خالد اسلامبولی

در سال 1882 میلادی انگلستان، رسما مصر را مستعمره خود اعلامکرد; اما به دلیل فشارهای ملت مسلمان و شریف مصر در سال 1922میلادی استقلال این کشور امضا شد; هرچندبا به سلطنت رسیدن ملکفواد اول در سال 1936 میلادی، رسما استقلال خود را بازیافت، اماعملا تا سال 1952 انگلیس از نفوذ همه جانبهای در مصر برخورداربود; تا این که گروهی از افسران جوان مصر علیه ملک فاروق دستبه کودتا زدند و به این ترتیب چهره دست نشانده استعمار از میانرفت و رژیم پادشاهی مصر، به رژیم جمهوری تبدیل شد. در این دوره، «محمدنجیب» و «جمالعبدالناصر» از رهبرانیبودند که دم از اسلام میزدند; اما در حقیقت طرفدار ناسیونالیزمعربی و سوسیالیسم بودند. جمال عبدالناصر اقدام به ملی کردن کانال سوئز کرد(نقش شهیدنواب صفوی در این اقدام بسیار موثر و قابل مطالعه است.)که ایناقدام خشم آمریکا و صهیونیزم را برانگیخت و در نهایتبه حملهآمریکا، اسرائیل و انگلیس علیه این کشور منجر شد. جنگهای شش روزه، اعراب و اسرائیل تلخترین واقعه دوران جمالعبدالناصر بود; که در سال 1967میلادی صورت گرفت و به شکست اعرابانجامید. پس از مرگ جمال، انورسادات، رئیس جمهور منفور و خائن مصر بهحکومت رسید که سرآغاز دور جدیدی از مبارزات ملت مسلمان مصرگردید.

فرزندان خلف مصر

سرزمین مصر از دیرباز مرکز مبارزات اسلامی علیه سلطه استکبارو حکومتهای ظالم داخلی بود و قهرمانان و اندیشمندانی مانند حسنالبناء، سید قطب، عبدالقادر عوده، صالح عبدالله نسریه، کارماناضولی، طلال الانصاری، احمدشکری مصطفی و... در تاریخ جهاد وشهادت این کشور درخشیدهاند. این کشور همواره صحنه اعدام و زندان و شکنجه برعلیه مبارزانبوده و طاغوتیان سعی داشتند نور دفاع از شرف اسلام را خاموشسازند و به حکومتخفاش گونه خود ادامه دهند. اما آنچه قابلمطالعه است این که، پیروزی انقلاب اسلامی درایران و ناتوانیاستکبار جهانی درسرکوبی آن از یکسو، بحرانهای سیاسی اجتماعیمصر و انزجار عمومی نسبتبه انعقاد پیمان کمپ دیوید، از سوئیدیگر زمینه ساز سقوط حکومت فرعونی سادات شدند. در این میانپیمان کمپ دیوید به معنای تسلیم شدن مرزبانان جبهه اسلامی در خطمقدم نبرد با اسرائیل ارزیابی شد که 4 سال پس از نبرد خونبارصهیونیستها علیه کشورهای اسلامی از جمله مصر(در سال 1352)بهامضاء رسید.

تاسیس سازمان الجهاد

«محمد عبدالسلام فرج» به تاسیس سازمان جدیدی به نام«الجهاد» همت گماشت و با کوششهای فراوان با همراهی «طارقالزمر» و بعد از آن سرهنگ دوم نیروی هوایی «عبداللطیفعبودالزمر» ، افسر اطلاعات و متخصص در امنیت نظامی، را بههمکاری دعوت کرد. و از آن پس به سازماندهی و جذب جوانان پرداختو در نهایتبه تاسیس سازمان الجهاد اقدام کرد. فرج ضمن تحقیق و مطالعه در علوم اسلامی کتابی تحت عنوان«الجهاد فریضهالغائبه» (جهاد وظیفه فراموش شده)تالیف کرد. وی در کتابش با توجه به این حقیقت که اسلام دین برتر است وآینده از آن اسلام خواهد بود، به این واقعیت تلخ تاریخی اشارهکرد که مسلمانان به علت رهاکردن وظیفه اسلامی «جهاد در راهخدا» به سستی و فتور گراییدهاند و علت اصلی ضعف امت اسلامی رادر ترک جهاد و جنگ با کفار حاکم برسرنوشت آنان دانست. این کتاب در مدتی اندک به عنوان تفکرات ناب مورد توجهاندیشمندان و رهبران نهضتهای اسلامی مصر قرار گرفت و رهبرانالجهاد برپایه نظریات فرج، مترصد فرصتی شدند تا علیه فرعونیانقیام کرده، آنان را به هلاکتبرسانند. تشکیلات الجهاد پی در پی طرحهای مختلفی را برای سرنگونی رژیمبرنامه ریزی میکرد. اما هیچ یک برای نابودی سادات اطمینان بخشبه نظر نمیرسید. در همین اوضاع و احوال، سادات پس از بازگشت از آمریکا، دراوایل سپتامبر 1981، دستور دستگیری چندهزارتن از شخصیتهایسیاسی مذهبی را صادر و آنها را روانه زندان کرد که محمداسلامبولی برادر خالد اسلامبولی نیز جزو آنان بود. به این ترتیببار دیگر فرزندان رشید مصر در زنجیر سادات آمریکایی گرفتارشدند. خالد که توسط محمد با عبدالسلام فرج آشنا شده بود، با سازمان«الجهاد» ارتباط برقرار کرد و زمینههای فکری و اعتقادی ویبیش از پیش تقویت گردید. مدتی بعد خالد از این تصمیم سازمان کهباید «فرعون» را به هلاکتبرسانند، آگاهی یافت. علاوه برآنمفتی و مرشد الجهاد «شیخ عمر عبدالرحمن» نیز بر وجوب قتلحاکم کافر فتوا داده بود که خالد را در مبارزه علیه کفر مصممترمیساخت.

خالد اسلامبولی و احیای وظیفه دینی

خالد احمد شوقی اسلامبولی در سال 1337 ه’.ش متولد شد. وی درمدرسه فرانسوی نوتردام قاهره به تحصیل پرداخت و آنگاه که به سن20 سالگی رسید، با درجه ستوانی در توپخانه ارتش مصر مشغول بهکار شد. خالد همواره از راهنماییهای برادرش محمد، سود میبرد. محمدعضو جماعت اسلامی در اسیوط برای آنکه برادرش دچار اغفال سیاسینشود، همواره در تربیت و رشد معنوی خالد نهایت دقت را به خرجداد تا آنجا که خالد به خاطر رفت و آمد زیاد به مساجدی کهمسلمانان در آنجا اقامه نماز میکردند، مورد بازجویی فرماندهاننظامی قرار گرفت و به خاطر مظنون بودن برادرش در پروندهاش نوشتند: «نباید در رژه نظامی شرکت کند

چهار شنبه 23 سپتامبر 1981 خالد اسلامبولی به دفتر فرماندهیارتش مصر احضار شد و به وی ابلاغ گردید که باید خود را برایشرکت در رژه 6 اکتبر آماده کند. خالد تقاضای مرخصی برای ایامعید قربان را کرد که به دلیل عدم حضور همکارش امکان مرخصی برایوی فراهم نشد و او موظف به حضور در رژه نظامی شد. در همانلحظات فکر اعدام سادات در ذهنش نقش بست و خطاب به فرماندهشگفت: هرچه خواستخدا باشد همان میشود. فرمانده توجهی به گفتهخالد نکرد، ولی او میدانست که خداوند تقدیر دیگری برایش ارادهکرده است. مدتی در این باره فکر کرد و به این نتیجه رسید کهباید چنین کاری صورت پذیرد. به همین جهتخود را به عبدالسلامفرج، رساند و موضوع را با وی در میان گذاشت. عبدالسلام با تردیدپیشنهاد خالد را پذیرفت، زیرا باورکردنش برای وی مشکل به نظرمیرسید. خالد پس از تنفیذ طرح عملیات توسط فرج، از وی خواستچند نفر را برای شرکت در عملیات به همراه مقداری اسلحه و مهماتدر اختیارش بگذارد که فرج این خواسته را در مدت کمتر از 24ساعت عملی ساخت و سه نفر را در اختیار وی گذاشت:
1-
عبدالحمید عبدالسلام عبدالعال افسر سابق پدافندهوایی; کهبه علت آنکه حضور در ارتش را خدمتبه حاکم کافر میدانست ازارتش استعفا داده بود
.
2-
عطا طایل حمیلو رحیل، افسر احتیاط ارتش، مهندس
.
3-
حسین عباس محمد، گروهبان ارتش، که هفتسال پیاپی قهرمانتیر اندازی ارتش مصر بود
. این افراد از چنان شایستگی و عظمت روحی برخوردار بودند کهوقتی عبدالسلام فرج به آنان گفت: آیا مایلید در عملیات شهادتشرکت کنید؟ بدون درنگ هرسه در پاسخ جواب مثبت دادند.

