جایگاه ایران در سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان
مهدی نعلبندی
قفقاز یکی از نخستین حوزه هایی است از منظر تاریخی و فرهنگی در حوزه ی فرهنگی ایران واقع است. در این میان جمهوری آذربایجان در بین کشورهای حوزه ی قفقاز ، بیشترین پیوند تاریخی ، دینی و فرهنگی را با فرهنگ و تمدن ایرانی دارد. به جهت غلبه آماری ساکنان شیعه، آذزبایجان دومین کشور جهان پس از ایران بوده و از این منظر عمیق ترین ارتباط دینی ، تاریخی و فرهنگی را در بین کشورهای حوزه ی قفقاز با ایران دارد و این امر نمودار عمق پیوند عاطفی مردمان جمهوری آذربایجان با ایران است. در این مقاله تلاش می شود ضمن بررسی و" تحلیل محتوا"یی نمونه هایی از آثار همسو با جریان مورد نظر "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان"، کارکردهای درونمرزی و فرامرزی آن بررسی شود ...
-----------------

چکیده :
قفقاز یکی از نخستین حوزه هایی است که نه تنها از منظر تاریخی و فرهنگی در حوزه ی ایران فرهنگی واقع است ، بلکه از منظر جغرافیایی نیز 17 ولایت آن تا پیش از دو سده در محدوده ی تمامیت ارضی  ایران قرار داشته است.
 جمهوری آذربایجان که در بین کشورهای حوزه ی قفقاز ، بیشترین پیوند تاریخی ، دینی و فرهنگی را با فرهنگ و تمدن ایرانی دارد ؛ در عین حال بیشترین تنش های فرهنگی را با فرهنگ و تاریخ ایرانی داشته ، حجم انبوه فعالیت های فرهنگی و هنری بر مدار گریز از ایران و گاه ضدیت با ایران را در این کشور همسایه شاهد هستیم. پیشینه و نظام مند بودن این فعالیت ها از جمله مواردی است که باید در بدو مطالعه و پژوهش در خوزه ی مسایل مربوط به جمهوری آذربایجان به آن دقت شود.
 این مقاله ضمن ارایه ی نمونه هایی از بروز و ظهور این فعالیت نظام مند در عرصه های فرهنگی ، هنری و تاریخی به تحلیل محتوایی نمونه ها پرداخته مدعای نگارنده مبنی بر پیشینه و نظام مندی این گونه فعالیت ها را به اثبات می رساند.

کلید واژه ها: ایران ، رسانه ، فرهنگ و هنر ، جمهوری آذربایجان


مقدمه:
کشوری که اینک  به نام " جمهوری آذربایجان" در همسایگی شمالی ایران واقع است و در گذشته ای نه چندان دور و پس از انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای با  نامهایی چون "جمهوری دمکراتیک آذربایجان" و "جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی" نیز شناخته شده است،کشوری است با مساحتی بالغ بر 86600 کیلومتر مربع در شرق منطقه قفقاز و غرب دریای قزوین ( مازندران یا خزر) که  بخشی از خاک آن  توسط همسایه غربی اش ارمنستان اشغال گردیده است.جمهوری اسلامی ایران ، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991و اعلام استقلال" جمهوری آذربایجان" در 18 اکتبر همان سال ، ظهور این کشور را به عنوان واحد سیاسی  مستقل در عرصه ی بین المللی به رسمیت شناخت و هم اکنون سفارت و کنسولگری های جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان در شهرهای باکو و نخجوان و نیز تهران و تبریز دایر است.
آذربایجان از نظر غلبه آماری ساکنان شیعه،  دومین کشور جهان پس از ایران است و از این منظر عمیق ترین ارتباط دینی ، تاریخی و فرهنگی را در بین کشورهای حوزه ی قفقاز با ایران دارد و از گذشته ی دور- و امروزه نیز  - سفر به شهرهایی چون مشهد، قم و تبریز، آرزویی برای هر آذربایجانی بوده و هست که این امر نمودار عمق پیوند عاطفی مردمان جمهوری آذربایجان با ایران است.
در طول سال های پس از 1991 تاکنون سفرهای متعددی از سوی نیروهای فرهنگی، هنرمندان، نخبگان و دانشگاهیان دو کشور انجام شده و تداوم این ارتباط ها و تبادل دیدگاه ها ضمن تعمیق شناخت فرهیختگان هر دو کشور از واقعیت های فرهنگی و تاریخی  همدیگر، در برخی مقاطع به انجام کارهای مشترک از سوی این نیروها نیز منجر شده است.
آنچه اما از سوی "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" در طول این سال ها بر آن اصرار ورزیده می شود ، تداوم مشی ای است که از حدود 70 سال پیش و از سالهای 1940 به بعد و بر محوردیگر گونه جلوه دادن و نادیده انگاشتن علاقه تاریخی – فرهنگی دو کشور و تعمیق ضدیت با ایران آغاز گردیده است. منظور از"سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" آن بخش از بدنه ی رسانه و فرهنگ و هنر این کشور است که در تعمیق دیدگاه مذکور، نهاد حاکمیت را یاری می رسانند و با تالیف کتاب – به ویژه کتب مربوط به درس تاریخ نظام آموزشی- ، تولید فیلم های سنمایی  و تولید آثار ادبی و سرودن منظومه هایی ، ایران و قومیت های  فارس زبان ایرانی را به عنوان دشمنی برای آذربایجان و آذربایجانی معرفی می کنند که در طول تاریخ و در تبانی با روسیه ی تزاری به تجزیه ی آذربایجان واحد مورد ادعاشان اقدام کرده اند . این دیدگاه علاوه بر کارکرد داخلی آن ، پس از سال های فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کارکردی فرامرزی نیز یافته است و "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" در تلاش است تا با پمپاژ این دیدگاه به مناطق آذری نشین ایران، دستگاه دیپلماسی کشور متبوع خود را در بهره جستن از کارکردهای دیپلماتیک آن یاری رساند. سازمان مذکور در کنار توفیقات داخلی در ساماندهی گفتمان مورد نظر خویش به عنوان گفتمان غالب توده ی  مردم در جمهوری آذربایجان، در عرصه ی فرامرزی نیزبی نصیب از توفیق و چالش نبوده است.
در این مقاله تلاش می شود ضمن بررسی و" تحلیل محتوا"یی نمونه هایی از آثار همسو با جریان مورد نظر "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" در کتب درس تاریخ مدارس ، مطبوعات، منظومه های ادبی و  آثار سینمایی ؛ تصویری از جایگاه  فرهنگ، تاریخ و مدنیت ایرانی در آثار یاد شده ارایه ، و  کارکردهای درونمرزی و فرامرزی آن بررسی شود ، و از این رهگذر پیشینه ی طولانی و عملکرد نظام مند  فعالیت های ضدایرانی در عرصه های فرهنگ ، هنر، و تاریخ در جمهوری آذربایجان مورد بررسی قرار گیرد.

جمهوری آذربایجان محمد امین رسول زاده؛ آغاز مشی ایران گریزی:

محمد امین رسول زاده در سال های 1918 تا 1920 جمهوری آذر بایجان را به عنوان نخستین جمهوری در دنیای اسلام تأسیس می کند و کتابی نیز بعدها با همین نام می نویسد که  در سال 1380 توسط تقی سلام زاده ترجمه و از سوی نشر شیرازه در ایران چاپ می شود . نگاهی به این کتاب  جهت ورود به بحث خالی از لطف نخواهد بود.
رسول زاده در مقدمه ی کتابش می نویسد: " جمهوری آذربایجان اولین حکومت جمهوری است که در جهان اسلام تشکیل شده است . این جمهوری در عین حال یک حکومت ترک است ؛ به عبارت دیگر ، ترکیه ای کوچک است." (رسول زاده ، 1380 : 5-6 )
رسول زاده در ادامه ی کتابش در باب ویژگی های جغرافیایی حمهوری آذربایجان می نویسد: "بنا به جغرافیای رسمی قبل از جنگ جهانی ، آذربایجان به تبریز و حوالی آن که در ایران شمالی واقع است اطلاق می شد. آذربایجانی که نام آن پس از جنگ و انقلاب کبیر روسیه بر سر زبانهاست ، عبارت از منطقه ای است واقع در شمال آذربایجان سلف الذکر که جنوب شرقی قفقاز را در بر می گیرد و مرکز آن باکوست."  (رسول زاده ، 1380 : 9 )

این اظهار صریح و مکتوب محمد امین رسول زاده در عین حالی که ادعای وجود آذربایجانی باستانی در آن سوی ارس را دچار خدشه می کند بر اخذ نام تاریخی بخشی از اراضی داخلی ایران در حوالی تبریز برای جمهوری ای نوبنیاد در آن سوی ارس نیز تاکید می کند ؛ اگر چه خود این جمهوری نوبنیاد نیز بخشی از اراضی جداشده از ایران بوده است .   رسول زاده در ادامه ضمن بیان این دغدغه اش که " خان نشین های آذربایجان هنوز هویت خویش را آنچنانکه باید و شاید درک نکرده بودند " و با اشاره به این نکته که " این خان نشین ها کاملأ تحت سلطه فرهنگی و نفوذ معنوی ایران به سر می بردند " بیان می کند: " آری! خواص این قوم خود را ایرانی می شمردند اما دیوان فضولی که همیشه بر روی رحلهاست ، عاشیق هایی که برای کوراوغلو و یانیق کرم مویه می کنند و ساز دلگداز آنها ، ماهنی های چوپانان که تا اعماق روح انسان نفوذ می کند ، بایاتی هایی که کودکان از دل و جان می خوانند و لایلاهایی که مادران برای دلداری دادن کودکانشان سر می دهند ، همه و همه دال بر ضلالت سهمناکی است که این مردم گرفتار آن هستند و این پیام را سر می دهند: نه، این واقعیت ندارد ، شما ترک هستید!" (رسول زاده ، 1380 : 11-12 )
رسول زاده ضمن اشاره به ملا محمد فضولی شاعر پرآوازه ای که به سه زبان دنیای اسلام یعنی فارسی، عربی و ترکی شعر سروده و نخستین مقتل عاشورایی را به نثر در باب واقعه ی کربلا و به زبان ترکی نوشته است ، با بیان این نکته که " دیوان فضولی بیشتر از هر جای دیگر در تبریز چاپ شده است" (رسول زاده ، 1380 : 15 ) به حقیقتی اشاره می کند که در کتب درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان نادیده انگاشته می شود:
 " فضولی که با شعر
اول سببدن فارسی لفظیله چوقدور نظم کیم
نظم نازک تورک لفظیله ایگن دشوار اولور
منده توفیق اولسا بو دشواری آسان ایلرم
نوبهار اولغاج دیکندن برگ گل اظهار اولور
(ترجمه: از آن سبب اشعار فارسی بسیار است که/سرودن نظم نازک با لفظ ترکی دشوار است/ اگر توفیقی ذاشته باشم این دشوار را آسان می کنم/ که در نوبهاران خارها برگ گل می شکفند.)
