ژئوپوليتيک خليج فارس؛ ايران و آمريکا

(تهديدها و فرصتهاي فراروي جمهوري اسلامي)

مهدی ذوالفقاری

چكيده: موقعيت حساس و استراتژيك ايران در منطقه خاورميانه و وجود بحران‌ها و عدم ثبات سياسي در كشورهاي مجاور و وجود چالش‌هاي سياسي با همسايگان استراتژيك باعث به وجود آمدن تهديدهايي براي امنيت جمهوري اسلامي ايران مي‌شود. از بزرگ‌ترين تهديدات فرامنطقه‌اي كه حوزه نفوذ آن به اين منطقه حساس و استراتژيك وارد شده است، ايالات متحده آمريكا است. آمريكا با تداوم حضور خود در منطقه و ايجاد روابط با دول همسايه ايران در شمال،‌ جنوب، شرق و غرب در صدد ايجاد فضايي رعب انگيز و تنش‌زا در ارتباط ايران با كشورهاست. مخالفت ايران با طرح خاورميانه بزرگ آمريكا در منطقه، به رسميت نشناختن اسرائيل و احساس خطر آن دولت از ناحيه ايران، تأكيد بر استقلال و پي‌گيري عزت مدارانه پرونده‌ هسته‌اي منجر به احساس خطر از اين ناحيه براي آمريكا و متحدانش شده است. به همين دليل و بنابر اهميت استراتژيك ايران و سياستي كه در قبال اين دولت‌ها سر لوحه سياست خارجي خود قلمداد كرده است، باعث مقابله شديد آمريكا با اين كشور در فضاي بين‌المللي شده است .استراتژي آمريكا در منطقه خاورميانه در قبال ايران مبتني بر محدود ساختن و منزوي كردن و به طور كلي حذف ايران از معادلات منطقه است و براي رسيدن به اين مهم و نيز تسلط بر منابع اقتصادي و موقعيت استراتژيكي منطقه از تمامي ابزار ديپلماسي و حتي نظامي در مقياس گسترده استفاده مي‌كند.


كليدواژه‌ها: خليج فارس، ايران، آمريكا، امنيت، ژئوپوليتيك.

مقدمه

منطقه‌اي كه از زمان‌هاي گذشته از نظرگاه كشورهاي مختلف والاترين ديد ژئوپوليتيك و ژئو‌استراتژيك را داشته و هم‌چنان دارد، منطقة خليج فارس است.

تراكم كشورهاي نفت‌خيز با اوضاع متشنج‌ و ضعف داخلي، متكي بودن به قدرت‌هاي خارجي، مجاورت ژئوپوليتيكي با پاكستان و افغانستان و نيز تمايز عمده در بافت و ساختار سياسي ـ اقتصادي خليج فارس از ويژگي‌هاي متمايز اين منطقه در مقايسه با ساير مناطق حوزه خاورميانه است.

«آن بخش از جهان كه "خاورميانه" خوانده مي‌شود و در حقيقت مجموعه‌اي است از چند منطقه ژئوپوليتيك جداگانه و متمايز همانند خليج فارس،شامات،شمال آفريقا كه هر يك به دليل هماهنگي موجود در پديده‌هاي محيطي خود، يك منطقه مشخص و مستقل از ديگر مناطق است» (مجتهدزاده، 1379: 334).

منطقه خليج فارس با پشت سر گذاردن يك‌صد سال از اهميت يافتن تاريخي به علت كشف و صدور نفت، وجود ذخاير گسترده انرژي و هم‌چنين تحولات در نظام‌هاي سياسي، اقتصادي و بالتبع امنيتي در منطقه، در كانون توجه بسياري از قدرت‌ها بوده است.

در نيم قرن اخير،بدون ترديد، خليج فارس يكي از مهم ترين و حساس ترين مناطق جهان در نگرشهاي ژئوپوليتيك و محاسبات استراتژيك بوده است،و با توجه به دگرگوني هاي عميق و جاري در سطح بين الملل ،جنگ ها و درگيريهاي دو دهه اخير،انقلاب ايران و مخالفت با روند صلح اعراب و اسرائيل ميتوان ادعا كرد كه در قرن بيست و يكم ميرود كه:به صورت مهمترين كانون توجه نگرشها و محاسبات استراتژيك درآيد و به تعبير كلاسيك ژئوپوليتيك،هارتلند يا قلب زمين نام گيرد.

سقوط شاه ايران، فروپاشي شوروي)بلوك شرق(، تجاوز عراق به ايران، جنگ خليج فارس، جنگ‌ها و درگيري‌هاي متمادي اعراب و اسرائيل، اهميت پيدا كردن عامل اقتصاد، بحران‌هاي افغانستان، ظهور و سقوط طالبان، القاعده و آخرين مرحله، اشغال عراق از جمله تحولات عمده در دو دهة اخير است.

علاوه بر اين‌ها مشكلات ساختاري از قبيل عدم يكپارچگي و نيز ضعف ساختاري كشورهاي منطقه و وابستگي آن‌ها به كشورهاي قدرت‌مند خارج از منطقه، ضعيف بودن كشورها در تأثيرگذاري بر سياست‌هاي بين‌المللي منطقه در قبال كشورهاي ديگر، فعال نبودن مشاركت دولت‌ها در تأمين امنيت منطقه، وجود اختلافات مذهبي شديد، بي‌اعتمادي كشورهاي منطقه نسبت به سياست‌هاي دولت‌هاي ديگر، دخالت عامل بيگانه و...در طول ساليان منجر شده است كه كشورهاي منطقه هيچ‌گاه نتوانند با موفقيت و اعتماد به نفس درصدد پيش‌برد وضعيت امنيتي و نيز پيگيري منافع و اهداف خود با اتكا به نيرو و توان ملي بدون دخالت بيگانگان به مقاصد خود نائل شوند.

وجود جو بي‌اعتمادي ميان كشورها و عدم تمايل به پيمان‌هاي منطقه‌اي، زمينه هم‌كاري دوجانبه و يا چندجانبه ميان دولت‌ها و واحدهاي اقتصادي منطقه را از ميان مي‌برد.به همين دليل برخي از كشورهاي منطقه براي دست‌يابي به اهداف منافع و نيز تأمين امنيت خود، به قدرت‌هاي بزرگ فرامنطقه‌اي متوسل مي‌شوند. نتيجه‌ اين سياست ايجاد تنش در روابط دولت‌هاي منطقه با يكديگر، افزايش جو بي‌اعتمادي و دخالت فراگير عامل بيگانه است.