ششم اکتبر 1981 به مناسبتسالگرد جنگ رمضان رژه نظامی درحومه شهرک نصر منطقه اعیان نشین قاهره برگزار شد و انورسادات در کنار مقامات مصری و مستشاران آمریکایی و اسرائیلیبرای شرکت در این مراسم حضور یافت. تمام شخصیتهای طراز اول مصرنیز در این مراسم حاضر بودند. سادات در جایگاه ویژه با لباسنظامی فرمانده عالی مصر(فیدل مارشال)در ردیف اول پشتسر دیوار5 / 1 متری قرار گرفته بود. حسنی مبارک، معاون وی نیز در سمتراست و عبدالعلیم ابوغزاله وزیر دفاع در سمت چپ و آلفرد سفیرآمریکا پشتسرسادات در ردیف بعدی قرار داشتند. آمریکا و سازمان سیا یکی از بهترین و پرهزینهترین سیستمحفاظتی را که از پیش رفتهترین و پیچیدهترین سیستمها بود، تدارکدیده بودند و سادات در حلقه حفاظتی و شدیدترین تدابیر امنیتیقرار داشت. به مدت سه روز نیروهای امنیتی تمام تفنگها و زرهپوشها را بازرسی کرده بودند تا مطمئن شوند گلولهای در آنهانیست ولی اسلامبولی و یارانش توانستند وسایل و مهمات لازم را درمیدان رژه وارد سازند. در روز رژه، خالد به سربازان مرخصی داد و به جای آنان سه یارخود را به طور سری وارد کرد تا جای سربازانی را که قرار بود درخودرو سوار شوند، بگیرند. در ساعت 5 / 11 غریو تانکها و خودروها برخواست. مراسم نظامی آغاز شد. ساعتی از انجام رژه میگذشت که ابوغزاله وزیر دفاعتوجه سادات را به 6 فروند جت میراژ که ضمن عملیات اکروباتیکدر ارتفاع پایین، پرچم مصر را در آسمان نقش میکردند. جلب کردو توضیحاتی را ارائه نمود. همه نگاهها به آسمان دوخته شده بود. بی آنکه کسی متوجه شود، کامیونی که یک تفنگ 130 میلی متری تانکروس را به دنبال میکشید، در برابر جایگاه توقف کرد و رانندگاندیگر به گمان این که خودرو دچار نقص فنی شده است، مسیرشان راکج کرده، از کنار آن عبور میکردند. ناگهان صدای مسلسل سه مبارزدر لباس نظامی از عقب کامیون که جایگاه سادات را نشانه رفتهبودند، چشمها را از آسمان به زمین دوخت. خالد رهبر عملیات ازصندلی جلو بیرون پرید و به سوی سادات دوید و یک نارنجک به سویاو پرتاب کرد. اما در جلو پای ابوغزاله افتاد و عمل نکرد. بدونفاصله نارنجک دوم نیز پرتاب شد. رهبر عملیات به سرعتبه سویخودرو رفت و مسلسلش را برداشت و بیامان به سوی جایگاهتیراندازی کرد. به دنبال او سه نفر به سادات نزدیک شدند وفریاد برآوردند: الله اکبر! پاینده باد اسلام... این حمله، چنان گارد امنیتی سادات را که در آمریکا تعلیمدیده بودند شوکه کرد که کاملا دستپاچه و وحشت زده شده بودند کهارباب خود را در خطر رها ساختند. پس از انجام موفقیتآمیز عملیات، 5 نفر کشته و 28 نفر زخمیبرجای ماند که چهار افسرآمریکایی نیز در بین این عده دیدهمیشدند. در بیمارستان سادات در حال اغما به سر میبرد. گلولهها وترکشها جانب چپ قفسه سینه او را درهم شکسته و کمر و گردن وزانوی او به شدت مجروح شده بود. یکی از یاران خالد شهید شد اما مابقی را که به شدت مجروح شدهبودند، دستگیر کردند. این دومین بار بود که در تاریخ مبارزات مردم مصر، حکومتفرعون مورد اصابت ضربات خشم مقدس واقع شد و لرزه بر اندام حکاممنطقه انداخت.

شیر در قفس

خالد اسلامبولی و یارانش ظرف چند ماه، در بیدادگاه نظامی مصرمحاکمه شدند و همگی اعتراف کردند که در اعدام انقلابی سادات دستداشتند. اسلامبولی در یکی از دادگاههای نظامی فریاد زد: ظالم را منکشتم، فرعون را من نابود کردم. ما پرچممان را به خاطر خدابرافراشتیم، ما معتقد به دینی هستیم که به پیروان خود درسفداکاری و از خودگذشتگی میدهد. او طی دفاعیهای در دادگاه،اهداف و آرمانهای گروه «الجهاد» و نیز انگیزههای قتل ساداترا روشن ساخته است. او پس از آنکه توسط رئیس دادگاه از سخنگفتن در دادگاه محروم شد، این دفاعیه کتبی را تسلیم دادگاهکرد: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلوه و السلام علی رسولالله. شما امروز تنها ناظر تصفیه خالد اسلامبولی و عبود رمزی و غیرآنها نیستید; بلکه ناظر قضیه اسلام هستید که برسرآن مورد آزمایشقرار گرفتهایم و شاهد ایمانی هستیم که توسط کسانی که آنان رامسلمان میپندارید، مورد حمله قرار گرفته است. امروز سه سوال که نه تنها به ذهن شما، بلکه به ذهن بسیاری ازکسانی میرسد که دیدند و شنیدند که رگبارهای مسلسل حق، چگونهقلبهای جنایتکاران را سوراخ کرد و چگونه بمبهای قصاص عادلانهبرسر ستمگران فرو ریخت. آری سه سوال است که بدین گونه مطرحمیگردد: من کیستم؟ چرا کشتم؟ و بعد از من چه کسانی هستند؟ پاسخ سوال اول این است که من جوانی هستم که قلبش به عشقمیهنش میتپد و خون ایمان در عروقش جریان دارد و روح اسلام درفکر و اندیشه او، موج میزند. من امروز چه صحنههایی را در کشور خود میبینم؟ صحنههای ویرانیو فساد; ویرانیهایی که آن را عاملان به اصطلاح انقلاب 23 ژوئیه1952 به وجود آوردند، که از نخستین عنصر سفاک آن یعنی «جمالعبدالناصر» آغاز شد و تا آخرین فرد سفاک، یعنی «انور سادات»ادامه یافت. این فساد و ویرانی، تمام شئون داخلی و خارجی کشوررا فراگرفته است، که به یکایک آنها اشاره میکنم: فساد در ایمان و عقیده; سراناینانقلاب فرمایشی، تلاش کردندکه نور عقیده را در دلها خاموش و کاخ ایمان را ویران سازند ودر این زمینه از وسایل ارتباط جمعی و سیستم فاسد و نارسایآموزشی و ارایه الگوهای فاسد و احیانا جنایتکار، که طبقه حاکمبود، سود جستند. شکست اقتصادی; اینان اقتصاد کشور را به نابودی کشاندند ودر اثر قوانین خلق الساعه و احیانا قوانین دراز مدتی که صرفابه منظور ویرانی اقتصاد کشور، تنظیم شده بود، به هدف پلید خودرسیدند. و اخیرا هم اموال و ثروتهای عمومی کشور را طبقه حاکم وخویشان و بستگان نزدیک آنها غارت کردند. وابستگی در سیاستخارجی; اینان پلهای ارتباط با کشورهایبرادر و مسلمان را ویران کردند و در مقابل، با دشمنان اسلام طرحدوستی ریختند. اینان از یک دشمن کافر بریدند و به دشمن بدتر وکافر و کینه توز دیگری پیوستند... من کیستم؟ اینک من جوانی هستم که در زمان این خرابیها و خیانتها یعنیدر زمان ناصر و سادات زندگی کرده و نتوانستهاست در برابر اینفسادها سکوت کند; زیرا دلی لبریز از ایمان در سینه و دستی درقبضه سلاح دارد و به این نتیجه رسیده است که آهن را جز آهن شکستنمیدهد و پاسخگوی قدرت، تنها قدرت است. اینک من آن جوانی هستم که خود را فدای حیثیت و شرف کشورشکرده است واین در زمانی است که شایع گشته است که «مصر تن بهذلت و خیانت وخرابی داده استمن جوانی هستم که خدا و پیامبر را دوست میدارد و میداند کهکشته شدن در راه خدا، بهتر از زندگی توام با ذلت و خواری وعصیان است. من به اذن خدا شهید خواهم شد. شهیدی که(به گفتهقرآن)پس از شهادتش به قوم خود چنین پیام میفرستد:
(
یالیت قومی یعلمون بما غفرلی بی وجعلنی من المکرمین
)
(
ای کاش قوم من آگاه بودند که چگونه پروردگارم مرا موردآمرزش و کرم قرار داد.) (یس،26 و 27
) اینک این منم، شما چه کسانی هستید؟ آیا شما بردگان تحتسلطه این رژیم نیستید که اوامر او رابیچون و چرا اجرا میکنید؟ اگر چنین نیست پس چگونه قاضیشدهاید؟!