آغاز به ترکی سرایی می کرد، حقیقتأ کاری را که در زمان وی دشوار به نظر می رسید آسان نمود . شرایط زمان که چنین عزمی را در فضولی ایجاد کرد ، حتی شاه ایران را نیز به نوشتن اشعار ترکی ترغیب کرد." (رسول زاده ، 1380 : 15 )
منظور رسول زاده در این مقام از شاه ایران، شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسله صفویه است که در اشعارش "خطایی" تخلص می کرد و در صدد بود مرزهای ایران را تا سرحدات تاریخی ساسانیان گسترش دهد.
واکنش محافل ایرانی به نامگذاری جمهوری محمد امین رسول زاده به نام " جمهوری آذربایجان" نشانگر نگرانی محافل و اندیشمندان ایرانی از بروز دسیسه ای تاریخی است که هدف آن ایران است و نه قفقاز. از آنجا که  در این مقاله قصدی برای پرداخت مستقل به این موضعگیری ها نیست ، تنها به بازخوانی دو موضعگیری و یک گزارش اکتفا می شود.
هنگامی که  محمد امین رسول زاده در برابر حساسیت محافل ایرانی به نامگذاری جمهوری تازه مولود خود در قفقاز به نام آذربایجان می نویسد" ... ما وقتی آذربایجان می گوییم، مقصود ما آذربایجان است که در قلمرو دولت روسیه است ، نه دولت ایران و به مقدرات آذربایجان ایران ، حق و حد  دخالت نداریم..." و همین اظهار او در روزنامه ی رعد مورخه 29رییع الاول 1336 چاپ می شود، ملک الشعرای بهار در معروضه ای با عنوان " حزب مساوات چیست و چه می گوید؟ " چنین موضع می گیرد: " ملا مکتبی بزرگ سکته کرد ، درب مکتب خانه شکست یا برای بیرون بردن تابوت آن را کندند، یک دفعه بچه ها، شاگردها به طرفی دویدند ، دیگر آزاد شده بودند، می بایستی  بدوند..." ( بیات ، 1380: 47 )
روزنامه جنگل نیز در تاریخ 23ربیع الثانی 1336 می نویسد:
"... بدیهی است استقلال قفقاز و استخلاص آن ها غایت آمال و نهایت آرزوی فردفرد مسلملن ایرانی است ... ولی تسمیه ی این اسم و عنوان آذربایجان به خود دادن ، بالاجبار خیال ما را متوجه به یک سری اسرار مهمّه ی سیاسی که مدت ها است مطلعیم می نماید که انصافأ نمی توان در قبال این نکته لاقید ماند.اگر مقصود برادران قفقازی ما از اتخاذ این اسم، ضمیمه کردن قفقاز به ایران است دیگر شتر سواری دولا ندارد، یک دفعه بگویید قفقاز یکی ازممالک ایران ، چنانی که بود، به همان اسامی که داشت. اگر ریگی در کفش نیست دیگر این رول جدید ... چه صیغه ای است..." ( بیات ، 1380: 49 )
ساعد الوزاره در گزارشی که در اواخر ربیع الثانی 1336برابر با 12فوریه 1918 از کنسولگری ایران در باکو با نمره 185 به ایران ارسال می کند ، ضمن بیان خبر انتشار روزنامه ای با عنوان" آذربایجان جزء لاینفک ایران" می نویسد: " ... دو روز است روزنامه مزبور منتشر و در مطبعه ی " نوروز " که متعلق به خود ایرانی هاست طبع می شود.عجالتأ هفته ای دو مرتبه طبع و توزیع و مؤسس آن فرقه ی دموکرات ایران است که می خواهد توسط این روزنامه خیال و افکار خودشان را راجع به ایران انتشار داده ، جلوگیری از تهاجمات مطبوعات ترکی قفقاز بکنند. اگر چه اساس روزنامه به زبان فارسی است ولی برای این که بتوانند خیالات خودشان را به اذهان اهالی برسانند مقالات به زبان ترکی هم درج می شود." ( بیات ، 1380: 52 )
هفتاد سال ایران گریزی ، ایران ستیزی و اسلام زدایی تا سال 1991 :
در سال های پس از رسول زاده ودر دوران اتحاد جماهیر شوروی ، با توجه به علقه های عمیق معنوی و فرهنگی که مردم ولایات مختلف قفقاز و بویژه آذربایجان با ایران داشتند ، تلاشی سازماندهی شده برای کمرنگ  کردن جایگاه ایران آعاز می شود . ایران برای آذری های جدا شده از ایران در آن سوی ارس کانون تشیع بوده، مسلمانان و شیعیان ساکن در این سرزمین ها بر مبنای فتاوای مراجع خود در ایران و نجف عمل می کردند.
بر همین اساس از یک سو قتل عام گسترده و تبعید علمای دینی حهت تضعیف دینداری آغاز می شود و از دیگر سوی ، ایران به عنوان دشمنی برای آذربایجان و آذربایجانی معرفی می شود که دستاویز این معرفی نیز برافراشتن جنگ ترک و فارس و معرفی "فارس" و "فارس زبان" به جای" ایران " است به عنوان دشمن آذربایجان.
با تغییر الفبا در ولایات قفقاز و نیز "جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی"، ارتباط نسل های جدید با متون تاریخی و ادبی پیشین قطع می گردد و زمینه برای روایت هدفمند تاریخ فراهم می شود . همزمان ترجمه ی هدفمند  دواوین شاعرانی چون نظامی گنجوی و خاقانی شروانی ؛ بدل از متن اصلی و اورژینال این آثار، در اختیار مردم قرار می گیرد . منظومه ها سروده می شوند و ادبیات حسرتی شکل می گیرد که اوتوپیای آن ، تبریز اسیر در چنگال شوونیزم فارس است که زمانی پایتخت آدربایجان واحد مستقل به زعامت شاه اسماعیل خطایی بوده است. این تلاش به عرصه ی تاریخ و ادبیات محدود نمی شود و در تولید آثار سینمایی نیز تبلور می یابد.
دکتر قابیل جمالوف ( جمال زاده) در این با ره می گوید:"توضیحأ بگویم که آن موقع نمی گفتند"تاریخ ادبیات ایران" ؛ از مسکو این طور دستور رسیده بود که باید می گفتند ؛ تاریخ ادبیات فارس و تاریخ ادبیات تاجیک و نه "ادبیات ایران"! این هم سیاستی بود تا بگویند که بین ادبیات ایران و تاجیکستان و ما ارتباطی نیست! یک سیاست جداافکنی." ( جمالوف ، 1386 : 25-26 )
او در بخش دیگری ازهمین گفت و گو می گوید:" بله، شاعران بزرگی مانند نظامی گنجوی و خاقانی شروانی به زبان فارسی شعر گفته اند و قله های ادبیات و شعر ما و ایران هستند . ترجمه ی اشعار این بزرگان به زبان آذری در باکو منتشر شده است و متأسفانه مردم ما نمی توانند  اشعاری را که این بزرگان سروده اند ، بخوانند و ترجمه ها را می خوانند."  ( جمالوف ، 1386 : 27 )
وجه ذیگر این مقابله تلاش در تعطیلی مراکز دینی و به انزوا کشاندن و از میان برداشتن عالمان دینی بود: " در دوران سیاه استبداد و اختناق استالین ، حوزه های علمیه، مراکز مذهبی، مدارس دینی و مساجد مؤثر را برچیدند و به موزه ، اداره، انبار و ... تبدیل کردند و عالمان آزاده و فقیهان بزرگ و مبارز را اعدام نمودند و از بین بردند. سال 1937 اوج این قتل عام ها و اعدام و تصفیه حساب های سیاسی بود. از این نظر" سال 37" در ادبیات سیاسی ما به عنوان نماد استبداد و قتل و غارت حکومتی و پایمال شدن مظلومان در آمده است."  ( شهیدی ، 1385 : 44 )
اینک با بررسی و تحلیل محتوایی برخی آثار ادبی و سینمایی و نیز نمونه هایی از مندرجات کتب درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان ، ضمن واکاوی تلاش های سازماندهی شده مورد ادعا در این مقاله ،جایگاه ایران را در تولیدات "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" به بررسی بیشتر می نشینیم.