ظهور افكار ناسيوناليستي مانند پان عربيسم، پان تركيسم و پان ايرانيسم و توطئه‌هاي بيگانگان و منفعت طلبان با ايجاد تفرقه ميان مذاهب مختلف اسلامي، ضعف رهبران در ادارة امور جامعه و هم‌چنين وجود برخي حكومت‌هاي اقتدارگرا، اين منطقه را تبديل به كانوني از تحولات و تنش‌ها در دنياي كنوني كرده است. هم‌چنين بحران مشروعيت در كشورهاي عربي و موج بيداري تحت تأثير دموكراسي‌خواهي، درگيري‌هاي سياسي و مذهبي درون‌ منطقه‌اي، ناآرامي‌هاي اجتماعي و بي‌ثباتي سياسي در اثر جنبش‌هاي آزادي‌خواهي از ديگر عوامل آسيب‌پذيري كشورهاي منطقه است. همة اين عوامل دست به دست هم مي‌دهند تا كشورهاي عرب منطقه در اثر تدابير نادرست سياسي، ضعيف‌ترين و با وجود منابع عظيم نفتي،,وابسته ترين ملت كشورهاي منطقه به خارج محسوب ‌شوند. ايران به عنوان يكي از كشورهاي مهم و استراتژيك در حوزه خليج فارس و درياي خزر و با بهره‌مندي از منابع و توان لازم براي تسلط بر اين منطقه همواره مورد توجه دولت‌هاي قدرتمند جهان بوده است. ايران به عنوان بزرگ‌ترين و ثروتمندترين كشور حوزه خليج فارس و به عنوان يكي از بازيگران اصلي و كليدي در وقايع مهم منطقه‌اي شناخته مي‌شود.

موقعيت ژئواستراتژيكي ايران كه از طرف جنوب به خليج فارس و كشورهاي عربي و مسلمان حاشيه خليج فارس، از طرف شرق و شمال شرق با كشورهاي پاكستان، افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان و از ناحيه غرب و شمال غرب با عراق، سوريه، تركيه، آذربايجان همسايه است بر قدرت اين كشور و توان بالقوه بازيگري با نفوذ در عرصه‌ معادلات منطقه افزوده است.

حوزه گسترده تمدن اسلامي كه درصد بسيار زيادي از منطقه آسياي جنوب غربي را تحت نفوذ دارد و نيز گسترة تمدن ايراني كه از شرق و شمال شرق تا مناطقي از غرب و شمال غرب را تحت تأثير خود قرار داده است، بر پتانسيل و توان ايران اسلامي در راستاي بهره‌برداري از فرصت‌ها و مطرح كردن خود به عنوان قدرت هژمون منطقه مي‌افزايد.

1- موقعيت ژئوپوليتيك ايران

ايران از نظر جغرافيايي و فرهنگي، قلب خاورميانه است. پيشينه فرهنگي ايران نسبت به ساير كشورهاي اين منطقه و هويت مذهبي آن و هم‌چنين قابليت‌هاي اقتصادي و عملي ايران موجب تأثيرگذاري بالقوه هر چه بيش‌تر در منطقه و حتي تحولات جهاني شده است .ايران به عنوان پل ارتباطي ميان شرق و غرب عالم از ديرباز مورد توجه كشورها و تمدن‌هاي دنيا بوده است. اين نقش ارتباطي ميان قاره‌اي و مجاورت با خليج فارس و تنگه هرمز كه محل ترانزيت محموله‌هاي نفتي است، بر اهميت و نقش مؤثر ايران در نظر ناظران خارجي افزوده، به طوري كه هرگونه تحول سياسي در آن موجب برانگيخته شدن حساسيت‌هاي جهاني مي‌گردد.

كشور ايران (كه امروزه شاهد هستيم) تنها بخش كوچكي از سرزمين تاريخي ايران را تشكيل مي‌دهد. سرزمين ايران در گذشته شامل پهنة وسيعي از طول و عرض جغرافيايي بوده كه طي قرن‌ها به عنوان قلمرو فرهنگ و تمدن كهن ايراني ـ اسلامي شناخته شده است. وسعت اين سرزمين بسيار پهناورتر از سرزمين كنوني ايران و شامل سرزمين‌هاي داخل فلات وسيع ايران و يا سرزمين‌هاي حاشيه فلات بوده است.

«از مهم‌ترين ويژگي اين سرزمين استقرار آن در منطقه‌اي حائل است كه بدان نقش برجسته گذرگاهي بخشيده است. گذرگاهي ميان قاره‌هاي بزرگ جهان، ميان چند قلمرو بزرگ جغرافيايي و ميان چند حوزه ديرينه فرهنگي» (حيدري، 1384: 52).

به سبب همين نقش در تعاملات دولت‌ها، مسيرهاي ارتباطي ميان قاره‌هاي كهن جهان(چه از طريق راه‌هاي زميني، دريايي و اينك هوايي) به طور اجتناب‌ناپذير از داخل و يا حاشيه اين سرزمين عبور مي‌كرده است. جاده ابريشم و تجارت ادويه و ساير اقلام و كالاهايي كه مورد نياز شرق و غرب جهان كهن بوده كه چين و شبه قاره هند را به اروپا متصل مي‌ساخت از گذشته‌هاي دور نقش برجسته‌اي به اين سرزمين بخشيده بود. در سدة گذشته با گسترش راه‌هاي دريايي و نيز منابع عظيم انرژي خليج فارس به عرصه رقابت ميان قدرت‌هاي بزرگ دريايي جهان تبديل گشت. امروزه نيز با گسترش روزافزون هوانوردي و نيز مبادلات هوايي و اهميت آسمان ايران به عنوان كوتاه‌ترين كريدور هوايي ميان قاره‌اي، علاوه بر اين‌كه كاهش نيافته بلكه افزون‌تر نيز شده است. بنابراين «موقعيت گذرگاهي ايران به سبب نقش پر اهميت كه در مبادلات منطقه‌اي ايفا مي‌كند و هم‌چنين اثرات عميقي كه بر تحولات سياسي ـ اقتصادي حوزه‌هاي وسيعي هم‌چون آسياي مركزي، شبه قاره و اقيانوس هند، بين‌النهرين و آناتولي وارد مي‌كند، تبديل به يك موقعيت حساس ژئوپليتيكي گرديده است» (حيدري، 1384: 54).

