لائوتسه (604 – 531 ق م)

 

نام اصلی لائوتسه، "لی اره" بوده و معروف به "استاد کهن" یا "پیر استاد" بوده است. تا آنجائیکه مدارک تاریخی در دست است او به احتمال قوی اولین فیلسوف مشهور چینی بوده است که در زمان سلسله چو میزیسته. اما، بعضی معتقدند که چنین شخصی اصلا وجود نداشته و وجود او تاکنون به مرحله اثبات نرسیده است.

در هر حال، طبق روایت او موسس فلسفه و مذهب تائوئیسم میباشد، مذهبی که آزادی خواه بوده و بر پایه رفتار نیک بنیانگذاری شده که تشریفات و رسوم مذهبی را کاملا بیهوده میدانسته. در میان مردم چین سنت بر آن جاری شده که لائوتسه را نویسنده کتاب تائوته چینگ (کتاب طریقت و تقوی) تعلیمات تائو (رفتار نیک) میدانند. یکی از مورخان چینی بنام سزوما چی ین مینویسد که لائوتسه از دغل بازی و رذالت سیاستمداران نفرت داشته و از شغل خود که کتابدار کتابخانه سلطنتی بوده خسته میشود و چین را ترک میکند و کسی هم دقیقا نمیداند که لائوتسه در کجا و چگونه از دنیا رفته است.

طبق اصول تائوئیسم، بدترین حکومت آن است که بدست فیلسوفان اداره میشود. چرا که ایشان هر سیر طبیعی را با فرضیه تخریب میکنند و لیاقت آنها در ایراد سخنرانیها و خطابه های مبالغه آمیز، جلوه دادن افکار، و پیچیده نمودن عقاید، از طرف ایشان خود علامت بی لیاقتی آنها در عمل و فعالیت است. لائوتسه میگوید، کسانی که هوشمند باشند مبارزه و مباحثه نمیکنند... آن کس که سعی میکند بوسیله دانایی خود بر کشوری حکومت کند آفت آن کشور است اما آن کس که چنین نمیکند نعمتی است برای کشور. در مذهب تائوئیسم مرد با استعداد و شخص روشنفکر خطری است برای دولت و کشور، زیرا وی همه چیز را با ترازوی مقررات و قوانین می سنجد و همیشه در قالب مقررات و قوانین فکر میکند. چنین شخصی میخواهد جامعه را مانند علم هندسه بنا کند و متوجه نیست که اینچنین مقررات مخرب آزادی حیات و مخرب قوت اجزاء حیات است.

لائوتسه میگوید، در سلطنت مسلما افزایش تعداد ممنوعات موجب ازدیاد فقر در مردم است. هر چه که بر منافع مردم افزورده شود بیشتر باعث بی نظمی در کشور و قبیله میگردد. هر چه که مردم بیشتر در کارها مهارت یابند، بیشتر تزویر و حیله ها و شیوه های عجیب ظاهر میشود. هر چه که بیشتر قانون وضع گردد بر تعداد دزدان و غارتگران بیشتر افزوده میشود. طبیعت در زمان باستان، مردم و زندگی را ساده و صلح آمیز قرار داده و تمام جهان در شادی میزیسته، اما چون مردم تحصیل علم کردند، زندگی را با اختراعات خود مبهم و پیچیده نمودند و کل معصومیت اخلاقی و ذهنی را از کف داده، از صحراها به شهرها رو آورده، شروع به تحریر کتب نمودند و از آنجا تمام بدبختیهای بشری و غیره ریشه گرفته است.  

اگر دولت و کشور دچار بی نظمی است، کار شایسته آن نیست که در آن اصلاحی نمائیم و یا تغییری بدهیم، بلکه عمل شایسته آن است که هر فرد زندگی خود را توام با انجام منظم تکالیف خود نماید. هرگاه مقاومت با زد و خورد و مقابله مواجه گردید، شایستگی آن است که مشاجره و دعوا نکنی یا جنگ بر پا نسازی بلکه با خاموشی و آرامی خود را به کنار بکشی و بوسیله تسلیم و صبر پیروز شوی بفرض آنکه پیروزی موضع داشته باشد. عدم مقاومت و بی عملی غالبا و به مراتب بیشتر از عمل، منجر به پیروزی میگردد.

لائوتسه میگوید، هرگاه تو جنگجوئی نکنی و حاضر به جنگ و دعوا نشوی، هیچکس در این کره خاکی قادر نخواهد بود که با تو به جنگ برخیزد... من نسبت به کسانی که خوب هستند خوب هستم و نسبت به کسانی که خوب نیستند نیز خوب هستم و بدین طریق همه چیز و همه کس خوب خواهد شد. من نسبت به کسانی که صمیمی هستند صمیمی هستم و نسبت به کسانی که صمیمی نیستند نیز صمیمی هستم و بدین طریق همه چیز و همه کس صمیمی خواهد بود... نرم ترین چیزها در عالم با نرمی بر سخترین چیزها حمله میکند و از عهده آن بر می آید. در عالم هیچ چیز نرم تر یا ضعیف تر از آب نیست، با وجود این برای حمله در برابر محکم ترین چیزها هیچ چیز موثرتر از آب نمیتواند باشد. همچنین در این خصوص، او مکرر زنان را مثال می آورد که با نرمی همیشه بر مردان فایق می آیند.  

او میگوید، آن کس که راه را میشناسد درباره آن یک کلمه هم سخن نمیگوید و آن کس که درباره آن سخن میگوید آنرا نمیشناسد. آنکس که میداند نمیگوید و آنکس که میگوید نمیداند. مرد خردمند بهیچوجه اهمیتی به ثروت و قدرت نمیدهد بلکه امیال خود را به حداقل بودیسم تقلیل میدهد.

هنگامیکه کنفوسیوس در سن سی و چهار سالگی و برای دیدار لائوتسه که اواخر عمر خود را میگذرانیده به شهر لویانگ پایتخت چو آمده و از افکار وی آگاهی یافته است چگونگی فلسفه لائوتسه به نظرش عجیب رسیده و بعدها در صدد ایجاد فلسفه عکس آن بر آمده است. کنفوسیوس در این ملاقات از پیر استاد خواسته است که به وی اندرزی دهد. لائوتسه با بیانی مختصر و مرموز و تند اینچنین به کنفوسیوس پند میدهد "... خود را از شر غرور و تکبر و مطامع خویشتن و ناز و تظاهر و هدفهای دور و دراز خلاص کن. سیرت تو چیزی بدین ها نمی افزاید. این است اندرز من به تو."

سزوما چی ین، مورخ بزرگ چینی حکایت میکند که کنفوسیوس با شنیدن این کلمات حکمت آن را درک کرد و آنرا حمله و اهانت به خویشتن نپنداشت، و پس از ملاقات با لائوتسه ماموریت خود را آغاز میکند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد شرح حال و فلسفه سیاسی لائوتسه مراجعه شود به تاریخ فلسفه سیاسی (چاپ 1382) ، دکتر بهاء الدین پازارگاد ، صفحه های 189 – 181.