سیمای ایران در شعر مورد نظرسازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان :
آذربایجان سرزمین شعر و موسیقی است و این دو هنر نزد مردم "جمهوری آذربایجان" ارجمندتر از سایر هنرهاست.مسیری که موسیقی و شعر در آن سوی ارس و در خطه ای موسوم به نام "جمهوری آذربایجان " پیموده اند، در جای خود قابل بررسی و تأمل است و از حوصله ی این مقاله خارج، لیکن واضح و مبرهن است که موسیقی در آذربایجان در 200 سال اخیر رشد و بالندگی شگرفی داشته، هویتی مستقل یافته ، و اسطوره هایی افسانه ای چون استاد هابیل علی اف و استاد رامیز قلی اف را در عرصه های کمانچه و تار به دنیا معرفی نموده است . اساتید این رشته به قرابت موسیقی ایرانی و آذربایجانی افتخار می کنند؛ چنانکه استاد هابیل علی اف در سفری که برای خداحافظی با کمانچه در سال 1384 به تبریز داشت ، در گفت و گو با  رادیو آذری برونمرزی تبریز ( که نوار گفت و گو نیز موجود است) می گوید:" از اساتید موسیقی ایران خاطرات خوشی به یاد دارم. اساتیدی مثل شجریان، یاحقی، تجویدی، افتخاری و دیگران که هرکدام آوازه ای جهانی برای خود دارند... ما همه چیزمان یکی است؛ حتی نام مقامات موسیقایی مان؛ سه گاه، دوگاه، چهارگاه، راست پنجگاه،...  جایی که من کمانچه نواخته ام و محمدرضا شجریان خوانده است، بهترین شاهد بر ارتباط هنری میان ماست. ما به واسطه هنر با همدیگر دوست و فامیل شده ایم. من به خاطر ارتباط هنری ام با اساتید موسیقی ایران یک بار افتخار می کنم و به خاطر دوستی ام با آنان دو بار! "
بی شک بخشی از  رشد و اعتلای موسیقی در آذربایجان مرهون دواوین شاعران سلفی چون ملامحمد فضولی بغدادی، ابوالقاسم نباتی، عمادالدین نسیمی، صراف تبریزی، راجی تبریزی، علی آقا واحد و دیگران ، و غرل های آبدار و عروضی آنان است.
اما شعر در آذربایجان به دلیل تغییر الفبا و قطع ارتباط شاعران نسل های بعد با عروض و قالب های عروضی مسیری تنگ تر را پیموده ، برخی ظرافات مقدور و ممکن در قالب های عروضی را از کف داده است. و نیز به دلیل دوری از معارف قرآنی و نکات عرفانی، در زمینه محتوا نیز دچار فقر مضمون و تکرارشده  است که دربخشی دیگر از این وجیزه به برخی از این نمونه ها که شاعران آذری زبان ایران را در مقام پاسخ برانگیخته است ، اشاره ای خواهدشد. ( 1 )
 سیمای ایران در منظومه ی گلستان:
یکی از منظومه هایی که به طور مستقیم به موضوع ایران و آذربایجان می پردازد، منظومه "گولوستان" است که در سال 1959میلادی برابر با 1338 هجری شمسی توسط "بختیار وهاب زاده" سرود شده است. ( 2 )
محتوای منظومه همانگونه که از نامش پیداست به عهدنامه ی گلستان مربوط است . داستان منظومه ، دو شخصیت محوری دارد که عبارتند از:عینکلی جناب ( جناب عینکی) وتوپساققال  آغا ( آقای ریش بلند) که اولی راتي‌شف نماینده ی امپراطوری روسیه است و دومی عبدالحسن خان شيرادي نماینده ی ایران و یا به احتمال اقوی ؛ عباس میرزا سردار ایرانی در جنگ های ایران و روس.
منظومه این گونه آغاز می شود:

ايپک يايليغييلا او، آستا-آستا
سيليب عئينگيني گؤزونه تاخدي
اَييليب ياواشجا ماسانين اوسته
بير مؤهوره باخدي، بير قولا باخدي
کاغيذا هوسله او دا قول آتدي
ترجمه:
با شال ابریشمی اش آرام آرام عینکش را / پاک کرد و عینک را به چشمش زد/خم شد و به آرامی بر روی میز/ نگاهی به مهر و نگاهی به امضا انداخت/ و با شوق او نیز امضایی بر کاغذ انداخت.
می بینیم که تا اینجای منظومه ، طرف آغازگر و نخستین امضا کننده ی معاهده ؛ ایران است. بختیار در بخش دیگری از منظومه  چنین می سراید:
دلدي سينه سيني آذربايجانين
باشيني قالديردي،
آنجاق دم به دم
کسديلر سسيني آذربايجانين
او گولدو کاغيذا قول چَکن زامان،
قييدي اورکلرين هيجران سسينه
او گولدو حاق اوچون دايم چارپيشان
بير خالقين تاريخي فاجيعه سينه
اَيلشيب کناردا توپساققال آغا،
هردن موترجيمه سواللار وئرير
چئوريلير گاه سولا، باخير گاه ساغا،
باشيني يئلله ديب تسبئح چئويرير
ترجمه:
سرش را بلند کرد/لیکن دم  بدم/خفه کردند صدای آذربایجان را/او به هنگام زدن امضا بر پای کاغذ خندید/اغماض کرد بر صدای هجران سینه ها/او خندید بر فاجعه ی تاریخی خلقی/ که دایم برای حق تلاش کرده است/ به کناری نشسته است آقای توپریش (ریش بلند) / هر از گاهی سؤالی از مترجم می کند/ گاهی به چپ بر می گردد و گاهی نگاهی به راست می کند/ سرش را می جنباند و تسبیحش را می چرخاند.
بختیار وهاب زاده در معرفی دو طرف امضا کننده ی معاهده می گوید:
طرفلر قول چکدي موعاهيده يه…
طرفلر کيم ايدي؟ هر ايکيسي ياد!
يادلارمي ائده جک بو خالقا ايمداد؟!
ترجمه:
دو طرف ، معاهده را امضا کردند/ که بودند دو طرف؟ هر دو بیگانه ! / آیا بیگانگان به امداد این خلق خواهند آمد؟!
منظومه در ادامه روایتی از اسطوره ها می دهد و دوباره به گلستان بر می گردد:
طرفلر ساکيتدير، غضبلي دئييل،
محو اولان قوي اولسون، اونلارا نه وار
ايمضالار آتيلير بير-بير، ائله بيل،
سئوگي مکتوبونا قول چکير اونلار
آتيب ايمضاسيني هر کس واراغا،
اَيلشير ساکيتجه کئچيب يئرينه
عئينکلي جنابلا، تسبئحلي آغا،
قالخيب اَل ده وئرير بيري-بيرينه
اونلارين بيرلشن بو اللريله
آيريلير ايکييه بير ائل، بير وطن
آخيديب گؤزوندن یاش گيله-گيله،
بو دهشتلي حالا نه دئيير وطن؟
بير دئين اولمادي، دورون آغالار!
آخي، بو اؤلکه نين اؤز صاحيبي وار
سيز نه يازيرسينيز باياقدان بري،-
بس هاني بو يوردون اؤز صاحيبلري؟
بس هاني حقيقت، بس هاني قانون؟
قوجادير بو يوردون تاريخي، ياشي
بس هاني کؤکسونه سرحد قويدوغون،
بير واحيد اؤلکه نين ايکي قارداشي؟
ترجمه:
دو طرف ساکتند، غضبناک نیستند/ بگذار هر که محو شدنی است محو شود، آنان را چه ؟! / امضاها یکی یکی زده می شوند، تو گویی/ امضایی بر نامه ای عاشقانه می زنند/ هر کس امضایش را بر ورق می زند، بر جای خود به آرامی می نشیند/ جناب عینکی و آقای تسبیح به دست/ بر می خیزند و دستی نیز با هم می دهند/ با یکی شدن دو دست آنان / یک ایل ، یک وطن به دو تکه می شود/از دیدگانش چشمه چشمه اشک جاری می کند/ و وطن بر این حال دهشتناک  مویه می کند / کسی نگفت : برخیزید آقایان ! / آخر این کشور صاحبی دارد / شما از آن زمان چه طالعی را می نویسید؟ / پس کجایند صاحبان اصلی این کشور؟/ پس کو حقیقت؟ کو قانون؟/ این کشور تاریخی پیر دارد/ پس کو دو برادر کشور واحدی که / بر سینه اش مرز و سرحد کشیدید؟
 در سراسر منظومه تصویری از دو طرف امضا کننده ارایه می شود که پیش تر آغاز شده است و آن اینکه دو بیگانه برای خاتمه ی نزاع خویش ، کشوری دیگر را به دو نیم می کنند:
آخي، کيم بو حاقي وئرميشدير سيزه،
سيزي کيم چاغيرميش وطنيميزه؟
نئچه واخت سنگرده هئي اولاشديلار،
گولوستان کندينده سؤودالاشديلار
ترجمه:
آخر این حق را چه کسی به شما داده است؟ / شما را چه کسی به وطنمان فراخوانده است؟/ مدتی در سنگر زوزه کشیدند /  و درروستای گلستان سودا نمودند.
بختیاروهاب زاده پس از فرازی طولانی و عاطفی بالاخره پای قوم فارس ایرانی را میان معرکه می کشد:
وئرديک، صاحيبيميز يئنه ” وئر ” - دئدي
لاپ ياخسي ائله ييب دوغرودان، بيزه
بيري ” باران ” - دئدي، بيري ” خر ” - دئدي
بيزي هم يئديلر، هم ده مينديلر،
آما داليميزجا گيلئيلنديلر
ترجمه:
دادیم و صاحبمان باز گفت؛ بده!/ خوب کرد و به راستی که ما را / یکی "باران" ( گوسفند به روسی) و آن دیگری "خر" لقب داد / ما را هم خوردند و هم سوار شدند/ اما پشت سرمان گله ها کردند.