از طرفي كشف ذخاير عظيم سوخت‌هاي فسيلي در بستر خليج فارس و اعماق خاك كشورهاي منطقه و نيز احتياج و نياز ضروري جهان صنعتي به اين منابع موجب تردد هر روزه تعداد زيادي شناور حامل مواد سوختي از خليج فارس و تنگه هرمز شده است و همين امر موقعيت ژئوپليتيكي ايران را تبديل به يك موقعيت ژئواستراتژيكي در جهان ساخته است به گونه‌اي كه تعامل و انطباق موقعيت‌هاي ممتاز ژئوپليتيكي و ژئواستراتژيكي ايران در اين منطقه، كشور ايران را به يكي از نواحي پراهميت جهان بدل كرده است.

در دوران جنگ سرد هم‌جواري ايران با مرزهاي جنوبي اتحاد جماهير شوروي و بلوك شرق به رهبري كمونيست از يك‌سو و حساسيت منطقه نفت‌خيز خليج فارس و خاورميانه و اهميت بسيار زياد اين منطقه براي بلوك غرب و جهان صنعتي سبب شده بود تا ايران به عنوان يك سرزمين حائل ميان اين دو بلوك و اردوگاه ايدئولوژيك از اعتبار خاصي برخوردار باشد.

از اين‌رو و با توجه به تحولات اساسي در نظام اقتصاد، سياست و فرهنگ جهاني و پيوستگي جوامع و در هم تنيدگي سرنوشت سياسي و اقتصادي بشر امروز تحت تأثير امواج جهاني شدن، تحريك‌پذيري و واكنش كشورهاي جهان را نسبت به تحولات غير متعارف در نظام بين‌الملل افزايش داده است. بنابراين با تأكيدي بر حفظ امنيت و ثبات نظام جهاني هر رويداد كم اهميتي كه در گوشه‌اي از جهان رخ بدهد، مي‌تواند بازتاب‌هاي وسيع و گسترده‌اي از خود به‌جاي بگذارد. با عنايت به اين مطلب و نقش برجسته ايران در تحولات اخير منطقه و نظام بين‌الملل، تحولات مربوط به ايران چه در سطح داخلي وچه بين‌الملل همواره از طرف قدرت‌هاي بزرگ و دولت‌هاي ديگر با حساسيت و دقت زيادي پيگيري مي‌شود و نگراني از احتمال وقوع هر بحراني موجبات ناامني در مسيرهاي بزرگ دريايي را فراهم سازد و خصوصاً ضرورت توجه به امنيت نقاط اساسي مثل تنگة هرمز بوده آنان را براي درنگ به واكنش وامي‌دارد.«اين موضوع بيانگر اين است كه جهان همواره علاقمند ثبات و امنيت ايران بوده و از هر كوششي كه به اين هدف دست يابد پشتيباني مي‌كند» (حيدري، 1384: 54).

آن‌چه لازم به تذكر است اشاره به تركيب موقعيت‌هاي چندگانة متمايز در زيرساختار منطقه براي ايران است كه باعث به وجود آمدن وضعيتي ممتاز، حساس و در عين حال خطرناك براي ما مي‌شود. همان‌طور كه اشاره شد اين وضعيت از يك سو متضمن امنيت، ثبات و رشد اقتصادي است و از سوي ديگر در بردارنده ناامني بي‌ثباتي و عقيم گذاردن فرصت‌ها و ظرفيت‌ها است.

2- اهميت خليج فارس و تنگه هرمز براي امنيت ملي ايران

خليج فارس به عنوان يك راه آبي و دريايي از همان سپيده‌دم تاريخ ارزش فراواني داشته و به مثابه برخوردگاه تمدن‌هاي بزرگ خاورباستان پيشينه‌اي چندين هزار ساله دارد «خليج فارس،با 565ميليارد بشكه نفت خود كه معادل 63درصد كل ذخاير نفتي شناخته شده جهان است،7/30 تريليون مترمكعب گاز طبيعي كه برابر 5/28 درصد كل ذخاير شناخته شده گاز دنياست، بي‌ترديد بزرگترين و مهم ترين انبار انرژي جهان محسوب مي‌شود. اين موفقيت براي دهه‌هاي طولاني در قرن آينده دوام خواهد داشت... عامل عمده‌اي كه نفت و گاز خليج فارس را براي ايالات متحده، اروپاي غربي و ژاپن بسيار حياتي مي‌سازد،دشواري بسيار در جايگزين ساختن نفت و گاز وارداتي منطقه توسط منابع ديگر انرژي مانند زمين، خورشيد، دريا و هيدروژن است» (عبدالله خاني،1383: 138).

در سال‌هاي اخير علي‌رغم داغ شدن بازار كشيدن لوله‌هاي نفت در اين منطقه به كناره‌هاي درياي سرخ، اين منطقه همچنان اهميت سياسي و اقتصادي و ترانزيتي خود را در سطح بالايي حفظ كرده است. «همان‌گونه كه خون در آب‌هاي دريا كوسه‌ها را برمي‌انگيزاند، بوي نفت هم شركت‌هاي انحصارگر را به سوي خاورميانه‌كشاند، روشن بود كه نفت، سرزمين‌هاي جنوب خليج فارس را هم بيش از پيش به گردباد بازي‌ها و هماوردي‌ها سياسي امپرياليسم گرفتار خواهد كرد» (عبدالله خاني،1383: 11).

موقعيت ويژه خليج فارس از نظر دارا بودن ذخاير غني نفت و گاز و هم‌چنين موقعيت استراتژيك و اهميت آن به عنوان يك بازار مطلوب اقتصادي، تغيير و تحولات سياسي سال‌هاي اخير منطقه كه متكي بر ايدئولوژي اسلامي است و بسط و حركت آن در كشورهاي منطقه توجه جهان را به شدت به اين منطقه معطوف داشته است.

