اتوریته و حکومت های سیاسی مشرق زمین دوره ماقبل فلسفه سیاسی
اتوریته و حکومت های سیاسی مشرق زمین دوره ماقبل فلسفه سیاسی
(قرن شش قبل از میلاد)
دوره های بسیار قدیم یعنی دوران قبل از لائوتسه چینی و هومر یونانی و حتی دوره یهود را که از دو هزار و پانصد سال پیش به بالا است روزگار افکار سیاسی راکد یا منجمد مینامند.بهاء الدین پازارگاد در کتاب خود "تاریخ فلسفه سیاسی" مینویسد، با کمال تاسف آثار روشنی از فلسفه سیاسی که مقصود بیشتر ماهیت و کیفیت حکومتها و روابط حکومت با مردم است در خاور زمین دیده نمیشود. جز رژیمهای مطلقه و سلطنت موروثی رژیمهای دیگر وجود نداشته و روابط مردم با حکومت جز اطاعت از طرف مردم و دستور از طرف حاکم مطلق روش دیگری به فکر نیامده و اگر بالفرض افکار دیگری هم وجود داشته جرئت ابراز آن نبوده و یا به جهات دیگری ابراز نکرده اند و یا آنکه اگر ابراز کرده اند به رشته تحریر در نیامده اند و یا آنکه اگر به رشته تحریر در آمده اند از بین رفته اند و اثری از آن باقی نمانده و امروز مدرکی در دست ما نیست که بتوانیم آنرا مبنای تحقیق و بحث قرار دهیم. با توجه به تاریخ باستانی کشورهای خاوری معلوم میشود که حکومت در کشورهای آسیائی از زمانهای قدیم تا قرون جدید همیشه بر پایه اصول استبدادی و حکومت مطلقه استوار بوده که فلسفه سیاسی آنرا میتوان در دو کلمه "فرمان و اطاعت" یا "آقائی و بندگی" خلاصه نمود.
در تمدنهای بسیار کهن غالبا حکومت سیاسی و مذهبی هر دو در دست یک نفر رئیس قبیله یا شیخ قوم بوده که همان مقام در واقع ریشه اصلی و اولیه سلطنت است و بعدها بصورت دستگاه شاهی بیرون آمده است و آثاری که در نقاط مختلف دنیا حتی از شهرهای قدیم اقوام باستانی از تک و اینکا در آمریکا بدست آمده است این استنباط را تائید میکند. نکته مهمی که در تحقیق در این جامعه های باستانی جالب توجه میباشد این است که معلوم کنیم منشا اختلاف طبقاتی کجاست و چه بوده یعنی جامعه بشری از چه زمان به طبقات تقسیم شده و مردم بصورت طبقات پایین و متوسط و عالی بیرون آمده اند و چه چیز باعث اصلی ظهور طبقات و روح سیستم طبقاتی گردیده است؟
زیرا پس از خانواده که در واقع ریشه ظهور جامعه است، هر شخص متفکر پیش خود فکر میکند که هنگامیکه یک جامعه کوچک بنام قبیله که از چند خانواده ترکیب یافته است بوجود آمد دلیلی به نظر نمیرسد که لازم آید آن خانواده های مساوی در حقوق اجتماعی به طبقاتی تقسیم شوند که بعضی از آنها امتیازاتی خاص داشته باشند و بعضی فاقد این امتیازات باشند. باید معلوم کرد منشا ظهور امتیازات طبقاتی کجاست؟
خوشبختانه حفریات آثار باستانی تا درجه ای زیاد این نکته را معلوم میکند. یکی از علل مهم ظهور سیستم طبقاتی ظهور نوشتن و خواندن و محاسبه بوده که آن را امروزه همان سواد میگویند. از چند هزار سال پیش از میلاد که از هند گرفته تا دره نیل شهرهایی بوجود آمده و جمعیت هایی بیش از آنچه که بتوان آن را یک قبیله خواند در این شهرها مقیم گشته اند. نیاز به این بوده که اغذیه و محصولات خود را بیش از مایحتاج روز و بیش از آنچه در دوره جامعه صحرا گرد و مهاجر مورد احتیاج بوده است فراهم سازند و نگهداری این مازاد و پرداخت مزد کارگران برای بناها و تهیه احتیاجات و مبادلات بین مردم نیاز به محاسبه و ثبت و ضبط داشته، بعلاوه سیاحان و دانشمندان زمان که از هند به بین النهرین مسافرت میکرده اند محتاج به ثبت وقایع و حسابها بوده اند و بدین طریق یک گروه منشیان یا دبیران و حسابداران بوجود آمده اند.
همین منشیان اولین دسته یا طبقه ای هستند که حکومت بر سایر مردم یعنی کشاورزان و صنعتگران را در دست گرفته و تشکیل دستگاه حکومت را داده اند. بنابراین، سواد یعنی علم خواندن و نوشتن و محاسبه را میتوان منشا و مبدا یا یکی از منابع ظهور دستگاه حکومت دانست.
در این خصوص، نوشته ای بر پاپیروس مربوط به اوایل دوره سلطنت دوم مصر در قرن شانزده قبل از میلاد بدست آمده که حاوی اطلاع تاریخی زیر است و نویسنده آن چنین میگوید "من خود فلز کاری را دیده ام که با انگشتان تمساح مانندش در دهانه کوره ایستاده بکار خود مشغول است. بوی عفن بدن او از تخم ماهی گندیده بد بوتر است. هر کارگری که اسکنه ای در دست دارد روزگارش دشوارتر و تیره تر از کسی است که زمین را حفر میکند... سعی کن که نوشتن را یاد بگیری شاید بتوانی خود را از اعمال شاقه از هر نوع که باشد نجات دهی و کلانتری شوی مشهور. منشی از کارهای دستی معاف است و اوست که فرمان میدهد."
