماجراى جمهوريت است. وى متذكّر مى شود که رضاشاه قصد داشت به تقليد از آتاتورك، رژيم سلطنتى ايران را به جمهورى تبديل كند و مخالفِ قاطع وى كسى جز مدرس نبود. مدرس در پاسخ به ايراداتى كه درباره مخالفتش با رژيم جمهورى مى شد، مى گويد:

«من با جمهورى واقعى مخالف نيستم و حكومت صدر اسلام هم تقريباً و بلكه تحقيقاً حكومت جمهورى بوده است، ولى اين جمهورى كه مى خواهند به ما تحميل كنند بنا بر اراده ی ملت نيست، بلكه انگليسى ها مى خواهند به ملت ايران تحميل نمايند، و رژيم حكومتى را كه صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ايران برقرار كند و از همه مهم تر به واسطه مخالفت احمدشاه با قرارداد و خواسته هاى انگليسى ها مى خواهند از او انتقام بگيرند. اگر واقعا نامزد و كانديداى جمهورى فردى آزادى خواه و ملى بود، حتما با او موافقت مى كردم و از هيچ نوع كمك و مساعدت با او دريغ نمى نمودم»(7)

مبارزه ی قاطع مدرس در اين زمينه به درگيرى وى با نمايندگان رضاخان در مجلس انجاميد. بر سر تصويب اعتبارنامه ی وكلاى ولايات كه با نظر رئيس الوزاء انتخاب شده بودند، كشمكش و مجادله ی سختى رخ مى دهد. در وقت تنفس مجلس بين مدرس و بهرامى مشاجره اى رخ مى دهد و بهرامى احياءالسلطنه سيلى به صورت مدرس مى زند كه موجب هيجان عمومى مردم و تنفر نمايندگان از مخالفانِ مدرس مى گردد.(8)

 از اين سيلى ولايت پر صدا شد

پس از اين ماجرا به واسطه ی مظلوميت مدرس، چند نفرى از موافقان جمهورى نيز به دسته ی مخالفان و بى طرفان ملحق مى شوند و همين حركت بزرگ ترين عامل بازدارنده و برهم زننده ی جمهورى مى گردد. رضاخان خود گفته بود كه اين احياءالسلطنه با يك سيلى، اساس جمهورى ما را بر هم ريخت(9) امام خمينى از اين ماجرا نيز چنين نتيجه گيرى مى كنند كه اگر انسان ساخته شود مى تواند به تنهايى به جاى يك گروه مفيد باشد:

«اين ها از انسان مى ترسند. اين ها ديدند كه يك مدرّس در زمان رضاخان بود نمى گذاشت رضاخان آن وقت كه جمهورى درست بكند. مدرس نگذاشت ولو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده بود بهتر بود، لكن آن وقت اين ها نظر سوء داشتند. يعنى او به سلطنت كه نرسيده بود مى خواست رئيس جمهور شود و بعدش هم كارهاى ديگرى بكند و كسى كه جلو او را گرفت مدرس بود كه نگذاشت اين كار عملى شود... و بالأخره هم جانش را از دست داد.»(10)

امام هنگامى كه در صدد اثبات نقش عينى روحانيان در تحولاتِ سياسى و اجتماعى ايران معاصر و در پاسخ به ايجاد شبهه هاى گروه هاست، بار ديگر از مدرّس و داستان جمهورى سخن مى گويند:

«مرحوم مدرس يك كسى بود كه در مقابل همه مى ايستاد و مع الأسف اين ها مى گويند روحانيون نقشى نداشتند. يك روحانى در يك مجلس كه رضاخان مى خواست كه جمهورى درست كند و مدرس مخالفت مى كرد. مى دانست كه مى خواهد حقّه بزند و مردم را بچاپد فقط مدرس ايستاد و جلو او را گرفت.» (11)

3- آن گاه كه سخن از انسان سازى و نقش تأثيرگذار او در سرنوشت خود و جوامع و محيط است، نمونه بارز در نظر امام الگويى به نام مدرس است:

اين رژيم ها از انسان مى ترسند. در هر رژيمى يك انسان اگر پيدا بشود متحول مى كند كارها را، رضاشاه از مدرس مى ترسيد. آنقدر كه از مدرّس مى ترسيد از تفنگ دارها نمى ترسيد.(12)