دفاع از حق ملت

در پاسخ سوال دوم، با صدای بلند اعلام میکنم که من قاتل نیستمگرچه او را من کشتهام; زیرا کسی که حق دفاع شرعی را اجرا میکندنه شرعا قاتل محسوب میشود و نه قانونا. و شما خود ادعا میکنیدکه دولت مصر پیرو اسلام است و آئین اسلام، منبع اساسی برای تماممقررات و قوانین کشور به شمار میرود. آری من حق دفاع شرعی از جانب عموم ملت را اجرا کردم. همانحقی که قاضی «عبدالقادر عوده» در کتاب خود «التشریع الجنائیفی الاسلام» (قوانین کیفری در اسلام)آن را بیان نموده و دلایل آنرا از قرآن و سنت و فتاوای فقها و گذشتگان صالح، اقامه کردهاست. آری دفاع شرعی از جانب عموم ملت، نه تنها یک حق استبلکه دربرابر کسانی که احکام و مقررات خدا را زیر پانهاده یا قانونخدا را به قانون دیگر تبدیل نمودهاند و یامرتکب خیانتبه ملت وتوطئه با یهودیها و آمریکا شدهاند، واجب است و زمامداران مصر،مصداق چنین افرادی هستند و من نماینده ملت در اجرای این کیفردرباره آنها هستم.

قصاص خون شهدا

از این گذشته، من دارای حق قصاص در مورد این زمامدارانخیانتکار هستم، حقی که اسلام آن را به وارث خون مقتول داده است. من وارث خون عبدالقادر عوده و همراهانش هستم. من وارث خون سید قطب و همراهانش هستم. من وارث خون «کارم اناضولی» و یارانش هستم. من وارث خون «شاکر مصطفی» و یارانش هستم. من وارث خون «یحیی هاشم» وکیل مدافع مسلمان هستم که قتل اورا اعلام نکردند ولی با نقشه قبلی، در کمین او نشستند و مخفیانهاو را به قتل رسانیدند. من وارث خون این بیگناهان هستم که وارثی ندارند. من حق قصاصرا که شرعا مسلم است و قانون کشور نیز میگوید: «آئین اسلاممنبع اساسی قوانین مصراست.» اجرا کردم، آری او را من کشتم ولیقاتل نیستم، زیرا من حقی را که اسلام و قانون به آن تصریح نمودهاعمال نمودم. اینک آیا مرا به جرم اجرای این حق، کیفر میکنید؟

اینها آخرین رگبار نخواهد بود

اما در پاسخ سوال سوم یعنی اینکه بعد از من چه کسانی هستند،باید بگویم: بعد از من افراد زیادی هستند، اگر مرا بکشید، طولینخواهد کشید که آنان انتقام خون مرا خواهند گرفت و من اعلاممیکنم که در این مورد کوتاهی نخواهم کرد. آری بعد از من افراد فراوانی هستند، همه ارتش، همه جوانان وحتی همه ملت هستند و من امروز از شما دعوت میکنم که این قدرهمه پرسی که تاکنون کردهاید بیایید یک همه پرسی دیگری هم بکنیدو از ملت که به آن پشت گرمید، بپرسید که آیا قتل سادات حقنبود؟ آیا قاتل سادات را بکشیم؟ آیا حکم عادلانه اسلام رامیخواهید یا حکم طاغوتها را؟ ولی در هر حال این را بدانید که رگبارهایی که به عمر ساداتخاتمه بخشید آخرین رگبار نخواهد بود. همچنان که این شیوه،یگانه طرح و شیوهما نخواهد بود. اگر امروز نفسهای ارتش را در سینه خفه کردهاید و بسیاری ازآنها را از حالت آمادگی نظامی بیرون آوردهاید، بدانید کسانیهستند که در داخل و خارج، منتظر فرود آوردن ضربت نهایی برسرشما هستند. خداوند میفرماید: «و لشکر پروردگارت را جز او نمیدانداگر امروز از چنگال کیفر ملت فرار کردید، خداوند میفرماید:
«
بگو او(خدا) توانااست که عذابی از آسمان یا زمین برشمابفرستد و یا شما را به اختلاف و پراکندگی گرفتار ساخته و طعمعذاب بعضی را بر بعضی دیگر بچشاند. بنگر که آیات خود راچگونه(به طرق گوناگون)بیان میکنیم تا مردم(حقایق را)بفهمند
اینک یکی از دو چیز را برگزینید حق را برگزینید یا باطل را. دنیا را برگزینید. خورشید شرف را کشتند آریل شارون، وزیرمسکن و کشاورزی اسرائیل بلافاصله بعد از صدورحکم اعدام به مصر آمد تا از اعدام انقلابیون اطمینان یابد. دولتاسرائیل نیز خروج اسرائیل از صحرای سینا را منوط به اجرای حکماعدام در مورد آنان کرد. و بالاخره در سحرگاه 26 فروردین 1361خالد اسلامبولی; خورشید شرف مصر و حسین عباس محمد با دستها وچشمانی بسته، توسط خودروی نظامی به منطقه کوه سرخ برده شدند. هنگامی که جلیقه سرخ اعدام را برتن آنان پوشاندند، صدای قرائتقرآن در فضا پیچید و وقتی آنها را برای تیرباران بردند، آخرینخواستهشان نماز بود و چه نماز باشکوهی را اقامه کردند و چه عزتو سربلندی برای کشور خود به یادگار گذاشتند. وقتی محمدعبدالسلامفرج عقلیه را به پای دار آوردند، گفت: سپاس خدای را که شهادترا به ما ارزانی داشت. خوشا به بهشت که نزدیک است. خوشا بهدیدار خداوند بخشنده.

