• همان طور كه اجراي روابط بين‌الملل نسبت به گذشته سخت‌تر و تعيين كننده‌تر شده، مطالعه آن نيز پيچيده‌تر شده است. وقتي بحث از شيوه مطالعه مي‌شود بلافاصله از نظريه و نظريه‌هاي مختلف، دامنه و حوزه مطالعه، سطح تحليل و ابزار مطالعه در روابط بين‌الملل سخن به ميان مي‌آيد.
    نظریه یا الگوی رفتاری
    در هر رشته‌اي علمي براي درك پديده‌ها، روابط ميان پديده‌ها و هدايت تحقيق و ارائه سياست‌ها، يك يا چند نظريه مطرح شده و هدف اين نظريه‌ها براي شناسايي و معرفي و حل مشكل بشريت در آن رشته علمي است. هر نظريه در روابط بين‌الملل همچون ساير علوم به بخشي از دانش اطلاق مي‌شود كه با عرضه يك كل نگري ما را در درك مصداق‌ها و موارد جزئي از زندگي روابط بين‌المللي ياري مي‌كنند. نظريه در واقع ابزاري است كه به ما كمك مي‌كند تا دانسته‌هاي خود را سازمان دهيم و اولويت‌هاي تحقيق را تعيين و سئوالات مهم را مطرح كنيم و براي آنها پاسخ مناسب بيابيم و روش‌هاي تحقيق علمي مناسب را براي اثبات و استدلال بصورت منظم بكار ببريم. نظريه به عبارت فلسفه علم، يك سازه يا ساخته نماديني است كه از فرضيه‌هاي مرتبط به هم با تعريف قوانين، قضايا و اصول موضوعه و ديدگاهي اصولي نسبت به موضوعات مختلف به ما مي‌دهد. از آنجا كه مشكل اصلي در روابط بين‌الملل مسئله جنگ است و اينكه چگونه مي‌توان با پرهيز از جنگ ناب‌ترين ارزش‌هاي خودي را حفظ كرد و صلح پايداري را برقرار نمود، هر نظريه تلاش مي‌كند تا الگوي رفتاري Behavioral Pattern تكرار شونده‌اي را براي حفظ نظم از طريق دقت علمي، پيش‌بيني و كنترل ديگر امور بين‌الملل عرضه كنند.
    البته جوزف فرانكل در كتاب نظريه معاصر روابط بين‌الملل مي‌گويد ما نظريه به معناي حقيقي آن نداريم هر آنچه شما مي‌بينيد و مي‌شنويد مدلها و چارچوب‌ها و الگوهايي از رفتارها هستند كه با هم متفاوت هم هستند. وقتي از يك نظريه براي رفتار دولت‌ها صحبت مي‌كنيد يعني براي همه موارد مشابه در همه زمانها و مكانها ثابت و جاري باشد ولي وجود تعداد زيادي از اين دست نظريه‌ها به معني اين است كه هيچيك از نظريه‌پردازان، ديگري را جامع و مانع و كامل نمي‌داند.
    استقرا و قیاس
    نظريه ممكن است استقرايي باشد يا قياسي يعني از مطالعه جزئيات به يك حكم كلي رسيده باشد يا بر اساس يك مقايسه، يك حكم كلي كرده و بعد بدنبال اثبات آن بر موارد جزئي بگردد. (نمونه‌هايي از احكام كلي كه بر اساس قياس يا استقرا باشد برشماريد.)
    کارکردهای سه گانه
    در كل سه كاركرد از نظريه مورد انتظار است:
    1) توصيف Description يعني توصيف پديده‌هاي گوناگون سيستم بين‌الملل و سياست خارجي به صورت منظم و به تصوير كشاندن واقعيتها. در اين كاركرد رفتار سياسي بازيگر عقلايي بدون ذكر علت و محرك آن توصيف مي‌گردد. علی ضربت خورد. علی شهید شد.