از بیان فوق به خوبی آشکار است که سیستم طبقاتی از کجا ناشی گشته و فرق گذاشتن بین مشاغل مختلف و توجه به ظاهر اشخاص چگونه آغاز گشته است. بهمین سبب است که ملاحظه میشود که طبقه معدود با سوادان مذهبی (چون سواد یا علم نوشتن و خواندن خاص طبقه روحانی بوده است) قرنها این علم خود را مخفی و سری نگاه داشته اند. برای آنکه حکومت را در انحصار خود قرار دهند علم و سواد را نیز منحصر به خود و خانواده قرار داده، آنرا بصورت موروثی در آورده... و از اینجا مطلب دیگری کشف میشود که همان ریشه موروثی بودن حکومت و سلطنت است.
قدر مسلم آن است که سلطنت های اولیه جامعه های باستانی بشری در دست روحانیون بوده و اولین سیستم حکومت پس از آغاز دوره شهرنشینی همان سیستم سلطنت روحانی بوده است چنانچه در مصر نیز معمول بوده. جامعه های شهرنشین اولیه بسیار محافظه کار و پای بند به حفظ سنن و آداب قدیمی مذهبی و اجتماعی و تحت نظر حکومت روحانیون بوده، اما در اثر مهاجرتها و رواج تجارت و فتوحات سلاطین جنگجو دومین نوع جامعه شهرنشین که بوجود آمده به احتمال قوی جامعه های نظامی و صنعتی یا مکانیکی است که بالطبع مستلزم ظهور یک تحول اقتصادی نیز در سیستم معمول سلطنت روحانی بوده است و این خود نیز سیستم طبقاتی را بیش از پیش تقویت کرده و بر تعداد طبقات افزوده است، بدین معنی که اموال را بدین طریق شاید بتوان دومین عامل مهم در تقویت سیستم طبقاتی و تکمیل دستگاه حکومت دانست.
در حدود سال 2525 پیش از میلاد، سارگون از اهل آکاد که زمامداری نظامی بود کشورها و نواحی بابل را با یکدیگر متحد ساخته امپراطوری بابل را تشکیل داد. چندی بعد بهمین طریق امپراطوریهای آشور و هیتیت ها بوجود آمد و سپس نوبت ظهور امپراطوری های ایران مانند امپراطوری بزرگ هخامنشی رسید و بعد ها نیز امپراطوری تاتار و ترک بوجود آمد که عموما نمونه های حکومت های نظامی مکانیکی غیر قبیله ای هستند. اصل اتوریته یا قدرت مسلم و مجوز حکومت بر مردم که متکی به زور باشد در همین زمان بوجود آمده و در جامعه های بشری مستقر گردیده است. پس از آنکه این قبایل فاتح در سرزمینی مستقر گردیده و آن را از آن خود دانسته مانند آرین ها در سرزمین هند تجویزات مذهبی و قدرت متکی به زور را بوجود آورده، و به صورت طبقات یا کاست ها شکل گرفته اند. چنانچه طبق افسانه مذهبی هندو، هر طبقه از برهمن گرفته تا طبقه نجس، به هر کس وظیفه ای محول گشته که باید آنرا انجام دهد و انجام این وظائف در هر طبقه موروثی است و هیچکس و فرزند هیچکس نمیتواند از طبقه ای به طبقه دیگر انتقال یابد.
این افسانه طبقاتی هند مانند مسئله سلطنت روحانی یکی از ریشه دارترین سنت های تاریخ بشری است که تنها زور را با یک وظیفه خاص اجتماعی ترکیب کرده، آنرا تجویز الهی و اراده پروردگار منسوب میدارد، و تامین اصل صلح و آرامش و ثبات اوضاع را منوط به رعایت این اراده الهی از طرف مردم میشمارد و مخالفت با آنرا طغیان و شورش بر ضد اراده الهی میداند. این نوع سیستم شدید طبقاتی در مصر نیز معمول بوده اما نه بدان شدت که در هند رواج داشته، اما در چین معمول نگشته است.
نقض و تغییر مقررات و قواعد معمول در این جامعه ها آسان نبوده و تنها گاهی روحانیون بانفوذ یا سلاطین قدرتمند توانسته اند تغییری مختصر در آن بدهند از قبیل امن هوتپ چهارم (اخناتن) در مصر یا برخی از پیامبران یهود که بعضی از رسوم عبادت را که بیمعنی بوده تغییر داده اند. فلاسفه یا خردمندان بودایی بر خلاف سایر اقوام نه طالب قدرت بوده، نه طالب ثروت، نه طالب جنگ بوده، نه طالب شهرت و نه خود را مامور عدالت دانسته اند. آنها علاقه ای به اصل آزادی نداشته و فرقی هم بین غلامی و آزادی نگذاشته اند، بلکه آنچه که مورد توجه ایشان بوده خیر اندیشی و کمال حسن نیت بوده است. آنان رهبانانی بوده اند صلح جو دارای طبیعت کمونیستی و اشخاصی بوده اند بیشتر بصورت دوره گردهای آواره یا منزوی.
مسئله مهم تمدن از قدیم تا امروز این بوده که چگونه در آن واحد هم قدرت متکی بزور را بپذیریم و هم حالت آزادی و ابتکار و کنجکاوی را قبول کنیم که نطفه اختراع است. مذهب بودا این مشکل قدیم و جدید را بدین طریق حل کرده است که قدرت سیاسی نسبت به مقدسین و روحانیون که مطیع هستند و مقاومتی در برابر آن ندارند خونسرد باشد یعنی کاری به کار آنها نداشته باشد.