مصر بعد از خالد

موفقیتسردار شرف در عملیات نابودی فرعون مصر نقطه امیدی دردل مردم این کشور و سازمانهای اسلامی به وجود آورد و آنان را بهاین باور رساندکه حاکمان ظالم نیز آسیبپذیر هستند. از اینروروز به روز برگستره مخالفتها علیه رژیم مصر افزوده شد. تنها دریک مورد دادستان مصر سیصد مسلمان انقلابی را به جرم تلاش برایبرقراری حکومت اسلامی، شبیه ایران در قاهره محاکمه کرد. دادستانادعا کرده بودکه سیصد متهم که 22 تن از آنها فراری هستند،توطئه کرده بودند همزمان با قتل سادات، در ششم اکتبر 1981 قیاممسلحانهای راه انداخته حکومتی اسلامی ایجاد کنند. به این دلیلتقاضای اعدام برای همه متهمان(غیر از سه نفر)را کرده بود. اغلبمتهمان شعار میدادند و از داخل قفس سخنرانی میکردند و میگفتند:
«
شمشیرها شکسته خواهند شد و مردم از دنیا خواهند رفت امااسلام همیشه پابر جاست. هیچ کس بیت المقدس را جز ما آزاد نخواهدکرد و صهیونیستها به هوش باشید که ارتش اسلام میآید
یکی از مسلمانان انقلابی ضمن اشاره به سخنان دادستان کل امنیتمصر که آنان را به تلاش برای سرنگونی رژیم مصر و برقراری حکومتاسلامی متهم کرده بود، گفت: «کوشش در راه برقراری یک حکومتاسلامی، اتهام نیست، افتخار استاو با اشاره به نام کسانی که اعدام سادات را به اجرا درآوردند، گفت: «آنها بهترین شهدای قرن هستند و ما بیصبرانه درانتظار آن هستیم که در بهشتبه آنها ملحق شویمو یکی دیگر در حضور خبرنگاران و مقابل دور بین تلویزیون گفت:
«
شاید عدهای این سوال را از ما بکنند که شما برای چه منظورقیام کردید و اکنون به چه اتهامی محاکمه میشوید؟ ما پاسخمیدهیم: علت قیام ما احیای دین محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)است و این اتهام نیست;بلکه شرافت است. اگر ما را اعدام کنند، به خالد اسلامبولی دربهشت میپیوندیم
البته موج اسلام خواهی و اصولگرایی از آن تاریخ تا به امروزشادابتر و عمیقتر شده و حکام مصر را در نگرانی فرو برده است وآنان برای رهایی از وحشتبه طرز وحشیانهای مسلمانان را سرکوبکرده مبارزین را برای گرفتن گواهی دروغ شکنجه داده، در مقابلشوکهای الکتریکی و شکنجههای رذیلانه قرار میدهند. از ورود آنانبه مساجد در شهرهای اسیوط، اسکندریه و الفیوم جلوگیری میکنند. اینک رژیم مصر عاجز از هر نوع اقدامی کشورهای خارجی مانندایران را عامل شورشهای داخلی میداند. غافل از اینکه روح صدهاشهید همچون خالد اسلامبولی وجدان آگاه مردم مصر را راحت نخواهدگذاشت و به کوری چشم آنان نام خالد اسلامبولی را نه تنها درخیابانهای امالقرای اسلامی که، در سرتاسر جهان اسلام با خط زرینبرلوح دلها خواهند نگاشت. نشانه های شادابی مبارزه و ستیز با سیاستهای پلید انور ساداتو حسنی مبارک را امروز نیز میتوان به روشنی مشاهده کرد. آنجاکه روزنامه «الاهرام» براساس یک نظر سنجی مینویسد: هنوز 97درصد مردم با قرار داد «کمپ دیوید» و برقراری رابطه با ژریمصهیونیستی مخالفند. این امر میتواند هم اینک پشتوانه سیاستخارجی ما قرار بگیردو همچنان ایران را در خط ملت مسلمان مصر نگاه دارد و برخلافدیدگاه سیاستمداران مصرکه انتظار دارند ایران اسلامی با حذف نامخیابان شهید خالد اسلامبولی سمبل فاصله گرفتن از مردم و پیوستنبه رژیم مصر را علم کند، همچنان برآرمانهای میلیونها مسلمانمصری پای فشارد. آنچه هم اکنون در مطبوعات مختلف میخوانیم حکایت از فشار تبلیغی روز افزون سیاستمداران مصری بر دولتمردانما دارد.

مصر در زمان ناصر

محمد انورسادات رئیس جمهور معدوم ، ابتدا معاون جمال عبدالناصر بود . ناصر رهبر ناسیونالیست مصر، فراسوی مرزهای جغرافیایی این کشور ودر جهان عرب نیز طرفداران بیشماری داشت . مهمترین اقدام وی در زمان ریاست جمهوری اش ملی کردن کانال سوئز، شریان حیاتی مصر بود. این قبیل اقدامات قهرمانانه ناصر در پیوند با مشی زاهدانه وساده زیستانه وی، محبوبیت عجیبی را در درون وبیرون مرزهای مصر برای وی به همراه داشت . به علاوه ، دراواخر دهه پنجاه دولت ناصر با دراختیار گرفتن روزنامه «الاهرام» وملی اعلام کردن آن ، فصل نوینی از رواج اندیشه ها وعلاقه اش در میان مردم را رقم زد. محمد حسین هیکل، مشاور سیاسی ناصر دردهه پنجاه وشصت ، سال های آخر دهه پنجاه تانیمه دهه ی هفتاد را سردبیر این رسانه پرمخاطب بود و توانست با ترکیبی از ژورنالیسم روز وناسیونالیسم عربی ، از الاهرام روزنامه ای بسازد که به نظر بسیاری از کارشناسان بهترین روزنامه ای است که اعراب تا کنون به چشم خود دیده اند. مجموعه این اقدامات به علاوه سرکوبی برخی حرکت های اسلامی ومخالف در درون مصر و اعدام برخی فعالان این حرکت ها چون سید قطب. اقتدار کاملی برای ناصر بوجود آورده بود . اقتداری بر پایه احساسات وتعصبات ملی و عربی ، محبوبیت مردمی در اثر تبلیغات وحقایق زندگی ناصر البته سرکوبی مخالفان ، مدل اقتدار در نظام های ناسیونالیستی عربی.

مصر در زمان سادات

بعد از ناصر اما شرایط بسیار تغییر کرد . محمد انورسادات که معاون جمال عبدالناصر بود پس از او به طور موقت به ریاست جمهوری رسید اما پس از مدتی طی یک کودتای آرام ودر سکوت کامل مخالفین خود را کنار زد و« رئیس جمهور دائمی مصر» شد. سادات  هرگز در محبوبیت میان مردم مصر ودیگر ممالک عربی، در ساده زیستی ودرفرهیختگی به پای جمال عبدالناصر ،نمی رسید . در داخل فساد مالی واخلاقی خانواده وی خصوصاً همسرش زبانزد بود. به علاوه در خارج از مرزهای مصر سرهنگ جوان و بوسیله ی کودتا حاکم شده برلیبی ، همسایه پهناور مصررقیب سادات بود. معمر قذافی نیز می خواست – ومی خواهد – به جایگاه ناصر در افکار عمومی  مصر دست یابد. اکنون سادات به دلیل برخی سیاست های خویش در داخل با بحران مشروعیت مردمی روبرو بود ودرجهان عرب نیز به هیچ وجه جایگاه ناصر را نداشت . وی در سیاست خارجی خود دوستی عمیقی با ایالات متحده آمریکا برقرار کرده بود ودر سیاست های اقتصادی خود نیز تبدیل به نوکری برای ارباب خود ، صندوق بین المللی پول شده بود . او با دریافت وام های کلان، مصری مقتدر شده توسط ناصر را به کشوری بدهکار ومصرف گرا تبدیل کرد. اما همه این مقدمات هیچگاه انگیزه اصلی خالد اسلامبولی ویاران وی برای به قتل رساندن رئیس جمهور نبود؛

خیانتی به نام «صلح کمپ دیوید»