    2) تبيين Explanation يعني طرح درك چرايي واقعيتها كه پس از توصيف آنها به ميان مي‌آيد. در اين قسمت ما به دنبال يك محرك مسلطي مثل قدرت، اخلاق يا جغرافيا هستيم و يك يا چند عامل را بعنوان علت اصلي رفتار بازيگر عقلايي معرفي مي‌كنيم. در اين قسمت ما از نظريه انتظار داريم كه ما را در درك چگونگي واقعيتها، حوادث و توصيف آنچه در جهان خارج تحولات روابط بين‌الملل رخ مي‌دهد ياري دهد. علی به علت شدت عدالتش ضربت خورد.
    3)پيش بيني Prediction و تجويز Prescription يعني انتظار ما از نظريه براي فراهم آوردن ابزار لازم از نظر فكري و ذهني نسبت به چگونگي وقوع تحولات در صورت بروز شرايط خاص و توصيه براي پيگيري يك خط مشي خاص. اين روند كه از آن به عنوان پيش بيني ياد مي‌شود با پيشگويي Fortelling تفاوت مي‌كند. پيش بيني طرح احتمال وقوع رفتار يا رخدادي با در نظر گرفتن متغيرهاي مشخص و معين به صورت شرطي است. اين با پيشگويي قطعي ماهيتي تفاوت دارد. اگر در تحقق عدالت جدی باشید احتمالا یا حتما ضربت می خورید.
    سطوح سه گانه
    نظريه ممكن است به يك يا چند مورد از سه سطح تحليل خرد (افراد و قهرمانان تاريخ و نحوه تصميم‌گيري)، كلان (سيستم بين‌المللي و وابستگي متقابل و موازنه قدرت) و مياني (دولت‌هاي ملي، گروه‌ها و سازمان‌ها و جنبش‌هاي اجتماعي) توجه كرده باشد كه در هر مورد نتيجه متفاوتي ممكن است بهمراه داشته باشد چرا كه در هر سطحي به كنشگران خاصي توجه و از كنشگران ديگر غفلت مي‌شود. سطح تحليل يعني از كجا شروع بكنيم و بر چه نكته‌اي تمركز كنيم.
    روش علمی
    آيا تحقق روش علمي ممكن است؟ بلي به اين معني كه به جهل خود واقف مي‌شويم و به دنبال راه حل برمي‌آييم ولي نه به اين معني كه به حقيقت دست يابيم. ورنر هايزنبرگ معتقد به اصل تعيين ناپذيري Principle of indeterminacy بود يعني تعيين همزمان موقعيت و حركت يك ذره از ماده ناممكن است. (سرعت گردش کره زمین 200 هزار کیلومتر در ثانیه است) در نتيجه اگر ما بخواهيم دنبال الگوهاي تكرار شونده و به اصطلاح قانونمند باشيم در اين راه بايد بي‌طرفي را رعايت كنيم كه برخي از آن به سياست غير اخلاقي تعبير مي‌كنند ولي در واقع نقش يك دانشمند مثل يك قاضي و داور است كه بايد در قضاوت و داوري خود، اخلاق و ايدئولوژي خود را دخالت ندهد ولي آيا اين ممكن است؟ به اين ترتيب اگر ما به درك حقيقت محض نرسيم آگاهي‌هاي خود را بهبود بخشيده بر آنها سامان داده‌ايم.
    نظر و واقع
    ديدگاه‌هاي مربوط به اصل نظريه بسيار مختلف و حتي متضاد هم هستند.
    1) يك دسته، نظريه را آينه واقعيت دانسته يعني خودش واقعيت نيست بلكه واقعيت را فقط نشان مي‌دهد و واقعيت در روبروي آينه قرار دارد و نظريه تا جايي درست است كه واقعيت را منعكس كند.
    2) ديدگاه ديگر گزينشي به واقعيت توجه دارد و در اين نگاه دنبال سود است و
    3) ديدگاه ديگر آنقدر اهميت نظريه را بالا مي‌برد كه بدون نظريه شناخت واقعيت را ممكن نمي‌داند و معتقد است كه نظريه واقعيت را مي‌سازد. مثلا نقش دانشمندان در توليد و اعتبار شناخت را مهم و تعيين كننده مي‌دانند.
  • به نقل از : انديشکده روابط بين الملل