«آمار و ارقام نفتي بيانگر اين واقعيت است كه بخش قابل توجهي از ذخاير ثابت شدة نفت و گاز طبيعي دنيا در كشورهاي منطقة خليج فارس قرار دارد. به عبارت ديگر حدود دو سوم ذخاير ثابت شدة نفت دنيا و يك چهارم از ذخاير گاز طبيعي جهان در اين منطقه نهفته است. نفت پايه كليه روابط اقتصادي در منطقه و نيز پاية كليه روابط اقتصادي كشورهاي منطقه با جهان است» (عبدالله خاني،1383: 68). خليج فارس پس از جنگ جهاني دوم نقش مؤثري را در اقتصاد جهان ايفا كرده است. چرخ صنايع مدرن پس از انقلاب صنعتي از اروپا و ژاپن گرفته تا آمريكا توسط نفت خليج فارس به گردش درآمده است. نظام اقتصادي غرب با كمك نفت كشورهاي اين منطقه توانسته به پيشرفت و تكنولوژي امروزه برسد. علاوه بر اين شركت‌هاي عظيم نفتي به ويژه شركت‌هاي آمريكايي با توجه به ضعف كشورهاي اين منطقه و تسلط بر منابع نفتي آن‌ها سودهاي هنگفت و كلاني را به دست آورده‌اند.

در پي جنگ جهاني دوم و بالا گرفتن خسارات و هزينه‌هاي جنگ و نيز گسترش سلطه آمريكا در عرصه‌ جهاني لزوم توجه به اين منطقه در دستور كار سياستمداران واشنگتن قرار گرفت. «‌در اوايل دوران صنعتي شدن و تا نيمه دوم قرن بيستم به تدريج نقش نفت در تأمين انرژي جهان افزايش يافته است و اينك مقام اول را در تأمين امنيت انرژي جهان داراست» (شوراي غيردولتي روابط خارجه موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران ، 1382: 11).

اهميت خليج فارس براي آمريكاييان از آن جهت است كه:

1. منطقه خليج فارس داراي بزرگ‌ترين ذخاير نفت است.

2. خليج فارس به لحاظ استراتژيك، دنباله اقيانوس هند است.

3. خليج فارس با درگيري‌هاي اعراب و اسرائيل پيوند خورده است.

4. احساس خطر از ناحيه اسلام سياسي در كشورهاي منطقه و روند روزافزون آن.

5. وابستگي چرخ صنعت غرب به امنيت ترانزيت نفتي در اين منطقه.

در دهه60 طرحي با عنوان دكترين دو ستوني براي تأمين منافع ملي آمريكا در منطقه توسط نيكسون مطرح شد. بر اساس اين دكترين ايران نقش«ستون نظامي» و عربستان سعودي نقش «ستون مالي» را بازي مي‌كرد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نيز فزون طلبي‌هاي صدام حسين، دگرگوني تازه‌اي در اين سياست پديد آمد.

عمده‌ترين كالاهاي صادراتي كشورهاي خليج فارس نفت است. و در مقابل سيل محصولات وارداتي اقتصاد اين كشورها را به شدت وابسته به نفت و غربيان كرده است. دليل ديگر اهميت كشورهاي منطقه براي كشورهاي صنعتي بازار مصرف بسيار بالا است كه از اين طريق ميتوانند هر چه بيش‌تر دلارهاي نفتي را دوباره به كشور خود بازگردانند. نتيجه سريع تحول در ايران و بالتبع كشورهاي حاشيه خليج فارس تغيير نگرش سريع و غير مترقبة غرب به حاشيه جنوبي خليج فارس و شيخ نشين‌هاي جزيره العرب با منابع عظيم نفت و گاز، آن بود. منطقه‌اي كه بر اثر انعكاس تحولات انقلاب ايران تزلزل در اركان حكومت‌ و رژيم‌هاي وابسته به غرب آنها به وجود آمد و منافع غرب را مورد تهديد قرار داده بود. در پاسخ به اين تحولات آمريكا استرتژي خود را بر مبناي حفظ منافع خود و جلوگيري از فروريختن رژيم‌هاي منطقه طراحي كرد. بر اساس اين استراتژي رژيم‌هاي مزبور را بايد از خطر سقوط نجات داد و انعكاس وسيع اثرات انقلاب اسلامي ايران را در آن‌ها خنثي و نيز، خلأ نظامي ناشي از خروج ايران از پيمان امنيتي منطقه را (در دكترين نيكسون) به نحوي پر كرد.

خليج فارس در ميان مناطقي كه در بخش معروف به خاورميانه، به عنوان مناطق ژئوپوليتيك جداگانه و متمايز از ديگران وجود دارد، مدل منحصر به فردي از يك منطقه ژئوپوليتيك را ارئه مي‌دهد. اين منطقه شامل ملت‌هايي است كه از نظر فرهنگي متفاوت هستند ولي از نظر مشغله‌هاي سياسي، استراتژيك و اقتصادي هماهنگي و تجاسن دارند. اين منطقه شامل كشورهاي ايران، عراق، عربستان سعودي، عمان، كويت، امارات متحده عربي، قطر و بحرين است. پاكستان نيز به دليل نزديكي جغرافيايي و مبادلة گستردة بازرگاني علايق زيادي در اين منطقه دارد و مي‌توان آن را در ادامه ژئوپوليتيك خليج فارس محسوب كرد.

همسايگان جنوبي ايران در خليج فارس كه شامل كشورهاي عربي هستند با سطح پايين اقتصادي، سياسي و فرهنگي، وجود بحران‌ مشروعيت و عدم ثبات سياسي، پايگاه محكم و متحدي استراتژيك براي آمريكا شده‌اند. علاوه بر اين‌ دشمني و عدم روابط دوستانه تاريخي با كشورهاي عربي و پيشينه روابط نه چندان موفق ايران و اين دولت‌ها همواره راه را براي حضور دشمنان ايران در اين منطقه باز كرده است. «در بخش جنوبي ايران، دولت‌ امارات متحده عربي دست در دست دولت‌هاي عضو شوراي همكاري خليج فارس هم‌چنان به تهديد منافع ايران مي‌پردازد و چند بار اعلام كرده كه از ايران به دادگاه‌ بين‌المللي شكايت خواهد برد» (مجتهدزاده، 1379: 276) «ورود شركت‌هاي نفتي بعد از جنگ جهاني دوم به حوزه خليج فارس، خود موجب تحولات سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و اجتماعي بسيار زياد ‌شد و اين منطقه تا هم اكنون نيز نتوانسته است به يك تعادل استراتژيك كه تأمين كننده منافع ملي كشورهاي اين حوزه باشد دست يابد» (شوراي غيردولتي روابط خارجي موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران،1382،ص13).