امام درباره ی چگونگى وضع حوزه ها و دانشگاه ها و نقش روشنفكرى آنها نيز مرحوم مدرس را شاهد مثال مى آورند كه به رغم زندگى ساده و طلبگى خود به خوبى بر روند تحولات سياسى اثرگذار بود.(13)

زمان رضاشاه غير از زمان محمدرضاشاه بود. آن وقت يك قلدرى بود كه شايد تاريخ ما كم مطّلع بود. در مقابل او همچو ايستاد و در مجلس در خارج كه يك وقت گفته بود سيد چه از جان من مى خواهى؟ گفته بود كه مى خواهم تو نباشى...(14) و فرياد مى زند كه زنده باد خودم، مرده باد رضاخان، در آن وقتى كه قدرت داشت رضاخان.(15)

4- امام حتى در پاسخِ پرسش خبرنگاران خارجى درباره ی اين كه نظر شما در خصوص بازگرداندن شاه به ايران چيست؟ از نقل قول مدرّس در خصوص« دعاى خيرش براى سلامت رضاخان» مدد مى گيرد:

«من مايلم كه او بيايد [محمدرضاشاه] به ايران، بياورندش ايران و ما محاكمه كنيم [خطاب به مترجم]. بگوييد به او كه مرحوم مدرّس كه با شاه سابق دشمن سرسخت بود، يك وقتى كه شاه به سفر رفته بود وقتى آمده بود مرحوم مدرس گفته بود كه من به شما دعا كردم. خيلى او خوشش آمده بود كه چطور يك دشمن دعا كرده بود. گفته بود نكته اين است كه اگر تو مرده بودى اموالى كه از ما غارت كرده بودى و به خارجي ها داده بودى همه از بين رفته بود و من دعا كردم تو زنده باشى برگردى بلكه بتوانيم ما مال ها را برگردانيم. حالا ما هم همين طور هستيم و اين پسر [محمدرضا] هم بيشتر از او اموال ما را برده است به خارج.»(16)

سرانجام اين كه امام خمينى در يك جمع بندى كلّى مى فرمايند:

«او [رضاخان] با مرحوم مدرس روزگارى گذراند و تماس خصوصى داشت و فهميد كه با هيچ چيز نمى توان او را قانع كرد. نه با تطميع، نه با تهديد و نه با قوه ی منطق، از او حال علماى ديگر را سنجيد.(17)

 

پي نوشت :

1- امام خمينى، صحيفه نور(تهران: سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1368) ج 19، ص 66 (28/6/1363).

2- همان، ج1، ص 106 (3/8/1343).

3- همان، ج1، ص 261 (10/10/1356).

4- امام به علل اولتيماتوم روسيه اشاره اى نكردند و در مواردى نيز فرموده اند «نمى دانم». امّا اولتيماتوم روسيه بر سر اخراج مورگان شوستر امريكايى بوده است. در آن تاريخ هنوز خصلت امپرياليستى و تجاوزگرى امريكا نمود عينى نداشت و به جاى آن انگليس و روسيه در ايران مورد سوءظن بودند. براى كم و كيف موضوع اولتيماتوم، ر.ك: حسين مكى، قهرمان آزادى (تهران: بنگاه نشر و ترجمه، 1358) ج1، ص 103.

5- صحيفه نور، ج2، ص 241 (18/8/1357).

6- صحيفه نور، ج2، ص 2 (19/10/1356).

7- حسين مكى، تاريخ بيست ساله ی ايران (مقدمات تغيير سلطنت) ـ (تهران: نشر ناشر، چاپ پنجم، 1362) ج2، ص 500.

8- صحيفه نور، ص 499 و 506.

9- غلامرضا فدايى، «مدرس مجتهدى وارسته و سياستمدارى آگاه»، اطلاعات سياسى اقتصادى، ش 52ـ51، ص 43.

10- صحيفه نور، ج 8، ص 199 (30/4/1358).

11- همان، ج 12، ص 145 (14/3/1359) و همچنين ر.ك: ج19، ص 196 (8/5/1364).

12- همان، ج 8، ص 241 (26/5/1358).

13- همان، ج 13، ص 209 (27/9/1359).

14- همان، ج 16، ص 268 (7/6/1361).

15- همان، ج 5، ص 52 (17/11/1357).

16- همان، ج 9، ص 93 (21/6/1358) و همچنين ر.ك: ج 10، ص 42 (42/2/1358) و ج 4، ص 44 (18/9/1357).

17- امام خمينى، كشف اسرار، ص 9.