و بالاخره بختیار وهاب زاده منظومه اش را با وام گرفتن ابیاتی از منظومه ی " حیدر بابایه سلام" استاد شهریار به پایان می برد تا شهریار ملک سخن را نیز وارد معرکه ای کند که آراسته است. نگاهی که وهاب زاده در این منظومه دارد؛ چه پیش از او در سال های پس از محمد امین رسول زاده و چه پس از او به شیوه های گوناگون بیان می شود . در سال های پس از 1991 همین نگاه وارد کتاب های درس تاریخ نظام آموزرشی جمهوری آذربایجان می شود و تاریخی را برای نسل نو این جمهوری روایت می کند که در بخشی دیگر از این نوشتار به صورت گذرا مرور خواهد شد.
مکاتباتی شبه مناظره با ا ستاد شهریار:
در دیوان ترکی استاد شهریار شاهد پاسخ هایی از سوی  استاد شهریار هستیم که هر کدام شعری است در پاسخ شعری  که از باکو رسیده است. مکتوب هایی از سوی " سلیمان رستم" و " راحیم علی اف" که نگاهی به این مکاتبات ، خود سندی بر تیزبینی و ژرف اندیشی استاد شهریار و در عین حال طبع سلیم و حلم ویژه ی استاد در این دریافت ها و ارایه پاسخ هاست. ناگفته نماند که سه عنصر " بیداری اسلامی ؛ بایستگی وتحقق آن " ، " ایرانیت" و " همراهی با انقلاب اسلامی " در اشعار ترکی استاد شهریار به دفعات بیان و بر آن تأکید می شود که بهترین شاهد بر این مدعا خود اشعار ترکی استاد است. علاوه بر این، شهریار درجای جای اشعار ترکی خود بویژه در منظومه ی بلند "سهندیه" به خلفای شعر فارسی ادای احترام می کند که بررسی آن مجالی فراخ و دیگر می طلبد . این نکته را نیز یادآور شوم که خود استاد شهریار رمز توفیق خود را مؤانست با "قرآن" و "دیوان حافظ" می داند که این نظر ایشان در گفت و گوی استاد با رادیو تبریز در حاشیه ی مراسم تجلیل ایشان دردانشگاه تبریز با صدای خود ایشان موجود است و زهی تأسف که این بخش از حیات ایشان در سریال شهریار ساخته ی کمال تبریزی به فراموشی سپرده شد. و اینک نگاهی به مکاتبات استاد با شاعران آن سوی ارس.
محمد راحیم نامه ی منظومش به استاد شهریار را این گونه آغاز می کند:
یئنه جوشدی طبعیم منه ساز وئرین
قیشلا یوخدور ایشیم منه یاز وئرین
آیاغی آلتینا شهریاریمین
سالماق اوچون قالی ، پای انداز وئرین  ( شهریار، 1383: 242 )
ترجمه:
باز جوشید طبع من، سازم بدهید/ مرا با زمستان کاری نیست، بهارم بدهید/ برای انداختن به زیر پای شهریارم/ قالی و پای اندازم بدهید.
و این نامه اینگونه به پایان می رسد:
اومیدله هر زمان یاشادین اؤزون
یوللاردا حسرتله قالماسین گؤزون
گؤندر بو شعرینی قوجا تبریزه
شهریار بیلیرکی حکمی وار سؤزون  ( شهریار، 1383: 248 )
ترجمه:
تو هر زمان با امید زیستی/ نشاید که دیده ات با حسرت به راه بماند / بفرست این شعرت را به تبریز پیر / شهریار می داند که سخن را حکم و حکمتی هست.
پاسخ استاد به این شعر بسیار ظریف است و نشان از نگاه ژرف استاد دارد. بنگرید:
ایگیت لر یوردی قفقازیم سنه مندن سلام اولسون
سنین عشقوندن ایراندا هنوز صبری تالان واردیر
آنام تیریز منه گهواره ده سؤیلردی: یاوروم بیل
سنین قالمیش او تایدا خاللی – تئللی بیر خالان واردیر( شهریار، 1383: 99 )
ترجمه:
ای دیار جوانمردان ای قفقاز! تو را از من سلام / از عشق تو در ایران هنوز صبر به تاراج رفته ها هست/ مادرم به گهواره مدام می گفت: بدان یاورم / تو را خاله ای صاحب گیسو و خال در آن سوی ارس هست.
و ابیات پایانی این جواب:
...بیزی کفر اهلی ایسترسه یوکون چاتماق اوچون ایستر
بیزه بونلاردان آرتیق قالسا بیر ییرتیخ پالان واردیر
... اورک قانیله من ده یازدیم آی نازلی آنام قفقاز
سنین ده "شهریار"ین تک بو تایدا بیر بالان واردیر ( شهریار، 1383: 100 )
ترجمه:
اهل کفر اگر طالب مایند برای افراشتن بارشان است بر گرده مان/ از اینان اگر ما را میراثی باشد، تنها دریده پالانی است / ... با خون دل ، من نیز نوشتم ای نازنین مادرم قفقاز! / تو را نیز چون شهریار فرزندی در این سوی است.
استاد شهریار در این مکاتبات تنها باکو را نه ؛ که قفقاز را می بیند و سخن از قفقاز می راند. او در یکی دیگر از مکاتباتش با محمد راحیم می سراید:
گاه عربی گاه عجمی کیشله سین
هی بو اونی هی او بونی دیشله سین
اربابلارین کرخاناسی ایشله سین
ایندی داخی ملت لرده آییلیب
آعیزلارین دیشلری ده ساییلیب  ( شهریار، 1383: 97 )
ترجمه:
گاه عرب و گاه عجم را کیش کند/ مدام ؛ این آن را، و آن این را نهیب زند(گاز بگیرد) / و کارخانه ارباب ها به کار افتد / اینک دیگر ملت ها نیز بیدار شده اند/ و در دهان ها دندان ها نیز شمرده شده اند.
و اما سلیمان رستم  که مدتی نیز در تبریز بوده است نامه هایی برای استاد می نویسد و پاسخ هایی دریافت می کند. شهریار شعر "یتیم مالی"  را در جواب یکی از نامه های سلیمان رستم می سرایدو از تکه تکه شدن وطن می نالد. استاد در جواب یکی دیگر از نامه های سلیمان رستم و در حالی که انتظار امام خمینی را می کشد، شعر "آیریلیق " را باز در پاسخ سلیمان رستم می سراید . استاد در جواب یکی از نامه های سلیمان رستم اوضاع ایران در روزهای انقلاب را به تصویر کشیده می گوید:
بیز بیر دریا قان وئرمیشیک
زندانلاردا جان وئرمیشیک
قیرخ نسلی قوربان وئرمیشیک
"شریعتی"تک انسانلار
 "تختی" کیمی پهلوانلار
بیز اعتصاب ائتدیک تمام
الی یالین ائتدیک قیام
قویون گلیر" نایب امام"
جهاد دئسه دارتیلاریق
قیریلساق دا قورتولاریق   ( شهریار، 1383: 211-212  )
ترجمه:
ما دریایی از خون داده ایم / به زندان ها جان داده ایم / چهل نسل قربان داده ایم / انسان هایی چون شریعتی/ پهلوانانی چون تختی / ما همگی اعتصاب کردیم / دست خالی قیام کردیم / راه بگشایید می آید " نایب امام" / اگر حکم جهاد دهد؛ به سان گندم به این آسیاب ، آرد می شویم / و اگر نیز کشته شویم راحت می شویم.
سلیمان رستم که مجموعه ی شعر جنوب حسرتی (3) او معروف است و در سال 1982 یعنی 1361 در باکو و با الفبای فارسی چاپ شده است ،  مصراعی دارد که می گوید" شعریمین بیر بیتینه قرآنی وئرسن وئرمه رم" یعنی که" اگر قرآن را بدهند یک بیت از شعرم را نمی دهم ". استاد "عزیز دولت آبادی" که "درویش" تخلص می کند ( 4 ) ، غزلی با همان ردیف "وئرمه رم" می سراید و دردو بیت پایانی غزل پاسخ سلیمان را به صراحت چنین می دهد:
واردی سؤز "درویش" سؤزونده دوغروسو بیر بیتینه
جانی سرمست ائیلیه ن صهبانی وئرسن وئرمه رم
کئچ "سلیمان"ین سؤزوندن ، قرآنین بیر حرفینه
مین مذهّب ذفتر و دیوانی وئرسن وئرمه رم ( وطن ، 1385 : 166 )
ترجمه:
حرف هاست در سخن درویش، به راستی که به یک بیت او / صهبای سرمست کننده ی جان را بدهی ، سخن درویش را – در قبالش- نمی دهم / بهل سخن سلیمان را که به یک حرف قرآن / هزار دفتر و دیوان مذهّب را نمی دهم.
در این باب سخن بسیار بسیار است و مجال این مقاله اندک.و اما حسن مقطع این بخش یک بیت از شعر " اؤز دیلیمین دوعاسی" استاد شهریار باشد :
دینه قارشی بابکی – افشینی بیر دکّان ائدیب
بار الها دینه بو بابکدن – افشیندن نجات( شهریار، 1383: 173 )
ترجمه:
بابک و افشین را بهر مقابله با دین دکانی آراستند / بار الها دین را از این بابک و افشین نجاتی ده!