با نگاهي مختصر به جايگاه انرژي در تأمين امنيت جهاني به نقش كليدي خليج فارس به عنوان يكي از منابع و ذخاير مهم انرژي دنيا پي مي‌بريم. رويدادهايي كه در دهه‌هاي 60 ، 70 ، 80 و حتي دهة 90 ميلادي رخ داد، بيانگر اين واقعيت بود كه انرژي نقش انكارناپذير در تحولات جهاني و به ويژه در كشورهاي صنعتي داراست.

خليج فارس عمدتاً شامل كشورهايي است كه با مسايل و مشكلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي، ساختاري روبرو هستند. همين عقب ماندگي‌هاي ساختاري زمينه‌ساز ناامني‌ها و بي‌ثباتي‌هاي موجود در منطقه هستند. همين امر به بازيگران خارجي فرصت لازم را براي ايفاي نقش اصلي در منطقه خليج فارس را داده است. عامل بيگانه با حضور مستقيم خود، نقش اصلي را در منطقه بازي مي‌كند و اين خود پيامد اوضاع داخلي منطقه است.

كشورهاي حاشيه خليج فارس به علت وابستگي شديد به درآمدهاي نفتي از وضعيت اقتصادي مطلوبي برخوردار نيستند، و شديداً در مقابل نوسانات قيمت نفت آسيب‌پذير مي‌باشند. علاوه بر مشكلات اقتصادي، فقر عمومي و نسبي كه در جوامع اين دولت‌ها برقرار است از جمله عوامل بي‌ثباتي اين دولت‌ها و وابستگي شديد آن‌ها به دولت‌هاي خارجي است. يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي ژئوپوليتيكي كشورهاي نفت‌خيز خاورميانه، عدم اتكاي كامل آن‌ها به تفكرات انساني ملت‌هايشان است كه به دليل وابستگي شديد آن‌ها به درآمد نفت است كه آن‌ هم از خارج تأمين مي‌شود، لذا تكيه زمامداران اين كشورها به سياست خارجي و متحدان خارجي است كه به نحوي مي‌توانند در تأمين بودجه اين كشورها از طريق خريد نفت و گاز كمك ‌نمايند. اين عامل مهم و خلأ ژئوپوليتيك ناشي از آن موجب گرديده است كه هيچ يك از اين كشورها از يك امنيت پايدار همه‌جانبه و درك شده كه با آحاد ملت اشتراك منافع داشته باشد، برخوردار نبوده و در هر تغيير و تحول استراتژيكي به سرعت دچار بحران مي‌شوند. به اين عوامل مشكلات بنيادي، اقتصادي و زيرساختي نيز اضافه مي‌شوند.

اين يك واقعيت است كه كشورهاي حاشيه خليج فارس به دليل اين‌كه درآمدهاي اصلي كشورشان در گرو صادرات نفت و دلارهاي نفتي است، به هيچ‌وجه منافع مشتركي با ملت‌هايشان ندارند و همين امر آن‌ها را به سمت سيستم‌هاي مطلقه و غير دموكراتيك پيش مي‌برد و عدم اتكاي آن‌ها به ملت و مردمشان و عدم ثبات سياسي باعث روي آوردن آن ها به ماجراجويي هاي نظامي و تسليحاتي مي‌شود. به همين دليل شايد بزرگ‌ترين خريداران و مشتريان تسليحات آمريكا، كشورهاي نفت‌خيز حاشيه خليج فارس باشند. دست يافتن به برتري نظامي و استراتژيك در خليج فارس كه راه ورود به بخشي از آب‌هاي آزاد جهان و محل عمده ترانزيت نفت است در رأس استراتژي دريايي دولت‌هاي بزرگ وازطريق همكاري با كشورهاي منطقه است و اينها نشان ازضرورت تأمين امنيت تجارت دريايي در خليج فارس مي‌باشد.

«ظهور افكار ناسيوناليستي مانند پان عربيسم، پان تركيسم و پان ايرانيسم در نيمه دهه 1950 ميلادي منطقه‌ را دچار التهابي ساخت كه تا دو دهه ادامه داشت. كارايي نداشتن بعضي از رهبران كشورهاي منطقه، و دور بودن آنان از نخبگان و روشنفكران نيز از چالش‌هاي اصلي به شمار مي‌رود. حكومت‌هاي اقتدارگرايي فردي، سلطنتي و خانوادگي و حتي قبيله‌اي نيز بيش‌تر نظام‌هاي سياسي را دچار بحران مشروعيت ساخته است. اين بحران سبب شكنندگي داخلي شده كه بر اثر آن اين كشورها به قدرت‌هاي بيگانه متكي مي‌شوند و بدين ترتيب حضور بيگانگان در منطقه توجيه مي‌شود. تك محصولي بودن كشورها و اتكاي آن‌ها به صدور نفت و اقتصاد موازي، سبب وابستگي آن‌ها به قدرت‌هاي صنعتي و بي‌نيازي از همسايگان شده است. آمريكا و اسرائيل نيز در سايه اين شرايط درصددند روند طبيعي اقتصاد منطقه را تخريب و پيوسته كشورهاي منطقه را به دلارهاي نفتي وابسته كنند. اين سياست عوايد سرشاري روانه كشورهاي غربي و به ويژه آمريكا مي‌كند. در اين راستا كشورهاي منطقه خليج فارس درآمدهاي نفتي را به سبب اختلاف‌هاي) مرزي و گاه قومي (و شرايط كلي حاكم بر منطقه بار ديگر در راستاي اهداف نظامي خود به سوي غرب روان مي‌سازند» (سيمبر، 1385: 28).