صلح خائنانه کمپ دیوید

صلح با اسرائیل را به وقیحانه ترین شکل ممکن ودر رسواترین زمان ها انجام داده بود . او همراه «مناخیم بگین » نخست وزیر خونخوار اسرائیل وقصاب دیر یاسین- والبته برنده جایزه صلح نوبل! –به پارلمان اسرائیل رفت ودرآنجا به ایراد سخنانی پرداخت که عرق شرم را بر جبین هر مسلمانی جاری می ساخت( در عرف دیپلماتیک سخنرانی مقام عالیرتبه کشوری د رپارلمان کشور مهمان، سطح بالایی از روابط دوستانه را تعبیر می کند ) . سادات در پارلمان رژیم صهیونیستی از صلح همیشگی وپایان جنگ سخن گفت واین بدان معنا بود که مصر، اسرائیل را در عمل به رسمیت شناخته است . وقاحت عمل سادات زمانی به اوج خود نزدیک شدکه وی یکی از سخنرانی هایش را چنین آغاز کرد: « منزه است خدایی که در شبی مبارک بنده خود را از قصرالحرام به مسجد الاقصی برد.مسجدالاقصی ایی که پیرامون آن پرنعمت است . تا آیات خود را به وی نمایان سازیم.»آری او آیه اول سوره ی اسراء(بنی اسرائیل را تغییر داده بود . «قصرالحرام» به جای مسجدالحرام وقصرالحرام نیز نامی بود که فرعون خود خوانده مصر بر کاخ خویش در مجاورت اهرام ثلاثه، نهاده بود . او با این کار عمل ننگین سفر به اسرائیل در راستای صلح با دشمنان قسم خورده ی اسلام را به معراج پیامبر تشبیه کرده بود. اما اعمال وقیحانه سادات همچنان ادامه داشت .چندی بعد«بگین» قاتل فرزندان مصری ها وارداین کشور شد ودر آغوش گرم سادات جای گرفت – مردم مصر با حیرت فراوان می دیدند چگونه سردمداران رژیم حاکم ، قاتل فرزندانشان را در آغوش می گیرند. اما این نیز پایان این ماجرای ملال آور نبود. تراژدی «خیانت های سادات» تازه آغاز شده بود. مدتی بعد با وساطت آمریکا ، سادات به پای میز مذاکره با اسرائیل نشست وبا امضای پیمان موسوم به « کمپ دیوید» در سال ۱۹۷۹در ازاء باز پس گیری صحرای سینا، موجودیت ومشروعیت اسرائیل را به رسمیت شناخت .

این پیمان سادات اولین پیمان در راستای به رسمیت شناختن اسرائیل بود که از سوی یک کشور اسلامی وعربی امضا می شد. تبعات زیان بار این پیمان سیاه همچنان برکشورهای عربی اسلامی سایه انداخته است . به موجب این پیمان بود که روابط ایران ومصر در سال ۱۳۵۹ودر پی فرمان امام خمینی (ره) به وزیر خارج وقت دولت موقت، قطع شد: «بسم الله الرحمن الرحیم» : جناب آقای دکتر یزدی وزیر امور خارجه ! با درنظر گرفتن پیمان خائنانه مصر واسرائیل واطاعت بی چون وچرای دولت مصر از آمریکا وصهیونیست دولت موقت جمهوری اسلامی قطع رابطه دیپلماتیک خود را با مصر اعلام بنماید».

خالد اسلامبولی کیست ؟

خالد بن احمد شوقی اسلامبولی در تاریخ ۱۴نوامبر ۱۹۵۷در منطقه «ملوی» از توابع استان الصید مصر به دنیا آمد . خالد در خانواده خود یک برادر وچهار خواهر داشت . پدر وی احمد شوقی وکیل حقوقی یک شرکت بود و مادرش قدریه علی یوسف نام داشت . محمد برادر وی دوسال از او بزرگتر بود ودانشجوی سال آخر دانشکده بازرگانی دانشگاه اسیوط. محمد از عناصر فعال سازمان جماعت اسلامی بود. چندی پیش از ۶ اکتبر ۸۱، سفر محمد اسلامبولی به مکه مصادف با قیام افراطیان وهابی علیه رژیم سعودی شد. بنیادگرایان عربستان در آن قیام به رهبری جیهان العتیبی موفق به اشغال مسجدالحرام نیز شده بودند. این تلاقی میان سفر محمد اسلامبولی به مکه وقیام در عربستان سعودی باعث شده بود رژیم مصر به محمد سوء ظن شدیدی پیدا کند وسرانجام وی را به جرم «اقدامات اسلامی» دستگیر نماید . چندی پیش از دستگیری ، وی به جرم شرکت در یک اردوی دینی انجمن های اسلامی (اخوان المسلمین ) به مدت یکسال از تحصیل محروم ویک بار نیز به علت پاره کردن عکس انورسادات با پلیس مصر درگیر شده بود . محمد اثرات شگرفی در شکل گیری شخصیت خالد به جای گذاشته بود. محمد علاقه مند بود برادرش خالد نیز مانند وی وارد فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم مستبد مصرشود. انسیه وسمیه دو خواهر وی نیز به ترتیب فارغ التحصیلان مدرسه عالی بازرگانی اسیوط ودانشکده علوم تربیتی بودند. خالد نیز در مدرسه مبلغان مسیحی نوتردام تحصیلات خود را به انجام رسانیده بود. این مدرسه با هدف ایجاد انحراف عقیدتی درمیان مسلمانان تأسیس شده بود . در مجموع خانواده ی اسلامبولی، خانواده ای در وهله اول تحصیلکرده و آگاه به شرایط آن روز مصر ودر درجه دوم خصوصاً از ناحیه محمد، مبارزبه شمار می رفتند. خالد نیز که پس از رد شدن د رامتحان ورودی برای خلبان شدن ، به مدرسه عالی توپخانه پیوسته بود، در سال ۱۹۷۸با رتبه ممتاز فارغ التحصیل شد. او پس از فارغ التحصیل شدن به واحد توپخانه مستقر در پادگان کستیب» معرفی شد و مشغول به کار گردید .

رفت وآمدهای خالد به «مسجد» انصار المحمدیه موجب شد وی در سال ۱۹۸۰ تسلط اداره اطلاعات نظامی احضار شود ومورد بازجویی قرار گیرد . ثبت «خطرناک بودن خالد اسلامبولی» در پرونده وی حاصل این باز جویی بود. در این هنگام او با سازمان جماعت اسلامی آشنا شد وبا عبدالسلام فرج روابط دوستانه ای برقرار کرد.عبدالسلام فرج به خالد می گفت: « در کشورهای اسلامی- به خصوص مصر- کفار حاکم می باشند و وضعیت آن اصلاح نخواهد شد مگر با حکومت وتطبیق احکام شریعت حاکمان فعلی مانند حکام مغولی می باشند وعصر سیاهی که الآن مصر در آن به سر می برد شبیه به عهد مغولان است ؛ عصری که جز با سقوط نظام کافر به پایان نخواهد رسید.»

روز چهارشنبه ۲۳سپتامبر ۱۹۸۱بود که ستوان یکم خالد اسلامبولی از سوی دفتر فرماندهی واحد خود فرا خوانده شد . در این احضار، سرگرد مکرم عبدالعال حکم شرکت در مراسم رژه روز ششم اکتبر از مقابل سادات را به خالد ابلاغ کرد. بر اساس این دستور خالد علاوه بر شرکت در رژه می بایست فرماندهی ۱۲جرثقیل حامل توپ ۱۳۰میلیمتری را نیز بر عهده داشته باشد . البته خالد ابتدا از شرکت در این مراسم عذر خواست ولی پس از عدم امکان سرپیچی از دستور فرمانده قدم دراین راه نهاد . اما اکنون هدف او نه شرکت عادی در رژه که ترور ساداتی بود که خشم ونفرت وی در کنج قلب بسیاری از مصری ها بلکه اعراب وحتی مسلمانان جای داشت . او تصمیم بزرگ خود را گرفته بود . از صبح روز پنجشنبه ۲۴سپتامبر به همراه واحد تحت فرماندهی اش مراسم رژه را مرور وتمرین کردند. تمام مدت تمرین خالد در دریای افکار ترور سادات غرق بود. پس از تمرین خالد شخصاً برای بازرسی وشناسایی محل رژه اقدام نمود و همه چیز را برای روز موعود مهیا کرد.