سیمای ایران در تاریخ  مورد نظرسازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان :
تاکید این مقاله در بخش تاریخ بر دو کتاب از کتب درسی نظام آموزشی جمهوری آذربایحان است و دلیل گزینش این دو اثر در بین آثار مشابه بسیار ، از سویی کتاب درسی بودن این دو اثر و تصریح بر تایید آنها از سوی  نظام آموزشی رسمی جمهوری آذربایجان است و از سوی دیگر صراحت و آشکاره گی تحریفات موجود در آنهاست.
کتاب نخست ، کتاب" تاریخ آذربایجان"  برای سال هفتم نظام آموزشی است و توسط یعقوب محمودلو، یوسف یوسف اف ، رحیم علی اف ، و اکبر قوجایف تألیف شده است و از سوی " وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان" تصدیق شده است. مقدمه کتاب اینگونه آغاز می شود:
"آذربایجان در قرن سوم بعد از میلاد توسط امپراطوری ایرانی ساسانی و در قرن هفتم توسط اعراب اشغال شده است. اشغالگران ، اهالی ایرانی و عرب تبار بسیاری را از داخل ایران و عربستان به کشورمان کوچ داده اند. کوچ داده شدگان در مناطق مهم نظامی و استراتژیک و نیز نقاط حاصلخیز اسکان داده شدند. بیگانگان ، سیاست ذوب کردن و از بین بردن اهالی بومی آذربایجان را در پیش گرفتند ، لکن ظلم مستمر همراه با ناآرامی ایرانیان و اعراب در طول ششصد سال، نتوانست روند متشکل شدن مردم آذربایجان را متوقف کند.
علیرغم سیاست آسیمیلاسیون و دگرگون سازی اشغالگران در حق بومیان آذربایجان، با توجه به اینکه آذربایجان در ترکیب همین امپراطوری ها بود ؛ در یک دوره ی تاریخی طولانی ، ارتباطات داخلی تمامی نقاط کشور ؛ و روابط تجاری در درجه ی اول گسترش یافت.
پیشرفت های مهمی در بین مناطق شمالی و جنوبی  و نیز شرق و غرب آذربایجان در راستای یکپارچگی سیاسی واقتصادی و نیز فرهنگی روی داد. مبارزه ی یکپارچه ی آزادیخواهانه بر علیه اشغالگران ایرانی و عرب ، باعث انسجام هر چه بیشتر اهالی ترک و غیر ترک کشور آذربایجان شد و در مسیر یکپارچه شدن آنان تأثیرات مثبتی بر جای گذاشت. پروژه ی ایجاد ملت واحد سرعت بیشتری گرفت."  ( محمودلو و دیگران ، 2001 : 3 )
از این کتاب به همین مقدار بسنده می شود ، چرا که همین مقدمه گویای بسیاری نکات است.
و اما کتاب دوم ، کتاب "آتا یوردو"  یا " سرزمین پدری" است که توسط یعقوب محمودلو ، رافیق خلیل اف ، و صابر آغایف تألیف و از سوی " وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان " تصدیق شده است.لحن این کتاب نیز مانند کتاب پیشین حماسی و عاطفی است و در بخش های مختلف کتاب ، تاریخ و اسطوره در هم تنیده است که بررسی این ویژگی در این کتاب و سایر کتب مشابه منتشره در جمهوری آذربایجان ، مجالی فراخ تر می طلبد. مرور بخش هایی از این کتاب به عنوان فصلی از این مقاله  مناسب حال خواهد بود.
نظامی گنجوی و خواجه نصیرالدین طوسی :
نظامی گنجوی یکی از شاعرانی است که به تناسب زادگاهش گنجه  ، در این کتاب به زندگی او اشاره ای رفته است.اگر همگان نظامی را با بیت مشهور " بسم الله الرحمن الرحیم / هست کلید در گنج حکیم " می شناسند در این کتاب او در کسوت یک شیفته ی آتش پرستی معرفی شده است:
" در آن زمان ها در آذربایجان معابد آتش پرستی بسیاری بود. نظامی در باره یکی از این آتشکده ها معلوماتی به ما می دهد"  ( یوسف اف و دیگران ، 2003 : 86 )
در طول صحبت از نظامی اشاره ای به این که نظامی خمسه اش را به زبن فارسی سروده است نشده است.
یکی دیگر از شخصیت هایی که در کتاب آتایوردو به عنوان مشاهیر آذربایجان معرفی شده است ، خواجه نصیرالدین طوسی وزیر هولاکوخان مغول و بانی رصدخانه مراغه است . مؤلفین در ذکر زادگاه و محل تولد اغلب مشاهیر، یک تاریخ دقیق میلادی و نام یک شهر را بیان داشته اند که مثلا برای نظامی گنجوی " نطامی در سال 1141 در گنجه متولد شده است " ( صص 85 )  ذکر شده است ، اما در مورد خوجه نصیرالدین طوسی این عبارت چنین است: " نصیرالدین طوسی در 18 فوریه 1201 متولد شده است" (صص89 )
شاه اسماعیل صفوی:
شاه اسماعیل صفوی  بنیانگذار سلسله ی صفویه ، در این  کتاب درسی  به سبکی ویژه معرفی می شود. عنوان فصل مربوط به شاه اسماعیل صفوی " دولت مقتدر آذربایجان" است و پیش از ورود به بحث اصلی ،  این پاراگراف با قلم bold  به چشم می خورد :
"وطن ، امانتی است برای ما از یکپارچه کننده ی تمامی اراضی وطن و ایجاد کننده ی دولت واحد متمرکز مقتدر آذربایجان ، تبدیل کننده ی زبان مادری مان به زبان زسمی دولت  امپراطوری صفوی در سرزمینی به وسعت دربند تا خلیج ایران  ؛ شاه خطایی ! "  ( یوسف اف و دیگران ، 2003 : 113 )
اگر چه تشیع شناسنامه ی صفویه است و جنگ های متعدد بین پادشاهان ترک صفوی و دربار ترک عثمانی بیشتر بر سر همین شیعه گری صفویه بوده است و دربار صفویه مأمن علمای شیعه؛ اما در کتاب آتایوردو به این اصل به عنوان حربه ای برای ایجاد آذربایجان واحد مقتدر و در عین حال یکی از اشتباهات شاه خطایی  نگاه می شود . بنگرید:
" در  شاماخی ثروت بسیاری به دست صفویان افتاد. در این زمان آنان برای گسترش تشیع به زور شمشیر در بین اهالی شیروان کوشیدند." (صص114 )
" شکی نیز به عنوان یک ولایت به دولت صفویه پیوست. بدینگونه ایجاد دولت مقتدر آذربایجان واحد به سرانجام رسید. بنیان این دولت را شاه اسماعیل خطایی گذاشته بود."  (صص115)
" اما اعلان کردن تشیع از سوی صفویان به عنوان دین رسمی در تمامیت کشور و نیز اراضی به دست آمده، در سیر تاریخی آتی آذربایجان و نیز سیر تاریخی عموم ترک ها تأثیر بسیار منفی گذاشت  ودر بین ملل هم ریشه ی ترک – مسلمان  شکاف انداخت. این امر ضربه ی مهلکی به یکپارچگی ترکی – اسلامی  وارد کرد. (صص115-116 )
" شاه اسماعیل خطایی در زمان حیات خود به این اشتباه خود که منجر به از هم گسیختگی ملت ما و نیز یکپارچگی ترکی – اسلامی گردید، پی برده بود." (صص116 )
جالب اینجاست که بحث در مورد سلسله ی صفویه در همین جای کتاب تمام می شود و اشاره ای به باقی پادشاهان این سلسله ی مقتدر پادشاهان ایران نمی شود.
عهدنامه های گلستان و ترکمانچای:
این فصل کتاب با این شعر یعقوب محمود لو ( یکی از مؤلفین کتاب) آغاز می شود:
شاققالاندی ، پارچالاندی آذربایجان
اؤز ایچیندن پارچالانمیش آذربایجان
ترجمه:
دو شقه شد، شکافته شد آذربایجان / از درون ، دو تکه شد آذربایجان
و پس از آن :
" سال 1804 بود. جنگ بین روسیه و ایران آغاز شده بود. هر کدام از آن دو در صدد به چنگ آوردن اراضی آذربایجان بودند." ( یوسف اف و دیگران ، 2003 : 141 )
و پس از ذکر چگونگی قتل سیسیانوف می رسد به اینجا:
" جنگ روس – ایران بر سر تقسیم آذربایجان در سال های 1804-1813 با پیروزی امپراطوری روسیه به پایان رسید . در 12 اکتبر سال 1813 در روستای گلستان قره باغ ، دو کشور اشغالگر برای تقسیم  سرزمین ما بین خودشان به تفاهم رسیدند. " ( صص 145 )
بخش مربوط به عهد نامه ترکمانچای نیز با این جمله آغاز می شود:
" به موجودیت  سلطنت مقتدر آذربایجان در گلستان و سپس در ترکمانچای خاتمه داده شد. تکه به تکه، خیمه به خیمه ، ایل به ایل تقسیم کردند و بریدند آذربایجان را! " ( صص 145 )
و در ادامه جملاتی شبیه آنچه در مورد عهدنامه ی گلستان بیان گشته بود بیان می گردد. تا اینجا که:
" بدینگونه تمامی اراضی آذربایجان که در شمال رود ارس بود به اشغال روسیه در آمد. روسیه ، اداره ی این اراضی را آغاز کرد. آن قسمت از اراضی آذربایجان نیز که در جنوب رود ارس بود به دست ایران افتاد. دولت مستقلی در آذربایجان باقی نماند. خاک آدربایجان و ملت آدربایجان به زور به دو نیم شد. یکی از دو برادر در این سوی ارس ماند و یکی در آن سوی ارس. " ( صص 148 )
در این کتاب به شخصیت های مختلفی از تاریخ ایران پرداخته می شود و در باره ی آنها به شیوه ای که تاکنون ذکر آن رفت پرداخته می شود؛ ستارخان، باقرخان، شیخ محمد خیابانی،میزا علی اکبر صابر، میرزا فتحعلی آخوندزاده، و استاد شهریار. و در مورد تمامی این اشخاص اطلاعاتی ارایه می شود که از آنان چهره ای مدافع ایجاد آذربایجان واحد مستقل و حتی ضد ایرانی در اذهان بسازد که پرداخت به همه ی آن ها ، مجالی به فراخی کتابی مستقل می طلبد و شاید بایسته ای باشد در مسیر ایران پژوهی و آذربایجان پژوهی که به لطف خداوندی سرآغازش همین تتبع صاحب این قلم می تواند باشد.