از طرفي بحران‌هاي هويت، نابساماني‌هاي اجتماعي، عدم كارايي و ناتواني در رهبري جامعه در ميان اعراب و بحران مشروعيت، اختلافات قومي، قبيله‌اي در داخل و اختلافات سياسي و مذهبي (و گاه فردي) در خارج و آسيب‌پذيري‌هاي زياد در كشورهاي منطقه، دست به دست هم داده تا كشورهاي عرب منطقه جزء ضعيف ترين مجموعه ملت ـ كشورها در سطح جهان به حساب آيند. آمريكا نيز به دعوت كشورهاي منطقه و با انگيزه و هدف حفظ امنيت و ثبات (خود وهمپيمانانش) در اين منطقه حساس پا به اين نقطه از جهان استراتژيك گذاشته و همواره خود را مسؤول و حافظ منافع جهانيان در خليج فارس مي‌داند.

«شرايط داخلي در خليج فارس به گونه‌اي است كه زمينه هر گونه همكاري دو جانبه و چند جانبه ميان كشورهاي منطقه را از ميان برده و اين كشورها را براي كسب امنيت متوجه خارج كرده است. حضور مستقيم عامل بيگانه خود، پيامد اوضاع داخلي منطقه است و با اصلاح اوضاع داخلي مي‌توان نقش عامل بين المللي را در اين منطقه كاهش داد. بنابراين عامل اصلي ناامني، بي‌ثباتي و حضور بيگانه، در مسائل و مشكلات داخلي منطقه نهفته و برآيند مستقيم عملكرد كشورهاي منطقه است و ضرورتاً براي از ميان بردن معلول، بايد علت آن‌ را از ميان برد» (رنجبر، 1378: 174).

3- منابع نا امني ايران

با توجه به آن‌چه از قبل پيرامون ويژگي‌ها و مشكلات ساختاري كشورهاي حوزة خليج‌فارس مطرح شد تا حدودي به مشكلات امنيتي فراروي جمهوري اسلامي ايران اشاره شده است. در اين بخش سعي در اشاره به منابع ناامني جمهوري اسلامي ايران با تأكيد بر دو رويكرد منطقه‌اي و بين‌المللي مي‌شود.

3-1- منطقه‌اي

فقدان مشروعيت داخلي و در نتيجه ضعف داخلي كشورهاي جنوبي خليج فارس و عدم اتكاي آن‌ها به ملت‌هايشان از دو جهت منجر به آسيب وارد شدن به كشورهاي منطقه مي‌شود. اول اين‌كه زمينه‌هاي همكاري و همگرايي را از بين مي‌برد و باعث دور افتادن كشورها و موضع‌گيري در مقابل يك ديگر مي‌شود. دوم اين‌كه موجب حضور كشورهاي قدرت‌مند براي برقراري امنيت و پر كردن خلأ قدرت در اين منطقه مي‌باشد. اين امر باعث شد كه: «در ميان مناطق جهان سومي، در دوران پس از جنگ جهاني دوم، تنها منطقه‌اي كه با توجه به توانايي‌هاي بالقوة داخلي به شدت تحت نفوذ سياسي و اقتصادي بين‌المللي قدرت‌هاي بزرگ باقي ماند، خاورميانه بود» (سريع‌القلم، 1384: 38).

نبود مشروعيت داخلي به بي‌ثباتي سياسي مي‌انجامد و بي‌ثباتي سياسي به اختلافات ميان كشورها دامن مي‌زند و در نتيجه بازتاب منطقه‌اي، احساس ناامني شديد را در پي دارد. احساس ناامني دو نتيجه بسيار منفي و بلندمدت بر رشد و توسعه سياسي اقتصادي منطقه مي‌گذارد:

اول ـ مسابقه تسليحاتي؛ و دوم ـ حضور نيروهاي بيگانه براي ايجاد امنيت.

«در خليج فارس، امنيت و مشروعيت حوزة قدرت به قدري به دنياي بيرون از مرزها وابسته است كه هر روز جابه‌جايي قدرت و تغيير ماهيت و جهت‌گيري‌ها تابع منافع بين‌الملل است. عامل بيروني با استفاده از ضعف داخلي، نقاط اختلاف را تشديد مي‌كند و سياست در خاورميانه را هم‌سو با منافع بين المللي و نه منافع كشورهاي منطقه شكل مي‌دهد. ناهمگوني ساختارهاي سياسي هشت كشور خليج فارس به همان اندازه كه بر سياست خارجي آن‌ها تأثير مي‌گذارد و بر همكاري‌هاي منطقه‌اي و به همان ميزان بر امنيت خليج فارس تأثير گذار است» (رنجبر، 1378: 175).

اختلافات دروني ميان كشورهاي منطقه يكي از مهم‌ترين عوامل ناامني در منطقه است. اين اختلافات هم در روابط ايران و اعراب و هم در روابط دروني اعراب مشهود است. روابط ايران و همسايگانش به شدت از اختلافات شيعه و سني و ايدئولوژي‌هاي ناسيوناليستي رنج مي‌برد. موارد ديگر اختلاف بر سر چيرگي و تسلط خليج فارس بوده است كه همواره ميان ايران و عربستان و عراق (زمان صدام حسين) نوعي رقابت وجود داشته است.

اختلافات ايران و امارات متحده عربي بر سر جزاير ابوموسي و تنب كوچك و تنب بزرگ، از قبل انقلاب تا كنون و پشتيباني شوراي همكاري خليج فارس از ادعاي امارات از ديگر عوامل اختلاف است. اختلاف دروني ميان اعراب و اختلافات مرزي و مواضع ناهمگون درقبال مسأله اسرائيل از جمله مشكلات و موانع ساختاري در روابط اعراب است.

ايران در منطقه خليـــج فارس با چند موضوع استراتژيك روبروست:

3-1-1- مسائل امنيت تحميل شده: نظام جهاني با تضعيف جهان دو قطبي و دخالت آمريكا در خليج فارس شكل تازه‌اي به خود گرفت. آمريكا سياست مهار دوگانه را جايگزين سياست سنتي خود يعني ترويج موازنه قوا كرده بود. اين سياست به جهت انزواي ايران از معادلات منطقه‌اي در خدمت منافع ايالات متحده بود. در اين زمينه برژينسكي با وجود مخالفت با سياست مهار دوگانه ايالات متحده تأكيد مي‌كند كه:«مبناي سياست آمريكا در خليج فارس بايد هم چنان مبتني بر ادامه تعهد و تضمين امنيت متحدان و حفظ جريان نفت باشد» (Brzeinski,1909: 30).