عملیات ۶اکتبر

اعدام انقلابی انور سادات توسط خالد اسلامبولی

پس از مبارک وزیر دربار دولت پادشاهی عمان قرار داشت و در سمت چپ وی نیز ژنرال ابوغزاله وزیر دفاع وسید مرعی داماد ومشاور سیاسی سادات قرار داشتند. شخصیت های مختلف حکومتی ونظامی ، سفرای خارجی از جمله سفیر آمریکا و…. نیز در جایگاه حضور داشتند.

همسر وخانواده وی نیز آن طرف تر شاهد رژه ی نیروهای مسلح ارتش بودند. مراسم رژه ا زسوی رسانه های گروهی این کشور- خصوصاً رادیو وتلویزیون- پوشش داده شده بود ومردم مصر می توانستند این مراسم را به طور مستقیم مشاهده کنند. ساعت نزدیک به ۴۰/۱۲دقیقه بود که گوینده این مراسم که با شور خاصی آن را گزارش می کرد اعلام نمود که اکنون جرثقیل ها حامل توپ ۱۳۰میلیمتری ا زمقابل جایگاه عبور می کنند. اولین جرثقیل با رسیدن به مقابل جایگاه از مسیر خود خارج می شود ودر نزدیکترین فاصله ها با جایگاه قرارمی گیرد . همگان به گمان ایجاد نقص فنی در انتظار ادامه مراسم بودند. اما ناگهان خالد با سرعت از جرثقیل پایین پرید ودو بمب دستی را یکی پس ا زدیگری به درون جایگاه پرتاب کرد. در این هنگام استوار« حسین عباس محمد» از روی صندلی جرثقیل بر خاست و با مسلسل خود به سوی جایگاه شلیک کرد . او گلوی سادات را نشانه رفته بود. حسین پس از کسب مقام قهرمانی تیر اندازی در ارتش مصر، آن هم طی ۷سال پیاپی می دانست چگونه باید نشانه گیری وشلیک کند ، تیرها به گلوی سادات اصابت کرد وتقریباً کار سادات را تمام کرد.اما خالد که با سرعت پشت سلاح خودکار مستقر د رجرثقیل قرار گرفته بود ، کل جایگاه را هدف قرار داد. در این هنگام عبدالحمید وعطا طایل نیز به خالد وحسین اضافه شدند وخالد که تا فاصله ۵/۱متری جایگاه پیش رفته بود به گمان آن که سادات جلیقه ضد گلوله پوشیده است. به اندازه ای به سوی وی تیراندازی کرد که از نتیجه کار اطمینان یابد!شلیک متقابل از سوی گارد محافظ سادات که با بیست میلیون دلار در آمریکا آموزش یافته بودند، حدود۳۰ ثانیه بعدازعملیات آغاز شد وتا پایان یافتن عملیات ترور رئیس جمهور، هیچ مزاحمتی را برای خالد ودوستانش ایجاد نکرد. تازه پس از پایان عملیات بود که خالد، عبدالحمید وعطا از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند .

حسین عباس محمد بدون هیچ مشکلی از صحنه گریخت و هنگامی که مابقی اعضای گروه نیزهمین قصد را داشتند،درچنگ ماموران گرفتار آمده وبه بیمارستان المعادی منتقل شدند.ماموران امنیتی هنگامی متوجه شرکت داشتن حسین عباس محمد در عملیات شدند که خالد و دوستانش در بیمارستان با گمان اینکه حسین شهید شده است با ذکر نام وی ، می گریستند . تازه در آنجا بود که حضور حسین عباس محمد د رعملیات بر ملا شد وماموران دریافتند قهرمانی که قریب به یک دهه بر جایگاه بهترین تیرانداز ارتش ایستاده است ، جزو انقلابیون مصر بوده است. آن ها حسین عباس محمد را دو روز بعد در منزل یکی از دوستانش دستگیر کردند. در این حمله سادات به همراه ۷تن دیگر کشته و۲۸تن نیز مجروح شدند. لحظاتی بعد خبر این حادثه اخبار رسانه های مهم جهان را نوردید ودر فضای انقلابی آن روزها پس از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی د رایران ، اشغال سفارتخانه ایالات متحده آمریکا در تهران وجنگ ایران وعراق، مهمترین خبر جهان اسلام بود. فیلم این حادثه به سرعت در میان مردم مصر به فروش می رسید . مردم ایران نیز همراه دیگر مسلمانان جهان به شادی پرداختند وبرفراز بام ها فریاد الله اکبر سر دادند……

و این اولین بار بود که ملت مصر فرعون خویش را نابود می ساخت . خالد وهمراهانش به بیمارستان «المعادی»منتقل شدند. بیمارستانی که محل نگهداری سادات بود ،  محمد رضا پهلوی ، دیکتاتور ایران نیز در آن جا جان داده بود . اولین بازجویی ا زخالد هنگامی صورت گرفت که وی برتخت بیمارستان بادستانی بسته شده به میله های تخت بسر میبرد.  بازجو برای تضعیف روحیه خالد به وی گفت : «آقای رئیس جمهور به قتل نرسیده است. فقط مجروح شده وبه زودی درمان خواهد شد.» خالد که تحت شکنجه های دژخیمان رژیم مصر مجروح شده بود توان خویش را جمع کرد وخطاب به بازجو گفت: «من ۳۴گلوله دربدن او خالی کردم!اگر می خواهید مرا فریب دهید دنبال بهانه دیگری باشید. » بدین ترتیب بیمارستان «المعادی» درقلب قاهره دومین دیکتاتور وخیانتکار به ملت های اسلامی را آرام دید و بی روح نظاره کرد.

خالد ودیگر متهمان پای میز محاکمه

پس از بازجویی های اولیه ۲۴تن از عوامل اعدام انقلابی سادات در دادگاه های نظامی به محاکمه کشیده شدند . خالد دردادگاه فریاد می کشید «انا خالد اسلامبولی، انا قاتل السادات،انا قاتل الفرعون ، انا قاتل الطاغوت فی سبیل الله »

انا خالد اسلامبولی، انا قاتل السادات،انا قاتل الفرعون

وکلای مدافع متهمان با اعلام دلایلی خون سادات را مباح دانسته وتلاش نمودند که خالد ودیگر متهمان را ازمجازات اعدام برهانند. آنها بدین دلیل ها قتل سادات را موجه می دانستند:

* صلح با اسرائیل که دشمن خدا واسلام بوده وهست وهمچنین برقراری رابطه دوستانه با آن

* حمله به مسلمانان کشور لیبی ودخالت دربحران های داخلی وگاندا علیه مسلمانان این کشور .

* تقویت«کامیل شمعون» رهبر بالانژهای لبنان وهمراهی با آنان د رحمله به مسلمانان [شیعیان] لبنان

*سکوت  وی در حملات اسرائیل به جنوب لبنان

فتوای هیئت کبار علمای الازهر در سال ۱۹۷۱مبنی بر کفر حکامی که با اسرائیل پیمان صلح منعقد سازند ودلایل دیگر….

تلاش برای نجات خالد

تلاش های بسیاری برای جلوگیری از اعدام خالد وهمدستان وی انجام شد . از جمله شوقی خالد وکیل مدافع «عبدالمحمد عبدالسلام » از طرفداران جدی ناسیونالیسم عربی جمال عبدالناصر که دست بیشتر همفکرانش در زمان سادات از مناصب مهم کشور کوتاه شده بود ، به معاون سادات ورئیس جمهور کنونی مصر توصیه نمود که از اعدام خالد ویارانش صرف نظر کند، اما مبارک زخم خورده از حادثه ۶اکتبر ، هرگز به این قبیل توصیه ها توجه عملی ننمود وپرونده خالد رابه سوی اعدام پیش می برد. اعدام حداقل ۵مبارز برای مرگ انورسادات .

حسنی مبارک کیست؟

حسنی مبارک د رسال۱۹۲۷میلادی دراستان المنوفیه مصر به دنیا آمده است . درسال ۱۹۴۷میلادی وارد دانشگاه علوم نظامی شد ودوران آموزش خلبانی را در آنجا گذراند . سپس برای تکمیل تحصیلات خود به شوروی سابق رفت . در سال ۱۹۷۲فرمانده کل نیروی هوایی گردید ودر هنگام جنگ اکتبر ۱۹۷۳میان اعراب واسرائیل ، فرمانده نیروی هوایی مصر بود. به دلیل قرابت و نزدیکی وی با سادات ، در ملاقات های مهم وی حضور داشت .