 در کتاب آتایوردو پرداخت ویژه ای به" نخستین گنگره ی آذربایجانی های جهان " می شود که در سال 2001 در باکو برگزار شد وحیدر علی اف  رییس جمهور سابق آذربایجان  در آن سخنرانی کرد. ( 5 )
جمله ی پایانی کتاب نیز قابل تأمل است:
" جوانان آذربایجان؛ امیدهای آینده وطن مقدسمان!
همه ی ما ترانه ی ملت بر لب؛
آذربایجان با غیرت، یکی شده، و دموکراتیک گویان؛
برای نیل به " آذربایجان نوین- آذربایجان بزرگ" که احاطه کننده ی تمامی اراضی سرزمین پدری مان باشد، هجوم پیروزی را آغاز کرده ایم. "  ( یوسف اف و دیگران ، 2003 : 141 )
سیمای ایران در سینمای  مورد نظرسازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان :
در میان تولیدات سینمایی که از دهه ی 40 میلادی و دهه ی 20 شمسی  به این سو در آذربایجان تولید شده اند، با آثاری مواجه می شویم که ایران و ایرانی و طرفداران ایران را همانگونه به تصویر کشیده اند که ویژگی آن پیشتر بیان گردید. مواجهه با فرهنگ ایران و ارایه ی تصویری دلخواه جریان رسمی حاکمیت در برخی از این آثار بسیار پررنگ و در برخی کمرنگ تر است ، لیکن در همه ی آنها لااقل به طعنه و کنایه ، متلکی نثار فرهنگ ایرانی شده است.
در این مقاله به جهت محدودیت های یک مقاله علمی ، سه اثر از میان آثار مختلف سینمایی بررسی می شود و دلیل گزینش این سه اثر نیز همان دلایل پیش تر ذکر گشته از سویی و رعایت اختصار مقاله از دیگر سوی است ؛ چرا مشت نمونه ای شایسته خواهد بود برای خروار.
فیلم سینمایی فتحعلی خان:
این فیلم محصول سال 1947 میلادی و 1326 شمسی است و یک سال پس از پایان حکومت یک ساله ی فرقه ی دموکرات آذربایجان در تبریز تولید شده است.قهرمان فیلم سرداری است به نام فتحعلی خان که مدام از تشکیل آذربایجان واحد سخن می گوید و در طول فیلم به این آرزوی خود دست می یابد و با کمک امپراطوری روسیه بر دشمنان غلبه می یابد.
در صحنه ی آغازین فیلم ، گفتار متنی توسط راوی روایت می شود که اینگونه گفتار های آغازین ، ویژگی لاینفک تقریبا تمامی آثار سینمایی از این دست است. گفتار متن چنین است:
"سده ی هیجدهم. آذربایجان به خان نشین های دشمن با هم منشق شده است.از سویی جنگ های داخلی ، نیروی خلق را تحلیل می برد و از دیگر سوی دشمنان خارجی برای به بند کشیدن و محو کردن آذربایجان تلاش می کنند.دشمنان خارجی با برافروختن آتش دشمنی های داخلی قصد دست یابی به خاک آذربایجان را دارند. در این سال های دشوار ، خان نشین قبا را فتحعلی خان جوان اداره می کرد."
در ادامه ی فیلم ، قهرمان فیلم از تعدادی آواره که از مقابلش در گذرند می پرسد" هاردان گلیرسیز؟" یعنی  از کجا می آیید؟! دوربین بر صورت تک تک آواره هایی دقیق می شود که رد خون خشکیده و جاری شده  از لب برخی از آنان دیده می شود. جوابی از آواره ها برنمی خیزد و فتخعلی خان دوباره می پرسد: " من از شما پرسیدم از کجا می آیید؟ " که در این هنگام یکی از راه می رسد و می گوید: " زبان آنان را بریده اند! " و شاید همین یک صحنه ، همه ی پیام فیلم باشد به آذری زبانان ایرانی تبار.
بخش قابل توجهی از فیلم به بیان چگونگی ظفر یافتن فتحعلی خان بر رقیبان داخلی و تشکیل دولت آذربایجان واحد سپری می شود تا اینکه در ایام کهنسالی او، گفتار متن فیلم از زبان راوی چنین روایت می شود:
" سال ها گذشت . زمان موهای فتحعلی خان را سفید کرد، لکن فتحعلی خان در اثر خستگی ناپذیری اش و تداوم فعالیت مستمرش توانست از خان نشین های پراکنده ، آذربایجان واحد را تشکیل دهد وشورای دولتی " دیوان آذربایجان " را برای اداره ی امور تاسیس کرد."
در این قسمت فیلم فرستاده ای از سوی " سردار اعظم " که بی گمان نماینده ی ایران است می آید و پیامی می آورد مبنی بر اینکه فتخعلی خان تحت تابعیت او در آید . فتخعلی خان سخن از دیوان آذربایجان می راند و اعضای دیوان از تحت قیمومیت دشمنان نبودن آذربایجان جدید سخن می گویند و در نهایت فرستاده بر می گردد.
فصل الخطاب فیلم نیز باز سخن قهرمان فیلم است که می گوید: " تا روزی که خورشید خاک آذربایجان واحد را روشن کند ، مبارزه ی ما ادامه خواهد یافت ! "
اگر چه در این مقال در مقام موضعگیری نیستم ولی ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که یکی از اهداف اصلی فیلم ، ادای احترامی نمادین به دو حکومت محمد امین رسول زاده  در سال های 1918 تا 1920 ( و شاید شخص فتحعلی خان خوییسکی که درسال 1918 در تفلیس مامور تشکیل کابینه از سوی شورای ملی آذربایجان شد ) و نیز حکومت یک ساله ی  فرقه ی دمکرات آذربایجان به رهبری میرجعفرپیشه وری در سال های  1324 تا 1325   در تبریزاست. فیلم فتحعلی خان در سال های اخیر توسط مؤسسه ی " آذربایجان فیلم" به صورت سی دی راهی بازار شده است.
فیلم سینمایی مشد عباد:
فیلم سینمایی " او اولماسین بو اولسون" که به " مشد عباد " معروف است ، محصول سال 1956 به کارگردانی حسین سعیدزاده است . داستان فیلم بر مبنای اپرای عزیر حاجی بیگف بازسازی شده است و روایتگر تقابل سنت و شیوه های نوین زندگی است. این فیلم در اصل پرداختی زیبا به فرهنگ آذربایجان دارد و تصویر زیبایی از آذربایجان دوره ی پس از گلستان و ترکمانچای ارایه می دهد که در این میان می توان به تابلوهای اماکنی اشاره کرد که با دو الفبای فارسی و لاتین خودنمایی می کنند و جامعه ای را به تصویر می کشند که در حال گذر از مرحله ای به مر حله ی دیگر است و دوران گذارش را در دوره جدید پشت سر می گذارد.
این فیلم موزیکال را که سراسر کمدی است ، می توان فاخرترین فیلم آذربایجان دانست که در کنار فیلم " آرشین مال آلان" از عشق و عاشقی سخن می گویند و از هجو و هزل به زیبایی بهره می برند و مخاطبان بسیاری در دنیا به ویژه در ایران یافته اند. پرداخت به این فیلم در این مقاله به دلیل دو ویژگی و دو سکانس از این فیلم است که تلنگری و هزل و کنایه ای در آنها نهفته است .
در صخنه ی آغازین فیلم زنی محجبه- مانند همه ی زنان ایرانی و آذربایجانی - نشان داده می شود و گفتار متنی به بیان این نکته می پردازد که زن آذربایجانی ، سال ها دنیا را از پشت " پنجره ی تنگ حجاب " دیده است و با زوم بک دوربین ، زن و شوهری در میان رهگذران دیده می شوند که مرد همراه زن ، لباس روحانیان بر تن دارد و زن محجبه است.
و اما ویژگی دوم ، شخصیت خود مشد عباد یا " مشهدی عباد " است که هم نامش تداعی ایران را می کند و هم در خلوتش  غزل های فارسی ترنم می کند. او نماد یک مرد سنتی تمام عیار است که عاشق دختری جوان است و با بهره مندی از ثروتی که از بقالی فراچنگ آورده، در صدد دست یافتن به معشوقه ی خود است. شاید با دقیق شدن در سایر شخصیت های فیلم از جمله کاراکتر محبوب "حمّال" بتوان هزل های دیگری نیز یافت ، اما پرداخت من بیشتر روی غزل فارسی خواندن و ویژگی های مشد عباد است که مشروب نمی خورد و با میهمانان مست مجلس خواستگاری با گوشه قبا دست می دهد و برای دست یافتن به معشوقه اش دست به دامن همین آدم های به قول خود " مرتدین بیری مرتد" یعنی مرتد مرتدزاده می شود و در عین حال از دادن یک شاهی به حمال طفره می رود. این ویژگی ها که در این فیلم بیشتر به یک شوخی می ماند، در فیلم دیگری که در ادامه به آن پرداخته می شود رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی می گیرد و بیشتر خودنمایی می کند.