موضوع استرتژيكي حوزه خليج فارس در مورد ايران؛ امنيت منطقه‌اي و امنيت دسته جمعي است كه براي ايران اهميتي حياتي دارد. محيط امن زمينه‌ساز توسعه و محيط ناامن باعث عقب‌ماندگي است. در عين حال توسعه عامل اساسي در امنيت محيط و امنيت ملي به شمار مي‌رود. بنابراين مسئله امنيت در خليج فارس از موضوعات استراتژيكي است كه ايران در منطقه با آن روبرو مي‌شود.

با در نظر گرفتن قدرت‌هاي خارجي و كشورهاي منطقه و منافع متضاد و ناسازگار در منطقه بر پيچيدگي‌هاي امنيت در خليج فارس افزوده مي‌شود حضورقدرت دريايي آمريكا در خليج فارس، اشغال افغانستان و عراق، تأمين امنيت اعراب و... رژيم صهيونيستي توسط آمريكا از جمله مسائلي است كه بر ابهام‌هاي معماي امنيت در خليج فارس و منطقه مي‌افزايد. اكنون با روند رو به رشد جهاني شدن در نظام بين‌الملل ناامني در يك منطقه و عدم توازن قدرت‌ها با توجه به موقعيت ژئوپوليتيك و ژئواستراتژيك خود موجب ناامني ديگر مناطق خواهد شد. اين مسئله امنيت جهاني را نيز مورد پرسش قرار مي‌دهد و تروريسم را تحقق مي‌بخشد.

3-1-2- مسابقه تسليحاتي: از ديگر موضوعات استراتژيك كه ايران در منطقه با آن مواجه است، مسابقه تسليحاتي است. مسابقه تسليحاتي نتيجة چيره‌خواهي در منطقه است. پس از فروپاشي شوروي استراتژي آمريكا مبتني بر ايجاد توازن قوا در منطقه و جلوگيري از ظهور قدرت سلطه‌طلب در منطقه، زمينه‌ساز مسابقه تسليحاتي بوده است. از دهه 90 تاكنون كشورهاي منطقه دهها ميليون دلار براي ساخت نيروهاي مدرن نظامي جهت بازدارندگي و تهديد همسايگان خود هزينه كرده‌اند.

در آن خليج فارس منطقه‌اي است كه براي سلاح‌هاي پيش‌رفته جنگي بسيار اشتهاآور است. منطقه‌اي كه مخالفت هاي سياسي موجود به تداوم مسابقه تسليحاتي منجر شده است.

«عنصر ديگري كه در اين جريان سهم دارد، هراس كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس از برتري قدرت نظامي ايران پس از صدماتي است كه در جريان جنگ خليج فارس به ارتش عراق وارد كرده است» (اميراحمدي، 1384: 75) به ويژه در جريانات اخير برنامه‌هاي جديد تسليحاتي ايران در كابرد نظامي، اين هراس شدت بيش‌تري گرفته است. با وجود اين كه هزينة نظامي ايران بسيار كم‌تر از كشورهاي حاشيه خليج فارس است ولي در اثر تبليغات آمريكا، اين احساس ناامني از ناحيه ايران همواره در منطقه رو به افزايش است. اين احساس تهديد، شعله‌ور شدن آتش مسابقه تسليحاتي را در پي دارد.

«مخرب ترين عامل در جهت دست يافتن به توسعه سياسي و اقتصادي شركت در"بازي تسليحاتي" است. كشورهاي خاورميانه بيش‌ترين آمار خريدهاي تسليحاتي را به خود اختصاص داده‌اند. اين موضوع از مهم‌ترين عوامل ناامني در منطقه است و تا زماني كه اين روند متوقف نشود نه تنها منطقه امن و باثبات نخواهد شد بلكه به طور فزاينده شاهد ناامني خواهيم بود» (ذوالفقاري، 1384: 12).

از مهم‌ترين اهداف ايالات متحده و ساير كشورهاي توليدكننده تسليحات در منطقه، به ويژه در خليج فارس دامن زدن به مسابقه تسليحاتي و فروش هر چه بيش‌تر جنگ‌افزار در جهت تأمين منافع اين قدرت‌ها است.

3-2- منابع فرا منطقه‌اي

منظور از عوامل فرامنطقه‌اي به طور خاص تأكيد بر نقش ايالات متحده در منطقه است كه در شرايط كنوني حضور جدي در منطقه داشته و خواهان ايفاي نقش انحصاري در منطقه خليج فارس است و اين مسئله حتي موجب نارضايتي برخي متحدان اروپايي آن شده است. آمريكا در پي جلوگيري ظهور برتري و تسلط توسط كشورهاي منطقه است. استراتژيست‌هاي ايالات متحده معتقدند كه آمريكا منافع وسيعي در جلوگيري از ظهور هر قدرت منطقه‌اي دارد.

آمريكا در حكم يك عامل فرامنطقه‌اي همواره درصدد القا تفكر ايران خطرناك و هسته‌اي در جهت به خطر انداختن منافع كشورهاي منطقه و جهان است. مخالفت‌هاي شديد در مورد پرونده هسته‌اي ايران و تهديدات و همسو كردن افكار عمومي با سياست‌هاي توسعه‌طلبانه و يك‌جانبه‌گرايانه خود از ديگر مشكلات فراروي جمهوري اسلامي است.