انور سادات و حسنی نامبارک

همسر وی یک انگلیسی به نام «سوزان » است ودو فرزند وی علاء وجمال نام دارند. مبارک پس از سادات زمام امور مصر را به دست گرفت وپس از به قدرت رسیدن اعلام کرد که تمامی سیاست های سادات را درزمینه های داخلی وخارجی دنبال خواهد کرد. او در سال ۱۹۸۲در یک مصاحبه با شبکه تلویزیونی ان .بی ایالات متحده آمریکا گفت:«دروازه های مابه روی دستان اعراب باز است اما نه به قیمت از دست رفتن روابطمان با اسرائیل، ما میتوانیم نقش خوبی را برای رفع هر گونه تشنج که در هر زمان برای دوستان عرب واسرائیل به وجود بیاید ،ایفاکنیم.» ؛وعده ای که هرگز مثلاً در مورد تشنجات فلسطین محقق نشد ، گرچه در تحقق آن چیزی جز ضرر عاید مسلمانان واعراب نمی شد . امام خمینی به مبارک همان گونه می نگریست که به انور سادات بانی پیمان ننگین کمپ دیوید.امام حسنی مبارک را«سلف طالح» انورسادات می دانست و او را «جنایتکار»ی میخواند که برای مردم مصر نفعی ندارد و«دین ودنیای» آن ها را «تباه»می کند .

الگوی قیام خالد

عبدالحلیم رمضان وکیل مدافع خالد اسلامبولی دریکی از جلسات دادگاه نظامی ضمن دفاع ا زمتهمان گفت:«من جز برای رضای خدا به این دادگاه نیامده ام وبه دفاع از این جوانان افتخار می کنم . چون توانستند شرف ملت مصر را باز گردانند و کودتای خیانت بار سادات را که تار وپود ملت مصر را از هم گسست، در هم بشکنند.این جوانان همچون حسین ویاران وی هستند که نه برای دنیا بلکه برای رضای خداوند در کربلا قیام کردند. اکنون قیام خالد ویارانش قیام «حسینی » محسوب می شود که برای دفاع از شرف اسلام، اعراب وشرافت انسانی وبرای رضای خداوند صورت گرفته است وکار بزرگ آن ها دلهای تاریک ملت مصر را روشنی بخشید؛ سادات خودش را آخرین «فرعون»مصر می دانست وبه همین سبب جوانانی که وی را به جرم فرعون بودن کشته اند گناهی ندارندوجرمی مرتکب نشده اند،زیرا مقتول خود به جرمش اعتراف کرده است . »

زمانی که رمضان خالد ویارانش را به امام حسین (ع) وشهدای کربلا تشبیه می نمود ، کاسه های چشم آنان پر از «آب» بود وفریاد«الله اکبر» آنان بلند.

حکم دادگاه

سرانجام پس ازپنج ماه ا زگذشت اعدام سادات وپس از محاکمه های طولانی وبازجوییهای  متعدد، رأی دادگاه نظامی مصر در تاریخ ۶مارس ۱۹۸۲پیرامون پرونده ۲۴متهم به شرکت در قتل رئیس جمهور سادات ، اعلام شد .

متهمان در دادگاه حاضر شدند . ان ها شعار«والسلاما» و«واقدساه» سر می دادند . آیه «ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولاهم یحزنون» را می خواندند و می گفتند: «چه کسی به جز ما میتواند قدس را آزاد گرداند و آن را به مسلمانان بازگرداند ؟» وهمچنین می گفتند : «خیبر،خیبر، ای یهودیان، بیت المقدس به زودی به مسلمانان باز خواهد گشت.»

احمد بن شوقی خالد اسلامبولی

لحظه ای فریادشان قطع نمی شد . رئیس دادگاه دستور داد متهمان را ازدادگان خارج سازند تاحکم راقرائت کند. حکمی که به موجب «ماده ۵۷قانون مقررات نظامی ومواد ۱۷،۳۰و۳۲قانون مجازات وماده ۶۰۴قانون اعمال جنایی» صادر شده – نه چیزدیگری-  وموارد زیر را مقرر میداشت : اعدام برای متهمان ردیف اول تا پنجم : «خالد نسب احمد شوقی اسلامبولی»،«عبدالحمید عبداسلام عبدالعال»،«عطا طایل حمیده رحیل»،«حسین عباس محمد »و«محمد عبداسلام فرح عطیه ،؛ حبس ابد با اعمال شاقه برای متهمان ردیف یازده ، چهارده ،پانزدهم، شانزدهم وهفدهم تبرئه متهمان ردیف ۱۰و۲۴از جرائم مطروحه وجمعاً ۱۳۴سال حبس برای ۱۳متهم باقیمانده ؛ بعضاً با اعمال شاقه.

از آن جا که خالد اسلامبولی وحسین عباس محمد نظامی بودند باید تیرباران می شدند وسه متهم دیگر نیز باید بوسیله دار به زعم مبارک «مجازات» وبه زعم آن آزاد اندیشان ومردم «پاداش» خویش را می دیدند . روز ۱۴آوریل سال ۱۹۸۲«کوه سرخ»-محل تیر باران-  شاهد پر کشیدن دو کبوتری بود که تا واپسین لحظات عمر خویش فریاد می زدند: «اشهد ان لا اله الا الله» و«اشهد ان محمد رسول الله» ساعاتی بعد دار اعدام محل پرواز بازهای شکاری ای شد که داستان شکارشان دهان به دهان در محافل شکارچیان جهان نقل می شد؛ سازمان جماعت اسلامی مسئولیت عمل خالد اسلامبولی ویارانش را پذیرفت وحسنی مبارک با هراس از تکرار چنین وقایعی ، اقدامات سرکوبگرانه خویش رابارها وبارها شدیدتر از جمال عبدالناصر ومحمد انور سادات دنبال کرد. امام را حل درباره سادات «رفتن به قعرجهنم» را پیش بینی نمودند.

وصیت نامه شهید خالد اسلامبولی

«پدر،مادر،خواهران وبرادر عزیزم محمد! سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

« برشما باد  التزام به احکام اسلام وعمل به قرآن وترس از خداوند . من شما را به اطاعت از دستورات خداوند دعوت می کنم . امیدوارم به خاطر مشکلاتی که شما را دچار آن می کنم ، مرا ببخشید ومورد عفو قرار دهید. خداوند ما را برای شهادت در راه خود انتخاب وهدایت کرد وان شا ء اببه ما و شما را در بهشت درکنار یک دیگر جمع خواهد کرد. حاکم جامعه امروز ما طغیان کرد، وجباری را پیشه خود ساخته است . امت اسلامی راهی بر خلاصی از او ندارد ، مگر با قتل او….. « مادرم! ناراحت نباش ، چون ما به اذن خداوند در زمره شهدا هستیم . نامه من زمانی به شما خواهد رسید که در دنیای آخرت قرار داریم.»

« خواهرانم انسیه وسمیه وبرادرم محمد را به خداوند می سپارم . مبلغ پولی که نزد خواهرم انسیه است بین فقرا ومساکین تقسیم شود و فرزندانش فاطمه ومروه با تربیت اسلامی ومقید به دستورات شرعی تربیت شوند. »

«ما با هم تصمیم گرفتیم که فرعون مصر را به قتل برسانیم تا شاید خداوند به خاطر این کار ، ما را از ننگ دوستی با صهیونیست ها که دامن ما را گرفته وفساد روحی واخلاقی سادات وهمسرش را در جامعه علنی ساخته است نجات بخشد.»

« اشهد ان لا اله الا الله ، واشهد ان محمداً رسول الله » «خالد احمد شوقی اسلامبولی»

«دشمنی باسادت – دوست با خالد» در ایران

خالد اسلامبولی در ایران اما ماجرای درازی دارد. ۲۲سال پیش –سال۱۳۶۰-بود که نام عامل اعدام انقلابی رئیس جمهور مصر بریکی از بزرگترین خیابان های پایتخت – وچند شهر بزرگ – کشوری نقش بست که داعیه رهبری جهان اسلام وصدور انقلابش به جهان را داشت .