فیلم سینمایی ده لی کور:
داستان فیلم ده لی کور یا " کر خروشان" در ساحل رود ارس اتفاق م افتد و مضمونی اجتماعی دارد.این فیلم محصول سال 1970 است . دو شخصیت معلم و روحانی در کنار شخصیت اصلی فیلم خودنمایی می کنند. معلم به فرهنگ آذربایجان می اندیشد و از سوی مبلغین فرهنگ روسی مورد بی مهری واقع می شود و روحانی سخن از شریعت گفته، جلوه در محراب می کند و در خلوت آن کار دیگر.
شخصیت روحانی یا آخوند در این فیلم را شاید بتوان ادامه ی شخصیت مشدعباد دانست که در اینجا باوقارتر و جدی تر است و البته مرموزتر و موزی تر، که کلمات عربی و فارسی بر زبان می راند . همسر قهرمان فیلم توسط  مریدان همین شخصیت اغفال می شود و راه به محفلی می یابد که مراد و مرشد آن روحانی فیلم است و در آن مجلس ، رقص سماع می کنند و " تا بود چنین بود و تا باد چنین بادا" سر می دهند ، و در لحظه ای که روحانی فیلم با چشمان دریده قصد کام گرفتن از زن را دارد همسرش سر می رسد و با شلیک گلوله ای به این محفل پایان می دهد . زن در ادامه بر ساحل رود حاضر می شود و از آب می خواهد که او را از این گناه پاک گرداند و به نوعی" سارای" ای تردامن باشد که ارس خروشان او را با خود برد.
این فیلم نیز در بستر داستان اجتماعی خود تصویرگر فرهنگ آذربایجان است و به فراخور حال و مجال و شاید در مقام آسیب شناسی ، هم به روس می تازد و هم به فارس . اگر چه این تاختن ؛ همه ی سخن فیلم نیست ، اما زمان قابل توجهی از فیلم را به خود اختصاص داده است و همان حرفی را می زند که در منظومه ی گلستان و منظومه های مشابه و نیزدر کتاب های درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان زده می شود.
سیمای ایران در رسانه های  مورد نظرسازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان :
در میان رسانه های مکتوب و نیز رسانه های دیداری و شنیداری جمهوری آذربایجان کم نیستند رسانه هایی که بر طبل ضدیت با ایران می کوبند. این رسانه ها اگر چه همه ی رسانه های این جمهوری نیستند ولی سردمداران رسانه ای این جمهوری هستند که بررسی شیوه های پرداخت به موضوعی به نام ایران در این رسانه ها مجالی بسیار فراخ می طلبد . در این مقاله تنها به ذکر چند نمونه که در نوع خود قابل توجه اند بسنده می شود با ذکر این نکته که اغلب رسانه های جمهوری آذربایجان در نقل خبرهای مربوط به ایران از سیاستی واحد پیروی می کنند که همان  سیاست مورد نظر "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" است.
در رسانه های جمهوری آذربایجان آن بخش از خبرها که به مناطق آذری نشین ایران مربوط است پررنگترند و جزیی ترین خبر ها که گاه به شایعه بیشتر می مانند تا خبر، بخشی از اخبار اولویت دار این رسانه ها را تشکیل می دهند. روزآمد و روزمره بودن ابن خبرها باعث می شود نتوان در بررسی این مقاله آن ها را به تفصیل و با جرئیات بیشتر بیان داشت ، ولی جهت نمونه و به فراخور اهمیت به برخی از آنان اشاره می شود.
مبارز احمد اوغلو در تاریخ 11شهریور 1387 در مصاحبه با شبکه ی تلویزیونی لیدر(LIDER) در باب سفر عبدالله گل رییس جمهور ترکیه به ارمنستان می گوید:" الان سفر رییس جمهور ترکیه به ایروان ، با کمک ایران به ارمنستان در سال 92 قابل مقایسه است. اگر ایران تنها سه روز دیرتر به ارمنستان کمک می کرد ، حالا دیگر ارمنستانی در کار نبود. ایران در حال حاضر با ارمنستان مشکل دارد."
در تاریخ 13 شهریور 1387 همین شبکه خبر دستگیری  عده ای قاچاقچی مواد مخدر در آذربایجان را که یکی از آنان ایرانی است روی آنتن می فرستد و بر ایرانی بودن او تاکید می کند . همین خبر از سوی شبکه های آینس (ANS) و دیگر شبکه ها نیز با همین کیفیت منتشر می شود.
شبکه آی تی وی ) اجتماعی تی وی یا ITV  ( در 31 شهریور 1387 سفر منوچهر متکی به قفقاز را تلاش ایران برای خروج از انزوا و بهره گرفتن از این برگ برنده که روسیه به دلیل حضور ترکیه در ناتو تمایلی به حضور ترکیه در قفقاز ندارد معرفی می کند. در این برنامه وفا قلی زاده  چنین موضع می گیرد که" ترکیه نماینده ی آمریکاست و به همین دلیل ایران در قفقاز فعال تر شده است . روسیه در این مسیر حامی ایران است و لی آیا ایران در خروج از این انزوا موفق خواهد بود؟"
در تاریخ 11/20/2008 روزنامه زمان (ZAMAN ) با درج خبری با عنوان" تهران در هراس از حمله احتمالی واشنگتن به ایران  برای جلوگیری از این امر دست به تحرک می زند" از خلیج فارس با نام " بصره کؤرفزی" یعنی " خلیج بصره " یاد می کند.
در تاریخ سوم دسامبر 2008 خبر سفر دکتر احمدی نژاذ به تبریز در مطبوعات آذربایجان منتشر می شود. آذرسایت ( AZERSAYT)  این خبر را اینگونه نقل می کند: "در راه طولانی فرودگاه تا استادیوم تختی شهر تبریز ، اعضای خانواده های شهیدان جنگ ایران و عراق، روحانیان رسمی،دانش آموزان دبیرستانی ، و اعضای بسیج( نیروهای داوطلب طرفدار حاکمیت) از احمدی نژاد استقبال کردند.در این زمان بعضی از اشخاصی که پرچم ایران را در دست داشتند ، شعار " آذربایجان اویاقدیر ، انقلابا دایاقدیر" سر داده اند.در استادیوم تختی ، پرزیدنت احمدی نژاد چند بیت شعر در وصف آذربایجان خوانده است."
اما خبر دیگری که در همین روز در صفحات این سایت جای گرفته بود قابل توجه تر است. تیتر خبر چنین است:
" در سوم دسامبر سفیر آذربایجان در جمهوری اسلامی ایران، در دفتر آژانس خبری مهر ایران 35 میلیون هموطن جنوبی ما را تحقیر کرد". متن خبر به مصاحبه ی سفیر آذربایجان با خبرگزاری مهر مربوط است و دلیل این تیتر به این بخش از خبر مربوط است:
" عباسعلی حسن اف گفته است که برخی ناملایمات در روابط ایران و آذربایجان مولود ناکارآمدی برخی رهبران گذشته ی آذربایجان و هرج و مرج های پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است : " متاسفم که تاثیرات منفی برخی رفتارها و حرکات آن روز تا امروز ادامه دارد.هین امر مانع گسترش روابط دو طرفه می شود.ما موظف به عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها هستیم، اما حکومت بی تدبیر الچی بیگ در حالی که شعارهای بی اساس اتحاد آذربایجان های شمالی و جنوبی را سر داد باعث تیرگی روابط باکو با کشورهای همسایه شد." عباسعلی حسن اف در پاسخ سؤالی مبنی بر روابط آذربایجان و اسراییل گفت: " روابط آذربایجان با اسراییل از زمان الچی بیگ آغاز شد ، اما در 17 سال اخیر و پس از برقراری مناسبات اصیل آذربایجان تا کنون هیچ یک از مقامات رسمی آذربایجان به اسراییل سفر نکرده اند. "
روزنامه آینا ( AYNA ) در تاریخ 25 آبان 1387 مطلبی با تیتر" معاهده‌هاي گلستان و تركمنچاي اعتبار قانوني خود را از دست داده است " منتشر کرد که در آن به برگزاری کنفرانسی با همین عنوان از سوی "سازمان جوانان گنگره ی آذربایجانی های جهان" اشاره و سخنان صابر رستمخانلی مبنی بر تقسیم آذربایجان توسط این معاهده ها درج شده بود که:" اراضي آذربايجان در سال 1813 با امضاي معاهده ی گلستان و در سال 1828 نيز با انعقاد معاهده ی تركمنچاي بين رژيم تزاري روسيه و دولت ترك قاجار تقسيم شده و بدين ترتيب تجزيه ی آذربايجان واحد بنيان گذاشته شده است. در قرنهاي بعدي روسيه دربند را به خود الحاق كرده، ‌منطقه بورچالي به گرجي‌ها، ايروان ، زنگه‌زور، دره‌ليز و ساير مناطق و بخشهاي آذربايجان نيز به ارامنه واگذار شده است. در نتيجه، به حساب سرزمين هاي آذربايجاني دولت ارمنستان تاسيس شده است. فارس‌ها نيز پس از اينكه با سرنگوني دولت ترك قاجار در ايران به قدرت دست يافتند، آذربايجان جنوبي به مساحت 280 هزار كيلومتر مربع را به قسمتهاي مختلف تقسيم و  تجزيه كرده‌اند. وي افزود: استانهاي آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي، اردبيل و زنجان  تاسيس گرديد. برخي از شهرها، قصبه‌ها و روستاهاي ما در اراضي استان هاي مختلف قرار گرفت و روند فارسي سازي سريع اسامي اين مناطق آغاز گرديد. "
در تاریخ 4 آذر 1387 نیز بر نامه ای از شبکه ی اجتماعی ( ITV ) با عنوان " معاهده ی گلستان سرآغاز تقسيم آذربايجان به دو بخش بود" پخش وضمن پرداخت به گنگره ی "ملت تجزیه شده " از زبان رامیل حسین اف( کارشناس تاریخ) چنین بیان می شود:" كشمکش هاي ايران و روسيه بر سر قفقاز در نهايت به عقد معاهده ی تركمنچاي در سال 1828 منجر شد. طبق اين قرارداد آذربايجان به محوريت رود ارس ميان دو كشور تقسيم شد. روسيه تزاري از همان زمان ، انتقال ارامنه به قره‌باغ را آغاز كرد. ريشه مناقشه ی قره باغ نيز به سياست هايي كه از همان سال ها آغاز شد باز مي‌گردد."