با فروپاشي شوروي و نيز سقوط كابوس منطقه (صدام حسين) آمريكا در صدد معرفي يك منشأ شر و ناامني در منطقه است.آمريكا در كنار حذف صدام حسين به تهديد موهوم جديدي بر ضد امنيت منطقه نياز دارد. آمريكا در روند كنوني روابط خود با ايران به راحتي مي‌تواند ايران را منبع ناامني براي كشورهاي منطقه معرفي كند و ضمن جلوگيري از بهبود روابط ايران با كشورهاي عربي كه براي توسعه اقتصادي ايران حياتي است و با گسترش جو بي‌اعتمادي بين اين كشورها زمينه را براي تداوم حضور نظامي خود در منطقه مطلوب نگه‌ دارد«در اين زمينه آمريكا نه به دنبال همكاري بلكه به دنبال كنترل انحصاري منطقه است. در همين ارتباط آمريكا با ادامه روابط تنش آلود با ايران به راحتي مي‌تواند حضور در منطقه را براي دولت‌هاي همسايه ايران توجيه كند. برتري آمريكا در خليج فارس نقش قاطعي در برتري جهاني آمريكا بازي مي‌كند» (ذوالفقاري، 1384: 12). به هر حال مسئله مهم اين است كه حضور آمريكا و اسرائيل در منطقه يك واقعيت است و همان‌طور كه برژينسكي تأكيد مي‌كند «لازم است همه كشورهاي منطقه خليج فارس اين واقعيت مهم استراتژيك را درك كنند كه ايالات متحده در خليج فارس ماندگار است و استقلال و امنيت (انرژي) در منطقه جزو منافع حياتي آمريكا به شمار مي‌رود» (رنجبر، 1378: 174).

نتيجه‌گيري

ايران به عنوان بزرگ‌ترين كشور خليج فارس و يكي از مهم‌ترين كشورهاي تأثيرگذار در منطقه، نيازمند اين است كه اهميت ژئوپوليتيك خود را در نظام دگرگون شوندة جهاني از راه ايجاد پيوندهاي گسترده در روابط با كشورهاي حاشيه خليج فارس در ژرفاي ژئوپوليتيك، ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك مشخص سازد و كارايي بيش‌تري بخشد.

حضور آمريكا در خليج فارس و اشغال افغانستان و عراق مي‌تواند زمينه همكاري ايران با كشورهاي منطقه را در مورد منافع مشترك تقويت كند، اما در صورت عدم همكاري و هماهنگي بزرگ‌ترين تهديد عليه امنيت جمهوري اسلامي است.

با توجه به سهم زياد ايران در منطقه، بهترين راهكاري كه مي‌تواند ايران را از مخمصة انزوا كه آمريكا به دنبال آن است،‌ رها سازد، برقراري روابط دوستانه با كشورهاي عربي است. روابط دوستانه با اين كشورها منجر به فضاي اعتمادساز بين دولت‌ها مي‌شود، اعتماد ميان دولت‌ها به درك اشتراكات منافع و خطر تهديدات مشترك مي‌انجامد، و اين درك به نوبة خود مي‌تواند زمينه‌ساز پيمان امنيت دسته‌جمعي باشد. دست يافتن به زمينه‌هاي مشترك يك پيمان امنيت دسته‌جمعي، باعث برقراري امنيت توسط كشورهاي منطقه و ناكارآمد شدن عوامل خارجي در منطقه مي‌شود. با توجه به عامل جغرافيايي، اقتصادي و استراتژيك مشترك ميان همة كشورهاي خليج فارس، منطقي‌ترين نظام براي پاسداري از امنيت منطقه، سيستمي خواهد بود كه همة كشورهاي كرانه‌اي را در برگيرد، بدون شركت هيچ كشور ديگري.

كشور ما، ايران در شرايطي قرار گرفته است كه وحدت ملي و يكپارچگي و اقتدار و غرور مليش به گونه‌اي روزافزون مورد سؤال قدرت‌هاي رقيب قرار مي‌گيرد. موقعيت حساس و محوري ايران در قلب منطقه براي ملت ما مي‌تواند هم فرصت‌ساز باشد و هم فاجعه آفرين. اگر نتوانيم با هوشمندي از فرصت‌هاي پديد آمده و تحركات مفيد برخي دولت‌ها به نفع خود استفاده كنيم در نهايت دردمندي و نگراني بايد گفت كه ممكن است لطمه‌هاي جبران ناپذيري بر پيكر ميهن ما وارد آيد براي بركنار ماندن از اين لطمات و تركش‌ها، بايد آگاهي‌هاي خود را به كار گيريم و با شناخت واقعيت‌ها ، امكانات و محدوديت‌ها به گونه‌اي عمل كنيم كه منافع ملي‌مان حكم مي‌كند .

فهرست منابع و مآخذ:

1- اميراحمدی، هوشنگ(1384)، سياست خارجی منطقه‌ای ايران (بخش اول )، ترجمه عليرضا طيب، اطلاعات سياسی ـ اقتصادی، سال هفتم، شماره 12-11مرداد و شهريور.

2- ذوالفقاري، مهدي (1384)، پيامدهاي حضور آمريكا در منطقه، روزنامه رسالت، (26 اسفند 1384).

3- رنجبر، مقصود(1378)، ملاحظات امنيتي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، پژوهشكده مطالعات راهبري، ‏‏ چاپ اول. ‏

4- سريع القلم ، محمود(1374)، شناخت خليج فارس در قالب مبانی نظری ، اطلاعات سياسی - اقتصادی، سال دهم، شماره اول و دوم.

5- سيمبر، رضا(1385)، ديپلماسي ايران و تحولات تازه منطقه خليج فارس، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 211-212.

6- عبدالله‌خاني، علي(1383)، كتاب امنيت بين الملل1 : فرصت‌ها، تهديدات و چالش‌هاي فراروي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران، تهران: مؤسسه فرهنگي و مطالعات و تحقيقات بين الملل ابرار ‏معاصر تهران، چاپ اول.

7- عبدالله‌خاني، علي(1384)، کتاب امنيت بين الملل(3): فرصت‌ها، تهديدات و چالش‌هاي فراروي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران، تهران: مؤسسه فرهنگي و مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران، چاپ اول.

8- کتاب آمريکا (2) (ويژه سياست‌هاي امنيتي ايالات متحده در عراق) (1382)،گردآورنده شوراي غيردولتي روابط خارجي مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران؛ نظارت و تدوين علي عبدالله‌خاني، تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران، چاپ اول .

9- مجتهدزاده، پيروز(1379)، ايده‌های ژئوپولوتيک و واقعيت‌های ايرانی مطالعه روابط جغرافيا و سياست در جهان دگرگون شونده، تهران: نشرنی، چاپ اول.

10- Brzeinski Zbigniew and Brent Scowcarft and Richard Morphy,(1909), Differantiad ontaimant, Foreign Affairs. (may/june 1909).

به نقل از : ره آورد سياسي شماره 15