خیابان شهید سروان خالد اسلامبولی

حمایت انقلاب اسلامی ایران از جنبش های آزادیبخش مسئله ای نبود که از دید کسی پوشیده باشد. البته حساب برخی تندروها از سوی افرادی معلوم الحال از این حمایت ها جداست . مسئله ای  که هزینه  آن بارها توسط کشورمان پرداخت شده بود وایران آرمانخواه را به حامی وپشتیبان جنبش های آزادیبخش  تبدیل نمود . خیابان خالد اسلامبولی اما روز به روز بر شهرت آن افزوده می شد. وجود نزدیک به ده سفارتخانه کشورهای طرف رابطه با ایران در این خیابان شهرتش را نمایان می ساخت .کشور هایی از ۵ قاره جهان.

نام اسلامبولی بر تارک بین المللی ترین خیابان پایتخت همواره بر مصری ها گران می آمد چرا که خیابان اسلامبولی دیگر فقط یک خیابان نبود .بلکه به مثابه یک دیپلمات ورزیده عمل می نمود که همواره پیام خالد اسلامبولی ها را فریاد می کرد.

 

خیابان خالد اسلامبولی تهران و رابطه با مصر

نام خالد اسلامبولی فردی که انور سادات رئیس جمهور خائن مصر را به هلاکت رساند، پس از انقلاب بر یکی از خیابان های تهران نقش بست و پس از رحلت حضرت امام تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی در تهران، همواره از شروط مصر برای برقراری رابطه با ایران بوده است.
در زمان دولت محمد خاتمی، ایران با پیشنهاد مصر مبنی بر تغییر نام این خیابان برای از سرگیری روابط دو کشور موافقت کرد و حتی شورای شهر تهران نیز انجام این کار را تصویب کرد اما با ایستادگی شاگردان مکتب خمینی این کار میسر نشد. تا اینکه دولت نهم هم قصد چنين كاري را داشت، اما تا كنون موفق به انجام آن نشده است
نكته اينجاست كه برخي دوستان مي‌گويند نبايد براي هميشه رابطه ما با كشوري همچون مصر قطع باشد. بله، ما هم همين رو مي گوئيم اما اگر فرض بر این باشد که برقراری رابطه با مصر به نفع جهان اسلام و به مصلحت ایران است، تکلیف پاسداشت خون شهید خالد چه می شود و هزینه معنوی ای که ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام با تغییر نام این خیابان خواهد پرداخت، چقدر خواهد بود؟ ضمن اينكه انجام اين كار در شرايطي ميسر خواهد بود كه دولت مصر از خوي زياده خواهانه و قلدرمآبانه خود دست بردارد. نه اينكه آنها با كمال گستاخي به ما دستوراتي بدهند و ما هم بگوئيم به خاطر اينكه رابطه برقرار سود، اشكال ندارد!
انورسادات خائن که از دوستان صمیمی شاه ایران بود، تنها کسی است که حاضر شد او را پس از فرار از ایران پناه دهد. کاری که حتی آمریکا هم جرات انجامش را نداشت.
بعد از مرگ محمد رضا شاه، خیابانی در قاهره به نام "پهلوی" نام گذاری شد که حتی اکنون هم که در آستانه برقراری رابطه با این کشور قرار گرفته، علی رغم احتمال پذیرش تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی در تهران، ایران از مصر نخواسته که نام این خیابان را تغییر دهد.
« محمد انورسادات رئیس جمهوری عربی مصر، ترور شده » اندکی از ساعت ۱۲:۳۰ روز ششم اکتبر سال۱۹۸۱ گذشته بود که خبر فوق ، صدر مهمترین رسانه های خبری جهان را ستوان یکم «خالدبن احمد شوقی اسلامبولی» ازنظامیان ارتش مصر، متهم ردیف یکم این واقعه معرفی شده است.

چراخالد اسلامبولی دست به چنین اقدامی زده است؟ شاید بهترباشد برای پاسخ به پرسش فوق، اندکی به عقب باز گردیم وبه مصراززمان جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیش از سادات ) نظر بیافکنیم .

عکس شهید خالد اسلامبولی در خیابانهای تهران

عکس شهید خالد اسلامبولی در خیابانهای تهران

سادات د رزمان رژیم پهلوی روابط دوستانه ای با شاه داشت . دعوت سادات از دیکتاتور ایران برای اقامت در مصر، موضع گیری جانبدارانه دولت سادات در ماجرای گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا درایران  گوشه هایی از نمود روابط دوستانه سادات ودشمنان مردم ایران بود.

عکس شهید خالد اسلامبولی در خیابانهای تهران

این قبیل رفتارهای سادات همواره مورد انتقاد گروههای اسلامگرای مصر بود .آنها سادات را متهم می کردند که با این رفتارهایخود می خواهد به شکاف آن شیعه وسنی عمق ببخشد ومهمتر از آن ، برای ایالات متحده نقش رژیم از دست رفته پهلوی ، بهعنوان قدرت بزرگ منطقه ای را بازی کند. اما این انتقادات که نقش عمده ای در افزا یش شکاف میان دیدگاهای گروه های اسلام گرا وبه تبع آن مردم از یک سو ودولت سادات از سوی دیگر داشت ؛ هرگز کار ساز نشد .فقط ۵ ماه از جنگ تحمیلی نگذشته بود که سادات با ارسال ۳۰۰ دستگاه تانک بغداد را را برعلیه مردم ایران یاری داد. احتمالاً اینآخرین کمکهای سادات به صدام بود .چرا که مدتی بعد به قعر دره میان خود ومردم مصر سقوط کرد . اما بعد از وی نیز کمک مصر به رژیم صدام قطع نشد. حسنی مبارک که امام خمینی (ره) وی را « سلف طالح» سادات خوانده بود، سه پس از مرگ سادات محموله بزرگ شامل تجهزات سبک وسنگین نظامی بهارزش یک میلیارد دولاردر اختیار صدام گذاشت .وی دراقفداماتی مشابه چهار اسکادران جنگنده روسی میگ ۲۱و۲۳ رابه صدام داد. کمک های مبارک بدین جا نیز ختم نشد و نزدیک به هشت هزار بعدی مبارک به صدام در حال جنگ با مردم ایران بود. ایناسلحه ها پس از آمریکایی شدن سیستم نظامی مصر در انبارهای این کشور بی استفاده مانده بود.

همین اقدامات مبارک کافی بود تا هرگز و حتی در صورت عذرخواهی رسمی نیز بخشیده نشود چه رسد به زمانی که اصولا عذر خواهی وجود نداشته باشد که سخن بر سر رسمی یا غیر رسمی بودن آن باشد. رهبر بزرگ انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت عید قربان آن سال که سه روز پس از مرگ سادات صادر شده بود، درباره وی آوردند: «در این سال عید برای مسلمانان از آن جهت مبارک است که در آستانه آن، فرعون رهسپاری کوی فرعونیان گردید…»

ایشان همچنین در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری آیت ا… خامنه ای نیز به اقدامات مبارک به عنوان پیرو سادات انتقاد کردند و فرمودند: «این رئیس جمهور ثانی [حسنی مبارک] که خیال دارد در مصر مثل آن [محمد انور سادات]» حکومت کند و درست خودش را در اختیار آمریکا گذاشته است، قبل از اینکه به ریاست برسد اعلام همبستگی خویش را با اسرائیل و آمریکا کرده است. ندیده است که همان طور که سلف طالحش به واسطه خشم ملت به جهنم واصل شد، همین عمل را با ا و خواهند کرد…. ملت مصر ننشیند تا این قدرت از بین رفته دوباره دست و پای خودش را جمع کند و نفوذ خودش را برملت مصر تحمیل کند. به این حکومتی که اعلام کرده است من تابع آمریکا هستم و اسرائیل و من هر کس دم از اسلام بزند و او را خفه می کنم، مهلت ندهید»