آنچه در این بخش ارایه شد ، تنها نمونه هایی اندک است که به فراخور ضرورت مقاله به آنها اشاره ای شد و مشتی است نمونه ی خروار . رسانه های طرفدار "سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان" در کنار بهره گرفتن از شیوه های تولید خبر ، تلاش هایی نیز در زمینه ی تولید آثار مستند تلویزیونی می کنند که تلاش شبکه ی دولتی " آذر تی وی " برای تولید مستند " شاه اسماعیل صفوی " و معرفی سلسله ی صفویه به عنوان" دولت مقتدر آذربایجان " از آن جمله است. علاوه بر این ، چاپ اطلس جغرافیایی  با عنوان " اطلس آذربایجان" نیز از حرکات همسو با جریان یادشده است که در اطلس مذکور، تمام اراضی آذربایجان ایران و بخش هایی از محدوده ی کشورهای حاشیه ی جمهوری آذربایجان (بویژه ارمنستان) به عنوان خاک آذربایجان واحد اعلام شد . درواکنش به چاپ این اطلس، علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هفتم ، چاپ این اطلس جعلی را یک اقدام تحریک آمیزدانست.
نتیجه:
با نگاهی کلی به تمامی تلاش هایی که فهرست و نمونه هایی از آن در این مقاله رفت ، می توان نتیجه گرفت که نوک پیکان تمامی این تلاش ها متوجه ایران و مناطق آذری نشین ایران است. اگر چه در این مقاله سعی بر پرهیز از هرگونه پیش داوری و موضعگیری بوده است و تلاش شده قضاوت نهایی به عهده ی خواننده ی این سطور باشد؛ اما ذکر این نکته بی فایده نخواهد بود که یکی از دلایل عمده ی همه ی این تلاش ها  "غنای فرهنگ ایرانی – اسلامی " است . همه ی این تلاش ها از تغییر الفبا در جمهوری آذربایجان _ از الفبای قرآنی به الفبای لاتین و سپس سیریلیک و سپس لاتین _ گرفته تا تمامی تلاش های رسانه ای اخیر ، وقوف کامل سردمداران حرکت مذکور به این نکته را می رساند که " جمهوری آذربایجان" به عنوان دومین کشور شیعه ی جهان ، پیوند فرهنگی-تاریخی- دینی بسیار عمیقی با ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی دارد و مردم این جمهوری ، معارف دینی خود را از ایران – چه از مبلغان دینی تحصیل کرده در ایران و چه از رسانه هایی مثل رادیو آذری برونمرزی تبریز – دریافت می کنند .
به هر روی آنچه عرضه شد ، تنها از سر تذکر و تتبع و تحقیق بود و نه از سر هراس ؛ که معتقدم اگر فرهنگ و تمدنی قرار است با اینگونه تحرکات آسیب دیده از هم بپاشد، پاشیدنش شایسته تر است. لیکن آگاهی از آنچه در پیرامون ما می گذرد بی شک صاحبان تدبیر را متوجه بایسته هایی خواهد کرد که گاه نخستین درس وحتی  الفبا را خود مساله به ما می آموزد.


یادداشت ها :
1 _  برای مطالعه ی بیشتر در این مورد می توانید به منابع مراجعه کنید:
الف:مقاله ی " ترکی آذربایجانی ؛ ترکی ایرانی " به قلم نگارنده در سایت شخصی نگارنده: www.nalbandi.com  که چکیده ی مقاله ی مذکور در کتاب چکیده مقالات همایش ملی نهادهای اجتماعی و همبستگی ملی با عنوان  "لهجه ی ایرانی زبان آذری و نقش رسانه ها در تقویت و تضعیف آن"  موجود است.
ب: نعلبندی ، مهدی ( 1382) ؛ باکو2001 ، یادداشت های سفر به جمهوری آذربایجان ، تبریز: بنیاد فرهنگی طوبی ( فصل" بیر دیل اوچ الفبایلا: زبانی با سه الفبا " صص 57-70 )

2 _  بختیار وهابزاده در 136 بهمن 1387 درگذشت. در مراسم به خاک سپاری وی  الهام علی اف رئیس جمهور آذربایجان، وزرا، مسئولین بلند پایه جمهوری آذربایجان، سفیر ترکیه در آذربایجان،و نمایندگان پارلمان آذربایجان حضور داشتند. بختیار وهاب زاده دارای دکترای علوم فیلولوژی ، عضو وابسته فرهنگستان علوم ملی و دارنده ی جایزه ی دولتی شوروی سابق بود. و نشان استقلال جمهوری آذربایجان را دریافت کرده بود .
3 _  جنوب حسرتی یا حسرت جنوب که منظور از جنوب ، آذربایجان ایران است و در جمهوری آذربایجان  با نام آذربایجان جنوبی از آن یاد می شود.
4 _ استاد" عزيز دولت‌آبادي" در سال 1301 هجري شمسي در تبريز به دنيا آمد. وی نخستين رئيس كتابخانه ملي (مركزي) تبريز و رییس کتابخانه تربیت نیز بود. تاكنون 12 جلد از كتاب‌هاي دولت‌آبادي به چاپ رسيده‌است. تصحیح ديوان خیالی بخارايي، تصحیح ديوان كمال‌خجندي،تصحیح روضه اطهار ، تصحيح و چاپ ديوان ملك محمود تبريزي از جمله فعالیت های استاد است . استاد عزیز دولت آبادی تالیفاتی نیز شامل ، تذکره سخنوارن آذربايجان (بررسي قطران تا شهريار)،تاریخ تحول نثر فارسی معاصر ، سرایندگان شعر پارسی در قفقاز ، و فرهنگ واژه های ترکی و مغولی دارد که از جمله دیگر آثار چاپ شده اين استاد برجسته است. از دیگر فعالیت ها و خدمات بسیار برجسته دولت آبادی می توان به کشف مکان مقبره الشعرای تبریز و مقبره دو کمال ( کمال الدین بهزاد و کمال خجندی ) در تبریز  اشاره کرد . استاد دولت آبادی در نیمه ی اردیبهشت 1388 دار فانی را وداع گفت.
5 _ برای مطالعه ی گزارش مشروحی از این کنگره می توانید مراجعه کنید به : باکو2001  ( فصل" گورولتای " صص 161-170)





منابع:
.1- بیات ، کاوه (1380) ؛ توفان بر فراز قفقاز ، تهران: مرکز چاپ و انتشار وزارت امور خارجه
2- جمالوف، قابیل ( 1386) ؛ " مصاحبه " ، نشریه ی سیاسی و فرهنگی ایران شمالی ( چاپ اردبیل) تابستان ، شماره ی 8 و9 ، صص 25-27
3- رستم، سلیمان ( 1982) ؛ جنوب حسرتی، شعرلر و پویئمالار( حسرت جنوب، شعرها و منظومه ها) ، باکو: یازیچی
4- شهریار، سید محمد حسین ( 1383 ) ؛ کلیات اشعار ترکی استاد شهریار ، مقدمه و تصحیح حمید محمد زاده ، تهران: زرین
5- شهیدی ارسباران، عبدالحسین ( 1385) ؛ خاطرات حاج علی اکرام علی اف ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
6-علیمحمدی ، ابوالفضل ( 1382)؛ گامی در تصحیح نسخه های چاپ شده ی آثار ترکی سید محمد حسین شهریار به انضمام توضیحات و تفاسیر از زبان استاد، تبریز: کانون فرهنگ و هنر آذربایجان
7-محمودلو، یعقوب و خلیل اف ، رافیق و آقایف ، صابر ( 2003) ؛ آتایوردو ،5-جی صینیف اوچون درسلیک ( سرزمین پدری، کتاب درسی برای کلاس پنجم) ، چاپ پنجم ، باکو: تحصیل ( انتشارات وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان) ، الفبا: لاتین
8- وطن( 1385) ؛ مجموعه ی آذربایجان شناسی ، شماره ی 1 ، خرداد، صص 165-166
9- یوسف اف ، یوسف و محمودلو، یعقوب و علیف ، رحیم وقوجایف ، اکبر (2001) ؛آذربایجان تاریخی ،7-جی صینیف اوچون درسلیک ( تاریخ آذربایجان ، کتاب درسی برای کلاس هفتم) ،  باکو: تحصیل ( انتشارات وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان) ، الفبا: لاتین

10 – http://birliyimiz.azersayt.com
www.best2me.ne http://
www.arannews.ir http://
www.azadtabriz.org http://
www.musavat.com http://
www.yenisharg_az.org http://
www.zaman.az http://
http://news.trendaz.com

به نقل از فصلنامه مطالعات ملي پاييز 1388;

مهدی نعلبندی. نویسنده و روزنامه نگار .  تهیه کننده رادیو برنمرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تبریز